رویداد۲۴ سارا ریاضی - فرهاد فرزاد: سال ۱۴۰۱ یکی از مهمترین اعتراضات سراسری در ایران انجام شد که با مرگ مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد جرقه خورد. ریشههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن اعتراضات مسئله مهمی است که باید در جای خودش مورد ارزیابی قرار بگیرد، اما موضوع این گزارش اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که چه کسانی هستند و آرایش سیاسی آنها چگونه است.
همزمان با سال نوی ۲۰۲۳ میلادی گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی در پیامی توییتری با یک هشتگ مشترک ائتلاف کردند و چند ماه بعد هم یکی یکی از هم جدا شدند. آن زمان حامد اسماعیلیون، رضا پهلوی، نازنین بنیادی، مسیح علینژاد و علی کریمی به طور همزمان در صفحههای توییترشان از «سازماندهی و همبستگی» خبر دادند و آرزوی تحقق آزادی و عدالت در ایران را مطرح کردند. بعدها شیرین عبادی حقوقدان و عبدالله مهتدی دبیرکل حزب کومله هم به آنها پیوستند. این جمع به عنوان مهمترین چهرههای اپوزیسیون با یکدیگر ائتلاف کرده بودند اما واقعیت این است که گروههای مخالف ایران که معتقد به براندازی هستند، گسترده از این جمع هستند.
تلاش برای ائتلاف میان گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، تلاش تازهای نیست. از ابتدای انقلاب اسلامی و با خروج نیروهای مخالف از ایران این تلاش آغاز شده و در چهار دهه گذشته همواره با چالشهای متعدد روبرو شده است. ایجاد تشکلهای مختلف هم اغلب با این تصور بوده که مردم محتاج یک تشکل جایگزین برای بعد از فروپاشی جمهوری اسلامیاند.
داعیه جمهوریخواهی هم تقریبا میان همه اپوزیسیون جمهوری اسلامی اعم از سلطنتطلب و غیر سلطنتطلب به نقطه مشترک تبدیل شده است. این روزها حتی رضا پهلوی که مهمترین چهره «سلطنتطلبان» است، از برپایی یک نظام جمهوری با رای مردمی سخن میگوید!
یکی از جریانهای جمهوریخواه، «شورای مدیریت گذار» است که در سال ۱۳۹۸ تشکیل شده است. این شورا با استراتژی گذار از جمهوری اسلامی و با هدف ایجاد اتحاد گسترده ملی برای گذار به دموکراسی توسط «حسن شریعتمداری» فرزند آیتالله سیدکاظم شریعتمداری مرجع تقلید شیعه بنیان گذاشته شد.
شریعتمداری پنج اصل را به عنوان پیش شرط عضویت در شورای گذار در نظر گرفته است که اولین آن «پایبندی به تمامیت ارضی ایران» است. دومین شرط آنها قائل بودن به این مسئله عنوان شده که «جمهوری اسلامی امکان اصلاح ندارد»، سومین اصل «سکولاریسم»، چهارمین اصل «پایبندی به حقوق بشر» و اصل پنجم «مبارزه با تبعیض جنسیتی و دینی» است.
یکی از مهمترین اصول این شورا، مخالفت با اصلاحطلبان است. حسن شریعتمداری در گفتگویی با بیبیسی فارسی رسما اعلام کرده «دولت آمریکا و سایر کشورهای غربی باید اصلاحطلبان و سپاه را از دایره سیاسی حکومت جایگزین حذف کند و در صدد سازشهای غیر اصولی بر سر منافع کوتاه مدت اقتصادی یا همان برجام نباشد.»
نسبت این شورا با سایر گروههای مخالف جمهوری اسلامی به معنای توانایی این شورا برای ایجاد ائتلاف است و به همین منظور شناخت آن ضروری است. شریعتمداری دبیرکل شورای مدیریت گذار گفته با همه گروهها حاضر به ائتلاف هستند به جز سازمان مجاهدین خلق.
به نظر آنها سازمان مجاهدین خلق سازمانی تروریستی است و به همین دلیل ائتلاف با این گروه در دستور کار آنها قرار نمیگیرد: «من مجاهدین را نه یک نیروی سیاسی چپ و نه روشنفکر میدانم. سازمان مجاهدین خلق را یک نیروی مذهبی میدانم که خط مشی مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده که حتی درون خود هم موفق نشده است دموکراسی را برقرار کند. آنها خود را تنها آلترناتیو میدانند و رئیس جمهور خود را هم تعیین کردهاند و درهای خود را بستهاند.»
خرداد ماه سال گذشته شورای مدیریت گذار با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد «حاضر است با حفظ استقلال سازمانی و نگاه برابر» با رضا پهلوی همکاری کند. این شورا از به کار بردن واژه «شاهزاده» برای خطاب قرار دادن رضا پهلوی خودداری کرد و نوشت «درک موقعیت کنونی، نیاز مبرم به عقلانیت در اجرا و دوری از تعصب دارد و شورای مدیریت گذار، متشکل از اعضا و دیدگاههای سیاسی متنوع از جمهوریخواه تا مشروطهخواه، حاضر است با حفظ استقلال سازمانی و نگاه برابر با آقای رضا پهلوی همکاری کند.»
گروه جمهوی خواه دیگری که به اندازه شورای گذار معروف نیست، «شورای ملی تصمیم» است. مرداد ماه ۱۴۰۰ گروهی ۱۴ نفره از مخالفان جمهوری اسلامی که اصلیترین آنها «داریوش اقبالی» خواننده و «قاسم شعلهسعدی» نماینده پیشین مجلس ایران است. آنها سازمانی با عنوان «شورای ملی تصمیم» پایه گذاری کردند.
خبر ضدیت این گروه با اصول اساسی «تمامیت ارضی» و «پرچم واحد» خیلی زودتر از خبر اعلام موجودیت این گروه جدیدالتاسیس آوازه خاص و عام شد. در بیانیه اعلام موجودیت این شورا از حفظ تمامیت ارضی کشور کشور با تاکید بر «نظام غیر متمرکز» به عنوان یکی از شش موئلفه هویتی و انگیزهای اصلی برای تشکیل این شورا یاد شده است. این اصل به گفته یکی از اعضای سابق این شورا یعنی قاسم شعلهسعدی، به معنای عدم التزام آنها به اصلی اساسی تمامیت ارضی ایران است.
شعله سعدی در بیانیه استعفای خود از عضویت در شورای ملی تصمیم گفته «با توجه به اصل اساسی تمامیت سرزمینی ایران و عضویت چهرههایی در شورای ملی تصمیم که با این اصل اساسی پایبند نیست و با جریانهایی در ارتباط هستند که خواب تجزیه ایران را دیدهاند، حضور خود را در آن شورا مفید نمیدانم لذا استعفای خود را از عضویت در شورای ملی تصمیم اعلام میکنم.»
منتقدان میگویند این سازمان پرچم را از لوگوی خود حذف کرده و به جای آن چند قلب نیم شکسته رنگارنگ را جایگزین پرچم کرده است و این نشاندهنده تشتت بر سر یک پرچم واحد نظیر پرچم شیر و خورشید است.
در لوگوی اولیه شورای ملی تصمیم خلیج فارس، دریای عمان و دریای خزر هم در نقشه جغرافیایی ایران جایی نداشتند و این نشاندهنده وجود جریانهای بسیار متکثر با تفکرات تجزیهطلبانه درون شورای ملی تصمیم بود که مانع از قرار گرفتن نام خلیج فارس در نقشه ایران میشد.
منتقدان همچنین بند مربوط به «مبارزه خشونتپرهیز و به رسمیت شناختن دفاع مشروع» را به معنای وجود گروههایی درون شورای ملی تصمیم خواندند که مشی مسلحانه در مبارزه با جمهوری اسلامی دارند.
در مورد نسبت این گروه با سایر گروههای اپوزیسیون هم باید به همسویی آن با سلطنتطلبهای حامی پهلوی اشاره کرد. رضا پهلوی در مورد شورای ملی تصمیم گفته من امیدوارم این تلاشها منجمله این گروه بتوانند کارشان را با مبانی مشترکی که بیان کردهاند و برنامهای که برای جمع کردن یک عده دور هم طراحی کردهاند، موفق شوند.
با وجود این همراهی به نظر میرسد برخی جریانهای قومی درون شورای ملی تصمیم با هرگونه همراهی خاندان شاهنشاهی با این شورا مخالفند و رضا پهلوی را «فرزند آخرین شاه مستبد ایرانی» میدانند که برای «آلترناتیوسازی به دست و پا افتاده» است.
به گزارش رویداد۲۴ شعار «رضا خان روحت شاد» نخستین بار در اعتراضات سراسری دی ماه ۱۳۹۶ از سوی معترضان شنیده شد. از منظر برخی جامعهشناسان، این شعار لزوما به معنای درخواست بازگشت نظام شاهنشاهی نبود بلکه طعنه به سیاستهای چهار دهه گذشته جمهوری اسلامی در مقایسه با نوستالژی مرتبط با دوران پادشاهی رضا شاه پهلوی بود، اما یک نکته مهم را یادآور میشد و آن خاستگاه این نوستالژی در میان مردم بود.
برخی تحلیلگران معتقدند جریان حامی پهلوی یا به اصطلاح «سلطنتطلبها» تنها گروه اپوزیسیون متشکلند که قابلیت تبدیل به یک آلترناتیو را دارند. این گروه میگویند مشروعیت سنتی پهلوی میتواند جایگزین بحران مشروعیت در دوران گذار شود و همین مساله رضا پهلوی را به عنصری محوری در ائتلافها تبدیل کرده است؛ چنانچه برخی چهرههای منتقد هم حامی او شدهاند؛ از جمله شاهین نجفی که قبلا رضا پهلوی را «نتیجه تف کردن مردم» خوانده بود، در سال ۱۴۰۲ حامی رضا پهلوی شد و به روح پدرش!! قسم خورد که «وقتی شاهزاده روی استیج آمد، زمین میلرزید!»
در نمونه دیگر شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل که اعتقاد رضا پهلوی به جمهوریت را دارای ابهام خوانده بود و میگفت «اگر حرف رضا پهلوی [در اعتقاد به جمهوریخواهی] به منزله انصراف او از سلطنت باشد، اختلافات دیرینی که بین جمهوریخواهان و سلطنتطلبان بود از بین میرود. در حقیقت تنها آلترناتیو، جمهوریخواهان هستند که البته آنها نیز خودشان به بیش از ۱۰۰ گروه تقسیم شدهاند، اما یکی از مبانی اختلاف از بین رفته است.»
او در ادامه یک «اما» مطرح کرده و گفته «اگر منظور رضا پهلوی این بوده که در رفراندوم باید نوع حکومت تعیین شود اگر سلطنت پیروز شود آن وقت ایشان به عنوان پادشاه نمادین به میدان میآید باید گفت تغییری در رویه ایجاد نشده است.»
برخی جریانهای سلطنتطلب هم مدعیاند که این گروه به دلیل سابقه چهل ساله در همکاری با دولتهای غربی توانایی جلب حمایت بینالمللی را دارد. با وجود این، سابقه پهلویچیها در ایجاد تشکل خراب است و مهمتر اینکه پتانسیل شخص رضا پهلوی در ایجاد چنین ائتلافی هم زیر سوال است. حتی معتقدان به سلطنتطلبی هم نمیتوانند ویدئوی کلهمعلق زدن ولیعهد در زیر زمین خانهاش را فراموش کنند. منتقدان میگفتند این چهره کاریزما نیست و فقط به خاطر پدرش اهمیت دارد و خودش نتوانسته ذرهای اعتبار به اعتبار پدرش بیفزاید.
سال ۱۳۹۶ رضا پیرزاده و نازیلا گلستان به حلقه نزدیکتر رضا پهلوی راه یافتند و «شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد» را با سرپرستی رضا پهلوی بنیان نهادند، اما دیری نپایید که رضا پهلوی از این تشکل کنارهگیری کرد و اعلام کرد «من با کنارهگیری از تشکیلات شورا، بدون وابستگی به گروه خاصی، مستقلا میتوانم نقش بهتری برای همراهی و نزدیکی گروههای سیاسی ایفا کنم.»
۲۶ شهریور ۱۳۹۷ گروهی موسوم به «فرشگرد» با محوریت رضا پهلوی و توسط چهل تن از فعالان سیاسی با رویکرد سلطنتطلبی تشکیل شد. با وجود گمنام بودن اعضای این گروه، تشکیل آن بیشترین توجه رسانههای فارسی زبان از جمله بیبیسی فارسی، ایراناینترنشنال و رادیو فردا را به خود جلب کرد.
در بیانیه این گروه، جمهوری اسلامی «اصلاحناپذیر» معرفی شده و از تشکیل یک نظام لیبرال دموکراسی سکولار در ایران حمایت شده و امضاکنندگان این بیانیه گفتهاند آماده همکاری و هماندیشی با مخالفان سیاسی در داخل و خارج برای سرنگونی جمهوری اسلامی در راستای منافع ملی ایران هستند.
نامه جمعی از اعضای شبکه فرشگرد به دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا و درخواست تشدید تحریمها علیه ایران صدای جریانهای مخالف را درآورد. از جمله «فرخ نگهدار» رهبر بخش اکثریت سازمان فداییان خلق که چهار سؤال مهم را از این گروه پرسیده است؛ او گفته «اگر ترامپ فرشته نجات است پس چرا خودتان به او رأی ندادید؟ اگر شما به حقوق زن احترام دارید پس چرا فحش سکسی میدهید؟ اگر مردمدوست هستید پس چرا از تحریم حمایت میکنید؟ اگر به ژن خوب معتقد نیستید، چرا رهبر ژنتیک برمیگزینید؟»
مساله محوری در مورد فرشگرد و جریانهای سلطنتطلب، مخالفت ذاتی مردم ایران با عقبگرد به دورانی است که یک بار برای از بین بردن آثار آن دست به انقلاب زدهاند. همین مخالفت سبب ایجاد یک شکاف در بین اهداف ذاتی فرشگرد به عنوان یک جریان سلطنتطلب با رهبر معنوی آن یعنی رضا پهلوی شده است. درحالی که سلطنتطلبی بخش جداییناپذیر جریانهایی نظیر فرشگرد است، رضا پهلوی فرزند آخرین پادشاه ایران از اعتقاد خود به جمهوریت خبر داده است. او بارها اعلام کرده نظام جمهوری را به سلطنت موروثی ترجیح میدهد. رضا پهلوی تاکید کرده همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی باید به چهار اصل «سکولاریسم»، «تمامیت سرزمینی»، «دموکراسی» و «برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام سیاسی» التزام داشته باشند.
اگرچه مشروطه طلبان و سلطنت طلبان میگویند رضا پهلوی سخن جدیدی نگفته و سلطنت را نفی نکرده است، اما رضا علیجانی فعال سیاسی ملی مذهبی اعلام اعتقاد رضا پهلوی به نظام جمهوری را یک زلزله در میان سلطنتطلبان خوانده است. همزمان به باور مخالفان سلطنتطلبی، انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام سیاسی یک بازی سیاسی برای بازگشت سلطنت است و از این رو ادعای رضا پهلوی در مورد باور به جمهوریت نظام جایگزین را زیر سوال میبرند.
اگر تا پیش از این حامیان سلطنت صرفا افراد احساسی بودند که میگفتند محمدرضا شاه پهلوی خوب است یا رضا شاه پهلوی ستایش میکردند، جریان فرشگرد یک تغییر اساسی ایجاد کرد و «مسئله احساسی» را تبدیل به موضوعی «تئوریک» کردند. آنها جغرافیای سیاسی کشورها را تحلیل میکردند که مثلا اگر در منطقه قفقاز، کمونیسم توانسته وحدت ایجاد کند یا اگر در کشورهای عربی، «مناسبات قبیلهای و قومی» باعث انسجام است، در کشورهایی با جغرافیای سیاسی ایران، این «پادشاهی» است که میتواند عامل وحدت و تمامیت ارضی و انسجام ملی باشد. فارغ از درستی یا نادرستی این گزاره، جریان فرشگرد تلاش کرد مسئله احساسی را به شکلی تئوریک صورتبندی کند و به این ترتیب برای لزوم سلطنتطلبی در ایران، نظریه تاریخی طرح کردند. از این منظر نقش آنها برای حامیان سلطنت فراتر از کارکرد یک گروه بود چراکه منتقدان برای مواجهه با آنها باید استدلالهای تئوریک میآوردند تا سلطنتطلبی در ایران را نقد کنند و کنار بگذارند.
با داغ شدن مساله «فردای براندازی» یک پدیده جدید هم به جرگه مدعیان جانشینی اضافه شد؛ از جمله «بابک پیتر پادار» ملقب به «بابک میرزا» که خود را وارث بلامنازع قدرت و تارج و تخت قاجار معرفی کرده است. این شخص که ابتدا در شبکههای اجتماعی ظهور کرده ادعا میکند از نوادگان قاجار بوده و وارث تاج و تخت پادشاهی ایران است و قصد احیای این سلسله را دارد. وی همچنین مدعی است: «سلسله قاجاریه و پادشاهانی همچون محمدشاه قاجار و فتحعلی شاه قاجار جز خدمت کاری انجام ندادند.»
البته ادعای بابک میرزا عمر چندانی نداشت و به سرعت دعوای جانشینی در سلسله قاجاریه به پایان رسید. نهادی با عنوان انجمن قاجاریه در بیانیهای که معلوم نشد چرا برای مخاطب فارسی به زبان انگلیسی منتشر شده، هویت و اصل و نسب بابک میرزا را مجعول و گمنام معرفی کرد و انتساب او به سلسله قاجارها را تکذیب کرد. این انجمن در مقدمه بیانیه خود تاکید کرده که اعضای آن را افرادی از خاندان قاجاریه تشکیل دادهاند که اصل و نسب ژنتیکی آنها اثبات شده است.
کل ماجرا به نظر طنزآمیز میرسد و فیلمهای بابک میرزا و مثلا نوع پوشش او و خانوادهاش بیش از آنکه اهمیت موضوعی پیدا کند، به سوژه طنز بسیاری از مخاطبان تبدیل شد. این مسئله البته ادامه نیافت و فعلا انجمن قاجاریه از ادعای تاج و تخت منصرف شده و در بیانیهای اعلام کرده این خاندان هیچ قصدی برای فعالیت سیاسی تحت عنوان سلسله قاجاریه را ندارد و در کنار مردم ایران ایستاده است. در صورت تمایل این سلسله برای بازگشت به قدرت، نامهای خانوادگی از جمله قجرعضدانلوها، دولوقاجارها و قوانلو قاجارها در صدر فهرست مدعیان قرار خواهند گرفت.
یکی از مهمترین اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی که از ابتدای انقلاب تا کنون علیه نظام سیاسی ایران فعالیت میکنند، احزاب کُرد نظیر کومله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)، حزب دموکرات کردستان ایران (حدکا)، و حزب کمونیست کارگری (حکک)، حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) و است.
«کومله» یکی از مهمترین احزاب کرد ایران است که با خط مشی چپ رادیکال فعالیت میکند و عمدتا در اردوگاه زرگویز در اقلیم کردستان عراق مستقر هستند. سال ۱۳۴۸ پس از فراگیر شدن اندیشههای کمونیستی و چپگرایی در ایران، حزبی توسط فواد مصطفی سلطانی معروف به «کاک فواد» تاسیس شد که کومله نام داشت. این سازمان چند انشعاب داشته است. دو حزب با نام مشابه «کومله - سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» و دو حزب با نام «حزب کمونیست ایران» فعالیت میکنند.
کومله تا سال ۱۳۵۷ مخفیانه فعالیت کردند اما پس از کشته شدن محمدحسین کریمی از بنیانگذاران «کومله» در سقز، اقدام به فعالیت علنی کرد. سال ۱۳۵۸ با درگیری کومله و جمهوری اسلامی، «فواد مصطفی سلطانی» بنیانگذار کومله کردستان ایران کشته شد و به این ترتیب عبدالله مهتدی رهبر کومله کردستان ایران شد. کاک فواد چهره اثرگذار نیروهای اپوزیسیون کرد بود و در غیبت او بود که انشعابات کومله آغاز شد؛ از جمله اختلاف مهتدی و علیزاده یا اختلاف منصور حکمت و مهتدی. در پی این اختلافات، «حکمت» حزب کمونیست ایران (حکا) را تاسیس کرد. اختلاف عبدالله مهتدی و منصور حکمت هم اساسیتر از این بود که امکان نزدیکی وجود داشته باشد. منصور حکمت و حامیان او که به «حکمتیستها» معروف شدند، معتقد بودند مسئله اصلی، «مسئله ایران» است اما عبدالله مهتدی بر این باور بود که مسئله مرکزی، «مسئله کُرد»ها است. البته یک تقسیم کار نانوشته میان دو حزب ایجاد شد؛ به این ترتیب که کومله کردستان، مسائل کردها را پیگیری میکرد و حزب کمونیست کارگری (حکک) بر مسئله ایران با «افق کل منطقه» تمرکز کرده بود.
البته حزب کمونیست کارگری پس از مرگ منصور حکمت چندین انشعاب کرد؛ جریان تقوایی و ایرج آذین و رضا مقدم هر کدام راه جداگانهای در پیش گرفتند که همه آنها به ایده پیوند کُردها به «اینترناسیونال» منصور حکمت وفادار ماندند و البته شعارهای خطایی هم میدادند؛ چنانچه ایده «حکومت شورایی» برای ایران را مطرح کردند که از نظر کمونیستهای کلاسیک، این ایده کجفهمی بود زیرا او میخواست «ایدههای کمونیسم» را در دوران «سوسیالیسم» پیاده کند و این غیرممکن بود.
عبدالله مهتدی به دلیل تمرکز بر مسئله «کرد»، کاری به مسائل ایران نداشت، به همین دلیل او از طرف منتقدانش به «تجزیهطلبی» متهم شد. همین مسئله محل اختلاف او با جریانهایی بود که در ایران «حکمتیست» خوانده میشدند. با این دیدگاه، نزدیکی مهتدی به سلطنتطلبان عجیب به نظر میرسد.
حزب کومله در ائتلاف خود با رضا پهلوی فعلا به یک مشکل اساسی برخورده است؛ از یک سو آنها در چهار کانتون معتقد به تشکیل «روژووا» یا سرزمین کردستان بزرگ که بخشهایی از چهار کشور «ایران، عراق، ترکیه و سوریه» را شامل میشود یا دستکم به دنبال خودمختاری کردستان هستند و از سوی دیگر در جریان ائتلاف گفته از تمامیت ارضی حمایت میکند.
مهتدی در جلسهای که اخیرا با اعضای حزب و نیروهای قدیمی برگزار کرده، تحت فشار شدیدی قرار گرفت و گفت که برای پیشبرد ایدهشان مجبور بوده مسئله سرزمینی را بپذیرد، اما به آن اعتقادی ندارد.
کومله سالها بود به لحاظ نیرو، توان چندانی نداشت، اما حمله موشکی ایران به منطقه اربیل باعث شده در سالهای اخیر آنها بتوانند نیروهای زیادی جذب کنند و خود را سامان بدهند. این نیروها عمدتا کسانی هستند که خانوادهشان در جریان اصابت موشکها جان باختهاند و حال به دنبال انتقام هستند.
یکی از مهمترین گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی چریکهایی فدایی خلق بودند که تبار آنها به ائتلاف دو گروه «حسن ضیاءظریفی / بیژن جزنی» به عنوان حلقه تهران و «مسعود احمدزاده / امیرپرویز پویان» به عنوان حلقه مشهد بازمیگردد. در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۵ پس از دو واقعه سیاهکل و خانه مهرآباد تقریبا از بین رفتند. سال ۱۳۵۷ بین گروه بازمانده اختلاف رخ داد؛ برخی معتقد بودند برای «مبارزه با امپریالیسم» باید با جمهوری اسلامی همکاری کرد و برخی بر این باور بودند که حکومت اسلامی ارتجاعی است و نمیتوان همکاری با آن را توجیه کرد. «شاخه اکثریت» به همکاری با جمهوری اسلامی پرداخت و دو شاخه دیگر یعنی «اقلیت» و «۱۹ بهمن گروه اشرف دهقانی» مبارزه با حکومت را ادامه دادند؛ اقلیت در تهران متمرکز بود و اشرف دهقانی با کومله همکاری کرد که البته مدتی بعد به اختلاف برخوردند و کار به کشیدن اسلحه روی یکدیگر هم کشید.
در دهه ۶۰ فعالیتهای چریکهای فدایی خلق تحت تاثیر ترورهای سازمان مجاهدین به محاق رفت. سازمان مجاهدین ترور کور میکرد و رفته رفته جایگاه اجتماعی خود را از دست میداد. همین مسئله اعتبار سایر گروههای چریکی را نیز بین مردم از بین میبرد. تا سالهای انتهایی دهه ۶۰ که حکومت به ثبات رسید، دیگر خبری از فعالیتهای چریکهای فدایی خلق هم نبود؛ بخشی از آنها در جریان اعدامهای گروهی کشته شدند و بخش دیگر هم به خارج از کشور رفتند. آنها برای ادامه فعالیت کلمه «چریک» را از نام خود برداشتند و بخشی از آنها فعلا به نام سازمان فداییان فعالیت میکند و بخش دیگر هم به نام «سازمان فداییان اقلیت»
اگرچه در ابتدای ۶۰ چریکهای فدایی به عنوان مهمترین جریان مبارزه سیاسی محسوب میشدند، اما در حال حاضر نه نشانهای از آنها باقی است و نه فعالیت خاصی دارند. چهرههایی همچون فرخ نگهدار و مهدی فتاپور از شاخه اکثریت هر از گاه فعالیت رسانهای دارند و گاه با سازمانهای دیگر ائتلاف میکنند. فتاپور در حال حاضر با گروه حامد اسماعیلیون همکاری دارد.
بعد از انقلاب تقی شهرام اعدام شد و رهبری سازمان به دست «مسعود رجوی» افتاد که به تازگی از زندان آزاد شده بود و در دوره رجوی بار دیگر آیه قران به آرم سازمان بازگشت و آنها اعلام کردند سازمان مجاهدین همچنان مسلمان است و ایدئولوژی «مارکسیسم» را قبول ندارند. بخش مارکسیست این سازمان از بخش مسلمان آن انشعاب کرد و حزب پیکار را راه اندازی کردند که البته بعدها در حزب کمونیست ایران ادغام شد.
تا ابتدای دهه شصت سازمان مجاهدین در ایران فعالیت میکرد. مسعود رجوی و موسی خیابانی به دیدار آیتالله خمینی نیز رفتند. این سازمان با جمهوری اسلامی به اختلاف خورد که مهمترین نمود آن در ماجرای ثبت نام مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری بود که امام خمینی با آن مخالفت کرد. دستگیری محمدرضا سعادتی به اتهام جاسوسی نیز از دیگر عوامل تنش بود. تا خرداد سال شصت، سازمان مجاهدین در نشریه پر تیراژ خود علیه جمهوری اسلامی مطلب منتشر میکرد و از این سالها به بعد برای نشان دادن این تنش، جمهوری اسلامی برای نامگذاری مجاهدین از عبارت «منافقین» استفاده کرد.
اعضای سازمان از ایران به عراق رفتند و در کمپ اشرف (برگرفته از نام اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی که کشته شد) ساکن شدند. آنها در جریان جنگ ایران و عراق نیز چندین حمله علیه ایران انجام دادند که مهمترین آنها عملیات «فروغ جاویدان» بود که در جمهوری اسلامی به عملیات «مرصاد» معروف است. عملیات «آفتاب» و عملیات «چلچراغ» دو عملیات دیگر بود که آنها برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی انجام دادند؛ البته هیچکدام موفق نبود.
ترورها سازمان مجاهدین خلق در ایران باعث شد این سازمان توسط گروههای بینالمللی در رده «گروههای تروریستی» قرار بگیرد، با این حال به شکلی عجیب برخی کشورها نام این سازمان از فهرست تروریستها خارج کنند.
این سازمان که با ایدههای آرمانی در دهه چهل تاسیس شده بود، پس از انقلاب به یک فرقه با رفتارها و تمرینات عجیب تبدیل شد که هم اتهامات مالی گریبان آنها را گرفت هم اتهامات اخلاقی. مقر اصلی این سازمان هماکنون در آلبانی است و دبیر کل آن «زهرا مریخی» است.
نکته مهم درباره مجاهدین این است که اگر یک نقطه مشترک در بین همه جریانهای مخالف و موافق جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، آن نفی سازمان مجاهدین خلق است. این سازمان هیچ پایگاه اجتماعی در ایران ندارد و اگرچه «مریم رجوی» را به عنوان «رئیس جمهور دوران گذار» معرفی کردهاند اما به نظر میرسد آنها در فکر قدرت گرفتن در ایران نیستند و به همین دلیل با هیچ گروهی ائتلاف نمیکنند، چراکه با توجه به شرایط اجتماعی ایران و جایگاه سیاسی سازمان مجاهدین، بهترین حالت برای آنها این است که در هر شکلی نقش اپوزیسیون در خارج از کشور را بازی کنند و از کشورها و نهادهای خارجی بودجههای کلان بگیرند. از این منظر احتمالا بهترین حالت برای این سازمان سیاسی آن است که همان خارج بماند از تنش جمهوری اسلامی با دیگر کشورها استفاده کند و بودجه بگیرد و از مصاحبههای مقامات جمهوری اسلامی درباره این سازمان بهره ببرند. مشابه همین اتفاق رویایی هم در دهههای گذشته برای آنها رخ داده است، چه آنکه جمهوری اسلامی سالهاست با بسیاری از کشورها درگیری دارد و مهمتر آنکه در رویکردی عجیب، سازمان مجاهدین را به عنوان بزرگترین مخالف سیاسی خود معرفی میکند و عمده زندانیان سیاسی را به ارتباط با آنها متهم کرده است، در حالی که در عالم واقع این گروه در ایران منفورتر از آن است که بتواند چنین عضوگیریهایی بکند.
حمید فرخنژاد بازیگری که در جریان اعتراضات اخیر ایران را ترک کرده به تازگی بهترین تعریف را از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ارائه کرده است. او جمهوری اسلامی را برای داشتن چنین اپوزیسیونی «خوشبخت» خوانده است. فرخنژاد بعد از حضور در تلویزیون ایراناینترنشنال برای یک گفتگوی رسانهای در پست اینستاگرامی به وجود تشتت در بین گروههای مخالف جمهوری اسلامی اشاره کرده و نوشت «خیلی زود متوجه شدم چقدر جمهوری اسلامی خوشبخت است که چنین مخالفینی در مقابل خود دارد، جماعتی که فقط خود را میبیند و هیچکدام دیگری را قبول ندارد، جماعتی پر از مشکل شخصی با یکدیگر که بعد از گذشت چهل و چهار سال هنوز نتوانسته به رهبری مشترکی رأی بدهد و جماعتی که هرکدام ساز خود را میزند و رسانههایی که چشم دیدن هم را ندارند و همه وقت خود را صرف از بین بردن خودشان میکنند.»
به جز مساله اختلافات ایدئولوژیک میان جریانهای اپوزیسیون، عدم مقبولیت بسیاری از این جریانها در میان توده مردم هم باعث شکست ائتلاف میان این گروهها شده است. موضع هر یک از اینها در قبال تحریمهای غرب علیه ایران و تجزیه کشور هم به طور معمول در مقبولیت این جریانها موثر است. اکثر گروهها و شخصیتهای حقیقی اپوزیسیون در سالهای گذشته از تحریمهای غرب علیه جمهوری اسلامی حمایت کردهاند.
حسن شریعتمداری دبیر شورای گذار معتقد است تحریمها هر چقدرهم به مردم ایران ضرر بزند، اما ضرر آن بیشتر از استمرار جمهوری اسلامی نیست و در نتیجه حامی تشدید تحریمها علیه ایران هستند. اظهارات نازنین بنیادی درباره مزایای تحریم هم در افت محبوبیت او تاثیر بسزایی داشت. او در یک گفتگوی تلویزیونی با یک شبکه آمریکایی تحریمها علیه ایران را به شیمی درمانی تشبیه کرده و گفته بود «این تحریمهای اقتصادی مثل شیمی درمانی میماند و برای این که بیماری سرطان را خوب کند به بقیه قسمتها هم صدمه میرساند. این که بگوییم تحریم خوب است یا بد خیلی پیچیده است.»
از سوی دیگر یک قول معروف در میان معترضان ایرانی وجود دارد و آن نسبت دادن صفت «خارج نشین» به جریانهای اپوزیسیون است. این صفت سبب شده عملا پذیرش نسخهای از سوی یکی از این جریانها در میان معترضان داخل غیر ممکن شود.