به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه خراسان نوشت: «این روزها با مطالب مشابه زیادی درباره اهمیت دادن به نیازها و خواستههای فردی، در مقابل تندادن به خواستههای دیگران و جامعه در شبکههای اجتماعی روبه رو میشویم. برخی با این موضوع موافق هستند و معتقدند در هر حالتی فرد بودن اشخاص باید در اولویت باشد و برخی این رویکرد را برای زندگی اجتماعی انسانها آسیبزننده میدانند. به طور مثال در یک ویدئوی پربازدید با عنوان «۱۰ کاری که وظیفه شما نیست» اشاره شده است:
۱- خوبکردن حال آدمها، وظیفه شما نیست.
۲- مسئولیتی در قبال نیازها، احساسات و خواستههای دیگران ندارید.
۳- لازم نیست نقش ناجی را بازی کنید.
۴- نباید نیازهای خود را برای خدمت به دیگران فدا کنید.
۵- خودتان را برای برآوردهکردن انتظارات جامعه تحت فشار قرار ندهید و ... .
این موضوع از منظر روانشناسی درخور بررسی است.
تعریف فردگرایی و جمعگرایی
فردگرایی، رویکردی است که در آن، فرد و استقلال و هویت فردیاش در اولویت است. علایق، نیازها و اهداف فردی ترجیح داده میشود. افراد به طور مستقل ارزشها و هنجارهایشان را انتخاب میکنند. در این نوع نگاه رابطه اعضای جامعه متکی به خود فرد و خواست و نیاز آنهاست و کمککردن، دوستی و حمایت، داوطلبانه است، مفاهیمی مانند ایثار، فداکاری، وفاداری و مسئولیتپذیری جمعی، چندان تایید و تحسین نمیشود. در مقابل این رویکرد، تفکر جمعگرایی وجود دارد که انسان را عضوی از اجتماع میداند و برای او وظایفی در قبال جمع در نظر میگیرد. در فرهنگ جمعگرایانه، خیر جمعی در اولویت است و روابط، خانواده، دوستیها، سنتها، آیینها و مفاهیمی مانند ایثار، وفاداری و مسئولیتپذیری جمعی فضیلت انگاشته میشود.
در نهایت کدام رویکرد کارآمدتر است؟
برای پاسخ به این سوال اجازه دهید به دو قطب نیازی بنیادین انسان بپردازیم؛ نیاز به دلبستگی (پیوندجویی با دیگران)، نیاز به استقلال و ابراز وجود. نیازهای دلبستگی و ابراز وجود قطبهایی هستند که به همه ابعاد فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی انسان جهت میدهند. قطب دلبستگی، به ما میگوید روابط بین فردی برای بقای انسانها ضروری است. ما به پیوند با دیگران تمایل زیستی داریم. این نیاز باعث میشود به دیگران عشق بورزیم و از آنها مراقبت کنیم و در مقابل از دیگران عشق و مراقبت دریافت کنیم. در واقع ما برای بهرهمندشدن از مزایای رابطه با دیگران و عضویت در گروههای انسانی، باید هزینه آن را بپردازیم. این هزینه همان رفتارهای ناشی از نیاز دلبستگی است؛ عشق و محبت، توجه و مراقبت، فداکاری و وفاداری و ... . از سوی دیگر، قطب ابراز وجود و استقلال، این موضوع را مطرح میکند که انسان نیازمند استقلال و اتکا به خود و حتی تسلط و غلبه بر دیگران برای کسب جایگاه اجتماعی بالاتر است. بر این اساس ما نمیتوانیم به طور کامل در دیگران غرق شویم و خود را فدای خواستههای دیگران و اجتماع کنیم. ما برای دستیابی به هویت، رشد و پیشرفت، آرامش و رفاه، نیاز داریم که به خواستهها و اهداف خودمان متعهد باشیم.
ضرورت برقراری تعادل بین این دو قطب
پاسخ افراطی به هر یک از این دو قطب نیازی و نادیدهگرفتن دیگری، سلامت روان و زندگی اجتماعی ما را به خطر میاندازد. افتادن در دام دوقطبی «خودم» یا «دیگران» آسیبزاست و انسان سالم باید بتواند تعادلی بین این نیازها برقرار کند. او میداند برای زندگی در کنار دیگران و بهرهمندی از مواهب زندگی اجتماعی، باید بهای آن را بپردازد؛ میداند که ایثار، فداکاری و مسئولیتپذیری در قبال اجتماع تضمینکننده بقای فرد و گروه است و در عین حال قادر است هویت خود را به عنوان یک فرد مستقل، حفظ و نیازها و خواستههای خود را در روابط منصفانه پیگیری کند. انسان سالم در قبال خود و دیگران مسئول است و میتواند بین این دو قطب تعادل برقرار کند. او نه آن چنان خودخواه است که کاملا از دیگران منفصل شود و نه آن چنان در دیگران حل شده است که نیازها و خواستههای خود را به کل نادیده بگیرد.»