به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه ایران نوشت: «خیابانهای تهران هر روز مملو از موتور میشود. به هر طرف که چشم میچرخانیم؛ خیابان، پیادهرو، کوچه و برزن همه جا یا انبوهی موتورسیکلت پارک شده یا دستهای در حال حرکت لابهلای ماشینهایی هستند که در ترافیک متوقف شدهاند. حالا این مرکب دو چرخ محبوبتر از همیشه به نظر میرسد. راسته خیابان گمرک و کاسبان این صنف همه از بازار راضی هستند. یکی از آنها که روبهروی مغازه بزرگی ایستاده، میگوید: «بازار موتورسیکلت همیشه خوب است چون در تهران به خاطر ترافیک شدید اگر ماشین هم داشته باشید نمیتوانید از آن استفاده کنید.»
چه شد که موتورسیکلت این همه محبوب شد و حالا به نظر مد روز هم شده است؟
پشت موتور کسی که سالهاست در این زمینه کار میکند، نشستهام و همراه موج موتورسوارانی که بدون محدودیت در خط ویژه میرانند به سمت خیابان گمرک میروم؛ به دنبال جواب سؤالی ساده که شاید پاسخ آن ریشه در آشفتگی در حمل و نقل شهری و اقتصاد عموم مردم داشته باشد. در میان صدها موتورسیکلت نگاهی به اطراف میکنم تا ببینم چه کسانی سوار موتور هستند. از پلیس و مأمور اورژانس تاپیک تحویل غذا و تعمیرکار سیار گرفته و باربرهایی که طاقههای پارچه یا تلویزیون بزرگی را پشت موتور بستهاند در میان راکبان به چشم میخورد. صدای کرکننده موتورها و الفاظ بدی که میان موتورسواران رد و بدل میشود با دود اتوبوسی که موتورهای جلویی راهش را بند آوردهاند، تمام آن چیزی است که مثل کابوس یک خواب نیمروزی میتوانست سراغم بیاید. وقتی هوای منجمدکننده زمستان و آلودگی هوا را هم ضمیمه این وضعیت میکنم، ناخودآگاه پشت راننده موتور میزنم و با صدای بلند فریاد میزنم، واقعاً چرا سوار موتور میشوی؟ میزند زیرخنده و میگوید: «مجبوریم آقا مجبور!»
امیرعلی سالهاست در مغازهای واقع در خیابان گمرک فروشنده لوازم یدکی موتورسیکلت است. او یکی از آن عشق موتورهایی است که به قول خودش این عشق را از بچگی داشته است؛ روزهایی که پشت موتور پدرش مینشسته و صدای موتور باعث میشده صدای دیگری از اطراف به گوشش نخورد. او که سالهاست موتورسوار است، مهمترین دلیل استفاده از موتور را کاهش هزینههای رفتوآمد و سرعت انتقال آن میداند: «راستش همسرم سالهاست که میگوید از موتور استفاده نکنم. بارها هم امتحان کردهام که بدون موتور سر کار بیایم و برگردم اما واقعاً وسایل حمل و نقل عمومی هم شلوغ و هم زمانبر است. اگر اتوبوسها سر وقت میرسیدند یا مترو این همه شلوغ نبود من هم استفاده میکردم.»
راست هم میگوید، برای کسی که سالها پشت موتور نشسته هیچ خیابان بسته و یکطرفهای وجود ندارد و بعد از چنین تجربهای استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی کار سادهای نیست.
همراه او سری به مغازههای موتورفروشی میزنیم. مرد جاافتادهای که پیک تحویل غذای رستوران است و دنبال یک قطعه یدکی میگردد، میگوید: «واقعاً شما وسیلهای غیر از موتور سراغ دارید که هم از جوی آب بگذرد و هم از اتوبان؟ فقط پرواز نمیکند! البته من یک بار هم پرواز کردهام فقط شانس آوردم که نمردم.»
مردان داخل مغازه همه از تصادفات هر روزه در همان خط ویژه خیابان گمرک میگویند. یکی از آنها میگوید: «همه میدانند موتور چه خطراتی دارد اما پول مهمتر از جان است.» همه میزنند زیر خنده و به نشانه تأیید سر تکان میدهند. صاحب مغازه از پشت دخل میگوید: «یکی از دلایل استقبال از موتور این است که هر مدل خلاف مقررات راهنمایی و رانندگی را میتوانی با آن انجام دهی. حالا اغراق هم نکنم لااقل آنقدری که به ماشین گیر میدهند، به موتور گیر نمیدهند. اکثر بچههایی که اینجا از ما خرید میکنند نه کلاه ایمنی دارند نه پلاک درست و حسابی. همین چیزها باعث میشود مردم بیشتر استقبال کنند.»
یکی از آن طرف دخل میگوید: «اینها را نگو میآیند سخت میگیرند کار ما را از رونق میاندازند.» صاحب مغازه میگوید: «آقا ننویس اینها را ما سالهاست داریم از این شغل روزی خوبی درمیآوریم.»
وارد نمایشگاه بزرگ موتورسیکلت میشوم. انواع موتور در مدلهای مختلف کنار هم چیده شده و لابهلای آنها هم صرفاً برای تماشا موتورهای سنگین با قیمتهای نجومی دیده میشود. صاحب نمایشگاه به استقبال میآید. پشت میز مینشینیم و او از قشر جوانی میگوید که مشتریهای جدید موتور هستند: «سابقاً موتور بیشتر مورد درخواست کارمندانی بود که محل کارشان به خانه دور بود یا اقشاری که از موتور پول درمیآورند، اما چند سالی است که جوانان با تیپ بچههای بالاشهر هم دنبال موتور هستند. نمیدانم مد شده یا چه اتفاقی افتاده که موتور مورد استقبال آنها هم قرار گرفته است. من با چند نفرشان حرف زدم میگفتند برای دور دور و تفریح موتور میخرند.»
از نظر او یکی از دلایل استقبال از موتور کاروکاسبیهای آنلاینی است که خیلی از موتوریها را به خود جذب کرده است: «خیلیها را میشناسم که از شهرستان آمدهاند و پول خرید ماشین نداشتهاند اما برای خرید موتور که پول زیادی نمیخواهد هزینه کردهاند و الان هم خوب درمیآورند اما واقعاً وسیله خطرناکی است.»
سروکله یکی از شرکایش با شنیدن حرفهای ما از آن پشت پیدا میشود و میگوید، استقبال از موتور برای کاهش هزینهها است: «من خیلیها را میشناسم که پول خرید ماشین نداشتهاند برای همین سراغ موتور رفتهاند. تازه خیلیها هم ماشین دارند اما در تهران اگر کار مهمی داشته باشی نمیتوانی با ماشین بموقع برسی و مجبوری یک موتور هم کنار حیاط آماده داشته باشی.»
با موتور که در گمرک دور میزنیم، فروشندههای موتوری از دور انگشتانشان را سمت ما میگیرند و به هم میمالند که در این خیابان به معنای خرید موتور است. امیرعلی برایم تعریف میکند که معامله با بعضی از آنها کار سختی است و شنیده است بعضیهایشان کارهای عجیب و غریبی برای معامله میکنند: «مثلاً قیمت را بالا میدهند طرف ترغیب میشود و آنها همان لحظه کارت ملی را میگیرند تا فردا سر قرار بروید. فردا که میروید میزنند توی سر قیمت و با هزار ترفند کارت ملی را گرو نگه میدارند تا مجبور شوی آخر یک پولی برای رها شدن کارت بدهی و قید معامله را بزنی.»
کنار خیابان گمرک با چند نفر از این فروشندهها سر حرف را باز میکنم. سه نفری دور هم ایستادهاند و از مواهب خرید نقدی موتور میگویند و معتقدند شرکتهایی که این روزها همه جا تبلیغات موتور از دم قسط میکنند، سود خوبی دارند. یکی از آنها که جوانتر است از آن عشق موتورهاست که چند باری هم در مسابقات موتورسواری شرکت کرده است. تا میفهمد قرار است حرفهایش در روزنامه چاپ شود، میگوید: «آقا به این جوانان بگویید اگر واقعاً عشق تکچرخ و ویراژ دارند، بروند حرفهای موتورسواری کنند و توی خیابان دست به این کارها نزنند. من خودم چند بار تصادف کردم تا فهمیدم خیابان جای این کارها نیست و باید انرژی را جای بهتری خالی کنم. شما چند روز اینجا باشی میبینی چقدر تصادف اتفاق میافتد که بخشی از آنها نتیجه ویراژ دادن و رعایت نکردن مقررات از طرف اغلب جوانان است. الان هم که بچههای ۱۲ ساله پشت موتور مینشینند و واقعاً هیچ چیز جز هیجان و آدرنالین سرشان نمیشود. تلویزیون هم که دم به دقیقه دارد موتور تبلیغ میکند... کاش در این تبلیغات در مورد رعایت قوانین هم میگفتند.»
خیابان گمرک را پشت سر میگذارم و چند دقیقه بعد به محل کارم در حوالی مصلی میرسم. با خودم حساب میکنم اگر قرار بود این مسیر را با اتوبوس، تاکسی یا مترو میآمدم چقدر طول میکشید؟»