چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 11 - ۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۱

تراژدی مدارس دولتی

کد خبر: ۶۱۰۸۶۴

ابوالقاسم رحمانی در روزنامه فرهیختگان نوشت:هر سال در یکی دو مقطع از 365 روز کلافگی و درگیری‌های روزمره، بعضی‌ها که در هوس حضور در دانشگاه‌های خوب کشور هستند، تماس می‌گیرند که فلانی، اگر بخواهیم فلان رشته انسانی را در بهمان دانشگاه کشور بخوانیم، چه کار کنیم. آنهایی که عزم جزم‌تری دارند چند ماهی زودتر و آنهایی که تازه سرشان به سنگ خورده کمی دیرتر تماس می‌گیرند. با این اوصاف همه اینها اشتراکاتی باهم دارند که اولی آن اشتراکات، ندانستن است. آنها نمی‌دانند که دیگر سال‌های خیلی قبل‌تر نیست که شانس حضور در رشته و دانشگاه خوب، به حد زیادی برای خیلی‌ها برابر باشد. نمی‌دانند که حتی اگر تمام یک سال پایانی تحصیل را هم تمام وقت لای کتاب و دفتر قل بخورند و حل شوند، شانس چندانی برای ورود به دانشگاه خوب و رشته عالی ندارند. آنها حتی این را هم نمی‌دانند که کنکور دیگر رقابت بین همه دانش‌آموزان کشور نیست و چند درصد بالاتر، پولدارتر و برخوردارتر، با خودشان رقابت می‌کنند. آنها فقط ظرفیت‌ها را می‌بینند و رشته‌های خوب دانشگاه‌های خوب‌تر، یک صندلی در ذهن‌شان رزرو می‌کنند، خودشان را آن طرف نرده‌های سبز دانشگاه تهران، یا سردر پرخرج و کم‌جذابیت دانشگاه بهشتی و مسیر دور دانشگاه علامه می‌بینند بی‌آن‌که مطلع از الفبای این رقابت نابرابر باشند. مثل خود من که نمی‌دانستم. من هم همان سال 93، بعد از ورود به دانشگاه تهران و اولین مواجهاتم با همکلاسی‌ها فهمیدم آنجا بودن و ایستادن من، در خوشبینانه‌ترین حالت خوش‌شانسی و در مطلوب‌ترین حالت لطف خدا بود. یک بار این روایت را 3 مهر 97 در گزارشی نوشتم و حالا یک بار دیگر مرور می‌کنم. روایتی که چهره عریان نظام آموزشی کشور پیش‌روی من بود و تجربه‌ای تلخ که شاید ندانستنش را بیشتر از اطلاع از آن دوست داشتم. چند روزی از سال تحصیلی گذشته بود و من یکی دو روز اول دانشجویی را طی می‌کردم. محیط تازه، آدم‌های تازه، غریبی و فاصله از حاشیه، همه‌اش ایجاب می‌کرد خیلی زود دلتنگی و دلگیری حاصل‌شده را با شروع یک رفاقت ماستمالی کنم. ولی خب کسی پیدا نمی‌شد. حداقل این بود که مساله مشترکی بین ما نبود. یا اینکه هویتی که بقیه داشتند و دنبال آن می‌گشتند، من نمی‌شناختم و اطلاعی از آن نداشتم. اولین مواجهه‌ام با همدانشگاهی‌ها، اولین کلمات و جملات درباره چیزهایی غیر اسم و فامیل و رشته و حتی رتبه کنکور بود. گفت‌وگوها این‌طور آغاز می‌شد که در این مدرسه غیرانتفاعی درس خوانده‌ای یا آن یکی؟ یعنی پیش و بیش از هر چیزی اینکه دوران تحصیلت را با چه کسانی، در چه مدرسه‌ای و با چه آدم‌هایی پشت‌سر گذاشتی مهم بود و اسباب آغاز رابطه. خب این رویه و این مقدمه، برای من که پدرم همان سال‌های اول تحصیل، سال سوم ابتدایی وقتی معلم مدرسه دولتی و زهوار‌دررفته‌مان از او خواست تا در یک مدرسه بهتر و ترجیحا غیرانتفاعی ثبت‌نامم کند و او گفت: «بچه اگر درسخوان باشد همین جا هم کارش را می‌کند» آب پاکی را روی دستم ریخته بود و حتی بالاتر از آن اطلاعی از وجود چنین مدارسی نداشتم و نمی‌شناختم عجیب و غریب بود و طبیعی بود تا دیر دوست پیدا کنم (چون اکثر قریب به اتفاق همکلاسی‌ها دانش‌آموزان مدارس غیردولتی بودند.) خلاصه آن خاطره و آن مواجهه برای همیشه پیش من بود و هرباری که قصد نوشتن از نظام آموزشی و مصائب آن دارم خاکش را می‌تکانم و دوباره مرور می‌شود. 

بی‌عدالتی محض
روز گذشته رهبر انقلاب به‌مناسبت روز معلم دیداری با معلمان و فرهنگیان کشور داشتند و در این دیدار به وضعیت و کیفیت مدارس دولتی اشاره کردند. رهبری فرمودند: « نباید جوری باشد در کشور که وقتی گفته می‌شود مدرسه دولتی اولین چیزی که مقابل انسان نقش می‌بندد، ضعف مدرسه است. وقتی به مدرسه دولتی کم‌اعتنایی کنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیه مالی‌اش آنقدر نبود که بتواند در مدرسه‌ای که شهریه می‌گیرد ثبت‌نام کند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ یعنی کسی که بنیه مالی ندارد، بنیه علمی هم نداشته باشد. این بی‌عدالتی محض است و به‌هیچ‌وجه قابل‌قبول نیست.»

حال مدارس دولتی مدت‌هاست که خوب نیست
چرا آن مرور و چرا این بیانات؟ راستش را بخواهید این روزها همه (آنهایی که حتی از پس حداقل‌های گذران معیشت برمی‌آیند) دنبال یک مدرسه غیردولتی خوب می‌گردند. این ضعف آموزشی موجود در مدارس دولتی، در این شرایطی که مدرسه دولتی یعنی خداحافظی با کیفیت در آموزش، خداحافظی با موفقیت در کنکور و خداحافظی با دانشگاه خوب در کنار مسائل تربیتی و انضباطی، جبر تنها دلیل این انتخاب ناگزیر و پرس‌وجو برای پیدا کردن یک مدرسه مناسب است. رسانه مطالبه‌گر و کارشناس دغدغه‌مند هم که مدام به اصل 30 قانون اساسی ارجاع می‌دهد و از آموزش رایگان و باکیفیت می‌گوید و می‌نویسد اما واقعیت فعلا چیزی غیر از تکلیف معین شده در همان اصل قانونی است. این مواجهات مستقیم و این تجربیات قدیمی را گفتیم. بد نیست با زبان آمار و اعداد، با بررسی مولفه‌های اصلی و بازیگران و زیرساخت‌های موجود در نظام آموزشی پیشروی کنیم. اینکه چه تعداد از دانش‌آموزان کشور در مدارس دولتی هستند و چه تعداد غیردولتی‌خوانده‌های کشورند؛ چه تعداد از مدارس کشور دولتی‌اند و چه تعداد دیگری از آنها غیردولتی. وضعیت معلم‌ها چطور و چگونه است؟ وضعیت کلاس‌ها و کیفیت آموزشی و سر آخر اصلا سهم این دو گروه، یعنی دولتی‌خوانده‌ها و غیردولتی‌ها در ورود به دانشگاه چه نسبتی باهم دارد. 

13/5 درصد دانش‌آموزان کشور و 22 درصد دانش‌آموزان تهرانی در مدارس غیردولتی تحصیل می‌کنند
طبق اظهارات احمد محمودزاده معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی اکنون حدود 13.5 درصد کل دانش‌آموزان کشور خارج از مدارس دولتی و در مدرسه‌های غیر دولتی، هیات امنایی و غیر انتفاعی و سایر تحصیل می‌کنند. علاوه‌بر این ۲۲ درصد دانش‌آموزان پایتخت هم در این مدارس تحصیل می‌کنند. این میزان مراجعه خانواده‌ها به مدارس غیردولتی و بالاتر رفتن تعداد دانش‌آموزان این مدارس به‌طور مستقیم نتیجه بی‌توجهی و کم‌توجهی به کیفیت مدارس دولتی است. ناگفته نماند در کشورهای توسعه‌یافته و موفق دنیا طبق پژوهش‌های صورت‌گرفته، کمتر از 10 درصد مدارس و حتی فقط حدود 5 درصد مدارس غیردولتی هستند، در‌حالی‌که همین میزان هم اغلب مدارس مذهبی‌اند. 

سهم مدارس دولتی از رتبه‌های برتر کنکورفقط 2 و نیم درصد!
در کنکور 1401 سهم مدارس از 40 رتبه‌ برتر به این ترتیب بود: مدارس استعدادهای درخشان؛ 72.5 درصد، مدارس غیرانتفاعی خاص؛ 22.5 درصد، مدارس نمونه دولتی؛ 2.5 درصد و مدارس دولتی؛ 2.5 درصد. در کنار 40 نفر برتر کنکور، دانش‌آموزان مدارس دولتی عادی سهم اندکی از رتبه‌های زیر 3 هزار دارند؛ 85 درصد رتبه‌های زیر 3 هزار در تصاحب مدارس غیردولتی، استعدادهای درخشان، نمونه‌دولتی و شاهد است آن هم در شرایطی که این مدارس 31.78 درصد دانش‌آموزان را تحت پوشش قرار می‌دهند. 

کمبود حدود 400 هزار معلم در کشور!
نسبت تعداد دانش‌آموز به معلم در ایران؛ یک معلم به‌ازای هر 25 دانش‌آموز است‌ (البته آمار و اعداد بیشتری هم اعلام می‌شود). نسبت تعداد دانش‌آموز به معلم در کشورهای توسعه‌یافته اما فاصله زیادی با ما دارد. برای مثال در لوکزامبورگ یک معلم به ازای 9 دانش‌آموز، یونان یک معلم به‌ازای 9 دانش‌آموز، آلمان یک معلم به‌ازای 14 دانش‌آموز و فرانسه یک معلم به‌ازای 19 دانش‌آموز دارند. حال با یک جمع و تفریق ساده، با در نظر گرفتن تعداد دانش‌آموزان و همان متر و معیارهای نسبت دانش‌آموز به معلم در ایران، اگر تعداد دانش‌آموزان را چیزی حدود 14 میلیون نفر در نظر بگیریم بیش از 800 هزار معلم نیاز داریم. در حالی‌که تعداد معلمان فعال در کشور ما چیزی نزدیک به 400 هزار معلم است که البته سالانه تعداد زیادی از آنها بازنشسته می‌شوند. این یعنی نزدیک به 400 هزار معلم در کشور کمبود داریم. این کمبودها، تراکم موجود در کلاس‌ها و... در چه مدارسی رویت می‌شود؟ مدارس دولتی!

آموزش از یک خدمت عمومی به کالا تبدیل شده که وضعیت اقتصادی در میزان دسترسی و کیفیت آن اثرگذار است
رضوان حکیم‌زاده، عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران و معاون ابتدایی سابق وزارت آموزش‌و‌پرورش در گفت‌وگو با «فرهیختگان» به تشریح وضعیت نظام آموزشی کشور و مشخصا وضعیت مدارس دولتی پرداخت و گفت: «در رابطه با موضوع عدالت آموزشی من در صحبت‌هایی که قبلا با شما داشتم این موضوع را کامل باز کرده بودم. واقعیت این است که یکی از مهم‌ترین مسائلی که نگران‌کننده است این است که خیلی درک و فهم درستی از ابعاد بی‌عدالتی در امر آموزش وجود ندارد و این عدم درک ابعاد بی‌عدالتی و لذا فاصله‌ای که روزبه‌روز بین فرصت‌های یادگیری مطلوب در طبقات پایین‌تر اجتماع با طبقات برخوردارتر ایجاد می‌شود جای نگرانی دارد چون یک زمان اگر مساله را یک دغدغه ملی به حساب بیاوریم و همه به صورت‌مساله واقف باشند شاید گام‌هایی برداشته شود اما زمانی که این از کانون توجه و دغدغه افرادی که مسئولیت دارند دور می‌شود و کسانی‌که تصمیم‌گیر و تصمیم ساز هستند، این امر نگران‌کننده می‌شود. در بحث مدارس دولتی که درباره آن صحبت شده شاخص‌های متعددی در رابطه با فاصله‌ای که بین نتایج دانش‌آموزان در این مدارس و برخی از مدارسی که مبالغ هنگفتی از خانواده‌ها می‌گیرند وجود دارد. اصل مساله این است که آموزش که یک خدمت عمومی است و تربیت که باید محور باشد و مهم و امر حاکمیتی است، تبدیل به کالایی شده که هر کسی بهره بیشتری داشته باشد می‌تواند مقدار بیشتری از آن را به دست بیاورد. به نظرم بحث کالایی شدن آموزش و تقلیل دادن مساله تربیت به آموزش به شکلی که الان اتفاق افتاده نگران‌کننده است. اگر بخواهیم درباره شاخص‌ها صحبت کنیم ما شاخص توسعه‌نیافتگی آموزش در بین مناطق و استان‌ها و مراکز آموزشی کشور را داریم که با توجه به شاخص‌های عملکردی مثل نرخ گذر، نرخ برابری فرصت‌های آموزشی برای دانش‌آموزان دختر و پسر، نرخ تکرار پایه و... نشان‌دهنده این است که فاصله زیادی بین مناطق مختلف و بین استان‌های کشور وجود دارد. این کاملا از جهت علمی مطالعه شده و قابل بررسی است. اما آن چیزی که من فکر می‌کنم باید بدان توجه شود این است که چه باید کرد و سوالی که شما پرسیدید، که آیا می‌توان کاری کرد؟ قطعا باید کاری انجام شود، به‌خاطر اینکه اگر این اتفاق نیفتد یکی از اصلی‌ترین آرمان‌های انقلاب اسلامی که تحقق عدالت اجتماعی بود مغفول واقع می‌شود. همه ما می‌دانیم آموزش اصلی‌ترین ابزار تحرک اجتماعی است و اگر مدرسه و نظام آموزشی چنین کارکردی را از دست بدهد و خود به بازتولید طبقات اجتماعی منجر شود بحث عدالت اجتماعی که یکی از کارکردهای آموزش در دوران جدید است را از دست خواهد داد. بنابراین لازم است، یعنی از جهت تعهدی که باید نسبت به آرمان‌های انقلاب احساس کنیم و آن دینی که نسبت به برخورداری طبقات کمتربرخوردار و فرزندان آنها از خدمات باکیفیت در زمینه آموزش وجود دارد حتما باید ما را به این سمت ببرد که به‌عنوان یک دغدغه ملی به این موضوع بپردازیم و برای آن چاره‌اندیشی کنیم. سوالی که بیان کردید؛ چه می‌شود کرد؟ به نظرم می‌رسد که به رسمیت شناختن این موضوع و توجه به آن به‌عنوان دغدغه ملی خیلی مهم است، خصوصا الان که مقام‌معظم‌رهبری هم مجددا و با تاکید بیشتر روی این موضوع تکیه و تاکید کردند، به نظر می‌رسد گفتمان‌سازی در این زمینه و نقشی که صداوسیما و رسانه می‌توانند در بازنمایی ابعاد نابرابری آموزشی داشته باشند برای فهم بهتر مساله، برای کسانی که می‌توانند تاثیرگذار باشند خیلی مهم است. تغییر برخی سیاست‌های غلط که در سال‌های گذشته یا در 3-2 دهه گذشته باعث دامن زدن به شکاف طبقاتی‌ آموزشی شده و منجر به کاهش کیفیت مدارس دولتی شده به نظر من ضروری است. یکی از آن سیاست‌های غلط سیاست جذب و توزیع نیروی انسانی است. همه پژوهش‌ها نشان می‌دهد که معلمان مهم‌ترین عامل کیفیت‌بخشی به فرآیند یاددهی و یادگیری هستند و اگر قرار باشد نگاه ما به منابع انسانی و نیروهای انسانی که در مناطق کمتربرخوردار به‌کار می‌گیریم پر کردن ظرفیت باشد یا صرفه‌جویی در هزینه‌ها باشد، سراغ سیاست‌های غلطی مثل خرید خدمات سرباز معلم می‌رویم، که این سیاست‌ها نشان داده به تعمیق این فاصله و شکاف یادگیری بین دانش‌آموزان طبقات کمتربرخوردار و برخوردارتر منجر شده است. 
نگاه صرفا اقتصادی به قضیه داشتن، اینکه به چه شکل بتوانیم کلاس‌های درس را با نیروهایی پر کنیم که برای ما هزینه کمتری داشته باشد، درواقع یک نگاه غیرتربیتی به رسالت معلم است و این باعث شده سیاست‌های جذب و توزیع نیرو جهت‌گیری خلاف عدالت باشد و در مناطق محروم، مناطق روستایی و عشایری، مناطق حاشیه شهرها حضور پیدا می‌کنیم می‌بینیم سربازمعلم‌ها و معلمانی که آموزش ندیده‌اند به‌کار گرفته می‌شوند، درحالی‌که مناطق برخوردار معمولا معلمان باتجربه هم دارند و به‌نظر می‌رسد حتما مثل بخش‌های بهداشت و درمان و صنعت که این بخش‌ها مشوق‌هایی برای به‌کارگیری نیروهای کیفی، مزایای اضافه، خدماتی مثل مسکن، ایاب‌وذهاب برای مهندس یا پزشک قرار می‌دهند که قرار است در یک منطقه محرومی خدمت کند باید به طریق اولی این را برای معلمان به‌عنوان مشوق قائل شوند و معلمان باکیفیت برای جبران کمبودهایی که در این مناطق وجود دارد حتما در مناطق کمتربرخوردار و حاشیه شهرها به کار گرفته شوند. بحث سیاست‌های غلط جذب نیروی انسانی و عدم توجه به استانداردها برای تراکم کلاس‌های درس منجر شده ما همیشه تعداد معلمانی که نیاز داریم برای اینکه فضای یادگیری خوبی در مدارس دولتی وجود داشته باشد، تحت‌تاثیر قرار گیرد. در سال‌های گذشته به‌خصوص در زمانی که مسئولیت داشتم، در دوره ابتدایی که یک دوره بنیادین است کلاس‌هایی با تراکم 40 نفر داشتیم که عمدتا در مناطق کمتربرخوردار هستند و بچه‌ها حمایتی از سوی خانواده‌ها برای یادگیری ندارند. قطعا باید سیاست‌های اختصاص فضا، اختصاص نیرو به این مناطق تغییر پیدا کند. به‌نظرم یکی از سیاست‌های غلطی که باید اصلاح شود این است که کیفیت یک مدرسه به چند عامل مهم بستگی دارد که یکی کیفیت معلم و سطح امکانات است. سیاست‌های جداسازی‌ای که داریم و مرتب با آزمون‌های مختلف مدارس دولتی را از دانش‌آموزانی که ‌انگیزه بیشتر و دغدغه بیشتری دارند خالی می‌کنیم، از جهت روانی و اجتماعی فضایی را در این مدارس ایجاد می‌کند که معلمان و دانش‌آموزان باور به موفقیت را از دست می‌دهند و برچسب ضعیف می‌خورند. برچسبی که خانواده‌ها را نگران می‌کند که اگر دغدغه دارند سعی کنند بچه‌ها را نبرند و این از جهت اجتماعی و روانشناسی خیلی مهم است. فکر می‌کنم اینها عمده سیاست‌هایی است که حتما باید تغییر یابد و به سمت آن چیزی برویم که در سند نیز به آن اشاره شده است. مدل یادگیری فراگیر و مدارسی که لزوما دانش‌آموزان را براساس طبقات اقتصادی و اجتماعی یا براساس آزمون‌ها جدا نمی‌کنند و محیط‌های باانگیزه‌ای را در مدارس دولتی ایجاد کنیم و اگر قائل به این هستیم که باید مدارس دولتی را تقویت کنیم، تهی کردن مدارس از دانش‌آموزان باانگیزه قطعا یکی از عوامل کاهش کیفیت است.»
5 درصد مدارس کشورهای توسعه‌یافته غیردولتی است درحالی‌که هدف‌گذاری توسعه این مدارس در ایران 15 درصد است!
حکیم‌زاده با اشاره به شاخص‌های آموزشی ادامه داد: «زمانی که وزارتخانه بودیم، برنامه‌ای را طراحی کردیم تحت‌عنوان مسیر برابر آموزشی که در آنجا شاخص‌های مهم عملکردی مثل نرخ ارتقا، تکرار پایه آموزشی در دوره ابتدایی به متوسطه اول و برخی از شاخص‌ها را برای تمام 449 منطقه آموزشی اندازه‌گیری کردیم و با عدد و رقم مشخص شد که می‌توانم جداول و نمودارها را در اختیار شما قرار دهیم و فاصله بین مناطق را کامل می‌توانید ببینید. به‌عنوان‌مثال برای تکرار پایه در کلاس اول ابتدایی یا در دوره ابتدایی درحالی‌که در استان گیلان که شرایط خیلی خوبی دارد، 0.6 درصد است و برای استانی که در ته‌جدول قرار گرفته این نسبت حدود 3 درصد است که یعنی 3 درصد دانش‌آموزان تکرار پایه دارند و شما می‌توانید این فاصله را کامل ببینید. نرخ گذر و نرخ ارتقا و بقیه موارد نیز همین‌طور است. اگر مایل باشید می‌توانم جزئیات آمارها را در اختیار شما قرار دهم اما در رابطه با درصدی که پرسیدید، به‌نظرم یکی از مواردی که در برنامه ششم توسعه آدرس داده شد و با نفوذ صاحبان منافذ در بخش غیردولتی بود، این هدف‌گذاری بود تا یک درصدی از مدارس غیردولتی شوند. این خلاف جهت‌های جهانی است، یعنی شما رصد می‌کنید و می‌بینید با توجه به اینکه آموزش‌وپرورش یک امر حاکمیتی است، کشورهایی که در گذشته خود را سردمداران آموزش خصوصی می‌دانستند، حرکت را به‌سمت کاهش مدارس خصوصی شروع کردند و وقتی مقایسه جهانی را انجام می‌دهید می‌بینید متاسفانه جزء معدود کشورهایی هستیم که روند ما در آموزش خصوصی افزایشی است، یعنی این را یک ارزش و هدف قلمداد کردن به‌نظرم یک امر بسیار غلط است. زمانی که وزارتخانه بودم، گزارشی را تهیه کردم و آقای وزیر در این زمینه خواسته بودند در آن گزارش درصد مدارس خصوصی و دانش‌آموزانی که به مدارس خصوصی می‌روند در کشورهایی که عملکرد آموزشی خوبی در آزمون‌های بین‌المللی دارند و کشورهایی را که از نظر شاخص‌های توسعه وضعیت خوبی دارند، مقایسه کردم. جالب این است که در آن کشورها میانگین کمتر از 5 درصد دانش‌آموزان است با درنظر گرفتن این نکته که آن مدارس خصوصی هم خیلی مدارس مذهبی هستند، یعنی لزوما مدارسی نیستند که به‌خاطر درآمد تاسیس شده باشند. در این نظام‌های آموزشی خانواده‌هایی که مایلند دانش‌آموزان آنها در مدارسی که جهت‌گیری مذهبی دارند تحت‌نظر کلیسا درس بخوانند، نوعا این شکل از مدارس خصوصی که تحت‌حمایت کلیساها هستند- نه به این شکل که یک بنگاه اقتصادی باشد که مدرسه‌داری کنند- وجود دارد. هدف‌گذاری برای کشور 15 درصد است، ما بر چه اساسی این هدف‌گذاری را انجام داده‌ایم؟ آیا افزایشی که در مدارس خصوصی ایجاد شده منجر به بهبود کیفیت شده یا تراکم کلاس‌ها کاهش یافته یا معلمان باکیفیت‌تری به‌کار گرفته‌ایم؟ هیچ یک از این اتفاقاتی که طرفداران خصوصی‌سازی وعده دادند، محقق نشده است. آمارها نشان می‌دهد روزبه‌روز این فاصله بیشتر شده است، بنابراین از نظر هدف‌گذاری یکی از جهت‌گیری‌های غلط این بوده است و امیدوارم در برنامه هفتم این اشتباه اصلاح شود و ما به‌جای اینکه هدف‌گذاری کنیم چند درصد از مدارس خود را خصوصی کنیم، هدف‌گذاری کنیم که با شاخص‌های دقیق عملکرد مدارس دولتی را ارتقا ببخشیم که بتوانیم به این دغدغه ملی بپردازیم.» 

آخرین اخبار