به گزارش ایران اکونومیست، در یادداشتی در روزنامه رسالت آمده است: «یکی از جملاتی که اخیرا زیاد میشنویم، این است که «جمهوری اسلامی نباید اشتباهات پهلوی را تکرار کند». این جمله البته در نگاه اول درست است اما منظور گویندگان آن جمله این است که شاه بر اثر یک سری اشتباهات قدرت خود را از دست داد و اگر آن اشتباهات را مرتکب نمیشد، میتوانست از انقلاب جلوگیری کند و خاندان پهلوی را بر مسند قدرت نگه دارد. در اینکه یک سری اشتباهات در حکمرانی میتواند روند زوال یک حکومت را سرعت ببخشد شکی نیست اما منحصرکردن دلایل سقوط پهلوی در اشتباهات حکمرانی، تنها با نادیدهگرفتن چند حقیقت مهم ممکن میشود. اهم این حقایق این است که مردم رژیم پهلوی را طاغوت میدانستند. یعنی حکومتی که ماهیت و هویت و ذاتش طاغوت است و در هر حال شایسته اسقاط. رژیم پهلوی نه مقبولیت ملی داشت و نه مشروعیت دینی. هویت خود را از سکولاریسم و غربیشدن و همچنین از ایران پیش از اسلام میگرفت. پس لاجرم علیه دین حرکت میکرد و برآمده از مردم نبود. چنین نظامی مثل درختی است که باغبان آن را در زمین غصبی کاشته باشد. درست است که باغبان میتواند با اشتباهاتی هر درختی را بخشکاند اما درخت کاشتهشده در زمین غصبی حتی با بهترین باغبانی و نگهداری و با بیشترین برگ و بار، باید قطع شود. مبارزه مردم با رژیم پهلوی، مبارزه با یک رژیم باطل بود که دیکتاتوری، دینستیزی و وابستگی در ذات و بنیانش بود. چگونه حکومتی که همچون یک مهره شطرنج با سرپنجه غربیها جابهجا شده اکنون میتواند از خود استقلالی داشته باشد؟ چگونه حکومتی که ایدئولوژی و مشرعیت خود را از ملیگرایی و باستانپرستی دارد، میتواند به نهاد دین روی خوش نشان دهد؟ پهلوی اشتباه نداشت، پهلوی خود اشتباه بود.
باز هم میگوییم اشتباهات حکمرانی میتواند یک حکومت کاملا حق را زمین بزند. چنانکه مولای متقیان و امیر مؤمنان علیهالسلام در عهدنامه مالک اشتر، این یار تراز اول خود را از اشتباهاتی که میتواند او را زمین بزند انذار میدهد. زوال هر حکومتی در تاریخ برای آیندگان حاوی درس و عبرت است اما حکومت باطل در هر صورت باطل است و لایق رفتن. قدرت به کسی یا حکومتی حقانیت نمیدهد. قائلان جملهای که در ابتدای متن آوردیم طوری این جمله را ادا میکنند که گویی هدف غایی یک حکومت ماندن بر مسند قدرت است. پهلوی شاید میتوانست حیات خود را تمدید کند اما ملت به رهبری نهاد دین زود یا دیر او را از کشور اسلام ازاله میکرد. جمهوری اسلامی اما این حالت را ندارد. یعنی نظام اگر حکمرانی کارآمد، ظریف و همگرا داشته باشد با اقبال بسیار بالای مردم مواجه خواهد شد. چنانکه دیدیم مردم چه تجلیل عظیمی از سردار سلیمانی داشتند؛ آن هم در سال ۹۸ که سالی دشوار و مملو از خطاهای حکمرانی بود. کسی با نظام اشکال ریشهای ندارد؛ چراکه پارادایم نظام مردمی، ایرانی و اسلامی است. آنچه در ذات نظام ماست استقلال، مردمگرایی، اسلامخواهی و کارآمدی است. کافی است عملکرد نظام نیز با این ذات همخوان شود تا شکافهای بین مردم و حاکمیت محو گردد. شاید اگر حکومت دیگری بود و اشتباهات جمهوری اسلامی را داشت خیلی با دشواریهای بیشتری مواجه میشد؛ چراکه تمام مردم در برخورد با هم، پارادایمها را در نظر میگیرند. خطای یک شخصیت مثبت بار کمتری از خطای یک شخصیت منفی دارد. نمره ۱۲ دانشآموزی که همیشه ۱۲ میشود، به معنای اصرار او بر درسنخواندن است اما شاگرد اول کلاس اگر نمره پایین بگیرد، با اغماض مواجه میشود. این به معنای استاندارد دوگانه یک معلم نیست بلکه به معنای دوگانه استاندارد اوست. دوگانه تنبل/زرنگ، دوگانه استانداردی است و هیچ معلمی حاضر نمیشود با خطاهای این دو، یک مدل برخورد داشته باشد، چون معنای خطاهای این دو متفاوت است. این عادلانه نیست که یک نفر با ذات خوب، با کارنامه خوب و با نیت خوب خطایی بکند و ما با خطای او همان رفتاری را داشته باشیم که با خطای شخصی بدکارنامه، بدذات و بدغرض داریم.
استاندارد دوگانه داشتن غلط است اما دوگانه استاندارد داشتن لازم. بینوایی که از روزگار به تنگ آمده اگر دزدی کند، شایسته درک و تا حدی بخشش است؛ توانمند هوسرانی اگر مال مردم بخورد چه؟ همه اینها را گفتیم که بگوییم پارادایمها مهماند. رژیم شاه، دیکتاتوری محض بود. یعنی در سرتاسر رژیم یک نفر نبود که خلاف خواست شاهنشاه آریامهر قدمی بردارد! در جمهوری اسلامی ایران اما وضع به گونهای دیگر جریان دارد. در ایران ما رئیسجمهوری بر سر کار میآید که بهراحتی خلاف خواست رهبری عمل میکند. مثل قضیه برجام که موضع رهبری عدم اتکا به دشمن و تمرکز بر اقتصاد مقاومتی و تولید داخل بود. رهبری به احترام نظر مردم به مذاکره تن میدهد اما خط قرمزهایی برای حفاظت از منافع ملی تعریف میکند. آن خط قرمزها زیر پا گذاشته میشود و آبی از آب تکان نمیخورد. رهبر نظام مدام گوشزد میکند کلید حل مشکلات در داخل کشور است و نباید تمرکز دولت بر سیاست خارجی باشد اما فایدهای ندارد. در همین حال رهبر نظام نظر به واقعیتهای بینالمللی، ارتباط جدی با شرق را یک ضرورت میداند اما دولت وقت به بدترین شکل خلاف این جهت حرکت میکند. رهبر انقلاب برای میدانندادن به دشمن و حفظ عزت ملی و ایجاد اهرم فشار و در جواب گستاخی لات بیسروپایی همچون ترامپ، میگوید اگر برجام را پاره کنند ما آن را آتش خواهیم زد. رئیسجمهور در جواب این سخن و در نظر عموم مردم، چنان با بیادبی جواب میدهد که روی دشمن را هم سفید میکند. در ادامه بعد از شهادت عزیزترین سردار ایرانی، رهبری نظام با صراحت اعلام میکند ما با ترامپ حرفی نداریم، باز میبینیم رئیسجمهور مجدانه به دنبال مذاکره با دولت جنایتپیشه ترامپ است و با تحکم خاصی میگوید من اینگونه بلدم مشکلات را حل کنم. با تمام اینها شاهدیم که وقتی دولت او در اقدامی حیرتانگیز باعث کشتهشدن جمع زیادی از ایرانیان بیگناه در آبانماه ۹۸ میشود و یک فضاحت تمامعیار و تاریخی به بار میآورد، رهبر گرامی پیرو مصالح کشور و همچنین در دفاع از یک مقام قانونی بر میآید و جلوی استیضاح او را میگیرد.
این تنها بخشی از داستان رهبری این نظام با تنها یک دولت بود. تمام دولتهای پیشین هم این تفاوت جدی خط مشی را با رهبری نظام داشتند و تا پایان هم با حمایت کامل ایشان بر سر کار ماندند و راه غلط خود را هم تغییر ندادند. به احترام جایگاه قانونی و پشتوانه رأی مردمی که دولتها داشتند، با برنامههای آنان همراهی میکنند اما مسیر مشخصی را برای اقتصاد، از سالها قبل معین میکنند و بارها تکرار میکنند عمل به این مسیر، ما را از دشواریهای جنگ اقتصادی خواهد رهاند. به آن مسیر توجهی نمیشود. از دو دهه قبل، مدام درباره اشرافیت توضیح میدهند و تبیین میکنند که اشرافیت قتلگاه حق است. توجهی نمیشود و آنچه نباید بشود، رخ میدهد.
وقتی از تفاوت پارادایمها سخن میگوییم، منظورمان این است. خطا در چنین حکومتی، به هیچ وجه قابل قیاس با یک حکومت دیکتاتوری که نخستوزیر قانونی کشور با دخالت یک قدرت خارجی و طی یک کودتا عوض میشود نیست؛ آن هم به جرم ملیکردن صنعتی که از دل خاک این کشور بیرون آمده. فرق دارد با حکومتی که در مجللترین بناها سکنا دارد؛ بناهایی که امروز مردم در بازدید از آنها، با هر فکر و سلیقهای که باشند، صحه میگذارند در این کاخها نمیتوان به فکر مردم بود.»