ایران اکونومیست پلاس: «تراجنسی» یا «ترانس سکشوال» افرادی هستند که گفته میشود، «هویت جنسیتی» آنها با جنسیت انتسابی هنگام تولدشان ناسازگار است و میل به انجام تغییرات دائمی در بدن برای رسیدن به صفات جنسی مورد انتظار خود با استفاده از کمک پزشکی مانند هورموندرمانی یا جراحی تطبیق جنسیت دارند.
شاید در پی جستجوی این مفهوم با حجم زیادی از نظرات پزشکی و یا روانشناسی مواجه شوید که با تعاریف و نظریات مختلف سعی دارند شما را با ترانس سکشوالها آشنا کنند. طی سالهای اخیر گفته میشود که باید وجود این افراد را که دچار اختلال هویت جنسی شدند به رسمیت شناخت و با پذیرش آنها در مراحل جراحی آنها را همراهی کرد اما عده ای هم هستند که این نظریه را به شدت رد می کنند و معتقدند، ترانس سکشوال ها با روان درمانی به بهبودی کامل میرسند و جراحی تطبیق جنسیت مسیری است که در نهایت به ناکامی میرسد.
دکتر «سید کمیل حسینی» که سالهاست در زمینه خانواده، تربیت و زناشویی فعالیت میکند، در این گفتگو صراحتا جراحی را رد می کند و درباره پیشگیری و درمان سخن میگوید.
آقای دکتر! شاید بهتر باشد در ابتدای گفتگو یک تعریف ساده از مفهوم «ترانسسکشوال» داشته باشید. از نظر شما معنای «ترانسسکشوال» چیست؟
باید بگویم فضایی که در این حوزه در کشور با آن روبرو هستیم، چندان علمی نیست؛ بلکه بیشتر شبه علمی و تبلیغاتی است. حتی اگر شما بخواهید در این باره جستجو کنید با تعداد زیادی کانال تلگرامی مواجه میشوید که هزار مدل تعریف و اسم و دستهبندی برای خودشان تعیین کردهاند؛ اما برای اینکه بتوانیم اینجا به یک تعریف منطقی برسیم اول راجع به مفهوم «ترنسجندر» صحبت میکنم.
آدمها یا هویت مردانه و یا هویت زنانه دارند؛ به لحاظ کروموزمی نیز آدمها یا XX و یا XY هستند. به لحاظ هورمونی، هورمون غالب آنها یا تستوسترون و یا استروژن است. در تقسیم بندی دیگری هم میتوانیم بگوییم که اندام جنسی زنانه درونی و اندام جنسی مردانه بیرونی است. پس در حالت عادی همه آدمها یا مرد و یا زن هستند؛ اما دسته سومی هم وجود دارند و آن به افرادی اطلاق میشود که دچار اختلال هویتی میشوند و این اختلال ریشه در جسم و یا ریشه در روان دارد.
اگر ریشه این اختلال جسمی باشد، در واقع شخص دارای کروموزوم XO است و ممکن است که در بخش اندام جنسی دچار مشکل شود و هر دو اندام جنسی زنانه و مردانه را با هم داشته باشد. چنین افرادی در گذشته هم وجود داشتند و موضوع برای دیروز و امروز نیست و به چنین افرادی در گذشته «خنثی» گفته میشد. برای همین فقیه جامعه و یا قانونگذار باید حکمهای فقهی متفاوتی برای آنها در نظر میگرفت؛ به هر حال این افراد قانون ارث متفاوتی هم داشتند. باید به این موضوع هم توجه داشت که در زمان قدیم آزمایش کروموزوم و ژنتیک وجود نداشت و صرفا با توجه به معاینه اندام جنسی برای این افراد تعیین تکلیف میشد.در واقع در جهان مدرن مطالعه و بررسی این موضوع راحتتر است.
در جهان جدید چیزی که شاید بیشتر از آن صحبت میشود، دسته پررنگتری است که مشکل اندامی و ژنتیکی ندارند؛ بلکه به لحاظ روانی دچار اختلال هویت جنسی شدهاند. البته این گروه هم به چند دسته تقسیم میشوند. دسته اول افرادی هستند که هویت جنسی خود را انکار میکنند؛ در واقع آنها از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارند و در حالی که فرد از نظر جسمی کاملا دختر است، میگوید که من پسر هستم! دسته دوم «هموسکشوال»ها یا همجنسخواهان هستند که جسم و هویتشان مشکلی ندارد؛ یعنی خود شخص هم قبول دارد که از نظر ژنتیکی کاملا سالم و یک پسر در بدن پسر است اما میگوید به جای دخترها نسبت به پسرها گرایش جنسی دارد و این افراد بیمار محسوب میشوند. در نهایت هم به دسته سومی میرسیم که با هیچیک از ابعاد وجودی خود در چالش نیستند اما دچار انحراف اخلاقی شده و به همجنسبازی روی میآورند.
آقای دکتر! اینجا و به طور مشخص درباره دسته سوم یک تعریفی وجود دارد و برخی میگویند که این افراد همینگونه به دنیا میآیند و گرایش جنسی شان دست خودشان نیست؛ تحلیل شما چیست؟
بله؛ خیلی وقتها به مخاطب میگویند که همجنسخواهان همینگونه به دنیا میآیند و قابل درمان نیستند اما این طور نیست. راه مواجهه با یک همجنسخواه، پذیرش نیست؛ بلکه درمان است. این تفاوت رویکرد ما با رویکرد غربیهاست. غرب میگوید که در مواجهه با همجنسخواه باید وجود این افراد را بپذیریم؛ در صورتی که همجنسخواهی یک اختلال روانی سنگین است و فرد نیاز به درمان دارد. مگر وقتی فردی دچار اختلال افسردگی میشود به او میگوییم که با خودت به پذیرش برس؟ قطعا این طور نیست و او را به سمت درمان سوق میدهیم. وقتی فرد افسرده به ما پناه میآورد ما فوری به فکر درمانش میافتیم؛ درباره این موضوع هم همین است. تجویز نسخه پذیرش برای چنین افرادی در واقع ظلم به آنهاست و یک ضربه سنگین روانی و جسمی به آنها میزند. بدترین بیماریهای مقاربتی نیز نصیب همین همجنسخواهان میشود. من با افرادی مواجه شدهام که سه بار بر اثر عوارض رابطه مقعدی جراحی کرده بودند و هنوز مشکل داشتند؛ اینها ظلم است.
شما در حالی درباره رویکرد درمانی صحبت میکنید که طی چند سال اخیر رسانههای غربی به گونههای مختلف ما را در مواجهه با چنین افرادی دعوت به پذیرش میکنند و میگویند این افراد با گرایش جنسی متفاوت به دنیا آمدهاند. اگر مسیر درمانی وجود دارد؛ پس دلیل تشویق به چنین رویکردی چیست؟
این یک سوال بسیار مهم و توضیحش بسیار مفصل است. در بسیاری از کشورهای غربی در حوزه درمان ترانسجندرها بحث بیمه مطرح میشود و اگر این موضوع یک اختلال روانی محسوب شود، پس بیمهها باید از آن حمایت کنند. اینجا بحث اقتصاد سیاسی و لابیهای قدرت مطرح میشود. از طرفی جراحیهای موسوم به تغییر جنسیت درآمدزایی زیادی دارند و تعداد زیادی پزشک و روانپزشک از این راه درآمدزایی میکنند.
در واقع این حوزه یک فضای جذای برای درآمدزایی است. پربازدیدترین صفحات پورنوگرافی مربوط به صفحات دارای محتوای همجنسخواهی است و میلیاردها دلار از طریق این صفحات درآمدزایی میشود. بنابرین اگر این مفهوم از فضای انحراف اخلاقی خارج شود، یک فضای بینظیر برای تولید ثروت است.
اگر هم بخواهیم این موضوع را از لحاظ نظری بررسی کنیم، با یک تحلیل گفتمان متوجه میشویم که در بازنمایی این مفهوم مبنای اخلاقی به طور کامل کنار گذاشته شده و برآمده از گفتمان ضد اخلاقی غرب است. اساسا واژه Science به معنای علم است و علم درباره بایدها و نبایدها صحبت نمیکند. حالا در جهانی که مبانی اخلاقی ریشههایی دارد، با تغییر در گفتمان نظری نسخههایی نوشته میشود. مثلا یک از این تغییرها بازی با کلمات و الفاظ است تا در نهایت موجب تغییر دیدگاههای ما شود. برای نمونه تغییر واژه «همجنس باز» به «همجنسگرا» یکی از همین بازی با الفاظ است و میخواهد که جوامع را به سمت عادیسازی ببرد. در مسیر این عادیسازی به مخاطب میگویند که خدا همجنسخواهان را از اول این گونه آفریده و این یک گرایش طبیعی است. مخاطب هم با خودش میگوید که اگر این کار خداست، من حق انتقاد ندارم!
این در حالی است که اگر انسانی با چنین نقصی هم متولد شود، این به معنی عدم درمان نیست. یادمان نرود که این عادیسازیها و تغییر نامها تبعات اجتماعی سنگینی دارد.
اساسا تبعات این چیزی که آن را عادیسازی تعبیر میکنید، چگونه است؟
فرآیند عادیسازی و پذیرش در بسیاری از کشورهای غربی به سمت ازدواج همجنسخواهان رفته است. البته کشورهایی هم هستند که به شدت با فرآیند عادیسازی مقابله میکنند. مثلا در کشوری مثل روسیه، پوتین به شدت مقابله کرد و در برخی کشورهای اروپای شرقی هم شاهد این مقابله بودیم. به زعم بنده فرآیند عادیسازی علاوه بر اینکه به جامعه آسیب میزند، برای بچههایی هم که با این موضوع درگیرند به شدت آسیبزاست.
یک بخشی از این موضوع نیز به پزشکان جراح برمیگردد که عمل تغییر جنسیت انجام میدهند. این فرآیند را چطور میبینید؟
ترانسجندرها وقتی در کودکی و نوجوانی درمان نشوند در بزرگسالی نسبت به هویت خود احساس رضایت نخواهند داشت. خیلی وقتها این افراد به پزشک مراجعه میکنند و پزشک فرآیند هورمونتراپی را برای چنین افرادی آغاز میکند که باعث رشد موهای بدن و تغییر صدای فرد میشود؛ بعد نوبت همان عمل تغییر و یا تطبیق جنسیت است که بنده به شدت با استفاده از این عناوین مخالفم! اصلا این حرف یعنی چه که یک انسان میتواند جنسیت انسانی دیگر را تغییر دهد؟ هیچکس نمیتواند جنسیت کسی دیگر را عوض کند. در این جراحیها برای یک مرد پروتز سینه میگذارند، اندام جنسیاش را حذف میکنند و با کمک انتهای روده بزرگ یک فرورفتگی به جای «واژن» درست میکنند. اما این شخص نه میتواند رحم داشته باشد و نه اینکه بچهدار شود؛ حتی با این اندام جنسی ساختگی رابطه جنسی خوبی هم نخواهد داشت.
اگر هم یک خانم متقاضی این جراحی باشد، سینههایش را حذف میکنند و با تخلیه رحم و تخمدان و کشیدن پوست واژن برای او آلت مردانه درست میکنند. حالا به نظر شما این شخص یک مرد کامل است؟ خیلی از افراد با انجام این عمل حتی در ادرار کردن دچار مشکل می شوند و از آنجا که اصلا نعوذ ندارند، نمیتوانند رابطه جنسی درستی داشته باشند. از طرفی این بدن اصلا اسپرمی تولید نمیکند.
حالا ما با خودمان چطور فکر میکنیم؟ تصورمان این است که یک زن وارد اتاق عمل میشود و یک مرد از آن بیرون میآید. من معتقدم این کار بیشتر یک ناقصسازی جنسی است! کسی با جراحی همه هویتش تغییر نمیکند.
آقای دکتر! این موضوع را هم باید در نظر داشت که ما در این باره یک حکم فقهی از سوی امام خمینی (ره) داریم.
بله؛ وقتی در این باره انتقاد میکنیم، خیلیها پای حکم امام (ره) را وسط میکشند؛ در حالی که حکم ایشان مربوط به «خنثی»هاست که در ابتدای صحبتم عرض کردم. اگر یک بچهای با ابهام جنسی به دنیا بیاید، با یک آزمایش ژنتیک خیلی راحت میتوان جنسیتش را تطبیق داد. اما مگر میشود، یک آدمی هورمون، اندام جنسی و ژنتیک سالم داشته باشد و بخواهد با یک جراحی پلاستیک هویتش را تغییر دهد؟ آخر مگر الکی است؟
با یک جراحی، آدمی را ناقص میکنند و فرصت ازدواج و فرزندآوری را از او میگیرند. حتی چند وقت پیش یک مستند خارجی معروف در این باره ساخته شد که فردی پس از جراحی اظهار پشیمانی میکرد و میگفت جنسیت مرا به من برگردانید!
شما ریشه چنین اختلالی را در کجا میبینید؟ اساسا جه عواملی می شوند که فرد دچار اختلال هویت جنسی شود؟
موضوع از جایی شروع میشود که فرد هویت خود را دوست نداشته باشد. رفتار پدر و مادر خیلی مهم است. اگر دختربچهای در خانوادهای زندگی کند که مادر همیشه از سوی پدر تحقیر شده است، این کودک از جنس زن بدش میآید و ترجیح میدهد که هویتش را انکار کند.
احساس تبعیض در خانواده نیز یکی از عوامل آن است. مثلا شخصی بعد از تولد 4 دختر دلش پسر میخواسته اما بچه پنجمش هم دختر میشود و دائم این ماجرا را برای فرزندش تعریف میکند و به او حس بد میدهد. یا مثلا فرض کنید، دختری زمخت و قویهیکل است و صدای متفاوتی دارد و دائم اطرافیان به او میگویند که تو دختر نیستی! و این باعث شده که آن دختر به خودش شک کند و فکر کند که واقعا پسر است. خیلی وقتها هم دیدهایم که مثلا خانمی سمت ورزش بدنسازی رفته و آنقدر هورمون مصرف کرده که به مرور دچار چالش هویتی شده است.
آقای دکتر! والدین اولین نشانه های اختلال هویت جنسی را چگونه باید در فرزندانشان تشخیص دهند؟
بچهای که فقط با جنس مخالف بازی میکند؛ دختری که هر روز میخواهد در کوچه با پسرها فوتبال بازی کند؛ پسری که لباس دخترانه میپوشد و دوست دارد لاک بزند و... همه اینها میتواند برای پدر و مادر هشدار باشند. حتی ممکن است در نقاشیهای بچهها نشانهای باشد که باید به آن دقت کرد. هر چقدر سن فرد کمتر باشد، پروسه درمان راحتتر است. ما مراجعهکننده 4 ساله داشتیم که به راحتی درمان شده است.
کودک نباید در خانواده احساس تبعیض کند و به این برداشت برسد که به خاطر جنسیتش از چیزهایی محروم است. آنها باید به این یقین برسند که پدر و مادرشان دختر و پسر را به یک اندازه دوست دارند. ما به عنوان پدر و مادر باید شرایط سالمی برای فرزندانمان ایجاد کنیم و اگر نشانههایی مبنی بر این اختلال در فرزندمان دیدیم به سرعت پیگیری کنیم.
انتخاب درست پزشک و رواندرمانگر نیز یکی دیگر از وظایف مهم والدین است. درمانگر خیلی مهم است؛ انتخاب درمانگر اشتباه میتواند فردی را از چاله به چاه بیندازد. اگر درمانگر درستی انتخاب کنیم و در این مسیر همراه فرزندمان باشیم، میتوانیم به سلامت از این مسیر عبور کنیم. من در این مدت حتی با افرادی مواجه بودم که دستور عمل جراحی هم گرفته بودند اما شکر خدا توانستیم آنها را درمان کنیم.