به گزارش ایران اکونومیست از شیراز، آیین افتتاحیه سیزدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار، در آستان مقدس حضرت احمد بن موسیالکاظم (ع) شاهچراغ با یاد شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ و شهدای امنیت در این مکان مقدس برگزار شد.
گزارشی از حاشیه این مراسم از نظر خوانندگان میگذرد:
شبستان حرم مطهر شاهچراغ میزبان سیزدهمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار بود.
به همراه دخترم وارد شبستان می شویم، سرودی عراقی در حال پخش شدن و پرچم هایی که در هوا در حال تکان خوردن هستند.
کم کم پرچم ها بدست بچه ها میرسد خدا کند به زینب هم برسد، گروه سرود میخوانند: یا مهدی امام عصری... فرزندانمان فدایت.
خانواده شهدا را میشود با عکس عزیزانشان و گل نرگس دستشان شناخت که امید دارند فرزندانشان سربازان امام باشند.پرچم ها بعد از سرود هم در فضا میرقصند در دست پرچم داران آینده ایران قوی به پشتوانه شهدا.
مادر شهید باصری را دیدم که با ویلچر وارد شد، شبستان دارد شلوغ میشود مردم عادی روی زمین کنار خانواده شهدا نشسته اند و حرف انتظامات را با تذکر های مدام که اینجا جای خانواده شهداست را نمیشنوند .
در همین حال سن دارد برای برنامه آماده میشود صندلی و قرآن.
یک پسر هشت نهایت نه ساله روی صندلی نشست، شوق بلند گو در چشمانش میدرخشد پسر شهید داوود جعفری شهید مدافع حرم و مرز هاست و حالا فرزندش برایمان با زبان فارسی سوره ناس میخواند واز استعاذه به خدا میگوید راهشان پایدار باد.
بعد از قران نوبت به سرود ملی میرسد، همه به احترام سرود مقدس جمهوری اسلامی بلند میشوند و سرود را هم با صدای بلند میخوانند، باشد تا همه بدانند ما سرود را با افتخار میخوانیم.
نوبت به کلیپ سلام افتتاحیه جشنواره عمار می شود، سلام بر خون تو که حریف میطلبد و بعد از شهید جنگ سخت نوبت به حاج نادر طالب زاده میرسد کسی که دید خورشید از مغرب هم طلوع میکند...
مراسم با اجرای محمد رضا شهبازی مجری پاورقی حوالی 6:45 آغاز شد.
میگوید بساطشان را جمع کردهاند و به شیراز آماده اند تا جا پای شهدا و تروریست بگذارند و هم سلام بگویند،هم لعن کنند دشمنان اسلام را.
کنارم مادری با دو دختر نشسته ام، هر دو چادر و روسری دارند مانند مادرشان این قدرت خانواده است برای کسانی که میگویند جامعه دارد به سمت بی فرهنگی میرود باید گفت حفظ حریم خانواده واجب است.
در خلال مراسم هرچه به انتهای شبستان نزدیک تر میشوی همهمه ها و سروصدای بچه دارها بیشتر میشود شده است کودکستانی پر از پرچم کنار پدر مادرهایشان.
خانمی از همسرش پرسید: چه خبره
گفت: جشنواره عماره
خانم گفت واقعا چرا خبر ندادند همه بدونن!
دارد فیلمی از نادرطالب زاده پخش میشود به همین بهانه به غرفه ها سر بزنم
اولین غرفه کمی بادکنک رنگی دارد با یک شخصیت تپل که دارد خویش انداز میاندازد! زینب مرا دید و گریه کرد بغلش کردم چسبید به بادکنک های غرفه باید برای پذیرایی بادکنک بدون باد هم به مادرها بدهند.
حاشیه نگار در حقیقت آچار فرانسه است، همه فکر میکنند بیکار است کار دستش میدهند از مراسم دور افتادم و ترتیبش را ندیدم چون وقتی به خود آمدم دیدم یک دسته برگه سرود همگانی در دستم است و مشغول پیدا کردن بچه های هشت سال به بالا هستم که سواد خواندن دارند، به یک پسر نه ساله تقریبا رسیدم گفتم بیا سرود بخون، نگاه برگه کرد و گفت همهاش را حفظم .
گفتم خوب خط اولش را بخوان از حفظ
گفت سلام فرمانده...وایستید تازه عربی هم بلدم السلام یا فرمانده...
دسته شعرها تمام شد خواستم حواسم را به مراسم جمع کنم که دیدم دارند با مادر شهیده راضیه کشاورز مصاحبه میکنند و یاد اتفاق تلخ رهپویان وصال به ترور شاهچراغ پیوند خورد و هوا بس عجیب شد اما اینجا جمع شهیدان جمع است .میشود احساسشان کرد.
سرود دوم در حال پخش شدن بود پرچم های زرد زینبیون ،ایران و حزب الله در وسط جمعیت پرواز میکردند و نماد همبستگی بود، چقدر زیباست پرچم اسلام.
غرق در افکار ونگاه کردن به دخترکی بودم که چادر مشکی اش را پرچم کرده بود و میچرخید دور خودش که مسئول غرفه کتاب فروشی گفت اگر بیکار هستی من نماز عشا را بخوانم و تو حواست به کتابها باشد شدم کتاب فروش با دختری در بغل و سوژه ناب در حاشیه مراسم عکاسها.
تقریباً مراسم اهدا جوائز رو به پایان هست و من هیچ چیز از آن نفهمیدم چون باید به دخترم غذا میدادم همین ها میشود مدل زندگی کردن یک مادر فعال فرهنگی به قول دوستان .
کنار شبستان نشستیم برای غذا خوردن که چند دختر بچه چادری کنار پسرهایی با لباس سپاهی دارند بازی میکنند و میخواستند نقشه بکشند که چجوری قاتل های شهید سلیمانی را دستگیر کنند و عملیاتی فوق سری داشتند.
از بلند گو شنیدم که خانواده شهید سرایداران روی سن میآیند، ایستادم تا بهتر ببینم اشک در چشمان همه حلقه زد انگشت اشاره ها به سمت سن میرود، تصویر پدر و مادر و آرشام را نشان میدهند لب میگزند و غصه میخورند و اشک چشم پاک میکنند.
آرتین با خواهرش با دسته گل وارد میشوند، آرتین چنان به شوهر خواهرش چسبیده که انگار میترسد تنها بازماندههای خانوادهاش را هم از دست بدهد.
از یکی از خانواده شهدا شنیدم که در حال سخنرانی بود تنها همین جمله را شنیدم «فیلم هایتان را برای عوام بسازید» راست میگوید باید کمی از مرکز و پرداختن به قهرمان های زمان کم شود تاریخ به سمت توده مردم بیاید و حادثه تروریستی شاهچراغ و آمدن جشنواره به شیراز کمی از بار دل میکاهد به امید روزهای بهتر.
کنارمان کمی آن طرف ترگروههای سرود دسته دسته گیم گروهی در موبایل هایشان بازی میکنند و غرق در کودکی در محیط امن هستند.
زنگ زدند که بیایید برای پذیرایی آب هویج و کیک ترکیب جالب و خلاقی است که تنها از عهده جبهه انقلاب برمیآید، به نفرات آخر نه کیک رسید نه آبمیوه خانمی آمد گله کرد و گفت مراسمتان اصلا خوب نبود نه کیک گیرم آمد نه آبمیوه و تنها با معذرت خواهی راضی شد و رفت.
به انتهای مراسم و دستکش ننه عصمت نزدیک میشویم، هدیه ای جالب زیبا و پر از نوآوری که از نظر من از کفش طلا هم بالاتر است.
دستکش بافتنی مشکی قاب گرفته ای که هر سال تنها به نفر برگزیده میرسد و سال بعد دست کس دیگری میافتد، دستکش را پدر شهید عجمیان داد به آقای حجت الاسلام نعیمی سرپرست گروه تولیدی سلام فرمانده و این امید را میداد که ننه عصمت و راهش و این عمارها در دهه هشتاد و نود هستند.