يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۴
«به معنای واقعی کلمه از چیزی نمی‌ترسید»

گفتگو با چند فرمانده میدانی حزب‌الله درباره شیوه مدیریت حاج قاسم

در منطقه‌ای ایستاده بود، نوشته شده بود جبالیا .. موشک‌های بالستیک و کوه‌های مرتفع و بزرگ .. پدری مهربان و فرمانده‌ای قاطع .. بخشنده .. همین که انگشتر او را دیدم و با تصاویر مطابقت دادم، متوجه شدم او شهید شده...شهادتش ضربه بزرگی برای همه رزمندگان بود.
گفتگو با چند فرمانده میدانی حزب‌الله درباره شیوه مدیریت حاج قاسم
کد خبر: ۵۶۶۰۲۷

به گزارش ایران اکونومیست از بیروت، به مناسبت سالگرد شهادت سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی، خبرنگار با تعدادی از همرزمان شهید وارد گفتگو شد تا آن‌ها خاطرات خود از شهید سلیمانی را بازگو کنند.

در این زمینه، «ابوحسن»، یکی از فرماندهان رده بالای میدانی و هم‌رزم شهید سلیمانی در کنار «سیرج»، یکی از رزمندگان خط مقدم، منش شخصی و شیوه مدیریتی شهید سلیمانی را تشریح کردند. در ادامه، مشروح مصاحبه را ملاحظه می‌کنید.

 

 

- شناخت خود را از شهید حاج قاسم سلیمانی توضیح دهید؟

ابو حسن، از فرماندهان میدانی حزب الله لبنان: «او را از قدیم می‌شناختم، در پایگاه ها، رزمایش ها، جنگ سوریه، جنگ عراق از آنجا او را می شناختم. به طور کلی تماس من با ایشان در فعالیت های میدانی بود. حاج قاسم آرام و قرار نداشت. الان می بینید در لبنان بود، بعد یکباره سر از سوریه در می آورد، بعد در عراق. اغلب وقت او به از خود گذشتگی و جهاد در راه خدا می گذشت.

حاج قاسم بعد از امام خمینی، انسان بی همتایی بود. انسانی مومن و مجاهد و از خود گذشته و مخلص و وفادار و شجاع بود. به معنای واقعی کلمه از هیچ چیز نمی‌ترسید. در کارش پیگیر بود و از خود گذشتگی هایی داشت که قابل وصف و بیان نیست. همه در تلویزیون دیده بودند. از شهادتش شوکه شدند. او بخش قابل توجهی از زمانش را به همراه ابو مهدی المهندس، حاج عماد مغنیه، حاج مصطفی بدرالدین ، با همه شهدا در میدان بود، پیگیر میدان‌ها بود.»

سیرج، از رزمندگان حزب الله لبنان: «رابطه ما با حاج قاسم مثل یک رزمنده عادی و معمولی بود. بعضی از رزمندگان که برای اولین بار با او آشنا می شدند، با آنها مثل یک فرد عادی و به دور از درجه و رتبه نظامی برخورد می‌کرد. با او در برخی از مناطق سوریه بودیم، هنوز شام نخورده بودیم، دیدیم یک نفر آمد، ایرانی صحبت کرد، بعد کمی عربی صحبت کرد، بعد با ما و برادران نشست و شروع به صحبت کرد، خیلی راحت با ما حرف می زد، گویی او را می‌شناختیم.»

- درباره برخوردهای او چه می توانید برای ما بگویید؟ آیا از جایگاه یک فرمانده و درجه دار با شما صحبت می کرد؟ یا مثل فیلمی که از سوی «الاعلام الحربی» منتشر شد، حس پدری داشت؟

ابو حسن: «او پدری مهربان، فرمانده ای بخشنده و با اخلاص بود. خصوصیاتی جامع داشت که قابل شمارش نیست. انسانی معنوی بود. حاج قاسم همیشه نمازش شب و صبحش بر قرار بود. انسانی خاکی بود. هر غذایی که در میدان بود را می خورد. با رزمندگان غذا می خورد و خود را جدا نمی دانست. یکی از مهمترین خصوصیاتش این بود که چه در این میدان باشد چه نباشد، ارتباط خود را با فرماندهان حفظ می کرد و تا سپیده دم همیشه بیدار بود تا از وضعیت جبهه ها اطلاع پیدا کند و از سلامتی برادران مطمئن شود، به ویژه پس از نبرد با داعش.»

سیرج: «او همیشه خود را از رزمندگان می دانست، هیچ کسی متوجه نمی شد که او از بقیه جداست. همیشه تصور می کردید، یکی از برادران است و رتبه و درجه اش مثل بقیه است. هیچ گاه خود را به عنوان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران معرفی نمی کرد. اصلا هیچ کسی از او اطلاعات دقیقی در دست نداشت تا لحظه ای که وارد عراق شد و کارهایی انجام داد. متوجه شدیم که او حاج قاسم سلیمانی است. همه ی ما تعجب می کردیم و برادران به هم می گفتند که ما ایشان را دیده ایم. او حاج قاسم سلیمانی است. یعنی طوری برخورد می‌کرد که انگار یکی از شماست.»

- وقتی از خبر شهادت حاج قاسم خبردار شدید واکنش ها چه بود؟

ابو حسن: «شب شهادت حاج قاسم، یعنی جمعه به یاد می آورم سوم ژانویه 2020 بود، کاری داشتیم و ما کمتر او را می دیدیم، چون در مناطق مختلف حضور پیدا می کرد، دیدار ما هر چند ماه یک بار بود، در خانه خوابیده بودم، یک دفعه خواب بدی دیدم، از خواب پریدم، تقریبا ساعت 11 و 40 دقیقه بود، البته به وقت لبنان، برای 5 دقیقه چشم روی هم گذاشته بودم، دیدم در منطقه ای هستم، نوشته شده جبالیا، موشک ها و تجهیزات نظامی بسیاری آنجا بود، او می گفت که پیروزی نزدیک است.

اینها را کامل به یاد می آورم، چهره ی ایشان را هم به یاد می آورم که چهره ای نورانی داشت، از خواب پریدم، سریع گوشیم رو باز کردم و فیس بوک را نگاه کردم، ساعت یک ربع به 1 بامداد بود، دیدم یکی از کاربران عراقی تصویری از ماشینی که در حال سوختن بود گذاشته بود و نوشته بود که سرنشینان ماشین را خدا رحمت کند و گفته بود که ماشین بعد از خروج از فرودگاه هدف گرفته شده، او داشت، زنده تصویر می گرفت، یک دفعه انگشتر حاج قاسم را دیدم که در دست داشت. انگشتر را می شناختم، کمی بعد هم از شبکه های تلویزیونی و فیس بوک این خبر منتشر شد که داخل ماشین مسئول روابط عمومی و به همراه دو مهمان در ماشین بودند و شهید شدند.

من گفتم وقتی جایی ابومهدی المهندس هست، حاج قاسم هم حتما هست، باز مجدد همین که انگشتر را دیدم، به فیلم های موجود در اینترنت مراجعه کردم تا مطمئن شوم، این انگشتر، انگشتر اوست، چون دست ایشان قطع شده بود و از انگشتر شک کردم، هنوز مشخص نشده بود که حاج قاسم در ماشین بوده یا نه همین که انگشتر را دیدم و آن را با تصاویر مطابقت دادم، متوجه شدم که اوست، احساس کردم یک آدم بزرگ را از دست دادیم، درست بود که ارتباط ما میدانی و کم بود و دیدارهای ما هر سه یا چهار ماه یک بار بود، با این حال برای ما سخت بود، هنوز رسما اعلام نشده بود، اما همین که بیانیه رسما اعلام کرد که ایشان شهید شده این شوک و لطمه بزرگی برای همه مومنین و رزمندگان بود.»

- امروز همه کسانی که علیه مقاومت توطئه کردند با افتخار می گویند، حاج قاسم را به قتل رساندیم و جنبش مقاومت به پایان رسید. به نظر شما آیا عملا مقاومت بعد از حاج قاسم تضعیف شده است؟

ابو حسن: «حاج قاسم دروازه زندگی جدیدی را باز کرد. حاج قاسم به آرزوی خود یعنی شهادت رسید و خداوند این آرزویش را محقق کرد. ما یا شهادت داریم یا پیروزی. اما ایشان هم به ارزوی خود یعنی شهادت رسید و هم پیروزی را محقق کرد. مانند امیرالمومنین که هنگام شهادت فرمود به خدای کعبه رستگار شدم. حاج قاسم سلیمانی نزد خدای خویش رفت، اما آثار زیادی از خود بر جا گذاشت. همه تشییع پیکر او را دیدند. همه مردم او را دوست دارند. این ضربه بزرگی برای جمهوری اسلامی بود. اما باعث وحدت مسلمانان در عراق و ایران و همه برادران در همه جا شد. حاج قاسم باعث شد تا برادران پافشاری بیشتری برای رسیدن به هدف داشته باشند که همان آزادی قدس و نابودی اسرائیل است.»

سیرج: «مقاومت پیروز می شود، درست است که حاج قاسم سلیمانی شهید شد، درست است که حاج رضوان و حاج علاء و حاج ذوالفقار رفتند، اما مقاومت به قوت خود باقی است.»

- در دیدارهاتان بیشتر از همه چه کلمه ای یا اصطلاحی را تکرار می‌کردند؟

ابو حسن: «هرگاه می دید مردم عراق و سوریه از اوضاع بسیار شکایت می کردند، همواره آنها را به صبر و شکیبایی و خیر دعوت می‌کرد.»

سیرج: «جمله مشهوری که همیشه آن را به برادران می گفت این بود که به نزدیکان و برادرانتان توجه داشته باشید و صبر کنید و خیر در پیش است.»

ابو حسن: «خدای متعال انسان ها را امتحان می کند، انسان باید صبر کند، خدا با صبرکنندگان است. انسان اگر صبر کند، نتیجه خواهد گرفت. با سختی آسانی هم هست. حاج قاسم همیشه خوش بین بود، بینش داشت، دورنگر بود. می گفت ما برخورد مستقیم با دشمن اسرائیلی خواهیم داشت و خود او همه را برای این نبرد آماده می کرد. در غزه، در جنوب لبنان، جنوب سوریه، حتی با آزادسازی عراق از سیطره داعش، او پایه گذار رابطه ای نزدیک بین لبنان و سوریه و عراق و ایران بود، برای اینکه از مسلمانان در برابر چشم داشت های آمریکا و اسرائیل محافظت و حمایت کند.»

 

آخرین اخبار