جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
۰۵ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۷
باید از دایی عذرخواهی کنیم

عبدی: کاش هرگز مسئولیت پرسپولیس را قبول نمی‌کردم

یک پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس می‌گوید کسانی که قرار است سهام این باشگاه را واگذار کنند باید بدانند با صرف عمر و تلاش عده زیادی این باشگاه ساخته شده و اعتبار گرفته است.
کد خبر: ۵۹۹۹۱۷

به گزارش ایران اکونومیست، حسین عبدی بازیکن سال‌های دور پرسپولیس به گفت‌وگو با خبرنگاران ایران اکونومیست نشست و درباره دوران فوتبال خود و حواشی آن به صحبت پرداخت. عبدی در این مصاحبه تفصیلی عوان کرد که در مقطعی دچار شکستگی کمر شده بود تصور نمی‌کرد که دوباره به فوتبال برگردد. او در این گفت‌وگو اشاره‌ای هم به جدایی‌اش از پرسپولیس در سال ۱۳۷۹ کرد و گفت که برخی قصد دخالت در مسائل شخصی‌اش را داشتند و به همین خاطر از پرسپولیس جدا شد.

عبدی از آن دسته از پرسپولیسی‌هایی است که از پایه‌های این باشگاه به تیم بزرگسالان رسید و این در حالی است که او ابتدا مدت کوتاهی عضو تیم پایه‌های استقلال بود ولی بعد از یک اتفاق، راهی پرسپولیس شد و حالا پیشکسوت این تیم محسوب می‌شود.

حسین عبدی در مقطی به عنوان مربی کنار علی دایی و حمید درخشان در پرسپولیس کار کرد و مدتی هم به عضویت هیات‌مدیره این باشگاه درآمد اما حالا می‌گوید اگر به عقب برگردد، پیشنهاد عضویت در هیات‌مدیره را نمی‌پذیرد چون اجازه کار به او داده نمی‌شد.

در ادامه گفت‌وگوی حسین عبدی را با ایران اکونومیست می‌خوانید:

* شما از معدود افرادی هستید که از پایه‌های پرسپولیس به تیم بزرگسالان رسیدید. چه شد که از تیم‌های پایه پرسپولیس رشد کردید؟

بله! من از معدود افرادی هستم که از نوجوانان به جوانان و از جوانان به بزرگسالان آمدم و افتخار داشتم که حدود ۲۰ سال در پرسپولیس باشم. حدود ۱۲ سال بازیکن بزرگسالان و حدود ۶ سال هم کاپیتان بودم. بعد از اینکه تحصیلاتم تمام شد به ایران آمدم تا مربی‌گری را دنبال کنم. یک سال هم عضو هیات‌مدیره بودم و قصد داشتیم ساختارها را درست کنیم. الان که اتفاقات آن دوران را می‌بینم اگر برگردیم دیگر قبول نمی‌کنم که عضو هیات‌مدیره شوم و فقط دنبال کارهای فنی می‌روم.

پدر علیرضا دبیر تیم داشت. گفتند که باید یک لباس قرمز، یک شورت سفید و یک ساق قرمز بخرم. او پرسپولیسی بود و من اصلا نمی‌دانستم پرسپولیس و استقلال چیست. آن زمان شرایط اقتصادی خانواده خوب نبود اما بالاخره برایم لباس خریدند تا  فوتبال را شروع کنم.* چطور وارد تیم نوجوانان پرسپولیس شدید؟

من در پامنار تهران به دنیا آمدم و در چهارراه سیروس بزرگ شدم و بعد به محله سیزده آبان شهر ری رفتیم. آن زمان همه خانواده‌ها با هم زندگی می‌کردیم. ما و عموهایم همه با هم زندگی می‌کردیم. تا اول دبیرستان در آنجا بودم و فوتبالم در آنجا شروع شد. من خیلی ورزش را دوست داشتم  و از کودکی شنا می‌کردم و با بزرگ‌تر از خودمم هم بازی می‌کردم. یک بار مسابقات انتخابی بود چون شنای من خوب بود، از من خواستند که با بزرگ‌تر از خودم مسابقه دهم. شرکت کردم و چهارم شدم و این باعث ناراحتی‌ام شد. ورزش شنا پایه‌ای شد که ورزش‌های دیگر را دنبال کنم. بسکتبال و والیبال بازی می‌کردم. خانه ما روبروی یک ورزشگاه بود و دائم در ورزشگاه بودم. مدرسه‌ام هم پشت ورزشگاه بود.

آن زمان فوتبال گل‌ کوچک را خوب بازی می‌کردم. روزی که قرار بود ظهر به مدرسه بروم، صبح به ورزشگاه رفتم و دیدم که در زمین بسکتبال حدود ۷ نفر ایستاده‌اند و فوتبال گل‌ کوچک بازی می‌کنند. آنها از من بزرگ‌تر بودند و یک نفر کم داشتند که بازی کنند. آنها شرطی بازی می‌کردند و من گفتم که شرطی بازی نمی‌کنم اما با شما فوتبال بازی می‌کنم. آن زمان دو گل زدم و بعد همه تیم‌ها را بردیم و بعد سر اینکه من کدام تیم باشم دعوا شد. دیگر پای ثابت بازی آنها بودم و هر روز صبح برای بازی به آنجا می‌رفتم.

آنها عضو تیم جوانان و بزرگسالان تیم سیزده‌آبان بودند. پدر علیرضا دبیر در آنجا تیم داشت و گفتند که او می‌خواهد تیم جدیدی تاسیس کند و بیا به آنجا برو. من دوست نداشتم به آن تیم بروم چون نمی‌خواستم در زمین چمن بزرگ بازی کنم. پرسیدند چرا؟ گفتم چون بازی‌ها با نتیجه صفر - صفر به پایان می‌رسد در حالی که در بازی‌های گل کوچک با نتیجه ۱۲ به ۶ به پایان می‌رسید. بالاخره به آن تیم رفتم و روز اول، آقای دبیر گفتند که باید یک لباس قرمز، یک شورت سفید و یک ساق قرمز بخرم. او پرسپولیسی بود و من اصلا نمی‌دانستم پرسپولیس و استقلال چیست. آن زمان شرایط اقتصادی خانواده خوب نبود اما بالاخره برایم لباس خریدند تا  فوتبال را شروع کنم. آقای دبیر تیم ما را مقابل تیم‌های بزرگ‌تر از خودمان قرار می‌داد و یاد ندارم که در یک بازی پیروز شده باشیم. سال بعد آنقدر خوب شده بودیم که همه تیم‌ها را می‌بردیم.

عبدی: کاش هرگز مسئولیت پرسپولیس را قبول نمی‌کردم/ باید از دایی عذرخواهی کنیم

*چطور به پرسپولیس اضافه شدید؟

یک روز به من گفتند که بهتر است به تیم بهتری بروی. تیم جوانان پرسپولیس به محل ما آمده بود و مقابل ما بازی کرد. آن زمان با خودم می‌گفتم آیا می‌شود یک روز عضو آن تیم بشوم؟ آن زمان آقای سعید مراغه‌چیان در نازی‌آباد تیمی درست کردند و برایشان بازی می‌کردم. بازیکان تیم محل ما برای استقلال بازی می‌کردند و گفتند که بیا به باشگاه استقلال بریم و تست بدهیم. آقای مراغه‌چیان  گفته بودند که اگر در تیم ما خوب بازی کنید شما را به استقلال می‌برم.

من را مهاجم گذاشت و کنار ناصر حجازی که مهاجم بود بازی می‌کردم. وقتی بازی شروع شد توپ را گرفتم و گل زدم. در ادامه روی یک ارسال با ضربه سر گل زدم و بعد یک پنالتی گرفتم. بعد از ۱۰ دقیقه به من گفتند تو تا به حال کجا بودی؟ گفتم یک ماه است آن پشت فقط توپ را به دیوار می‌زنم! به من گفتند که فکر نمی‌کردیم اصلا فوتبال بلد باشی.* این موضوع برای چه سالی است؟

حوالی سال ۶۱ بود و سعید مراغه‌چیان خودش برای استقلال بازی می‌کرد و گفته بود هر کسی برای تیمش خوب بازی کند، او را به استقلال می‌برد. در نهایت برای استقلال تست دادم و روز اول قبول شدم. چون در زمین خالی بازی می‌کردیم از نظر فیزیکی قوی بودم. دوره‌ای بود که در تیم کلونی شهر ری هم در رده جوانان و هم نوجوانان بازی می‌کردم و به خاطر همین آماده بودم. در ادامه آقای مراغه‌چیان مرا به تیم بزرگسالان استقلال برد که تمرین کنم. آن زمان آقای غلامرضا نعلچگر و آقای چنگیز برای استقلال بازی می‌کردند. تمرینات در حال شروع شدن بود و در تمرینات گل‌ کوچک بازی می‌کردند. دو روز بعد به من گفتند که به تیم جوانان استقلال بروم. آقای ورمزیار هم همراه ما بود.

یک ماه در تمرینات این تیم بودم و یک بار هم مرا در بازی‌ها داخلی تیم بازی ندادند و می‌گفتند که روبروی دیوار قرار بگیرم و با توپ ضربه بزنم تا اینکه در یک تمرین که صبح جمعه بود، خیلی‌ها در تمرین حاضر نبودند اما من حضور داشتم. آقای عضدی قصد داشت دو تیم را انتخاب کند که بازی کنند که در نهایت وقتی یکی از تیم‌ها بازیکن کم آورد به من گفت تو هم به آن تیم برو. آقای حجازی هم آمده بود که بازی کند. من را مهاجم گذاشت و کنار ناصر حجازی که مهاجم بود بازی می‌کردم. وقتی بازی شروع شد توپ را گرفتم و گل زدم. در ادامه روی یک ارسال با ضربه سر گل زدم و بعد یک پنالتی گرفتم. بعد از ۱۰ دقیقه به من گفتند تو تا به حال کجا بودی؟ گفتم یک ماه است آن پشت فقط توپ را به دیوار می‌زنم! به من گفتند که فکر نمی‌کردیم اصلا فوتبال بلد باشی.

همان موقع گفتند که شناسنامه‌ات را به فردی داده‌ایم که آنجا ایستاده است و برو شناسنامه‌ات را پس بگیر و بیاور. وقتی می‌خواستم شناسنامه‌ام را پس بگیرم، آن فرد نمی‌داد و می‌گفت باید به تیم او بپیوندم. آقای عضدی به من گفتند که ما فکر می‌کردیم فوتبال بلد نیستی و برای همین شناسنامه‌ات را به او دادیم تا به لیگ پایین‌ بروی و بازی کنی. در نهایت شناسنامه‌ام را گرفتم و گفتند که روز یکشنبه به محل تمرین بروم. تا قبل از آن بازی، سر نخواستن من دعوا بود اما حالا می‌ترسیدند که در تمرین حاضر نشوم چون تابستان بود و من در کارخانه برادرم کار می‌کردم و باید در بین کار به تمرین می‌رفتم. صبح یکشنبه که می‌خواستم برای تمرین بروم، دوستم تماس گرفت و گفت آقای عضدی گفته به ورزشگاه شهباز جنوبی بیا. گفتم اشتباه نمی‌کنی؟ من باید به ورزشگاه دیگری بروم. در نهایت به ورزشگاه شهباز رفتم و دیدم جلوی در شلوغ است. پرسیدم که چه شده است؟ گفتند پرسپولیس در اینجا استعدادیابی دارد.

وارد شدیم و دیدم ایرج پازوکی و آقای عضدی حضور دارند. با خودم گفتم من تا دیروز برای استقلال بازی می‌کردم، چه شد که گفتند به پرسپولیس بیا؟ لباس قرمزی آوردند و گفتند بپوش و من هم پوشیدم. من را برای یک بازی در ترکیب تیم گذاشتند و بازی کردم. در نهایت من را انتخاب کردند و وقتی شناسنامه من را دیدند گفتند که رده سنی من نوجوانان است. این در حالی بود که تصور می‌کردند رده سنی من جوانان است. در نهایت من به پرسپولیس پیوستم. آن زمان هم برای جوانان و هم برای نوجوانان بازی می‌کردم. در ادامه وقتی ۱۶ ساله شدم با تیم بزرگسالان سفرها را می‌رفتم و روی نیمکت می‌نشستم. با این حال اتفاقاتی رخ داد که وقفه‌ای در فوتبال من رخ داد.

* شنیده بودیم ناصر حجازی در تمرینات استقلال دوست داشت به عنوان مهاجم بازی کند.

بله! در خط حمله هم بسیار خوب بازی می‌کرد. وقتی با هم بازی می‌کردیم و روی یک صحنه پنالتی شد، به من می‌گفت چرا بعد از خطا فریاد نمی‌زنی؟ اگر فریاد بزنی روی داور تاثیر می‌گذاری.

* پس اینگونه شد که شما به جای استقلال به پرسپولیس رفتید و الان پیشکسوت این باشگاه هستید.

زمانی که به پرسپولیس پیوستم چند نفر از مسئولان وقت استقلال به خانه ما آمدند و می‌خواستند به استقلال برگردم. می‌گفتند تو اول به استقلال آمده‌ای و الان هم باید به استقلال برگردی. در کوچه بودم که دیدم چند نفر با گل به در خانه ما آمده‌اند تا مرا راضی کنند که به استقلال برگردم. پول خوبی هم به من می‌دادند. آن زمان از پرسپولیس فکر می‌کنم ۱۵ هزار تومان می‌گرفتم که آن هم معلوم نبود بدهند. آن زمان بازیکنان پرسپولیس خارج از فوتبال کار می‌کردند. پولدارترین بازیکنان کسانی بودند که تاکسی داشتند.

از صبح تا بعد از ظهر با تاکسی کار می‌کردند و بعد به تمرین می آمدند. آن زمان با آن شرایط، استقلال به دنبال من آمد و یک نفر را مراقب من گذاشته‌ بود تا مرا با خودرو همه جا ببرد. آن فرد از صبح تا شب با من بود. بعد از یک هفته گفتند برای آمدن به استقلال چقدر پول می‌خواهی؟ گفتم ۳ میلیون تومان می‌خواهم. ۳ میلیون تومان آن زمان اندازه ۳۰۰ میلیارد تومان الان ارزش داشت. پرسید این پول را برای دو سال می‌خواهی؟ گفتم نه! برای یک سال چنین پولی می‌خواهم که او گفت یعنی می‌خواهی سنگ بزرگ بگذاری که به استقلال نیایی و اینطور رفتنم به استقلال منتفی شد. من احساس می‌کردم وظیفه اجتماعی دارم. پرسپولیس را دوست داشتم.

در ۱۸ سالگی بر اثر تصادف با موتور کمرم شکست. قرار بود به سربازی برم و در ۱۲ فرودین با موتور تصادف کردم و کمرم شکست و آن زمان عمل جراحی کردم و در کمرم فلز گذاشتند. وقتی این اتفاق رخ داد ۹ ماه از زندگی دور بودم و حدود ۲ هفته در بیمارستان فلج بودم. در بیمارستان هر روز دو بار پزشکان بالای سر من می‌آمدند. بعد از دو هفته دیدم پایم می‌سوزد و بعد متوجه شدم پزشکان به پایم سوزن می‌زنند تا ببینند حس دارم یا خیر.* اولین بازی شما برای پرسپولیس چطور گذشت؟

اولین بازی را که فیکس بازی کردم برابر آرارات بود و بازی ۲ بر ۲ شد و رویم نمی‌شد از خانه خارج شوم. علی پروین هم می‌گفت تو یکی از بازیکنان هستی و باخت گردن تو نیست اما همه از ما انتظار داشتند. این موضوع باعث می‌شد عشق مردم را به پول نفروشیم. یادم می‌آید تهران جوان به ما ۴۰۰ هزار تومان پول می‌داد. آن زمان می‌شد با این پول خانه خرید. خانه خودمان را ۳۰۰ هزار تومان خریده بودیم. هر کسی بود پایش می‌لغزید. این پیشنهاد هم برای من هم برای مجتبی محرمی بود اما نرفتیم. این در حالی بود که پرسپولیس پولی پرداخت نمی‌کرد. سال بعد از آن کشاورز و بهمن آمدند که پول خوبی پرداخت می‌کردند. بازیکنانی که آن زمان بودند فقط و فقط به خاطر مردم از پرسپولیس نرفتند. اگر یکی از پیشنهادات را قبول می‌کردند، زندگی خودشان را متحول می‌کردند.

* اسامی آن افرادی که به خانه شما آمدند تا به استقلال بروید را نمی‌آوردید؟

آقای علی جباری و بعد از آن آقای جواد قراب آمدند و صحبت کردند اما قبول نکردم به استقلال برم. اولین بازیکنی که از پرسپولیس به استقلال رفت، آقای غلامرضا فتح‌آبادی بود. زمانی که در پرسپولیس بودم، بیش از اینکه خانواده‌ام را ببینم بازیکنان پرسپولیس را می‌دیدم و از مردم هم محبت و لطف می‌دیدم.

* البته برخی انتقال‌ها از پرسپولیس به استقلال جنجال‌هایی ایجاد کرد.

بحث جنجال نیست. منظورم این نیست که بازیکنی نباید به استقلال برود اما من نمی‌خواستم از جایی که رشد کردم برود و این برایم تابو بود که شکستنش برایم قابل فهم نبود. به این موضوع افتخار می‌کنم چون پول می‌آید و می‌رود و خاطراتی که برای مردم رقم زدیم می‌ماند. الان با وجود اینکه سال‌های زیادی گذشته است، همه مردم من را شرمنده خود می‌کنند. به خاطر اینکه این ذهنیت پرسپولیسی وجود دارد. همه چیز پول نیست.

عبدی: کاش هرگز مسئولیت پرسپولیس را قبول نمی‌کردم/ باید از دایی عذرخواهی کنیم

* درباره مباحث مالی فوتبال دوران خود صحبت کردید. برخی هم دوره‌ای‌های شما می‌گفتند آن زمان پول بود اما علی پروین به ما نمی‌داد. این موضوع را تایید می‌کنید؟

از این حرف‌ها خوشم نمی‌آید و بر زبان نمی‌آورم. برخی به قطر رفتند و پول‌های زیادی گرفتند. یکی از اشتباهات آنها این بود که یک مدیر برنامه نداشتند که پول‌های خود را سرمایه‌گذاری کنند. من در چند سال اول در پرسپولیس اصلا پول نگرفتم. فوتبال همه زندگی ما نیست و باید این را یاد می‌گرفتیم. در ۱۸ سالگی بر اثر تصادف با موتور کمرم شکست. قرار بود به سربازی برم و در ۱۲ فرودین با موتور تصادف کردم و کمرم شکست و آن زمان عمل جراحی کردم و در کمرم فلز گذاشتند. وقتی این اتفاق رخ داد ۹ ماه از زندگی دور بودم و حدود ۲ هفته در بیمارستان فلج بودم. در بیمارستان هر روز دو بار پزشکان بالای سر من می‌آمدند. بعد از دو هفته دیدم پایم می‌سوزد و بعد متوجه شدم پزشکان به پایم سوزن می‌زنند تا ببینند حس دارم یا خیر. بعد گفتند که باید عمل کنم تا بهبود پیدا کنم. خلاصه عمل کردم و آقای پروین و دوستان به بیمارستان آمدند.

حدود ۲ ماه در بیمارستان بودم. بعد از دو ماه وقتی از من خواستند راه بروم برایم بسیار سخت بود. تصور راه رفتن بعد از دو هفته برایم غیر قابل باور بود. با این حال به کمک یک کمربند راه رفتم. بعد از مدتی راه رفتن را شروع کردم و ۹ ماه بعد در زمین داودیه نرم می‌دویدم تا اینکه آقای عضدی گفتند می‌توانی تمرین کنی؟ که پاسخ من مثبت بود. در ادامه آقای پروین من را احیا کرد و به فوتبال برگشتم و چند ماه بعد بازی کردم. این را گفتم که هرکسی سوءتفاهم برایش رخ داده، برطرف شود. قسمت خالی لیوان را نیبینم، قسمت پر لیوان را هم ببینیم. چه کسی اجازه داد ما بازی کنیم؟ این درست نیست از بزرگ‌تری به اسم علی پروین دلگیر شوم. اگر هم دلگیر باشم باید به خودش بگویم. احترام به بزرگتر برای من واجب است. اگر بازیکنی در پرسپولیس فیکس شد و توانست به تیم ملی و خارج از ایران برود، شاید نکاتی او را اذیت کند اما باید با واقعیت کنار بیاییم. اگر الان یک نفر در را باز می‌کند، باید از او تشکر کنیم.

در یکی دیگر از بازی‌ها ۲۰ دقیقه بازی کردم و شرایط طوری شد که آن ۲۰ دقیقه برایم ۲۰ ثانیه طول کشید. آنقدر برای آن ۲۰ دقیقه بازی هیجان داشتم که بعد از بعد از بازی اشتباهی به رختکن تیم حریف رفتم و بعد از تعویض لباس متوجه شدم وارد رختکن حریف شده‌ام. در پنج بازی سه گل زدم و از آن به بعد فیکس شدم تا اینکه روی یک صحنه پایم شکست و شش ماه از میادین دور بودم.* بعد از ماجرای کمرتان چطور وارد تیم بزرگسالان پرسپولیس شدید؟

شش ماه به سختی راه می‌رفتم. آن زمان سیستم فیزیوتراپی اینگونه نبود. آقای عضدی گفته بود اگر می‌خواهی راه بروی، بیا کنار زمین داودیه راه برو. کم کم شروع به دویدن کردم. یک روز آقای پروین گفت برای بازی درون‌تیمی یک بازیکن کم داریم، بازی می‌کنی؟ من هم سریع قبول کردم و وارد زمین شدم که بازی کنم. علی پروین گفت اگر می‌خواهی ادامه بدهی باید هر روز بیایی. همه این‌ها خواست خداست. بعد دوباره تمرین کردم و کم کم وارد بازی‌ها شدم. یک روز پزشکم گفت مراقب باش اما به او گفتم که فوتبال بازی می‌کنم. بعد از ۹ ماه تمرین در حالی که به بازی نمی‌کردم به این فکر می‌کردم به تیم دیگری بروم. تا اینکه یک روز به یکی از هواداران گفته بودم می‌خواهم برم، او هم سریع موضوع را به علی پروین انتقال داد. چند روز بعد به علی پروین گفتم که می‌خواهم به مسافرت بروم اما او قبول نکرد و مجبور شدم به تمرین بروم. خلاصه در آن هفته من را یک دقیقه بازی داد تا دیگر نتوانم از پرسپولیس جدا شوم. آن زمان قانون این بود که اگر یک دقیقه برای تیمی بازی می‌کردید دیگر نمی‌توانستید به تیم دیگری بروید.

شرایط به گونه‌ای بود که دردقیقه ۸۹ یک بازی به خواست علی پروین وارد زمین شدم و همان یک دقیقه حضور باعث شد دیگر نتوانم به تیم دیگری بروم. در ادامه در یکی دیگر از بازی‌ها ۲۰ دقیقه بازی کردم و شرایط طوری شد که آن ۲۰ دقیقه برایم ۲۰ ثانیه طول کشید. آنقدر برای آن ۲۰ دقیقه بازی هیجان داشتم که بعد از بعد از بازی اشتباهی به رختکن تیم حریف رفتم و بعد از تعویض لباس متوجه شدم وارد رختکن حریف شده‌ام. در بازی دیگری وقتی ترکیب تیم را مشخص کردند، متوجه شدم قرار است به عنوان بازیکن فیکس بازی کنم. بازی کردن در پرسپولیس از بازی در تیم ملی به مراتب مهم‌تر بود. وقتی می‌خواستم وارد زمین شوم، مقابل آینه به خودم گفتم این آخرین فرصت توست و باید خودت را نشان بدهی. در آن بازی از دقیقه یک تا ۹۰ با تمام وجود بازی کردم. با وجود اینکه هافبک وسط بود بودم در طول بازی همه جای زمین حضور داشتم. وقتی داور سوت نیمه اول را به صدا درآورد و به رختکن آمدیم، نتیجه بازی صفر - صفر بود. لباس‌هایم را درآوردم که تعویض شوم اما آقای پروین این کار را نکرد. وارد زمین شدیم و بازی با تساوی بدون گل به پایان رسید. فکر می‌کردم بازی بعدی مرا بازی نمی‌دهد اما دوباره بازی کردم و گل زدم. در پنج بازی سه گل زدم و از آن به بعد فیکس شدم تا اینکه روی یک صحنه پایم شکست و شش ماه از میادین دور بودم.

* درباره علی پروین خاطرات زیادی مطرح شده است. از رختکن‌های او می‌توانید خاطراتی را بیان کنید؟

علی پروین واقعا بامزه است. برخی خاطرات او را نمی‌شود تعریف کرد. یک روز با استقلال بازی کردیم و ۲ بر صفر باختیم. علی پروین هم عصبانی بود. آمدم کنار زمین و به آقای پروین گفتم در میانه زمین استقلالی‌ها بیشتر هستند. هر کدام را پوشش می‌دهیم بازیکن دیگری از آنها خالی است. بازی تمام شد و باختیم. هفته بعد از آن در محل تمرین جلسه گذاشتند و آقای پروین آمد و گفت دیشب تا صبح بررسی کردیم و فهمیدیم چرا به استقلال باختیم. استقلال با سیستم ۲-۵-۳ بازی می‌کرد. بعد از آن روی تخته آقای ابراهیمی با ابزارهایی که داشت سیستم حریف را چید و بعد قرار بود شیوه بازی ما مشخص شود. در ادامه صحبت‌های مرتضی فنونی‌زاده گفت: آقای پروین فکر می‌کنم اشتباهی شده است که آقای پروین پاسخ داد الان زمان شوخی نیست. در ادامه فنونی‌زاده دوباره گفت فکر می‌کنم نفراتی که روی تخته چیدمان شده‌اند، یک نفر زیاد هستند اما آقای پروین می‌گفت اصلا امکان ندارد، ما تا صبح این ترکیب را بررسی کردیم. در ادامه مشخص شد به غیر از دروازه‌بان، ۱۱ بازیکن را در زمین گذاشته‌اند و واقعا تیم را ۱۲ نفره تصور کرده‌اند. علی پروین هم عصابی شد و گفت همه این‌ها تقصیر ناصر ابراهیمی است که تا صبح مرا بیدار نگه داشته است. حالا هم بروید با سیستم قبلی بازی کنید. خاطرات زیادی از آن دوران دارم. من با چهار نسل فوتبال بازی کردم و سال‌ها در این تیم حضور داشتم.

* اولین بازی خود را برای تیم بزرگسالان پرسپولیس چه زمانی انجام دادید؟

سال ۶۵ در بازی‌های دوستانه اولین بازی‌ام را انجام دادم. آن زمان اینطور بود که آقای پروین برای تامین هزینه، بازی‌های دوستانه ترتیب می‌داد و درآمدزایی می‌کرد. مثلا می‌رفتیم شمال بازی می‌کردیم و آنجا به بازیکنان ما برنج هدیه می‌دادند. گاهی روزی سه بازی انجام می‌دادیم. پرسپولیس یک هویت است. گاهی می‌گویید پرسپولیس فلان قدر ارزش دارد. پرسپولیس که چیزی ندارد. برند آن است که ارزش دارد اما این برند چطور شکل گرفته است؟ عمرها در این باشگاه صرف شده که برند آن ارزشمند شود. هیچکس حق ندارد بر این برند و عمرها تملک داشته باشد. چه چیزی را در بازار بورس عرضه کردید؟ عمر ما را عرضه کردید.

توپ زیر بغل مجتبی محرمی بود که به یکباره  امیر قلعه‌نویی کنار گوش او چیزی گفت و همان حرف، مجتبی محرمی را تحریک کرد. امیر قلعه‌نویی هم به خوبی‌ می دانست چه بگوید که مجتبی محرمی را عصبی کند. همین موضوع باعث شد آن دو درگیر شوند و مردم وارد زمین شوند و بازی نیمه تمام بماند. آن زمان داریوش مصطفوی رئیس فدراسیون فوتبال بود و عملا به ضرر ما رای دادند. ما را سینه دیوار گذاشتند. اینکه شما رنگی هستید و تصمیم رنگی می‌گیرید درست نیست.* اولین داربی که بازی کردید مربوط به سال ۶۸ است که با گل رضا عابدیان بازی را بردید. از آن دیدار خاطره‌ای دارید؟

اکثر بازیکنان، آن زمان از تیم ما رفته بودند و مرتضی کرمانی‌مقدم، انصاری‌فرد و چند بازیکن دیگر تاره به پرسپولیس آمده بودند. عابدیان هم با آن گل، جهش بلندی در فوتبالش ایجاد کرد. همه پیش‌بینی می‌کردند که استقلال با گل‌های زیادی ما را ببرد ولی ما روی ضد حمله گل زدیم و خوب دفاع کردیم و بازی تمام شد. این نشان داد تیم‌هایی که بازیکنان فوق‌العاده‌ای دارند حتما نباید برنده شوند.

* از داربی‌ها دیگر کدام را در خاطر دارید؟

همان بازی ۲ بر صفر که به آن اشاره کردم را به خوبی در خاطر دارم و یک بازی هم بود که ۳ بر صفر برنده شدیم و هر چه می‌زدیم گل می‌شد. برخی بازی‌ها در ذهن من هک شده است.

* آن باخت ۲ - صفر که استقلال با گل‌های مرفاوی و ورمرزیار برنده شد، داربی سال ۷۰ است.

در آن بازی استقلال تیم خوبی بود و سیستم خود را تغییر داده بود. خاطرم است که امیر موسوی‌نیا هم سمت راست برای استقلال بازی می‌کرد. آنها ابزار این سیستم را هم داشتند. ما در میانه زمین خیلی تحت فشار بودیم. زمین ورزشگاه آزادی آن زمان آنقدر خوب نبود.

* در یکی دیگر از داربی‌ها امیر قعله‌نویی و مجتبی محرمی با یکدیگر درگیر شدند. از آن بازی خاطره دارید؟

آن بازی را خوب شروع کردیم و اخراج رضا شاهرودی باعث شد استقلالی‌ها فشار بیشتری بیاورند. البته اخراج شاهرودی درست نبود و داور تصمیم اشتباهی گرفت. داور می‌خواست بازی را کنترل کند. وقتی شاهرودی اخراج شد ما باید سریع تغییر نفرات می‌دادیم. محسن عاشوری بازیکن فیزیکی نبود. حالا که بازیکن کمتری داشتیم باید محسن عاشوری تعویض می‌شد و هافبک جنگنده‌تری به تیم اضافه می‌شد. زرینچه برای استقلال وارد زمین شده بود و دائم روی دروازه ما سانتر می‌کرد. صحنه درگیری را به خوبی یادم است. توپ زیر بغل مجتبی محرمی بود که به یکباره  امیر قلعه‌نویی کنار گوش او چیزی گفت و همان حرف، مجتبی محرمی را تحریک کرد.

امیر قلعه‌نویی هم به خوبی‌ می دانست چه بگوید که مجتبی محرمی را عصبی کند. همین موضوع باعث شد آن دو درگیر شوند و مردم وارد زمین شوند و بازی نیمه تمام بماند. آن زمان داریوش مصطفوی رئیس فدراسیون فوتبال بود و عملا به ضرر ما رای دادند. ما را سینه دیوار گذاشتند. اینکه شما رنگی هستید و تصمیم رنگی می‌گیرید درست نیست. در حق پرسپولیس خوب کار نکردند. مهم این بود که شروع کننده دعوا چه کسی است. امیر قلعه‌نویی سنگین محروم شد اما حکم‌های پرسپولیسی‌ها سنگین‌تر بود. حتی برای بازی بعدی در بندرعباس بازی کردیم و آنقدر ما را ترسانده بودند که حتی بر سر توپ هم با هم درگیر نمی‌شدیم و توپ فقط در میانه زمین بود. آن بازی که درگیری شد در نهایت ۳ بر صفر به سود استقلال شد اما کاش بازی را تکرار می‌کردند.

استانکو معمار پرسپولیس است. قبل از او ما اطلاعات چندانی از فوتبال دنیا نداشتم. استانکو آمد و تغییراتی ایجاد کرد. زمانی که استانکو دیپلم داشت، ما سیکل داشتیم. استانکو به ما یاد داد که چطور دفاع و چطور حمله کنیم.* امیر عابدینی در یکی از مصاحبه‌های خود گفته است که فدراسیون آن زمان برنامه داشت که مردم در داربی وارد زمین شوند و بازی نیمه تمام بماند. نظر شما چیست؟

تعریف من از آن بازی این است که می‌شد بازی را کنترل کرد. بعد از آن هم که درگیری ایجاد شد، پرسپولیس را ۳ بر صفر بازنده کردند. می‌گفتند هواداران پرسپولیس وارد زمین شده‌اند، از کجا فهمیدید هواداران ما وارد زمین شده‌اند؟ مگر روی پیشانی افراد نوشته شده بود که پرسپولیسی‌ هستند؟ تماشاگرانی وارد زمین شدند و بازی تعطیل شده است. دو راه وجود داشت، یا باید بازی را تجدید می‌کردند یا از همانجا ادامه می‌دادند.

* در داربی سال ۷۴ که استقلال برنده شد، یورگن گده سرمربی پرسپولیس بود. از آن دیدار خاطره‌ای دارید؟

بازی قبل را برده بودیم و من را برابر استقلال بازی نداد و محمود شافعی را به جای من وارد زمین کرد. حدود ۲۰ درصد تیم را تغییر داد و ما تا دقیقه ۱۱ بازی ۲ بر صفر عقب بودیم. وقتی وارد زمین شدم بازی بهتری انجام دادیم اما باز هم گل خوردیم و یک گل هم زدیم که بازی ۳ بر یک به اتمام رسید. در آن بازی غلامپور فوق‌ستاره استقلال بود. بعد از آن بازی آقای گده از من عذرخواهی کرد اما گفتم از هواداران باید عذرخواهی کنی.

عبدی: کاش هرگز مسئولیت پرسپولیس را قبول نمی‌کردم/ باید از دایی عذرخواهی کنیم

* در یکی از داربی‌ها که استقلال ۲ بر صفر برنده شد، شایعه شده بود که علی پروین به رختکن استقلال رفته و خواسته بود که بیشتر گل نزنند.

اصلا چنین چیزی صحت ندارد. علی پروین آنقدر غرور داشت که اصلا چنین کاری نمی‌کرد.

* در آن داربی که ۳ بر صفر به سود پرسپولیس شد، استقلال با چه سیستمی بازی می‌کرد؟ گفته می‌شود با دو مدافع وارد زمین شده بود.

نه! آنها با سیستم ۲-۵-۳ بازی می‌کردند و وسط زمین را کامل در اختیار داشتند. آنها کار هوشمندانه‌ای انجام دادند و روی تیم ما فشار زیادی گذاشته بودند. آن بازی برای ما واقعا سخت نبود. با این حال ما سه گل زده بودیم اما از ما می‌خواستند که حمله نکنیم. حمید درخشان از روی نیمکت می‌گفت عقب بمانید که گل نخورید. می‌گفتند مواظب باشید، حالا این می‌تواند به معنی این باشد که گل نخورید یا تعبیرش این باشد که بیشتر گل نزنید.

* شما با استانکو کار کرده‌اید. برخی او را معمار پرسپولیس می‌دانند. شما به این موضوع باور دارید؟

بله! من هم باور دارم که استانکو معمار پرسپولیس است. قبل از او ما اطلاعات چندانی از فوتبال دنیا نداشتم. استانکو آمد و تغییراتی ایجاد کرد. زمانی که استانکو دیپلم داشت، ما سیکل داشتیم. استانکو به ما یاد داد که چطور دفاع و چطور حمله کنیم.

* چرا استانکو از پرسپولیس رفت؟

می‌گفتند استانکو دیگر چیزی ندارد به پرسپولیس اضافه کند. این حرف غلطی بود. وقتی مربی روی تیم تاثیر می‌گذارد و موفقیت به دست می‌آورد چرا باید برود؟ تصور مدیران این بود که استانکو پرسپولیس را در آسیا سوم کرده و باید تغییرات ایجاد کنیم که قهرمان شویم. با این حال قهرمان نشدیم. بعد از استانکو، متکوویچ آمد و شرایط خوبی را رقم نزد. متکوویچ می‌خواست تغییرات ایجاد کند اما نشد. او یک مربی معمولی بود.

* یورگن گده چطور بود؟

او هم معمولی بود و مربی سطح بالایی نبود و نتوانست کاری را که می‌خواهد انجام بدهد.

* سال ۷۹ قهرمان جام حذفی شدید. از آن قهرمانی هم تعریف کنید.

آن دوره تیم ما دو تکه شده بود. برخی به تیم ملی رفته بودند و برخی بازیکنان جوان مانده بودند که جام حذفی را پشت سر بگذاریم. من به همراه چند بازیکن جوان توانستیم  قهرمان شویم.

بیشتر مصدومیت‌های من با بازی‌های تیم ملی هم‌زمان بود. یک بار هم قلم پایم شکست که آقای پورحیدری سرمربی تیم ملی بود. ابتدا قرار بود هافبک وسط تیم ملی باشم اما بعد از آن کریم باقری را برای این پست انتخاب کردند. البته سلیقه مربیان هم بود که من کمتر به تیم ملی دعوت شدم. دلخوری وجود ندارد اما می‌توانست بهتر باشد. من در گذشته ریسک‌های زیادی انجام دادم و وقتی به اینجا می‌رسد ناراحت کننده است که برخی تاریخ را عوض می‌کنند تا خودشان صاحب چیزی باشند.* چه اتفاقی رخ داد که سال ۷۹ از پرسپولیس رفتید؟

شاید اگر بازیکن دیگری جای من بود می‌خواست به خاطر این موضوع جنجال کند اما گفته بودم اگر مرا نخواهند نمی‌مانم. بحثی شد و موضوعی بود که احساس می‌کردم به مسائل شخصی من مربوط است. به همین خاطر تصمیم گرفتم جدا شوم. متاسفانه برخی با داشتن ارتباطاتی می‌خواستند کارهایی کنند که درست نبود. حرفی زدند که گفتم این مساله شخصی من است.

* گفتند که دیگر بازی نکنید؟

چیزی شبیه به این که باعث جدایی من شد. بعد از آن وقتی گفتند که بمان و عذرخواهی هم کردند دیگر قبول نکردم. اگر قرار باشد به عنوان مربی و مدیر در مسائل شخصی شما دخالت کنم درست نیست. شما می‌توانید بگویی من شما را بازی نمی‌دهم یا با شما قرارداد نمی‌بندم اما نمی‌توانید بگویید از فوتبال خداحافظی کن یا لباس سبز بپوش. به همین خاطر بعد از چنین موضوعی پیشنهادی از فولاد داشتم و به آنجا رفتم و بعد از شش ماه به کویت و بعد به امارات رفتم. بعد از آن دیگر قبول نکردم به ایران برگردم و بازی کنم. همان چند ماهی که به فولاد رفتم برای این بود که رضایت‌نامه‌ام را از پرسپولیس بگیرم که بعد بتوانم راحت به خارج از کشور بروم.

* شما در مقطعی عضو هیات مدیره پرسپولیس بودید، شرایط مدیریتی این باشگاه چطور بود؟

ای کاش هیچ وقت مسئولیت هیات مدیره پرسپولیس را قبول نمی‌کردم. نمی‌گذاشتند کار کنم و پرسپولیس را درست کنم.

* شما بالاترین مدرک مربیگری را بین مربیان ایرانی دارید. چه شد که وارد عرصه مربی‌گری شدید؟

ابتدا مربیگری را دوست نداشتم اما زمانی که در امارات بودم با دوستی قرار گذاشتم و صحبت کردیم و او به من پیشنهاد کار داد که قبول نکردم. یک سال بعد رئیس باشگاه ایرانیان امارات با من قرار گذاشت و بعد به یک شرکت رفتیم. دیدم آن دوستی که یک سال قبل دیده بودم مالک آن شرکت است. خلاصه او می‌خواست آکادمی راه اندازی کند که برایش کارها را انجام دادیم. در ادامه برای اینکه کارها را انجام دهیم باید یک نفر برای دوره‌های مربیگری اقدام می‌کرد که  آن دوست از من خواست این دوره‌ها را بگذرانم. در ادامه به انگلستان رفتم و دوره‌ها را پشت سر گذاشتم. در کلاس ۳۰ نفری، من نفر اول کلاس شدم و بهترین مربی سال لقب گرفتم. همین موضوع انگیزه شد تا سال بعد کلاس A را پشت سر بگذارم.

مشکلات زیادی از جمله زبان در آنجا داشتم و وقتی در این کلاس قبول شدم، همه تعجب کرده بودند. آن زمان کاپلو یکی از افرادی بود که برای گرفتن امتحان به کلاس ما می‌آمد. بعد از آن پرولایسنس شرکت کردم و آن مدرک را هم گرفتم. هر سال ۵۰۰ نفر برای این کلاس ثبت نام می‌کردند و فقط ۱۵ نفر قبول می‌شدند. آنها بر مبنای کارکرد افراد آنها را برای این کلاس انتخاب می‌کردند. خلاصه برای این کلاس هم انتخاب شدم و بعد از یک سال، پرولایسنس را هم گرفتم. از سال ۲۰۰۳ که این دوره برگزار شده حساب کنید افراد زیادی نیستند که این مدرک را داشته باشند. در ایران و آسیا کسی این مدرک را ندارد.

* شما در دوران بازی شماره ۱۲ را می‌پوشیدید؟

بله! دلیل خاص خودش را دارد. وقتی در بزرگسالان فیکس شدم، ناصر محمدخانی به قطر رفته بود و شماره هشت را به من دادند. اول فصل که مجتبی محرمی به پرسپولیس آمده بود یک روز آمد و گفت آیا می‌شود من شماره هشت را بپوشم؟ پیراهن را درآوردم به او دادم و بازوبند کاپیتانی را هم به او دادم. من اعتقاد دارم اگر می‌خواهیم تیم داشته باشیم باید خانواده باشیم و اگر می‌خواهیم خانواده باشیم باید به یکدیگر محبت کنیم. من کاپیتانی را یکی دو سال زودتر به او دادم اما با این کار تیم را حفظ کردم و به فوتبال ارزش دادم. بعد از آن پرسیدند چه شماره‌ای می‌خواهی که من شماره ۱۲ را انتخاب کردم چون آن زمان آلن‌ ژیرس فرانسوی پیراهن شماره ۱۲ را می‌پوشید.

از حضور دایی در تمرین تیم خبر نداشتیم. به ما گفته بودند علی دایی کارهایش را انجام داده و رفته است. هم من و هم آقای درخشان باید از آقای دایی عذرخواهی کنیم. البته قبلا برخی مربیان این کار را انجام داده‌اند. ما باید در مربیگری به یکدیگر احترام بگذاریم. مدیران باشگاه ابتدا باید تکلیف دایی را مشخص و بعد ما را معرفی می‌کردند. من اگر می‌دانستم آقای دایی آنجا هستند اصلا نمی‌رفتم.* چرا با وجود اینکه در پرسپولیس بازیکن مهمی بودید، خیلی به تیم ملی دعوت نشدید.

آن زمان که آقای دهداری سرمربی تیم ملی بود، کمرم شکست. بعد از آن به بازی‌های الجزایر رفتیم و روی نیمکت بودم. آن دوره اینطور نبود که اگر مصدوم می‌شدیم باشگاه ما را مداوا کند. اگر مصدوم می‌شدیم باید خودمان به دنبال درمان می‌رفتیم. بیشتر مصدومیت‌های من هم با بازی‌های تیم ملی هم‌زمان بود. یک بار هم قلم پایم شکست که آقای پورحیدری سرمربی تیم ملی بود. ابتدا قرار بود هافبک وسط تیم ملی باشم اما بعد از آن کریم باقری را برای این پست انتخاب کردند. البته سلیقه مربیان هم بود که من کمتر به تیم ملی دعوت شدم. دلخوری وجود ندارد اما می‌توانست بهتر باشد. من در گذشته ریسک‌های زیادی انجام دادم و وقتی به اینجا می‌رسد ناراحت کننده است که برخی تاریخ را عوض می‌کنند تا خودشان صاحب چیزی باشند. پرسپولیس به غیر از گذشته‌اش چه دارد؟

* کار مربیگری را در پرسپولیس از کجا شروع کردید؟

سال ۱۳۷۸ کارم را شروع کردم و پرسپولیس را برای اردو به ترکیه بردم. در ادامه آقای کرانچار آمد و سرمربی شد. گفتند شما تیم را بسته‌اید و من هم گفتم نگران نباشید تیم خوبی بسته‌ام. بعد از کرانچار هم علی دایی سرمربی تیم شد. یک روز ما در محل تمرین بودیم که گفتند تمرین را شروع نکنید. آقای کاشانی به همراه علی دایی آمد و او را به عنوان سرمربی تیم معرفی کردند. آقای دایی هم همان شاکله را حفظ کردند و سال اول قهرمان جام حذفی شدیم و در لیگ هم چهارم شدیم. سال بعد به خاطر عدم نتیجه گیری در نیم فصل باعث شد کار سخت شود که در آن سال باز هم چهارم شدیم.

* در آن سال دعوا و اختلاف نظر علی دایی و حبیب کاشانی از کجا شروع شد؟

ما هم متوجه نشدیم از کجا شروع شد اما این دعوا به تیم ضربه زد. این اتفاق باید طوری رخ می‌داد که اختلافات در داخل خانواده حل شود.

* بعد از آمدن میاچ به عنوان دستیار آقای دایی به نظر می‌رسید شما ناراحت شدید.

یک روز آقای دایی گفت می‌خواهم استراتژی‌های بازی را خودم تدوین کنم که بعد از آن دو مساوی و چهار باخت داشتیم. بعد آقای میاچ آمد تا شرایط بهتر شود. میاچ که آمد باید تغییراتی ایجاد می‌شد. نتایج عمکرد من در پرسپولیس مشخص بود و نتایج ثبت شده است.

* در آن مقطع علی دایی مشکلاتی هم با شیث رضایی داشت.

در پرسپولیس نباید فقط خودتان را ببینید و باید هواداران را ببینید. اگر بی احترامی به پیراهن و حتی بازوبند شود قابل قبول نیست. شاید چون نتیجه نگرفتیم آن حواشی رخ داد. ما باید فرهنگ پرسپولیس را حفظ کنیم. احترام به فرهنگ پرسپولیس این است که همیشه با تمام قدرت بازی کنیم. در آن مقطع پرسپولیس در چهار بازی پیاپی باخت. به یکباره استراتژی تمرینات و بازی‌ها تغییر کرد. قبل از آن چهار باخت به یکباره استراتژی تیم تغییر کرد.

* در ادامه در مقطعی به عنوان دستیار آقای درخشان فعالیت کردید.

با من برای کمک به پرسپولیس صحبت شده بود و من گفته بودم که برای دستیاری نمی‌آیم. برای جلسه‌ای دعوت شدم که دیدم آقای درخشان هم حضور دارند. به آقای درخشان تبریک گفتم اما آنها گفتند که می‌خواهیم به عنوان دستیار کمک کنید. نمی‌خواستم قبول کنم چون می‌خواستم شرایط طوری باشد که استراتژی من اجرایی شود ولی در نهایت قبول کردم.

* بعد از معرفی شما و حمید درخشان مستقیم به محل تمرین تیم رفتید در شرایطی که علی دایی هنوز سرمربی پرسپولیس بود.

از حضور دایی در تمرین تیم خبر نداشتیم. به ما گفته بودند علی دایی کارهایش را انجام داده و رفته است. هم من و هم آقای درخشان باید از آقای دایی عذرخواهی کنیم. البته قبلا برخی مربیان این کار را انجام داده‌اند. ما باید در مربیگری به یکدیگر احترام بگذاریم. مدیران باشگاه ابتدا باید تکلیف دایی را مشخص و بعد ما را معرفی می‌کردند. من اگر می‌دانستم آقای دایی آنجا هستند اصلا نمی‌رفتم.

* آیا بعدها با آقای دایی صحبت کردید؟

فرصت نشد صحبت کنیم اما بعدها حواشی زیادی اطراف باشگاه پرسپولیس رخ داد. آقای دایی اسطوره ایران است و نباید اختلافات، رسانه‌ای می‌شد.

* همراه حمید درخشان در پرسپولیس نتایج خوبی کسب نشد. این موضوع را قبول دارید؟

نیم فصل اول نتایج خوبی کسب نشد اما در نیم فصل دوم نتایج خوبی گرفتیم. با این حال قبل از بازی با النصر آقای درخشان از پرسپولیس جدا شد. در ادامه برای بازی با النصر من روی نمیکت نشستم در حالی که برانکو از روی سکوها بازی را تماشا می‌کرد و برای هدایت تیم به تهران آمده بود. ما در بازی رفت برابر النصر ۳ بر صفر باخته بودیم و آن بازی برای ما خیلی مهم بود. هیچکس کنار من نبود اما تلاش کردیم و بازی را بردیم. آقای برانکو روز قبل از بازی با النصر به تهران آمده بود و گفتند برانکو هیچ کدام از مربیان را نیاز ندارد و فقط گفته است حسین عبدی بماند. من از این موضوع ناراحت شدم و گفتم فردا باید بازی کنیم چرا الان این حرف را می‌زنید که تیم به هم بریزد؟ بعد از بازی منتظر بودم جلسه‌ای با آقای برانکو داشته باشم اما هیچ جلسه‌ای برگزار نشد و من هم جدا شدم.

* بعد از کنار رفتن حمید درخشان، آیا انتظار داشتید که سرمربی شوید و به خاطر همین با آمدن برانکو جدا شدید؟

نه! به خاطر این موضوع جدا نشدم. در آن زمان آقای برانکو باید جلسه می‌گذاشت تا بدانم از من چه می‌خواهد اما جلسه‌ای برگزار نشد. شاید اصلا برانکو نمی‌خواست با من کار کند. می‌توانستم بمانم و کاری نکنم و فقط پول بگیرم اما نماندم. پاداش همان بازی که بردیم را هم آقای برانکو گرفت.

* حسین عبدی خودش را در قامت سرمربی پرسپولیس می‌بیند؟

پرسپولیس خیلی بزرگ است اما ورژن من خیلی بزرگ است. الان هدفم این است که قهرمان شویم و در آینده ادامه بدهیم. بله! یکی از اهداف من می‌تواند هدایت پرسپولیس باشد اما هدف بزرگتر من تغییر یک نسل فوتبال است.

* به عنوان سوال آخر بگذارید یک سوال شخصی بپرسیم. شما واقعا متولد یکم فروردین هستید؟

نه! اینطور نیست. من متولد ۱۰ تیر ۱۳۴۷ هستم اما در شناسنامه یکم فروردین ۴۶ نوشته شده است.

 

نظر شما در این رابطه چیست