غیر دیپلماتها که نوعا ناشکیبا هستند، کامیابی مذاکره را صرفا در «توافق بر سر موضوع اختلافی» میدانند؛ اما از منظر دیپلماتها که ناگزیرند شکیبا باشند «مذاکره موفق آن است که طرفین را متوجه اهمیت موضوع کند و این حس را در آنان برانگیزد که تالی شکست مذاکره، تخاصم و کنشهاي خشونتبار است».
موضوع مهم و حساسی که دیپلماتهاي آمریکایی و اروپایی ماموریت داشتهاند به همتایان ایرانی خود منتقل کنند، احتمالا این بوده که تحریمهاي سالیان اخیر میدان منازعه را از تالارهای گفتوگو به سوی صحنه زندگی روزانه ایرانیان کشانده و راه دولت ایران را برای ارائه کالاها و خدمات عمومی که مهمترین عرصه تجلی حاکمیت است، ناهموارکرده است. اگر دیپلماتهاي آمریکایی و اروپایی در اجلاس مسکو این مضمون را به طرفهاي ایرانی خود منتقل کرده باشند،از نظر ایشان مذاکرات موفق بوده است.حال مذاکرات دیپلماتیک در مسکو پایان یافته و قرار است تا آیندهای نامعلوم، مذاکرات در سطوح کارشناسی انجام شود. مذاکرات دیپلماتیک در هنگامهای به مذاکرات کارشناسی تنزل یافته که سایه تهدیدهای جدید اتحادیه اروپا بر سر ایران است و اگر تا هفته آینده(11 تیر)توافقی حاصل نشود، تحریم نفتی کلید میخورد.
این یک روی سکه مذاکرات کنونی است و ایران هم برای نشان دادن اهمیت و حساسیت اوضاع کنونی برای طرف مقابل، علاوهبر امكان تبليغ بر وجه ضدحقوق بشري تحريمها، امکانات استراتژيك قابلتوجهی دارد و احتمالا آن را به آمریکاییها و اروپاییها گوشزد کرده یا در مذاکرات آتی خواهد کرد. این حساسیت –که مذاکرهکنندگان ایرانی و غربی به خوبی میدانند نقطه قوت جمهوری اسلامی است-این است که پرونده هستهاي ایران پارهاي از استراتژی بزرگ غرب برای تغییرات بنیادی در نظم منطقهاي خاورمیانه است و طرفین ناگزیرند آن را در قالب پروسهاي درازمدت بررسی کنند نه پروژهای یکباره و فرجامپذیر.
پروسهای شدن این پرونده، لاجرم ایران را به بازیگر موثر و انکارناپذیر در ترتیبات کنونی خاورمیانه و نظم احتمالی پس از آن تبدیل کرده است. نکته بنیادی در این داستان این است که طرفهاي غربی نمیتوانند، موضوع را به تقابل دو سویه «نظم جهانی و جمهوری اسلامی» تقلیل دهند و از آن نتیجه بگیرند، حل معضل در گرو تغییر رفتار جمهوری اسلامی است؛ زیرا پروسهای شدن پرونده هستهاي در پرتو استراتژی بزرگ، بین اقتضائات ملی ایران و جمهوری اسلامی،رابطه عموم و خصوص ایجاد میکند و ذات موضوع از جمهوری اسلامی فراتر میرود و پهنه ملي، حتي مخالفان را در بر ميگيرد. این وضع، اتخاذ تصمیمهاي ماجراجویانه را برای غرب، بیحاصل و پرهزینه و بلکه غیر ممکن میکند.
وجه دیگر این موضوع که برگ برنده دیگری برای ایران است، به مدیریت تغییرات مورد نظر در استراتژی بزرگ غرب مربوط میشود. خاورمیانه متلاطم است و جهت تحولات لزوما و همه جا مطابق میل غربیها نیست. تغییرات یک سال اخیر در شمال آفریقا به ظاهر «دموکراتیک» است، اما آنچه تاکنون رخ داده –بهویژه تحولات مصر- نشان میدهد «دموکراسی خاورمیانهای» از لون «دموکراسی غربی» نیست.این تغییرات در جاهای دیگر از جمله بحرین و سوریه و چه بسا عربستان سعودی هم محتمل است. خصلت پروسهای بودن تحولات منطقه، نقش ایران را در تعیین جهت این تحولات پررنگ کرده و به تبع آن قابلیت جمهوری اسلامی برای بازی دراین میدان افزایش یافته است. این قابلیت که شعاع آن از بحرین و سوریه تا دور ترین نقاط خاورمیانه و شمال آفریقا را در بر میگیرد، غرب را وادار میکند که در استراتژي بزرگ خود، به ایران به چشم شریک ناگزیر نگاه کند. مهمترین وجهه این ناگزیری غرب، این است که مساله بحرین و سوریه و مسائل قدیمیتر فلسطین و مصر، در فضایی متوازن قابل حل وفصل است و حال که ترکیه و عربستان با جانبداری علنی از اپوزیسیون سوریه، توازن قوا و وجاهت میانجیگری را از دست دادهاند، تنها نیروی به جا مانده در منطقه برای شراكت در مدیریت بحران، ایران است. ایران اگرچه منتقد مخالفان مسلح دولت سوریه است، اما هرگز رژیم سوریه را بینقص نخوانده و معترضان سیاسیاش را تقبیح نکرده است. این موضع میانه به ایران امکان میدهد که بخش اجتنابپذیر استراتژی بزرگ غرب را در خاورمیانه خنثی کند و برجهت شکلگیری و ماهیت تازه بخش اجتنابناپذیر اين استراتژي تاثیر بگذارد. جانمایه اهمیت و حساسیتی که دیپلماتهاي ایرانی میتوانند از حالا تا یکشنبه هفته آینده به طرفهاي غربی خود بفهمانند و بازی را از عرصه عمومی ایران به تالارهای گفتوگو بازگردانند و احیانا به عرصه عمومی دیگر کشورها بکشانند، همین است. تحریمهاي نفتی مصوب اروپا لزوما برای اجرای آنی نیست؛ انگیزه تصویب این تحریمها، میتواند ایجاد محملهایی تازه برای مذاکره و عنداللزوم، تعویق تا مذاکره بعدی باشد.