بنای مدوری که امروزه در هیاهوی دستفروشهای چهاراره ولیعصر میکوشد زیبایی خود را به رخ بکشد، بنایی که ۵۰ سال است به اسم تئاتر شهر میشناسیم، زمانی کافه شهرداری بوده و محلی برای سپری کردن اوقاتی خوش.
۵۰ سال پیش به مهندس علیرضا سردار افخم که معماری نوجو بوده میسپارند که بنایی را به عنوان تئاتر شهر پایه گذاری کند. او نیز برای ساخت این ساختمان، طرحی نو در میاندازد و بنایی، طراحی می کند که گرچه به لحاظ فنی اشکالات و ایرداهایی هم داشته، اما از زیبایی و منحصر فرد بودن چیزی کم نداشته است.
به گزارش ایران اکونومیست، تئاتر شهر در آغاز، فقط یک سالن اصلی داشت که روز هفتم بهمن ماه سال ۱۳۵۱ با نمایش «باغ آلبالو» نمایشنامه مشهور چخوف و کار آربی اوانسیان افتتاح شد.
مدتی بعد برای مدیریت این مجموعه علی رفیعی را انتخاب کردند، هنرمندی که در سوربن فرانسه و در مقطع دکترا دانشآموخته تئاتر بود و به جز آن تحصیلات عالیهای هم در زمینه جامعهشناسی داشت.
این هنرمند تحصیل کرده که به دلیل دلتنگی برای خانواده و وطن خویش، پیشنهاد تحصیل در دانشگاه میشگیان را رد کرده بود، البته چندان هم سر به راه نبود.
او به لحاظ اندیشههای سیاسی با مدیران وقت فاصلهای جدی داشت. با این حال وقتی آنان او را هنرمندی کاربلد و صاحب علم و اندیشه دیدند، بهتر دانستند اختلافهای سیاسی را کنار بگذارند و همه شرایط او را بپذیرند تا تئاتر شهر مدیری به شایستگی علی رفیعی داشته باشد.
آنان در پی این بودند که تئاتری ملی و البته نوین در این سالن تازه تاسیس پایه ریزی کنند و گروه بازیگران شهر را هم تشکیل بدهند تا مرتب در این سالن نمایشهای تازهای روی صحنه بیاورند.
اولین نمایشی که علی رفیعی در این سالن اجرا کرد، اثری بود با نام «خاطرات و کابوسهای جامهدار از زندگی و مرگ میرزا تقی خان فراهانی». این نمایش با بازی مهدی هاشمی، پرویز پورحسینی، سیاوش تهمورث و ... روی صحنه رفت.
دیر زمانی نگذشت که تئاتر شهر به پاتوق جوانانی تبدیل شد که به دنبال شکل دیگری از تئاتر بودند.
موقعیت جغرافیایی و نوع نمایشهایی که در این سالن روی صحنه میرفت، موجب شد که طی سالیان، چند سالن دیگر هم به آن اضافه شود و این ساختمان زیبا به عنوان مجموعه تئاتر شهر نامیده شود.
تئاتر شهر اما همچون همه ما زندگانی پر فراز و نشیبی پشت سر گذاشته است. گاهی در اوج بوده و گاهی ناخوش.
بعد از انقلاب و به دلیل تغییر ساختار سیاسی کشور، تئاتر شهر تا مدتها در سکوت بود و هنوز با روزهای اوج خود فاصله داشت. اما بتدریج و از نیمه دهه شصت با روی کار آمدن مدیری مانند علی منتظری در مرکز هنرهای نمایشی تلاش شد تا دست آشتی به سوی هنرمندانی که از صحنه دور شده بودند، داده شود تا آنان بار دیگر به تئاتر و طبیعتا به تئاتر شهر روشنایی ببخشند.
این روشنایی از نیمه دوم دهه هفتاد و در دهه هشتاد البته به اوج رسید و دیگر بار دورانی طلایی در تئاتر و تئاتر شهر رقم خورد.
با روی کار آمدن دولت اصلاحات، درهای تئاتر شهر به روی جوانانی باز شد که مشتاق کار بودند و تماشاگرانی که شوق تماشا داشتند.
و این چنین است که نسل میانه تئاتر ما در این مجموعه خوش درخشیدند و اغلب آثار به یاد ماندنی خود را در سالنهای این مجموعه روی صحنه آوردند.
حالا از آن نسل و آن اجراهای درخشان خاطراتی خوش بر جای مانده و تئاتر شهر با تمام زیباییهایش در میان ازدحام دستفروشها و بازارهای مکارهای که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را پیشکش رهگذاران میکنند، به سختی نفس میکشد.