پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۲
زنی که شجاع‌ترین مرد غرب است

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح سه شنبه

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «گام بلند تقسیم خزر در آستاراخان»،«بن‌بست درس‌آموز نیویورک!»،«زنی که شجاع‌ترین مرد غرب است»،«خبط عظیم در گفتگوهای هسته‌ای»،«بی‌مهری به بازنشستگان؛ چرا؟»،«راه پیش روی همسایگان خزر»،«شارلاتانیزم هسته‌ای»،«نمره قبولی به دولت یازدهم»،«دفاع در قرآن کریم»،«ما، آمریکا و آن پنج کشور دیگر»،«نرخ‌ بهره در مقابل دستوری است»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۳۱۹۷
خراسان:گام بلند تقسیم خزر در آستاراخان

«گام بلند تقسیم خزر در آستاراخان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدحمید حسینی است که در آن می خوانید؛چهارمین اجلاس سران خزر که روز گذشته در آستاراخان روسیه برگزار شد بنا بر اعلام مقامات مسئول توافق های مهمی را به ویژه در حوزه تحدید حدود یا همان تقسیم خزر در پی داشت. براساس آن چه اعلام شده 5 کشور به پیشرفت های قابل توجهی برای آمادگی کنوانسیون وضعیت حقوقی دریای خزر دست یافتند که قرار است در سال 2015 به امضا برسد .همچنین دراین نشست درباره حضور نظامی نداشتن کشورهای غیر منطقه ای در خزر نیز توافق شد. خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) جزئیاتی از این توافق را به نقل از پرویز اسماعیلی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رییس جمهوری منتشر کرده است که به طور مشخص تعیین تکلیف رژیم حقوقی استفاده از سطح خزر را چنین بیان می کند :« به دنبال توافق روسای جمهور کشورهای ساحلی خزر در اجلاس سوم سران در باکو برای تجدید حدود مناطق سطح دریای خزر، در اجلاس چهارم سران، عرض منطقه حاکمیت ملی 15 مایل دریایی(نزدیک به 2 کیلومتر ) و عرض منطقه انحصاری ماهیگیری 10 مایل (مجموعا 25 مایل) تعیین شد و مابقی دریا به عنوان پهنه مشترک تعیین شد که بین 5 کشور مشترک خواهد بود.»

این توافق دقیقا به چه معناست و آیا چنین توافقی منافع ایران را تامین خواهد کرد؟

ایران طی سال های گذشته و پس از تحولاتی که در مواضع 4 کشور دیگر خزر رخ داد همواره بر تعیین حدود این پهنه آبی بر اساس قاعده «انصاف » یا Equaity تاکید کرده است که با این فرمول سهم ایران از خزر 20 درصد خواهد بود.از هفت هزار کیلومتر ساحل خزر فقط 680 کیلومتر یا به عبارتی 10 درصد خط ساحلی آن در اختیار ایران است که این خط ساحلی به واسطه این که مقعر می باشد اگر مبنای تقسیم و تحدید حدود براساس کنوانسیون 1982 حقوق دریاها قرار گیرد عملا اجحاف گسترده ای نسبت به حق ایران اعمال خواهد شد . ضمن این که سواحل جنوبی خزر که در اختیار ایران است برخلاف سواحل شمالی عمقی تا حد کمتر از 50 متر دارد اما در مناطق جنوبی یعنی سواحل ایران تا 1000متر عمق دارد که عملا استفاده از منابع انرژی بستر آن برای ایران هزینه زیادی خواهد داشت. همچنین به واسطه جریان آبی این دریا عمده فاضلاب ریخته شده از سوی دیگر کشورهای ساحلی به سواحل ایران هدایت می شود . با توجه به مجموع این شرایط و پیشینه تاریخی استفاده ایران از این پهنه آبی و همچنین حقوق بین الملل که در این موارد با درنظر گرفتن تمامی شرایط -و نه فقط شکل جغرافیایی سواحل برای تعیین حدود – براساس قاعده «انصاف » یا Equaity رای به تقسیم می دهد همچنان که در اکثر اختلافات تحدید حدود که در حقوق بین الملل پیش آمده دیوان بین المللی دادگستری براساس قاعده انصاف رای داده است . به طور مثال در قضیه دریای شمال ،در اختلاف بین مالت ،لیبی و لیبی – تونس ،آمریکا و کانادا در مورد خلیج ماین هم دیوان براساس قاعده انصاف رای داد که ایران نیز باید با تاکید بر اصل منافع ملی این پهنه آبی را پیگیری کند.

براساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی که چند سال قبل و در دوره دولت اصلاحات ابلاغ شد هیچ کشوری نباید در منطقه 20 درصدی بستر و زیر بستر مورد نظر ایران بهره برداری و حتی امور اکتشافی انجام دهد - کما این که بخش عمده ای از منابع نفت و گاز منطقه خزر جنوبی در همین محدوده ۱۷ تا ۲۰ درصد قرار دارد - سیاستی که تا امروز نیز به درستی پیگیری شده است.

اما آن چه در نشست دیروز سران در خزر اتفاق افتاد ارتباط زیادی با بحث تقسیم بستر خزر که به واسطه استفاده از منابع به ویژه منابع انرژی محل مناقشه جدی است نداشت .البته این توافق تا حد زیادی می تواند رژیم حاکم بر خزر را تعیین کند آن چه می ماند درصد هایی است که هر کشور از بستر دریا دریافت خواهد کرد . براین اساس اکنون تکلیف سطح این پهنه آبی منحصر به فرد مشخص شده است و هر کشور 15 مایل دریایی از ساحل محدوده سرزمینی و 10 مایل دیگر منطقه اختصاصی ماهیگیری خواهد داشت و مابقی سطح دریا منطقه مشترک خواهد بود که امکان حضور و تردد تمامی 5 کشور در این منطقه میسر است .این که سطح دریا حالت مشاع داشته باشد به لحاظ مسائل امنیتی به ویژه از خواسته های ایران و روسیه بوده و همواره بر این موضوع تاکید داشته اند چرا که در این حالت و براساس قواعد حقوقی اقدامات هریک از کشورها در منطقه مشترک باید با موافقت دیگر شرکا باشد لذا این بخش از توافق ورود برخی کشور های فرامنطقه ای به حوزه خزر را محدود می کند هرچند در توافق دیگری در اجلاس دیروز 5 کشور بر عدم حضور نظامی کشور های غیر منطقه ای در خزر توافق کردند که به نوعی تکمیل کننده این توافق است ضمن این که قدرت نیروی دریایی ایران و روسیه حوزه حضور این 2 کشور در منطقه مشترک را استحکام بیشتری می بخشد .

موضوع خزر مسئله فراجناحی می باشد و همواره یکی از موارد مورد توجه افکار عمومی در داخل کشور بوده و همه ایرانیان با حساسیت خاصی تحولات این حوزه به ویژه مباحث سهم ایران از خزر را دنبال می کنند .اکنون در ایستگاه آستاراخان سران 5 کشور ساحلی خزر تصمیمات مهمی را درباره نحوه استفاده از سطح خزر اتخاذ کرده اند تصمیماتی که می تواند کلاف سردرگم تعیین نهایی رژیم حقوقی بزرگترین دریاچه جهان را پس از 23 سال از فروپاشی شوروی بازکندهرچند تقسیم بستر دریا به ویژه تعیین مرز ایران و آذربایجان و ترکمنستان در بستر خزر بحثی پرچالش بوده و ممکن است این کلاف را دوباره پیچیده نماید .باید برای پاسخ به این سوال تا نشست بعدی سران در سال ۲۰۱۵ در قزاقستان صبر کنیم.

کیهان:بن بست درس آموز نیویورک!

«بن بست درس آموز نیویورک!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛ده روز مذاکره تمام عیار در هفتمین دور گفتگوهای ایران و 5+1 در حالی در نیویورک بی هیچ فرجام و نتیجه ای به پایان رسید که تا پیش از آن، بسیاری از ساده اندیشان و آنانکه از پیمودن راه ملت خسته و پشیمان شده اند، با آب و تاب، این دور از مذاکرات را فصل نوین و مقطعی تاریخی و سرنوشت ساز از دیپلماسی و سیاست خارجی معرفی می کردند و برای بهاری که قرار بود در ابتدای پائیز فرا برسد، غزل خوانی و نغمه سرایی می کردند! و تا آنجا پیش رفتند که از احتمال متوهمانه و توهین آمیز حضور مستقیم رئیس جمهور محترم در مذاکرات خبر دادند! اما وقتی به دلیل بن بست پدید آمده در مذاکرات نه تنها با حضور رئیس جمهور، بلکه نشست در سطح وزیران خارجه هم برگزار نشد، با پررویی چشم خود را به این موضوع بستند و به روی خودشان نیاوردند که تمامی حرف های دیروزشان غلط از آب درآمد و آمال و آرزوهایشان به باد رفت!

اما موضوع این نوشتار، آرزوهای بی ارزش آنها نیست، موضوع این نوشتار حتی مطایبات مشاور رئیس جمهور هم نیست آنجا که در مقام توجیه(!) حرف های ناپسند نخست وزیر بریتانیای صغیر پس از دیدار با رئیس جمهور محترم گفته بود شما نمی دانید رئیس جمهور در جلسه خصوصی به او چه گفته بود! (نقل به مضمون) نه! آن حرف هم بی نیاز از پاسخ است و صرفا باید به آن به چشم طنزی تلخ نگریست و با خود گفت تا مشاوران چنین اند، اوضاع چنان است! وگرنه کیست که نداند وقتی کامرون بر بام رسانه ای عالم به ملت و رئیس جمهور ما توهین کرده سخن درگوشی و در خفای ما (اگر بوده باشد) جواب آن توهین نیست. موضوع بر سر بن بست پدید آمده در مذاکرات و شناخت عامل یا عوامل مهم آنست تا از رهگذر این آسیب شناسی، به رویکردی منطقی و معقول برای ادامه این کارزار دیپلماتیک دست یابیم. برای شناخت این عوامل باید به این نکات توجه کرد:

1- «عدم انعطاف پذیری» و «اصرار بر حفظ خطوط قرمز نظام» از سوی تیم مذاکره کننده کشورمان، مهمترین دلیلی است که غربی ها و رسانه هایشان، بعنوان عامل ناکامی این دور از مذاکرات- و البته مذاکرات قبلی- عنوان کرده و می کنند. آنها معتقدند به نتیجه رسیدن مذاکرات، نیازمند اتخاذ تصمیمات سختی است که طرف ایرانی، باید خود را برای آن آماده کند! اما آیا واقعا ما برای رسیدن به این نقطه و حصول توافق، کوتاهی کرده ایم؟ بهترین پاسخ همانست که رئیس جمهور کشورمان به خبرنگار سی ان ان گفت: «ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده است» پس نمی توان گفت ما و تیم مذاکره کننده مان کوتاهی و عدم همراهی داشته ایم. این قضاوت، تحلیل و گمانه زنی نیست بلکه صراحت قول غربی هاست که یک نمونه آن را خاویر سولانا با ذوق زدگی تمام و با بکار بردن عبارات «همراهی سخاوتمندانه» و «باورنکردنی» از سوی ایران، درباره توافقنامه ژنو، آشکار کرد.

2- بطور طبیعی اگر یکطرف مذاکره در ناکامی آن نقشی نداشته باشد، باید مقصر را در سوی دیگر میز جستجو کرد. 5+1 و در راس آن آمریکا بخاطر خوی استکباری و سلطه طلبی خود، حاضر نیستند هیچ یک از حقوق رسمی و اولیه ملت ها و از جمله ملت ما را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارند. این خوی استکباری هم نشان های فراوانی دارد که بیان آن تنها در موضوع هسته ای، مثنوی هفتاد من کاغذ است و به اطاله کلام می انجامد اما یک نمونه ساده و عینی آن، «به رسمیت شناختن حق غنی سازی» است که در حالیکه مقررات آژانس بین المللی انرژی اتمی، آن را برای تمامی اعضاء، حقی مسلم و طبیعی دانسته و ایران نیز سال هاست عضو آژانس است، چند کشور مستکبر، با قلدری و زورگویی، ماده 4 پیمان NPT را مطابق سلیقه خود تعریف کرده و حق مسلم کشورمان را نادیده می گیرند. این افزون طلبی تا آنجاست که حتی در توافقنامه ژنو در مقابل آن همه امتیازی که بدست آوردند، نه تنها حاضر نشدند همین یک عبارت را درج کنند، بلکه بلافاصله پس از تنظیم توافقنامه، تصریح کردند که، حق ایران در غنی سازی را به رسمیت نمی شناسیم!

این تفرعن، سبب ناکامی و بی نتیجه بودن هر مذاکره ای از جمله مذاکره هسته ای است و مادامی که آنها با این موضع به سر میز مذاکره بیایند، وضع همین خواهد بود.

3- اما با اینکه نباید سر سوزنی در خوی استکباری آمریکا و دنبالک هایی مثل انگلیس و فرانسه تردید کرد و همچنین نباید به سختی و دشواری کار مذاکره با چنین موجوداتی بی توجه بود، نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که بعضی رفتارها از سوی ما می تواند طمع دشمن را افزایش داده و آنها را در دشمنی و عنادشان با ملت انقلابی ما پرروتر و گستاخ تر کند. قطعا نمی توان و نباید این رفتارها را حساب شده و هدفمند دانست بلکه برخی از آنها را باید اشتباه محاسباتی دانست و برخی را ناشی از خوش بینی مفرط به حریف. اما علت این رفتارها هرچه باشد، تاثیر آن در دشمن چیزی جز افزون شدن تکبر و وقاحت نخواهد بود. مثلا وقتی ما مدتها قبل از تنظیم هرگونه توافقی در سال گذشته- صرفنظر از مفاد و محتوای آن- هر گونه فعالیت هسته ای کشورمان را عملا و رسما تعلیق می کنیم و بعد به سرمیز مذاکره می رویم، طبیعتا دشمن جری تر شده و گامی دیگر، به پیش می آید. این رفتار حتما ناشی از اشتباه محاسباتی و منصف فرض کردن دشمن است و دلیل دیگری برای آن نمی توان پیدا کرد.

اما دیدیم که آنها به هیچ وجه بهره ای از انصاف و منطق نبرده اند. خب اگر چنین است- که تجربه یکساله اخیر هر ساده دل و خوش باوری را مجاب به صحت این گزاره کرده است- منطقا نباید این روش تکرار شود. یعنی در هر مرحله ای از مذاکره و در هر توافقی، باید به وزن متناسب داده ها و ستانده ها توجه جدی شود. اما بدون کالبد شکافی مفاد توافقنامه ژنو، متأسفانه شاهد آنیم که باز هم مواضعی اتخاذ می شود که دشمن طمع بیشتری پیدا می کند و در داخل هم درصدد بزک کردن و آراستن چهره دشمن برمی آیند! مثلا وقتی رئیس جمهور آمریکا صراحتا پرده از آرزوی قلبی خود مبنی بر اوراق کردن تجهیزات هسته ای و حتی جدا کردن پیچ و مهره های آن سخن گفت، نه تنها واکنش مناسبی نشان داده نشد، بلکه برای مذاکره دوجانبه و حداکثر با حضور شخص ثالث یعنی کاترین اشتون تمایل نشان داده شد! در حالیکه حق، چیز دیگری بود که بدان عمل نشد. اما گاهی اوقات برخی رفتارها ماهیت خطرناک و تلخی پیدا می کند که بدون قصد و غرض، شبیه علامت فرستادن برای دشمن است. در همین سفر اخیر نیویورک، هاله اسفندیاری- که روزگاری در ایران به جرم جاسوسی زندانی بود و خدمتش به آمریکا برای دشمنی با نظام اسلامی در ماجرای فتنه 88 بر کسی پوشیده نیست- در یک گفتگوی خبری با وزیر خارجه کشورمان حاضر شد. گذشته از این پرسش اساسی که چرا باید وزیر خارجه، با چنین فردی گفتگو کند، او رندانه و زیرکانه از تاثیر شکست مذاکرات هسته ای بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سوال می کند و بعد هم از تاثیر آن بر سیاست داخلی کشورمان. منطقا وزیر خارجه ما باید پاسخ می داد که اگر مذاکرات شکست بخورد، تقصیر طرف غربی است نه ما و شکست احتمالی مذاکرات موجب بدبینی و نفرت بیشتر مردم ما و در نتیجه مسئولان سیاست خارجی از غربی ها خواهد شد و در داخل هم به همگرایی بیشتر جریان های سیاسی می انجامد. اما وزیر خارجه در نهایت تعجب پاسخی به وی می دهد که به تشدید طمع دشمنان منجر خواهد شد!

«اگر با وجود تلاش های ما برای تعامل، این تلاش ها بی نتیجه بماند، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا 16 ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می شود، به این عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هسته ای با جامعه بین المللی در سال های 2004 و 2005 توافق هایی کردیم و تلاش ها، برای عملکرد شفاف از جانب اتحادیه اروپا رد شد... در آن زمان مردم با انتخاب رئیس جمهوری متفاوت (منظور دکتر احمدی نژاد است) به دلیل شکست در مذاکرات به ما پاداش دادند و مرا هم زود بازنشسته کردند! (خنده حضار) حالا من بار دیگر زنده شده ام (باز هم خنده حضار) به نظر من در انتقال پیامی که جامعه بین المللی و به ویژه غرب می خواهد به ایران منتقل کند باید بسیار دقت کند... من فکر می کنم مردم ایران پاسخ خود را در صندوق های رای نشان خواهند داد»! این سخنان که بی نیاز از هرگونه توضیحی است به هیچ وجه پاسخ درخوری به زیاده خواهی ها و افزون طلبی های آنها نیست و عملاً آنها را در مطامع و مقاصد خود، بی پرواتر خواهد کرد.

آنچه گفته شد، به هیچ وجه ذره ای از نقش خیانت و جنایت آمیز آمریکا و دیگر بازیگران این تراژدی در چالش هسته ای 12 ساله کشورمان نمی کاهد و با همه وجود بر این باوریم که اگر هر مشکلی در این مسیر پیش آید، عامل و منشأ آن، خودخواهی ها و زیاده خواهی های آنهاست. اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که با دشمن، به زیرکی و سیاست باید تعامل نمود نه به رفق و مدارا و خوش بینی. که حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «از دشمنت پس از آنکه از در صلح و آشتی درآمد، سخت برحذر باش زیرا چه بسا که او به وسیله صلح نزدیک می شود تا از شیوه غافلگیری استفاده کند. پس احتیاط و دقت را پیشه کن و در چنین مواردی زودباور و خوش گمان مباش».

به راستی وقتی پیشوای بزرگ ما، درباره دشمنی که با ما صلح کرده، چنین موعظه حکیمانه و ذکاوتمندانه ای فرموده، نباید درباره دشمنی که در طول یک سال بیش از ده بار ما را به جنگ تهدید کرده، ده ها و صدها بار بیشتر هوشیار بود و سرسوزنی به او خوشبین و خوش گمان نبود؟

جمهوری اسلامی:زنی که شجاع ترین مرد غرب است

«زنی که شجاع ترین مرد غرب است»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛سخنان خانم "کریستینا فرناندز" رئیس جمهور آرژانتین در مجمع عمومی سازمان ملل هر چند به لحاظ مواضع صهیونیستی شبکه های خبری و رسانه های غربی مجال بازتاب به صورت همزمان نیافت ولی از آنجا که در دنیای ارتباطات نمی توان با حوادث و رویدادها برخورد حذفی داشت و اخبار قابل سانسور نیستند، این بار نیز این اظهارات کاملاً متفاوت که اصلاً به مذاق مقامات آمریکایی و صهیونیست ها خوش نیامد، مثل یک بمب خبری منفجر شد و ترکش های آن، مدعیان دمکراسی و جریان آزاد اطلاعات و اخبار را در برگرفت.

خانم فرناندز، سه روز پیش در سخنان مهم و متفاوتی در مجمع عمومی سازمان ملل با محکوم کردن جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و انتقاد از رفتار دوگانه آمریکا در قبال ایران، از بی اعتباری تبلیغات صهیونیستی در متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به دست داشتن در انفجار مقر یهودیان آرژانتین (آمیا) پرده برداشت و شهامت مردانه ای را از خود به نمایش گذاشت.

سخنان رئیس جمهور زنی که از قلب آمریکای لاتین، کشوری که کاخ سفید آنرا حیات خلوت آمریکا می خواند، به مجمع عمومی سازمان ملل آمده طبعاً باید اگرنه بیشتر از روسای کشورهای جهان از تریبون سازمان ملل انعکاس داشته باشد، لااقل باید هم اندازه دیگر رهبران کشورها مجال انتشار و بازتاب را بیابد ولی از آنجا که شبکه های آمریکایی و صهیونیستی آنرا همسو با منافع و سیاست های خود ندیدند، آنرا بایکوت خبری کردند و شبکه های ماهواره ای هم از پخش آن خودداری کرده و با ترجمه همزمان آنرا قطع نموده و از مخابره آن خودداری کرده و سانسور نمودند. علت این بود که این سخنرانی محتوائی کاملاً متفاوت داشت و حقایقی در سخنان این رئیس جمهور منصف و شجاع وجود داشت که افشا کننده سیاست های دوگانه غرب بود.

سخنان خانم فرناندز، که سراسر ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی بود، سیاست های سلطه گران جهانی را در چند محور بدین قرار مورد انتقاد جدی قرار داد.

1 - وی بخشی از سخنان خود را به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه که از شرم آورترین جنایات در سالهای اخیر بوده، اختصاص داد و با محکوم کردن سکوت مجامع بین المللی در قبال نسل کشی فلسطینی ها گفت: "با بمباران غزه، عمق و شدت فاجعه ای که اسرائیل مرتکب شد، روشن گردید. شمار زیادی از فلسطینی ها قربانی شدند درحالی که شما به موشکهایی که به اسرائیل اصابت شد اهمیت داده و از کنار کشتار انسانهای بیگناه در غزه گذشتید و چشم خود را بر کشتار انسانهای مظلوم بستید و همین اقدامات شما باعث شکل گیری افراط گرایی و تندروی می شود که شما امروز از آن وحشت دارید."

2 - وی در بخش دیگری از سخنانش، استراتژی آمریکا و غرب در قبال مبارزه با تروریسم را غیرواقعی، فریبکارانه و کاملاً اشتباه خواند و خطاب به سازمان ملل گفت: "شما قطعنامه جنگ با القاعده را پس از حوادث یازده سپتامبر صادر کردید و مجوز اشغال چند کشور را دادید و مردم عراق و افغانستان به این بهانه کشته شدند درحالی که این دو کشور همچنان از تروریسم رنج می برند.... شما نام حزب الله لبنان را در فهرست سازمانهای تروریستی گنجاندید درحالی که اکنون روشن شده حزب الله، یک حزب بزرگ و به رسمیت شناخته شده در لبنان است... شما چند سال است که نظام بشار اسد را تروریست می دانید و مخالفان آنرا انقلابی نامیدید ولی امروز برای مهار همان تروریست هایی تلاش می کنید که تا دیروز انقلابیون و نیروهای آزادیبخش سوریه بودند."

وی آمریکا و متحدانش را عامل ایجاد افراط گرایی در دنیا لقب داد و افزود: "ما امروز اینجا هستیم تا یک قطعنامه بین المللی درباره داعش و مقابله با آن صادر کنیم در حالی که داعش مورد حمایت چند کشور شناخته شده است و شما بهتر از دیگران آنها را می شناسید زیرا داعش همپیمان برخی قدرت های بزرگ عضو شورای امنیت سازمان ملل است."

3 - وی در ادامه اظهارات شجاعانه خود، ضمن افشای توطئه هایی که در بیست سال گذشته برای متهم کردن ایران و حزب الله لبنان در ماجرای انفجار مقر یهودیان آرژانتین صورت گرفته گفت: شما ایران را در پی انفجار آمیا در بوئنوس آیرس متهم کردید ولی براساس تحقیقاتی که ما انجام دادیم، دخالت ایران در این انفجار تأیید نشد، درحالی که آمریکا پس از این انفجار، ایران را کشوری تروریست خطاب کرد، مساله ای که درحال حاضر نه تنها برای ما بلکه هیچ کشور دیگری قابل درک نیست."

4 - رئیس جمهور آرژانتین همچنین با زیر سؤال بردن نظم آمریکایی آنرا اقدامی برای تثبیت سلطه آمریکایی در عرصه های مختلف دانست و گفت: "آمریکا این نظم را بنا نهاده تا کشورهایی را که همسو و همراه با سیاست های کاخ سفید نیستند از مزایای نهادهای تجاری، سیاسی، مالی و پولی جهانی محروم و از این طریق سیاست های خود را از طریق سازمانهای برآمده پس از جنگ جهانی دوم به سایر کشورها دیکته کند."

سخنان پرمحتوای رئیس جمهور آرژانتین به جای اینکه در حد و اندازه اظهارات سایر رهبران کشورهای جهان از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل بازتاب بیاید، توسط رسانه های غربی که مدعیان سینه چاک آزادی جریان اطلاعات و اخبار هستند، سانسور شد درحالی که طبق اساسنامه سازمان ملل، مجمع عمومی به عنوان یک اجلاس جهانی یکی از مکان هایی است که باید صدای ملتها و صدای جریان های آزادی خواه و مستقل از جریان سلطه را به گوش جهانیان برساند و اصولاً نشست سالانه مجمع عمومی نیز از چنین فلسفه ای برخوردار است.

اگرچه شبکه ها و رسانه های نظام سلطه سخنان افشاگرانه و غیرتمندانه رئیس جمهور آرژانتین را سانسور کرده و از پخش مستقیم آن در راستای همسویی با گفتمان جریان سلطه که "هر که با ما نیست، بر ماست" خودداری کردند ولی ناخواسته با این کار خود به برجسته سازی این سخنرانی کمک کرده و اذهان عمومی جهانی را برای پیگیری آن تحریک کردند و این باعث شد تا سخنان ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی یک رئیس جمهور زن از آمریکای لاتین که در مرکز نظام سلطه و با شجاعت تمام بیان شد، در شبکه های اجتماعی به طور گسترده منتشر شود.

حرکت خانم فرناندز نشان می دهد نفرت جهانی از سیاست های آمریکا و زایده شرم آورش یعنی اسرائیل به شدت رو به افزایش است و نه تنها ملت ها با شجاعت، ابراز تنفر از نظام سلطه را به امری نهادینه شده تبدیل کرده اند بلکه در میان سران کشورهای جهان نیز این شهامت ایجاد شده که جنایت های نظام سلطه را برملا کنند؛ ولی ایکاش لااقل برخی رهبران کشورهای عرب نیز این جرأت و مردانگی را پیدا می کردند که اینگونه صریح و شفاف از ملت مظلوم فلسطین حمایت کرده به معرفی جنایتکاران بپردازند.

رسالت:خبط عظیم در گفتگوهای هسته ای

«خبط عظیم در گفتگوهای هسته ای»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛مذاکرات هسته ای در نیویورک بی نتیجه پایان یافت. دور بعدی گفتگوها به اواخر مهر موکول شد بدون اینکه دقیقا مکان و زمان این مذاکرات مشخص شود. روس ها می گویند هنوز زمان برای توافق باقی است. آمریکایی ها می گویند دو طرف باید تصمیمات سخت بگیرند. اختلافات هنوز جدی است. اشتهای آمریکایی ها در گرفتن امتیازات نقد همچنان بالاست. اما در لغو تحریم ها با خساست عمل می کنند. آنها حداکثر می گویند تحریم های یکجانبه را بر می داریم. اما ساختار تحریم ها بویژه آنچه در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده به قوت خود باقی خواهد ماند. همین زیاده خواهی امکان هرگونه توافق را طی یک سال گذشته به بن بست کشانده است. برخی اعضای کنگره که اشتهای بیشتری دارند به کمتر از برچیدن کل بساط هسته ای ایران رضایت نمی دهند.

تعداد سانتریفیوژها، وضعیت راکتور اراک و نوع کارکرد سایت فردو همچنان مورد اختلاف طرف های گفتگو است.

تیم مذاکره کننده ایران در گفتگوها چارچوب های خطوط قرمز ایران را تاکنون حفظ کرده اند و از این بابت باید از آنها تشکر کرد. 1+5 فرصت نیویورک را از دست داد. آنها می توانستند از حضور رئیس جمهور در نیویورک برای رسیدن به یک توافق پایدار سود ببرند اما این توفیق را نداشتند.

5 قدرت اتمی جهان که بعدها آلمان به آنها پیوست،
12 سال است در پیشرفت های علمی کشور بویژه در فناوری صلح آمیز هسته ای اخلال می کنند. علی رغم اینکه جمهوری اسلامی صبورانه نگرانی های آنها را در دستیابی ایران به سلاح هسته ای کاملا مرتفع کرده است اما آنها گوش شان به اقدامات عملی ایران و حتی فتوای رهبری بدهکار نیست و می گویند مرغ یک پا دارد و تا فاتحه صنعت هسته ای کشور را نخوانند، دست بردار نیستند.

رئیس جمهور در کنفرانس خبری خود در نیویورک تصریح کرد: نرمش بیش از حد زیر پا گذاشتن حقوق ملت است و نوبت طرف مقابل است که باید تصمیم سخت بگیرد و تهدید و تحریم راه درستی نیست.

موضوع مذاکرات هسته ای یک موضوع ملی است و باید از رقابت های سیاسی در داخل دور بماند. اگر توفیقی در مذاکرات پیدا کردیم، توفیق همه است و اگر ناکامی باشد، یک ناکامی ملی است.

اگر در شرایط برد- برد قرار بگیریم به این معنا که امتیازی بدهیم و فناوری صلح آمیز هسته ای را حفظ کنیم فتح الفتوحی در کار نبوده است بلکه یک نرمش قهرمانانه برای عبور از یک مزاحمت تاریخی است. اگر در شرایط باخت- باخت قرار گیریم نباید دولت را مذمت کرد چرا که بر مواضع نظام ایستاده و کوتاه نیامده است. در این شرایط اثبات شرارت 1+5 بویژه آمریکاست که نمی خواهند ملت ایران از مواهب فناوری صلح آمیز هسته ای بهره مند شوند. پاسخ ما به 1+5 در این شرایط باید کوبنده باشد و باید حتی از ان پی تی خارج شد و بساط دوربین ها و خیمه شب بازی آنها را در تاسیسات هسته ای جمع کرد و با خیال راحت همه قله های علمی و فناوری را در این رشته فتح کرد.

اگر در شرایط برد و باخت قرار گیریم به این معنا که پیروزی از آن دولت و ملت ایران شود و طرف قانع شود از سنگ اندازی بر سر راه پیشرفت ایران دست بردارد این پیروزی بزرگی است که محصول مقاومت سه دولت بویژه دولت دهم و نهم است. این پیروزی البته محصول مهارت دیپلماسی در دولت یازدهم است و به نام همین دولت ثبت خواهد شد.اگر در شرایط برد و باخت از زاویه دیگر قرار گیریم به این معنا که خدای ناکرده تیم مذاکره کننده امانت داری نکنند و چارچوب های خطوط قرمز نظام را رعایت نکنند و تسلیم زیاده خواهی های قدرت های جهان بویژه آمریکا شوند، در این صورت تکلیف دولت در افکار عمومی روشن است و مجلس باید در این مورد به وظایف قانونی خود عمل کند. البته به نظر می رسد چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد.

نکته مهم در این میان سخنان غیرمسئولانه رئیس دیپلماسی ایران در مذاکرات هسته ای در دیدار شورای روابط خارجی آمریکاست که باید به نوعی تصحیح شود. آقای ظریف در این دیدار مطالبی گفته است که با استقلال و منافع و مصالح ملی مغایرت دارد.

وی در پاسخ به سئوالی در این نشست گفته است: مذاکرات تاثیر مستقیم بر مسائل داخلی ایران خواهد داشت و در صورت شکست مذاکرات، دوستان او انتخابات مجلس آینده را به جریان غرب ستیز واگذار خواهند کرد.

این یک اظهار نظر غیرمسئولانه است که نتایج مذاکرات را به نتایج انتخابات گره می زند و این خطای عظیمی است بویژه آنکه در شورای روابط خارجی آمریکا این پاسخ را در طرح سئوال کسی بدهیم که همکار جورج سوروس است و مسئول بخش خاورمیانه وودرو ویلسون! اشراری که در فتنه 88 در اقدامات مداخله جویانه در ایران نهایت خباثت خود را نشان دادند.

نباید دغدغه های حزبی و گروهی در موضوع مناقشه هسته ای خود را نشان دهد. آمریکایی ها به اندازه کافی هوشمندی دارند و این چیزها را می فهمند. لازم نیست که آقای ظریف یک امر بدیهی را به آنها یادآور شود.

این نوع اظهارنظرهای غیرمسئولانه خدای ناکرده این تصور را تقویت می کند که نوعی بده بستان سیاسی در پوشش گفتگوهای هسته ای در جریان است که ناظر به توفیق یک ضلع رقابت در انتخابات آینده است.

مردم سالاری دینی در ایران به این دلیل بکر و با ارزش است که مصون از دخالت های بیگانه است و ما نباید اجازه دهیم بیگانگان حتی به ذهنشان خطور کند که بتوانند در رقابت های سیاسی به نفع یک یا چند ضلع رقابت خود را اثرگذار معرفی کنند.

ذکر برخی حرف های بی ربط به مذاکرات مثل همین اظهارنظر آقای ظریف نوعی گدایی سیاسی است که به اعتبار و مشروعیت سیاسی یک جناح سیاسی در کشور فوق العاده آسیب می رساند. این چندمین بار است که رئیس دیپلماسی ایران در گفتگوهای هسته ای رفتار و گفتاری غیرمسئولانه از خود نشان می دهد. اگر این رفتار تداوم یابد تز "نرمش قهرمانانه" را تبدیل به "سازش ذلیلانه" خواهد کرد.

شرق:خسارت حمله و خیانت افراط دولبه یک قیچی

«خسارت حمله و خیانت افراط دولبه یک قیچی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدتقی فاضل میبدی است که در آن می خوانید؛بالاخره گروه ائتلاف به سرکردگی آمریکا تصمیم گرفتند تا مواضع گروه های افراطی، به ویژه داعش را از راه حمله هوایی بمباران کنند و در این چندروز طی چند حمله، بخش هایی از خاک کشور سوریه و عراق مورد حمله قرار گرفت و ضمن اینکه خساراتی به گروه داعش وارد کرده، عده ای غیرنظامی نیز کشته و زخمی شدند و خساراتی بر این دو کشور وارد شد. از آن سو در دو کشور آمریکا و انگلیس تظاهرات علیه جنگ صورت گرفت و مردم نفرت خود را از جنگ ابراز کردند. در اینجا سوال این است که با حمله نظامی، خطر و خسارت و خیانت این گروه های افراطی و تروریستی تا چه میزان کاهش می یابد؟ آیا می توان جریانی را که با عنوان اسلام در میان برخی رخنه و افراد مختلفی را از قلب اروپا به سوی خود جذب کرده است و پاره ای از کشورهای گروه ائتلاف با پول و سلاح آنها را از پیش تقویت کرده اند، با بمباران هوایی از ریشه خشکاند؟ نمونه بارز آن حضور نظامی کشورهای بزرگ در افغانستان است؛ تا به حال هزاران نفر غیرنظامی اعم از زن و کودک در این کشور یا با حملات تروریستی طالبان و القاعده یا با هدف گیری اشتباه نظامیان، آمریکا و پیروانش، در آتش جنگ خاکستر شده اند.

باز این اشتباه در کشور سوریه و عراق در حال تکرارشدن است. تعداد تلفات غیرنظامی در این حمله ها تا چه میزان خواهد بود، نمی دانیم؛ ولی تاکید نگارنده که کمی سر در آستین سیاست دارد این است که راه رهایی مردم خاورمیانه و کشورهای اسلامی از گروه های به اصطلاح اسلامی، حمله نظامی کشورهای بزرگ و ائتلاف برخی کشورهای اسلامی با آنان نیست. برای درمان این درد بزرگ ممکن است راه های گوناگونی پیشنهاد شود، اما تا دو اتفاق مهم در منطقه نیفتد، بعید به نظر می رسد که بتوان جلو افراطی گری دینی را در جهان اسلام گرفت:

1- ضرورت ائتلاف و اتحاد سران کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهایی مانند ایران، عربستان، مصر و ترکیه و داشتن یک استراتژی واحد در مورد سیاست های منطقه. پرواضح است که دخالت دادن ایدئولوژی ها در سیاست خارجی و خاردارکردن مرزهای قومی و فرقه ای و دعواهای از این جنس بر سر مسایل کلان کشور، بزرگ ترین خطر برای منطقه است. جنایاتی که در غزه اتفاق افتاد یکی از عوامل عمده آن، اختلافات قومی و فرقه ای بود که در کشورهای اسلامی وجود داشت. چرا ایران و مصر بیش از سه دهه است ارتباط دیپلماتیک باهم ندارند؟ تفاهم کشورهای اسلامی بر سر مسایل سیاست خارجی گره خیلی از مسایل داخلی را می گشاید و خیلی از مشکلات اقتصادی کشورها را حل می کند و فقر، گرسنگی و تورم که بلای خانمانسوز است کمتر می شود. این عقده و ناراحتی در میان جوانان منطقه وجود دارد که چرا این همه صادرات نفت و چرا این همه گسترش فقر؟ طبیعی است که مشکلات اقتصادی و بی توجهی به شکم های گرسنه راه را برای هر اعتراضی باز می کند. زمینه نفوذ داعش در عراق از کجا پیدا شد؟ چرا دولت های مرکزی را مقصر ندانیم؟ چرا دولت های غربی به جای فروش سلاح به کشورهای اسلامی و سپس حمله های نظامی برای ازبین بردن تروریست ها و گروه های افراطی، به زیرساخت های منطقه کمک نمی کنند؟ در هرسال تا چه میزان از پول این ملت ها هزینه تسلیحات می شود؟ بنابراین دولت های منطقه چرا نباید در کنار هم باشند؟ این جنگ سرد میان برخی از کشورهای عربی و منطقه تا کجا باید ادامه داشته باشد؛ مگر اسلام بر اساس وحدت کلمه بنا نشده است؟ مگر قرآن به ما نگفته است: ولا تفرقوا. چرا باید اعتقادات قومی و مذهبی به عرصه سیاست راه یابد و رابطه دو کشور اسلامی را گسسته کند؟

پیامبر اسلام در بدو ورود به شهر مدینه با نوشتن پیمان نامه، نشان داد که می توان با همه ادیان همزیستی مسالمت آمیز داشت.
2- ائتلاف و اتحاد علمای دین، اعم از شیعه و سنی، برای نشان دادن قرائت درست از اسلام. اگر تمامی علمای اسلام در کنار هم، اسلام توام با خشونت و آدمکشی را محکوم کنند و به مسلمانان، به ویژه جوانان، بیاموزند که در جهان امروز که بحث حقوق آدمیان مطرح است باید قرائتی رحمانی و مسالمت آمیز از اسلام داشت، جایی برای رشد و قرائت خشن از اسلام نمی ماند. شعار اولیه ادیان ابراهیمی صلح و زندگی آدمیان در کنار هم است. جنگ در ادیان اگر تشریع شده برای دفاع از کیان جامعه دینی و در برخورد با متجاوز است. چرا برخی عالمان دین در این عصر به فروعاتی چسبیده اند که بر اختلافات دامن می زند؟ چرا باید اعتقادات خاص فرقه ای در رسانه های عمومی مطرح شود؟ سب و طعن و لعن کردن به کسی روا نیست. مشترکات انسانی اینقدر زیاد است که جایی برای اختلافات نمی ماند. عالمان دین در یک شورای فقاهتی و اجتهادی در ایران، عربستان و مصر که هرازچندگاهی باید تکرار شود، می توانند جلو رشد این گروه های انحرافی را بگیرند.

چرا باید به خاطر اختلافاتی که هیچ ریشه ای در دین ندارد، ساکت نشست و شاهد رشدونمو گروه هایی بود که کمترین ارتباطی با اسلام ندارند و از آن سو سران سیاست با کشورهایی ائتلاف کنند که راه چاره را، برای نابودی آنان، در حمله نظامی ببینند؟ ای کاش روشی که مرحوم آیت الله بروجردی در تقریب مذاهب میان قم و قاهره برقرار کرد، باقی مانده بود. قرائت خشنی که از سوی برخی به نام دین، ارایه می شود نتیجه ای جز برخوردهای خونین از سوی برخی متحجران ندارد. ما بدون اینکه دست از اصول خود برداریم می توانیم قرائتی از اسلام در این عصر داشته باشیم که تمام آیین ها در کنار هم با حفظ حقوقشان زندگی کنند و کسی به خاطر اعتقادش از حقی محروم نباشد و پایبند به دستوری باشیم که امام علی (ع) در نامه به مالک، به همه سران سیاست و متولیان دین داد: «مردم دو دسته اند، یا برادر دینی تو هستند یا در خلقت با تو مساوی اند.» ادای حقوق هر انسانی بر تو واجب است. با به کار گیری این اصل نه راهی برای رشد گروه های خودسر و افراطی می ماند و نه ضرورت ائتلاف و انهدام و ریختن بمب بر خاک کشورهای اسلامی که آثار زیانبارش سال ها برای مردم مظلوم و بی گناه خواهد ماند.

قدس:بی مهری به بازنشستگان؛ چرا؟

«بی مهری به بازنشستگان؛ چرا؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم سید مصطفی حسینی راد است که در آن می خوانید؛در حالی که این روزها جنجال بر سر بخشنامه جدید معاونت نظارت راهبردی ریاست جمهوری برای حذف حق بیمه از اضافه کار کارمندان زیر پوشش تأمین اجتماعی ادامه دارد، معاون فنی و درآمد سازمان تأمین اجتماعی گفته است: ...

بخشنامه ای که بتازگی به دستگاه های دولتی ارسال شده اگرچه بر اساس قانون مدیریت خدمات کشوری صادر شده، اما دارای ابهام است.

بر اساس این بخشنامه، حقوق بیش از یک میلیون بازنشسته 20 تا 40 درصد کاهش می یابد، زیرا کسر نشدن حق بیمه از اضافه کار موجب می شود سقف نهایی حقوق کارمندان، پیش از بازنشستگی که شاخص اصلی برای تعیین حقوق بازنشستگی آنان است، بشدت پایین بیاید. این در حالی است که انتظار می رود دولت به دلیل ضرورت حمایت از کارمندان که از اقشار آسیب پذیر بوده و از سویی اولین و مظلوم ترین بخشی هستند که منظم ترین مالیات را به دولت پرداخت می کنند و از سویی حقوق بازنشستگان نیز همواره در کشور ما از پایین ترین میزان برخوردار بوده، نگاه حمایتی نسبت به این گروه داشته باشد.

محمدحسن زدا، معاون فنی و درآمد سازمان تأمین اجتماعی با بیان اینکه حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی بر اساس میانگین حقوق و مزایای مشمول کسر حق بیمه در دو سال منتهی به بازنشستگی محاسبه می شود، گفته است: بنابراین حقوق بازنشستگی کارمندانی که در سالهای متوالی مشمول کسر حق بیمه از اضافه کار بوده اند و سالهای پایانی خدمت را سپری می کنند با اجرای این قانون کاهش خواهد یافت.

به گفته وی، در حال حاضر با دو قانون در رابطه با کسر حق بیمه از اضافه کار کارمندان دولت مواجه هستیم و برای رفع این ابهام مراجع تصمیم گیری اقدامهای لازم را در دستور کار قرار می دهند.

در همین حال پس از گذشت 50 روز از اعتراضهای دامنه دار علیه اجرای بخشنامه 5271/93/200 که کاهش شدید حقوق حدود یک میلیون کارمند دولت را در پی دارد، گزارش شده علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی وعده داده است این بخشنامه در کمیسیون اجتماعی دولت بررسی و اصلاح خواهد شد. با این وجود، اکنون این بخشنامه در تمامی دستگاه های زیر پوشش صندوق تأمین اجتماعی اجرایی شده است.

در همین حال برخی نمایندگان مجلس نیز با انتقاد از این بخشنامه که فشار مضاعفی بر دوش بازنشستگان تحمیل خواهد کرد، آن را ظالمانه و غیرمنطقی دانسته و از مقابله مجلس با اجرایی شدن این قانون که در دولت پیش هم پیگیری شده اما با مخالفت مجلس به مرحله اجرا نرسیده بود، خبر داده اند.

مشابه این اقدام در سال 88 در دولت احمدی نژاد اجرا شد که به دلیل مغایرتهای قانونی، مخالفت نمایندگان و آرای دیوان عدالت اداری لغو شد و ادارات نیز کسورات پرداخت نشده حدود دوسال اجرای آن را به تأمین اجتماعی واریز کردند. اکنون دوباره پس از چند سال این حرکت در حال انجام است، بدون اینکه به پیامدها و هزینه های آینده آن برای کارمندانی که بازنشسته می شوند اندیشیده شود.

به نظر می رسد دولت باید با در نظر گرفتن مسایل خاص بازنشستگان و کارمندانی که بزودی به این قشر می پیوندند و از مضرات این قانون بهره مند(!) می شوند، هر چه سریعتر نسبت به توقف اجرای آن، اقدام کند.

سیاست روز:راه پیش روی همسایگان خزر

«راه پیش روی همسایگان خزر»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید؛نشست سران دریای خزر با حضور روسای جمهور روسیه، جمهوری اسلامی ایران، آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان در آستاراخان روسیه برگزار شد. در این نشست گام های بلندی برای نزدیک تر شدن دیدگاه ها و همکاری های همسایگان برداشته شد و چندین تفاهم نامه و در نهایت بیانیه پایانی به عنوان سند اتحاد همسایگان خزر به امضای همگان رسید. نشست دیروز نشان داد که اراده ای قوی میان همسایگان خزر برای رسیدن به نتایجی مطلوب برای همگان و در نهایت تعیین رژیم حقوقی دریای خزر براساس اصل انصاف وجود دارد.

این تفاهم نامه ها در حالی به امضای حاضران در نشست رسید که بررسی تحولات منطقه نشانگر لزوم همگرایی بیشتر همسایگان در قالب های مختلف است که تعلل در این زمینه نتایج منفی بسیاری برای تمام همسایگان و در نهایت منطقه به همراه خواهد داشت. تحولات ماه های اخیر اوکراین می تواند درسی مهم برای همسایگان خزر و تلاش بیشتر آنان برای همگرایی بیشتر داشته باشد.

تحولات اوکراین یک اصل مهم را اثبات کرد و آن اینکه غرب هرگز شریکی مطمئن برای کشورها نخواهد بود و صرفا در چارچوب منافع خود عمل می کند چنانکه با این دیدگاه از یک سو اوکراین را به آتش کشیده و از سوی دیگر به رغم رویکردهای مسالمت آمیز مسکو، در نهایت رو در روی آن قرار گرفته و برای حذف آن به ابزارهای مختلف چنگ زده اند. استفاده از سیاست تحریم اقتصادی، ایجاد فضای ناامنی منطقه ای و بهره گیری از تروریسم از مولفه های غرب نه تنها در قبال تحولات اخیر اوکراین بلکه مولفه ای برای سلطه غرب بر کل منطقه بوده است. امری که نمود آن را در ویران سازی افغانستان، عراق، لیبی و اکنون سوریه می توان مشاهده کرد.

لازم به ذکر است نشست سران ناتو در ولز در حالی برگزار شد که از محورهای اصلی آن را حضور گسترده ناتو در سراسر جهان به ویژه در مناطق استراتژیک تشکیل می داد که نانوشته می توان دریافت، دریای خزر به عنوان منبع عظیم انرژی از جمله این اهداف است.

با توجه به سابقه ناتو و آمریکا در عرصه جهانی به صراحت می توان گفت که تمام کشورهای حوزه خزر در معرض تهدیدهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی غرب قرار دارند و چراغ سبزهای گاه و بی گاه آنها نیز صرفا برای فریب افکار عمومی و ایجاد شکاف میان همسایگان خزر است تا با تنها ساختن کشورها، سلطه خویش بر آنها را اجرایی و در نهایت غارت خزر را اجرایی سازند.

با توجه به این شرایط همسایگان خزر در مقطعی حساس با تهدیدات جدی قرار دارند که عزم و اراده همگانی برای مقابله با آنها را طلب می کنند. در این چارچوب اجرای اقداماتی استراتژیک امری ضروری است که جمهوری اسلامی ایران نیز از سال ها پیش بر لزوم اجرای آنها تاکید و از بانیان اصلی اصول این همگرایی بوده است.

بخشی از این رویکرد در قالب همگرایی و روابط بیشتر برای تدوین رژیم حقوقی دریای خزر است که با تکیه بر اصل انصاف می تواند محقق گردد. اختلاف افکنی مهمترین ابزار غرب برای ایجاد شکاف میان کشورها و سلطه بر آنان است که همسایگان خزر با رویکرد واحد در تدوین رژیم حقوقی دریای خزر آن هم براساس اصل انصاف که کوتاه ترین راه برای رسیدن به مقصود است، می توانند با آن مقابله کنند.

نکته مهم دیگر در حوزه امنیتی می باشد. در حالی همسایگان خزر باید مانع از حضور نظامی بیگانگان گردند که همزمان برای نزدیکی دفاعی چه در حوزه مبارزه با تروریسم به عنوان پیاده نظام غرب و چه در برابر اقدامات و تهدیدات مستقیم غرب و ناتو باید گام بردارند. همسایگان خزر باید از اوکراین درس گرفته باشند که دلبستن به توافقات نظامی با غرب نمی تواند دستاوردی برای آنان داشته باشد چرا که غرب برای منافع خود حتی به متحدانش رحم نمی کند و در نهایت آنها را نیز به آتش خواهد کشید چنانکه برای رسیدن به منافع سلطه گرایانه این امر را در برابر اوکراین اجرا کرد.

تقویت همگرایی اقتصادی با محوریت رسیدن به توسعه و پیشرفت بیشتر و نیز مقابله با حربه غرب برای استفاده از ابزار تحریم برای سلطه بر کشورها می تواند از اولویت های همسایگان خزر باشد. جمهوری اسلامی ایران سال هاست که طرح اتحاد اقتصادی همسایگان خزر را ارائه کرده که تکیه بر آن می تواند راهکار همسایگان خزر برای رسیدن به اقتصادی پویا و به ویژه مقابله پیش دستانه با سیاست تحریم غرب باشد.

زمانی فقط ایران تحریم غرب بود اما در ماه های اخیر روسیه نیز گرفتار این تهدیدات شده است و فردا شاید همسایگان خزر گرفتار این تحریم ها گردند. تحریم با خوی استعماری غرب اجین گردیده و هر کشوری که به دنبال استقلال باشد را مورد تحریم قرار می دهند. با توجه به اینکه همسایگان خزر بر اصل استقلال و آزادی خود اصرار دارند احتمال تکرار سناریوی تحریم های غرب در قبال هر کدام از آنها دور از ذهن نمی باشد لذا باید در اقدام پیش دستانه برای مقابله با آن گام بردارند که اتحاد اقتصادی اساس آن می باشد.

در جمع بندی کلی از آنچه ذکر شد می توان گفت که نشست آستارا خان ادامه راه همگرایی همسایگان خزر است در حالی که به دلیل شرایط حساس منطقه و عرصه بین الملل برداشتن گام های بلندتر و سریع تر امری ضروری است چرا که غفلت از ظرفیت های موجود برای همگرایی بیشتر در نهایت لطمات بسیاری برای کل همسایگان خزر خواهد داشت؛ حال آنکه همگرایی آنان می تواند ضمن تبدیل این فرصت ها به دستاوردهای بزرگ، زمینه ساز حضور فعال و مقتدر آنان در معادلات جهانی به ویژه مقابله با سلطه گری و یک جانبه گرایی غرب باشد. اصلی که جمهوری اسلامی ایران همواره بر آن تاکید داشته و راهکارهای آن می تواند، چراغ راهی برای تمام همسایگان خزر برای رسیدن به سرمنزل مقصود باشد.

وطن امروز:شارلاتانیزم هسته ای

«شارلاتانیزم هسته ای»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین بابازاده مقدم است که در آن می خوانید؛ سیاست مقاومت در برابر زیاده خواهی های غرب بویژه آمریکایی ها در مدت زمانی کوتاه تر از آنچه تصور می شد به نتایج منطقی تر و مطلوب تری دست پیدا کرد، اگرچه وضعیت فعلی مذاکرات و طرح های طماعانه آمریکا دستاوردی تلقی نمی شود اما در نوع خود نشانگر عدم امکان مقاومت های خشن از سوی آمریکا در جریان مذاکرات هسته ای است. آمریکایی ها درصددند با ادامه منش و مشی «شارلاتانیزم هسته ای و مذاکراتی» همچنان ضمن وقت کشی، ایران را وادار کنند از حقوق هسته ای خود با قطع اتصال لوله های اورانیوم و در عین حال، حفظ 19000 سانتریفیوژ بگذرد، حال آنکه نه تنها این تصمیم عملا منطبق بر منافع ملی ایران نیست؛ بلکه عملا نوعی تعیین تکلیف غیرقانونی و زورگویانه در امور علمی و انرژی کشوری است که از استقلال، تمامیت ارضی، همچنین اقتدار منطقه ای غیر قابل تردیدی برخوردار است.
پیشنهاد تازه، غیر رسمی و عملا توام با یک عقب نشینی نه چندان وسیع از مواضع و درخواست های زیاده خواهانه آمریکایی ها یعنی قطع اتصال لوله های اورانیوم از سانتریفیوژها یک حرکت بازاری در عرف دلالی ها و شارلاتان بازی برای فروش کالاهای نازل و با کیفیت بسیار پایین به مشتری است با قیمتی بسیار بالا و گزاف.

آمریکایی ها در اولین درخواست هایی که برای عقب نشینی ایران از برنامه هسته ای و طی مذاکرات پیشین با تیم حسن روحانی مطرح کردند، بخوبی می دانستند جمهوری اسلامی این سطح از درخواست ها را نخواهد پذیرفت و در واقع برای پیشبرد برنامه خود 3 لایه را طراحی کرده اند که مقاومت ایران با هشیاری و ترسیم مسیر عالی مقام معظم رهبری، غرب را وادار به وارد شدن به دومین لایه از برنامه های کاذب خود کرد؛ برنامه هایی که ماهیت حقیقی ندارد و همچنان در محیط درخواست های فراعقلانی و طماعانه آنها به شمار می آید.

ایران با مقاومت در برابر این درخواست زیاده خواهانه که عملا منجر به از کار افتادن یا در خوش بینانه ترین فرض ممکن به دوردست انداختن چرخه غنی سازی است، می تواند شرایط لازم برای وارد کردن آمریکایی ها به سومین فاز پوشالی و نه لزوما واقعی مطالبات آنها را مهیا کند.
آمریکایی ها با درانداختن طرح هایی از این دست و سپس فضا سازی درباره اینکه پیشنهادهای ارائه شده فوق العاده است یا طراحی سناریوی مخالفت اعضای کنگره با ارائه چنین پیشنهادهایی، درصددند شانس خود برای تحمیل بالاترین سطح درخواست هایشان را امتحان کنند، البته در عین حال از گفت وگو و امکان تماس با ایران درباره مسائل گوناگون نیز بهره هایی می برند و آب شدن یخ مذاکره مستقیم منافع بسیار زیادی برای این کشور به همراه دارد. از سوی دیگر آمریکا به شرکای غربی اش در بازار معامله با ایران بی اعتماد است و به این کشورها نیز اثبات شده است آمریکا در دقیقه90، میوه های زدوبند های سیاسی را فقط در سبد خود می گذارد، بنابر این اروپایی ها با دامن زدن به شایعه برداشتن تحریم بانک مرکزی درصدد هستند بازار معامله با ایران را به نفع خود رونق بدهند.

حفظ تعداد فعلی سانتریفیوژها یا حتی افزایش این تعداد نه تنها حق مسلم جمهوری اسلامی است، بلکه برای آمریکایی ها نیز این هدف قابل دستیابی نیست که ایران را مجبور به کاهش آن کنند. این موضوع بیشتر از یک واقعیت مبتنی بر عقلانیت سیاسی، مبتنی بر رویاپردازی صهیونیست هاست و توقف یا جمع آوری و کاهش این تعداد هیچ گاه عملا مقدور نخواهد بود، چراکه ایران با نقش آفرینی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی به صورت بلندمدت از منافع خود صیانت خواهد کرد. آمریکایی ها این درخواست های بلندپروازانه را صرفا برای گرم کردن بازار «چانه زنی» و ترسیم «عقب نشینی و پیشرفت» کاذب در دستور کار دارند. نه تنها مذاکره کنندگان بلکه همه بخش های تصمیم سازی در سیاست داخلی و خارجی نباید به چنین پیشنهادهای ضدملی و منطبق با منافع رویایی غرب تن داده و مواضع اصلی در حقوق ملت ایران را به دشمنان واگذار کنند.

آمریکایی ها نیز درصورت شکست این مرحله طبیعتا در دور بعدی درخواست هایی با میزان توسعه طلبی کمتر را مطرح خواهند کرد و این مهم از هم اکنون قابل پیش بینی است، اگر چه احتمالا سعی می کنند چنین القا کنند که دیگر حاضر به عقب نشینی نخواهند بود و در صورتی که ایران این پیشنهاد را نپذیرد و اصطلاحا به «سمبلیک سازی هسته ای» مبادرت نکند، فرصت خوبی را از دست داده است اما اصولا تجربه و تحلیل فعل و انفعال رفتار غربی ها در جریان دورهای مختلف مذاکرات نشان می دهد باز هم عقب نشینی آنها از مواضعی چنین پیش دستانه و البته رویاپردازانه قابل تصور است.

آفرینش:گل های خاموش باغچه بان به دنبال گوش شنوا

«گل های خاموش باغچه بان به دنبال گوش شنوا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛هفته چهارم سپتامبر مصادف با هشتم مهر، هفته جهانی ناشنوایان نام دارد و در سراسر دنیا به مناسبت بزرگداشت ناشنوایان مراسم های مختلفی در حیطه پزشکی و جامعه شناسی برگزار می شود.

به نقل از فدراسیون جهانی ناشنوایان هدف از این مناسبت،« ترفیع فرهنگ ناشنوایان، آموزش و گسترش دانسته هایی از زبان علم و اشاره، آگاهی مقامات و سیاستمداران جامعه شنوا و همچنین عموم مردم از دستاوردهای این قشر و مشکلاتی که جامعه ناشنوایان با آنها روبرو هستند، می باشد».

براساس آمار جهانی حدود 450 هزار ایرانی، دچار اختلالات شنوایی خفیف، متوسط و عمیق هستند و بسیاری از آنان محتاج لوازم کمک شنوایی همچون سمعک ویا عمل جراحی برای کاشت حلزونی گوش، و مهمتراز همه سخن گفتن با زبان اشاره می باشد.

سخن گفتن، یکی از ویژگی ‏های ممتاز بشری است. انسان از راه سخن گفتن با دیگر افراد جامعه رابطه برقرار می ‏کند، می ‏فهمد و می‏ فهماند. ناشنوایان نیز می ‏کوشند به شیوه‏ای خاص با دیگران ارتباط برقرار کنند. زبان اشاره، زبان ارتباط ناشنوایان است که سبب می‏ شود این افراد با یکدیگر و دیگران ارتباط برقرار کنند. قانون مدنی کشور ایران، در سال1307 این زبان را به عنوان وسیله‏ای برای تفهیم و تفاهم به رسمیت شناخت. نخستین کسی که زبان اشاره را در ایران به وجود آورد، استاد "جبّار باغچه ‏بان" بود.

استاد جبار باغچه‏بان(عسکرزاده) یکی از خادمان پر تلاش فرهنگ ایران و به معنای واقعی کلمه معلم بود. زنده یاد باغچه‏بان در سال 1298 آموزگاری را آغاز کرد. وی نخستین مؤسس کودکستان ناشنوایان در تبریز بود. باغچه‏بان، اولین شخصی است که در ایران، آموزش شنیداری و دیداری را به دستگاه آموزش کشور وارد کرد و برای نخستین بار به فکر آموزش و تربیت کودکان ناشنوا افتاد. او ابتدا با مشکلات فراوانی روبه‏رو شد، ولی با تلاش و پشتکار در یک سال موفق شد به سه کودک ناشنوا، خواندن و نوشتن بیاموزد. این مرد شریف، معلم دلسوز و مهربان، سرانجام در روز چهارم آذر ماه 1345، در سن 82 سالگی دیده از جهان فرو بست.

اما مراقبت از گل های خاموش استاد باغچه بان، امروز برعهده ماست. چراکه به سبب محدودیتی که به آن دچارهستند باید شرایط خاصی برای عادی سازی زندگی اجتماعی آنها در نظر گرفته شود. البته بهزیستی با ارائه طرح های حمایتی در صدد پوشش نیازهای این عزیزان می باشد، اما تنها یک سوم از ناشنوایان کشور می توانند از این امکانات محدود استفاده کنند وسکوت زندگیشان تا حدودی شکسته شود. بیکاری 40 درصد ناشنوایان و سالها پشت نوبت بودن برای انجام عمل کاشت حلزون تنها بخشی از مشکلات ناشنوایان در کشور است. ناشنوایان فراموش شدگان افراد جامعه در بین معلولان هستند که درسکوت خود مورد بی توجهی قرار گرفته اند.

درمورد اشتغال آنها و براساس قانون دستگاه های دولتی موظفند سه درصد استخدام های خود را از معلولان انجام دهند و همچنین طبق قانون تشخیص مناسب بودن شغل برای فرد معلول به عهده کمیسیون های بهزیستی گذاشته شده است. اما تاچه حد این قوانین رعایت می شود و کسی به آنها اهمیت می دهد؟!.

ناشنوایان به دلیل محرومیت شنیداری، از توانمندی و مهارت های بیشتری نسبت به افراد دیگر برخوردارند اما کارفرمایان و مسئولان نسبت به ایجاد کارگاه های اشتغال برای ناشنوایان اقدام نمی کنند.

هزینه های سنگین آموزش گفتاری و تربیت شنیداری برای این قشر مشکل بزرگی است که به موجب آن بسیاری از خانواده هایی که دارای کودکان ناشنوا و کم شنوا هستند به سبب عدم توانایی تامین هزینه ها ازمراجعه فرزندانشان به این مراکز خودداری می کنند. این درحالی است که بسیاری از کودکانی که در سنین پایین دارای کم شنوایی هستند امکان جلوگیری از عمیق شدن هشیاری شنیداری آنها وجود دارد، اما بار سنگین هزینه ها آنها را به سکوتی مطلق تبعید می کند.

اما این پایان کارنیست؛ درصورت ازدواج افراد ناشنوا بخشی از بار مشکلات آنها به فرزندانشان نیز منتقل می شود. اگر کودک مبتلا به ناشنوایی ارثی نگردد ازهمان دوران نوزادی تا گذراندن دوره های آموزشی از مهدکودک تا دانشگاه، با چالش های فراوانی به لحاظ ارتباط با خانواده و داشتن پایگاه اجتماعی نامناسب مواجه خواهد بود، که بدون حمایت های مسولان و نهادهایی همچون بهزیستی، گذشتن از آنها بسیار مشکل خواهد بود.

امیدواریم توجه به مشکلات و خواسته های ناشنوایان برای داشتن یک زندگی عادی، تنها مختص به برگزاری همایش ها و مراسم های بزرگداشت نباشد و مسولان با الویت بیشتری به زندگی خاموش این قشر مظلوم واقع شده رسیدگی کنند تا آنها هم از حداقل حقوق شهروندی خود بهره مند گردند.

آرمان:نمره قبولی به دولت یازدهم

«نمره قبولی به دولت یازدهم»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد علی سبحانی است که در آن می خوانید؛امروز ایران با مسائل بسیار مهم بین المللی روبه روست. در واقع مسئله ظهور گروهک تروریستی داعش از یک سو و پرونده هسته ای کشورمان از سویی دیگر ایران را در موقعیتی حساس قرار داده است و همین مسائل زمینه ساز سفر رئیس جمهور ایران به نیویورک شد. آقای روحانی با این سفر به دنبال آن بود که ایران نیز در بطن تحولات مهم جهانی قرار داشته باشد و نه به عنوان ناظر که به عنوان بازیگر بتواند در مورد مسائلی که به منافع ملی و امنیت ملی مردم ایران گره خورده است نقش آفرینی جدی کند. در مورد پرونده هسته ای ایران، سفر آقای روحانی که در امتداد سفر دکتر محمدجواد ظریف به نیویورک صورت گرفت، عزم ایران را برای حل مسائل مختلف نشان داد و ایران را در مسیر حل و فصل مسائل هسته ای قرار داد.

امروز بسیاری از کارشناسان و دیپلمات های سیاسی مستقل، پیش بینی می کنند با توجه به علاقه ای که طرفین مذاکرات برای حل مسائل هسته ای دارند، سرانجام این پرونده حل شود و تحریم های اعمال شده علیه کشورمان کاهش یابد. از سویی دیگر امروز ائتلافی توسط آمریکا و همپیمانانش برای عملیات نظامی در دو کشور عراق و سوریه برنامه ریزی می کنند که یکی از این دو کشور همسایه ایران و دیگری متحد ایران است و از سویی دیگر برنامه های افراط گرایان در منطقه در مسیری پیش می رود که ممکن است جغرافیای منطقه را تغییر دهد و ایران باید در این مسئله حضور جدی داشته باشد تا منافع ملی کشورمان دچار آسیب نشود.

اینکه برخی رسانه های تندرو در داخل با تعابیر نادرست از مذاکرات یاد می کنند، بیشتر ناشی از تحلیل های غلطی است که پیش از این هم از سوی همین رسانه ها به کار گرفته شده بود. این افراد که در زمان مدیریت کشور توسط اصولگرایان در دولت های نهم و دهم از برخی اشتباهات فاحش آن چشم پوشی می کردند و دائم از ادبیات خاص و لحن غیردیپلماتیک دولت حمایت می کردند، خود بهتر می دانند استراتژی «مذاکره برای مذاکره» استراتژی نتیجه بخشی برای دولت قبل نبود. اتفاقا همان زمان هم از سوی دلسوزان و افراد آشنا به حوزه دیپلماسی نسبت به آن هشدارهای لازم داده شد اما دولت به آن وقعی ننهاد.

از قضا امروز در فضای سیاست خارجی کشور «مذاکره برای رسیدن به نتیجه» دنبال می شود و سیاستمداران ایران قصد دارند کشور را از فضایی که دولت های نهم و دهم به وجود آورده بودند خارج کنند. دولت روحانی در این یک سال حداقل توانسته تصویر نامناسبی که از ایران در میان کشورهای غربی وجود داشت را تغییر دهد تا جایی که امروز دیگر خبری از ناامیدی در فضای دیپلماسی کشور شنیده نمی شود و عکس العمل های منفی نسبت به سیاست خارجی ایران به شکل چشمگیری کاهش یافته است. امروز وزیر خارجه کشورمان از احترام مضاعفی در میان همتایان خارجی اش برخوردار است و این برخورد متفاوت و این احترام متقابل ناشی از تلاش های دولت یازدهم در بازسازی چهره دیپلماتیک ایران است. البته شکی نیست که دیپلماسی کشور در این یک سال با نقاط قوت و ضعفی همراه بوده است اما وقتی به مجموع عملکرد آن نگاه کنیم و وقتی وضعیت امروز ایران را با وضعیتی که در دولت های نهم و دهم داشتیم مقایسه کنیم، متوجه این مسئله خواهیم شد که پیشرفت دیپلماسی قابل توجه بوده و دولت یازدهم در این زمینه نمره قبولی گرفته است.

مردم سالاری:دفاع در قرآن کریم

«دفاع در قرآن کریم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن می خوانید؛1- در دفاع مقدس ، بررسی آیات دفاع قرآن آموزنده خواهد بود که «10 مورد» از ماده «دفع و دفاع» سخن به میان آمده که«4 مورد» مربوط به «دفاع نظامی» می باشد و توجه به این آیات آموزنده و سازنده می باشد، در سوره بقره می خوانیم« ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذوفضل علی العالمین، آیه 251» اگر دفاع عده ای در، هجوم و تجاوز ناصحیح نبود، زمین به فساد و تباهی کشیده می شد ولی فضل خداوند، دستور دفاع را مجاز و مباح و واجب ساخت و زمین را از لوث وجود متجاوزان پاک ساخت. در سوره حج می خوانیم «ان الله یدافع عن الذین آمنوا، آیه 38» بی شک خداوند از مومنان دفاع می کند، زیرا خداوند هیچ خیانتکار ناسپاس را دوست«ان الله لا یحب کل خوان کفور» ندارد. به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است، زیرا مورد ستم قرار گرفته اند و خداوند بر یاری آنها توانا است و آنان از خانه و شهر خود به ناحق رانده شدند و جرم آنان این بود که می گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند دستور دفاع به برخی ندهد، دیرها و معابد و صومعه ها و مساجد ویران می شدند و البته خداوند کسانی را که یاری دهند، یاری می دهد.

2- در سوره آل عمران که حوادث«احد» را پی می گیرد، جبهه جنگ و جهاد و دفاع را صحنه آزمون مومنان و منافقان، معرفی می کند و در دفاع و جهاد است که ایثارگران و متخلفان معلوم«و ما اصابکم یوم التقی الجمعان فباذن الله ولیعلم المومنین ولیعلم الذین نافقوا وقیل لهم تعالوا قاتلوا فی سبیل الله او ادفعوا، 166 و 167» می گردند، در دفاع است که مدعیان«یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم» از باورمندان بازشناخته می گردند و روشن می شود که اینان به کفر و کافری نزدیک تر«هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان» می باشند تا به ایمان در هشت سال دفاع مقدس «59 تا 67» معلوم شد که چه کسی انقلابی است و مومن راستین می باشد و چه کسی ضدانقلاب است و به جبهه صدام و اربابان وی نزدیک تر می باشد.

3- موضوع دفاع هشت ساله را به عنوان«تاریخ» مورد بررسی قرار دهیم که تاریخ با خود«عبرت ها» دارد «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب، یوسف 111» و این عبرت ها از منظر باورهای اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی، تابلوهای گوناگون ارائه می کنند.

فرعون مدعی خدایی «اناربکم الا علی، نازعات، 24» در رود نیل با قوم خود غرق می شود و بدن وی در ساحل به نمایش گذارده می شود و صدام عفلقی، طناب به گردن وی افکنده و اعدام می گردد و قارون «سمبل ثروت و ضرب المثل گنج» در درون زمین فرو «فخسفنابه وبداره الارض، قصص آیه 81» می رود و هیچ مدافع و ناجی با خود ندارد و آرزومندان «زندگی قارونی» به توبه و انابه می آیند و از آرزوی ثروت قارونی فاصله می گیرند. راستی چه شد، «زندگی سردار قادسیه و دروازه بان جبهه عربی خاورمیانه، وچه کرد با حامیان خود «امیر کویت» که در کمتر از 24 ساعت به کشور کویت حمله کرد و ثروت آنان را تاراج نمود و امیر کویت با هلی کوپتر فرار کرد و آمریکا به عراق حمله کرد و صدامیان را از کویت بیرون نمود و فراریان را به کویت برگرداند و چه کرد آمریکا با صدام بعثی که با بهانه کردن «سلاح اتمی» عراق با «دروغ سازی کالین پاول» وزیر امور خارجه آمریکا، به عراق حمله کرد و در کوتاه ترین زمان عراق را میدان تاخت و تاز قرار داد و دوستان صدام تسلیم شدند و خود وی فرار کرد و النهایه در گودالی دستگیر شد، با چه قیافه و وضعی، و اکنون عراق در دست کیست و چه وضعی دارد، شوروی ابر قدرت حامی صدام را ببینیم به کجا رسید، همان کشوری که عبورسیم خاردار از «رود ولگا» به ایران را نپذیرفتند، ولی هواپیمای سوخو و میگ 29 آنها که برفراز آسمان تهران بمب بر سر مردم پرتاب می کرد، را می دیدیم، چگونه این ابر قدرت متلاشی شد.

4- سرنوشت حسنی مبارک و علی عبدالله صالح را نیز دیدیم و مرگ حسین اردنی و زندگینامه «زین العابدین بن علی، تونسی» را مشاهده کردیم و انشاءالله سرنوشت «ابر قدرت غرب» آمریکای جهانخوار را خواهیم دید که سال به سال «آب» می شود و ابهت وی کاهش می یابد و ضعف وی معلوم تر می گردد و سخن از تجزیه ایالات متحده است و اکنون 24 درصد موافق تجزیه اند و روزی به سرنوشت شوروی گرفتار خواهد آمد. این ابرقدرت به «محمدرضای پهلوی» چه پاداشی داد و به «حسنی مبارک» چه پیامی داد و «صدام» را اعدام کرد، همه اینها حوادث پس از دفاع است.

ابتکار:ما، آمریکا و آن پنج کشور دیگر

«ما، آمریکا و آن پنج کشور دیگر»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن می خوانید؛ماراتن گفتگوهای هسته ای نیویورک روز شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به اتمام رسید که فقط 50 روز دیگر تا پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق هسته ای ایران و 1+5 باقی مانده است و روزها برای تعیین تکلیف این پرونده چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری شدن است. این دور از مذاکرات در مقایسه با دوره های پیشین گفتگوها تقریبا در بی خبری نسبی رسانه ها از چند و چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی قرار داشت. از این رو تحلیل روند و پیش بینی آینده گفتگوها این بار سخت تر از هر زمانی شده است.

ماراتن گفتگوهای هسته ای نیویورک روز شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به اتمام رسید که فقط 50 روز دیگر تا پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق هسته ای ایران و 1+5 باقی مانده است و روزها برای تعیین تکلیف این پرونده چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری شدن است. این دور از مذاکرات در مقایسه با دوره های پیشین گفتگوها تقریبا در بی خبری نسبی رسانه ها از چند و چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی قرار داشت. از این رو تحلیل روند و پیش بینی آینده گفتگوها این بار سخت تر از هر زمانی شده است.

تا همین دو هفته پیش هم در تهران و هم درپایتخت های غربی امید همگان(چه موافق و چه مخالف) برای تعیین تکلیف پرونده هسته ای به نیویورک بود. طی یک ماه گذشته معدود شدن موارد اختلافی در وین و گفتگوهای دوجانبه و مقدماتی پیشین بین معاونین وزرای خارجه ایران و آمریکا موافقان را به توافق نهایی در نیویورک امیدوار کرده بود. در مقابل مبنایی بودن آن اختلاف های معدود و فاصله بعید سقف و کف مطالبات دو طرف بر سر این سه اختلاف هم باعث شده بود که مخالفان به خصوص در تهران همچنان درباره شکست قطعی دیپلماسی دولت های روحانی و اوباما رجزخوانی کنند.

طی این چند روز و در بحبوحه چانه زنی های مذاکره کنندگان و در حاشیه سخنرانی های سران در اجلاس سازمان ملل، آمار دیدارهای دوجانبه ظریف و کری، وزرای خارجه دو کشور ایران و آمریکا یکی دو رقم اضافه شد و احتمالا تا حالا دو رقمی شده است. معاونین وزرای خارجه دو کشور هم بارها رودررو بر سر تعداد سانتریفیوژها، چند و چون رفع تحریم ها، آینده غنی سازی و احتمالا همکاری تهران در جنگ با تروریست های داعش گپ و گفت داشته اند. علاوه بر این پس از 15 سال روسای جمهور ایران و فرانسه یک بار دیگر با هم دیدار کردند.

روحانی و کامرون به عنوان بالاترین مقام های اجرایی لندن و تهران هم برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی درحاشیه این اجلاس دقایقی با هم گفتگو کردند. به طور طبیعی محور همه این گفتگوها اول سرنوشت پرونده هسته ای و پس از آن ماجرای جنگ علیه داعش بوده است.

فارغ از آنچه که در این گفتگوها بین طرفین رد و بدل شد، این دیدارها با در نظر گرفتن سیاست تنش زدایی دولت یازدهم و سوابق مناسبات، حداقل روی کاغذ و برای ثبت در تاریخ خود دستاوردی است و می تواند نشانه هایی از بهبود مناسبات تهران و پایتخت های غربی در این مقطع تاریخی تفسیر شود. در این میان اما یک پارازیت ناهمگون در اواخر هفته گذشته و میانه مذاکرات هسته ای کار را سخت و امیدها به نیویورک را کمرنگ کرد. نخست وزیر انگلیس ساعاتی پس از دیدار با روحانی در صحن سازمان ملل سخنانی تند و مغرضانه علیه ایران بیان کرد که بلافاصله تهران را به واکنش واداشت و عملا و نسبتا هم دستاورد آن دیدار تاریخی را خنثی کرد و هم پیش از پایان مذاکرات امید به توافق در نیویورک را از بین برد.

اکنون با خاتمه اجلاس امسال سازمان ملل برای ایران و در پایان گفتگوهای نیویورک، شواهد خبری و روایت های متفاوت دیپلمات های دو طرف نه چنگی به دل موافقان زده است و نه مخالفان را یک دله و راضی کرده است.

وزیر امورخارجه آلمان در دیدار با روحانی گفته است که «هرگز تا این حد به حل مساله نزدیک نبوده ایم.» سرگئی لاوروف وزیرخارجه روسیه در مصاحبه با شبکه بلومبرگ گفت: «طرفین در مذاکرات هسته ای تا 95 درصد به توافق رسیده اند اما هنوز دو ـ سه موضوع دشوار باقی مانده است.» وزیر خارجه آمریکا و معاونش وندی شرمن از پیشرفت در مذاکرات سخن گفتند و ابراز امیدواری کردند که ظرف چند هفته آینده توافق با ایران حاصل شود. در این بین در اردوی1+5 فقط وزیر خارجه فرانسه از درجا زدن گفتگوها و عدم موفقیت سخن گفت.

در سوی دیگر میدان حسن روحانی رییس جمهور کشورمان با تایید اینکه در این دوره از مذاکرات روند گفتگوها بسیار کند بوده، گفته است که تداوم فعالیت های صلح آمیزهسته ای، ادامه غنی سازی و لغو تحریم ها همچنان شروط ایران برای هر نوع توافق هسته ای است. عراقچی معاون ظریف و مذاکره کننده اصلی ایران هم روز دوشنبه با بیان این که دو هفته دیگر گفتگوها از سر گرفته می شود گفت که هنوز هیچ نشانه ای مبنی بر پیشرفت و اعتماد در روابط دو جانبه حاصل نشده است.

هم خبرهایی که از مذاکرات اخیر به بیرون درز کرده، هم اظهارات وزرای خارجه شش کشور و هم این بار اظهارات عجیب و غریب دیوید کامرون نشان داد که طرفین اصلی دعوای هسته ای در واقع همچنان تهران و واشنگتن هستند و بقیه کشورها به وضوح نه در تشدید تقابل ها و نه در تعدیل اختلاف ها استراتژی ثابت و مشخصی ندارند. آنها معمولا تابعی از روند مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا هستند و به اقتضای منافع آنی و آتی پایتخت خود در این مسیر و در راستای سایر تحولات جهان تاکتیک خود را تغییر می دهند. اروپایی های گروه به طور سنتی در روند مذاکرات خود را با منویات نمایندگان واشنگتن هماهنگ می کنند و گاهی به نیابت از آنها نقش پلیس بد و گاهی نقش میانجی و پلیس خوب را ایفا می کنند. غیر اروپایی های گروه هم معمولا به اقتضای منافع داخلی و آنچه که در جهان پیرامونی آنها می گذرد، نقش و نقشه خود را در لحظه تنظیم و ارائه می کنند.

از این رو است که نقش سیال هرکدام از این 5 کشور معمولا نه چندان قابل پیش بینی است و نه چندان در مقایسه با نقش برادربزرگتر گروه( آمریکا) دارای اهمیت است. از این رو است که اگر دولت حسن روحانی و دیپلمات های کشورمان بر آنند که این مذاکرات پیشرفت کند و به توافق ختم شود و شروط کشورمان نیز لحاظ شود باید هم در فاصله مذاکرات اواخرمهر و هم در طول مهلت باقیمانده تا 24 نوامبر به این نکته توجه کند که طرف اصلی چانه زنی ها مشخص است و در عین حال باید صرفا حرکت های گاه زیگزاگی سایر اعضای گروه را هم رصد و در صورت لزوم تعدیل یا خنثی کرد.

دنیای اقتصاد:نرخ بهره در مقابل دستوری است

«نرخ بهره در مقابل دستوری است»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن می خوانید؛در طول دو قرن اخیر نرخ بهره توسط دولت ها یا بانک های مرکزی با تغییرات گسترده ای روبه رو بوده است. برای مثال در آمریکا نرخ بهره بانک مرکزی (Federal funds rate) بین 25/0 تا 19 درصد در بین سال های 1954 تا 2008 تغییر کرده است. بانک مرکزی انگلستان نیز نرخ بهره را در همین حول وحوش و بین 5/0 تا 15 درصد در بین سال های 1989 تا 2009 تغییر داده است. آلمان تغییرات بسیار گسترده تری را در نرخ های بهره شاهد بوده است؛ به طوری که در طول بروز ابرتورم در دهه 1920 میلادی، نرخ بهره تا 90 درصد بالا رفت؛ درحالی که در پایان قرن بیستم این نرخ تا 2 درصد پایین آمد. شاید بالاترین تغییرات تاریخ در نرخ های بهره به کشور زیمبابوه مربوط شود که در جریان ابرتورم مارپیچی در این کشور در سال 2007، بانک مرکزی مجبور شد برای کنترل تورم، نرخ بهره برای دریافت تسهیلات را تا سالانه 800 درصد افزایش دهد.

این تغییرات گسترده در نرخ های بهره دو سوال اساسی را مطرح می کند:

1- نرخ های بهره برای دسترسی به چه اهدافی تغییر می کنند؟
2- دولت ها یا بانک های مرکزی از طریق چه مکانیسمی بر نرخ های بهره اثر می گذارند؟

در پاسخ به سوال اول باید متذکر شد که یکی از مهم ترین اهداف افزایش نرخ بهره، کنترل تورم است که متاسفانه در ایران به ندرت از آن استفاده شده و گاه شاهد آن بوده ایم که در تورم 10 درصدی تا 50 درصدی نرخ های بهره در سطح یکسانی ثابت مانده اند. دولت ها در شرایط تورمی تلاش می کنند تا با افزایش نرخ بهره از انگیزه های مصرفی مردم بکاهند و در مقابل، انگیزه بیشتری را برای پس انداز آنان ایجاد کنند. زمانی که مصرف کننده بخشی از منابع پولی خود را پس انداز می کند، در واقع میزان مصرف خود را از سایر کالاها به تاخیر می اندازد. به همین دلیل دولت ها به منظور کنترل تورم تصمیم می گیرند نرخ های بهره را افزایش دهند تا از اشتیاق مردم به مصرف در زمان حال بکاهند. در مقابل، زمانی که دولت ها در برابر رکود اقتصادی قرار می گیرند، تلاش می کنند تا با کاهش نرخ بهره و در نتیجه کاهش هزینه سرمایه گذاری برای فعالان اقتصادی انگیزه ای مضاعف در جهت توسعه فعالیت های خود ایجاد کنند. این روش به لحاظ اقتصاد سیاسی گاه خود مستمسکی را برای سوء استفاده سیاستمداران فراهم می کند.

سیاسیون معمولا در زمان انتخابات برای کسب محبوبیت بیشتر تلاش می کنند تا با کاهش نرخ بهره رونقی موقت در اقتصاد ایجاد کنند، هر چند آثار این رونق کوتاه مدت می تواند به سرعت به واسطه ایجاد تورم بر باد رود. به هر حال آنچه مهم است اینکه سیاستمداران می توانند از این طریق رای بیشتری در سبد خود بریزند. در واقع کاهش نرخ بهره گاه همچون یک «عسل سمی» عمل می کند که اگرچه در کوتاه مدت حلاوت بسیاری دارد، ولی در بلندمدت می تواند هزینه های سنگینی هم بر جامعه و هم بر سیاست گذارانی که واضع این سیاست ها بوده اند، وارد کند. به همین دلیل تاکیدات بسیاری بر استقلال بانک مرکزی می شود تا این نهاد بتواند در مقابل سوء استفاده سیاسی از تغییرات نرخ بهره ایستادگی کند.

در پاسخ به سوال دوم باید بین نرخ های بهره در سطح خرد و نرخ های بهره در سطح کلان تفاوت قائل شد. نرخ بهره در سطح کلان در بازار مبادلات بین بانکی یا به عبارت دیگر در سطح عمده فروشی تعریف می شود. در این بازار بانک هایی که با مازاد یا کسری منابع روبه رو هستند به عرضه یا تقاضای پول در این بازار اقدام کرده و از این طریق قیمتی به عنوان نرخ بهره در بازار بین بانکی کشف می شود. بانک های مرکزی در کشورهای توسعه یافته نیز از طریق عملیات بازار باز اقدام به فروش یا خرید اوراق قرضه می کنند و به این ترتیب از طریق تحریک عرضه یا تقاضا برای منابع مالی، نرخ های بهره را در سطح کلان متاثر می کنند.

در سطح خرد، هر موسسه مالی همچون یک بنگاه تولیدی عمل می کند. از یک طرف نرخ سود سپرده ها هزینه ای است که بانک ها برای نهاده های اولیه می پردازند و از سوی دیگر نرخ سود تسهیلات قیمتی است که بانک برای فروش تسهیلات خود تعیین می کند. از طریق یک مدل بهینه یابی حداکثر سود، هر بانک می تواند تصمیم بگیرد که چه میزان تسهیلات و با چه نرخی باید ارائه کند و از سوی دیگر برای نهاده های اولیه یا سپرده های بانکی باید چه قیمتی را بپردازد.

متاسفانه در سال های اخیر با وجود گرایش فراوان به خصوصی سازی سیستم بانکی، هنوز نظام بانکی با آزادسازی فاصله بسیار دارد و نرخ های منجمد اجازه هر گونه آزادی عمل را از بانک های کشور گرفته است. بانک هایی که حتی ساعات کاری خود را باید مطابق با مقررات دولتی تعیین کنند و حق دخل و تصرف چندانی در نوع ارائه خدمت به مشتریان ندارند. اینها همه از مشکلات خصوصی سازی پیش از آزاد سازی است که علاوه بر بانک ها، بسیاری از صنایع دیگر هم به آن مبتلا هستند.

آخرین اخبار