يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۲۲

حاج قاسم می‌گفت همه رزمندگان بچه‌های من‌ هستند

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت سومین سالروز شهادت سردار رشید اسلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی مراسمی را با حضور سردار محمود چهارباغی از مسئولان و فرماندهان وقت توپخانه سپاه در محور مقاومت، مدیران، راویان دوران دفاع مقدس و برخی از پژوهشگران برگزار کرد.
حاج قاسم می‌گفت همه رزمندگان بچه‌های من‌ هستند
کد خبر: ۵۶۵۹۸۲

به گزارش ایران اکونومیست، در این مراسم سردار محمود چهارباغی به نقل خاطرات خود در همراهی با شهید مقاومت سردار حاج قاسم سلیمانی در محور مقاومت پرداخت. وی با اشاره به روزهای پر التهابی که در دمش برپا بود، گفت: من اولین بار که رفتم آنجا همه مضطرب بودند، نگران. داعشی ها داشتند فرودگاه دمشق را می‌گرفتند، تمام بود. من تا نزدیکی‌های فرودگاه آمدم. شب اول که آمدم حاج قاسم را ببینم، ماشین ما را از اطراف فرودگاه می زدند. در مسیر هم از اتوبان که به سمت دمشق می‌رفتیم، ماشین ما را هدف قرار داده بودند.

 

به‌سختی عبور کردیم و به دمشق رسیدیم و نزد حاج قاسم رفتیم. گفتم «حاجی دارند فرودگاه را می‌گیرند»، گفت «نه. نفر فرستادم آنجا حواسشان هست.» همین‌طور هم شد. حاج قاسم اولین عملیات را در جنوب دمشق، زیر بلندی‌های جولان انجام داد. عملیات‌ها الحمدالله موفق و خوب بود.

 

حاج قاسم گفت «این عملیات را به اسم ارتش (سوریه) قلمداد کنید، کسی جلوی دوربین نرود.» ارتشی‌ها آمدند؛ غنائم را گرفتند، اسرا را تخلیه کردند. یک‌شور و ولوله‌ای در سوریه به وجود آمد. یک منطقه بزرگی آزاد شد. یک‌کمی ارتش سوریه روحیه گرفت.

 

گام بعدی، اطراف حرم حضرت زینب (س) و در خود دمشق بود. حلقه محاصره را گسترده‌تر کردند. گام بعدی سراغ حلب رفتیم. در جنوب حلب، عملیات بزرگی به نام "محرم" انجام شد، خیلی وسیع و پیروزی‌های بزرگی به دست آمد. عبطین، شغیدله، تل العیس، شهر عیس، خان طومان، روستای خلصه؛ همه این‌ها را بچه‌ها یکی، یکی عملیات کردند و آزاد کردند.

 

وی افزود: یک روز یادم هست در شهر خلسه، حاج قاسم گفت «حاج محمود، ماشینت را روشن کن به خلصه برویم.» گفتم «حاج‌آقا کجا خلصه؟ خلصه هنوز درگیری است، آزاد نشده که! پاک‌سازی نشده، آلوده است.» گفت «من می‌روم اونجا. میخوای بیا، نمی خوای نیا. می‌ترسی؟» گفتم «من نمی‌ترسم. شما صلاح نیست الآن بروی...» گفت «من میروم.» گفتم «منم میام، برویم.»

 

حاج قاسم هرکجا می‌رفت به معنای مهم‌ترین جای نبرد بود

 

به حمام رفت و غسل شهادت کرد، اومد داخل ماشین من، هنوز داشت سرش رو با چفیه خشک می‌کرد. گفت «برویم.» به شهر خلصه رفتیم. دیدم ای‌بابا! شهر دو قسمت شده. درگیری سختی برپاست، گفتم «حاجی صلاح نیست شما بروید. شما اینجا وایسا ما برویم.» گفت «نه» رفتیم تو درگیری رفت بالای پشت‌بام. پشت بی‌سیم ایشان معروف به حبیب بود. گفت «از حبیب به کلیه واحدها. من اینجا هستم. فلان جا را بروید.» می‌خواست بگوید من هستم. همه‌وقتی متوجه می‌شدند حاج قاسم هست، انرژی‌هایشان چند برابر می‌شد. دشمن هم که استراق سمع می‌کرد، وقتی متوجه حضور ایشان می‌شد، انرژیش تحلیل می‌رفت. می‌فهمید که اینجا که حاج قاسم خودش آمده، یعنی مهم‌ترین جا. این‌رو بگم داخل پرانتز، حاج قاسم هرکجا می‌رفت؛ بدین معنا بود که آنجا مهم‌ترین جای نبرد بود. اگر حاج قاسم جایی از منطقه نبرد نبود، یعنی اینجا زیاد اهمیت نداشت.

 

حاج قاسم خود را در نوک پیکان جنگ قرار می‌داد

 

حاج قاسم در نوک پیکان جنگ خود را قرار می‌داد. این‌که بشینیم عقب و ۱۰ کیلومتر عقب‌تر فرمانده بشیند و به سربازها بگوید بروید جلو و سربازها بگویند ما رفتیم نشد و برگشتیم، این‌جوری نبود. لذا در هشت سال دفاع مقدس هم این اتفاق افتاد. می‌گفتند شما فرمانده هایتان بلد نیستند. همت بلد نبود، خرازی بلد نبود که می‌رفت جلو. این‌ها که نباید بروند جلو.

 

اصلاً این‌جوری نیست طبع انسان. بچه بسیجی اگر ببیند فرمانده اش جلو رفته او نیز می‌رود. حاج قاسم همه‌جا نوک پیکان بود. شب‌ها می‌رفت شناسایی، یکبار به او گفتم «حاج‌آقا نرو شناسایی، یکبار می گیرنت، خیلی برای نظام هزینه دارد.» به من گفت «حاج محمود، تو اگر پسر خودت پس‌فردا بخواد بره عملیات کنه، نمی روی شناسایی؟» گفتم «چرا» گفت «همه این بچه‌ها؛ عراقی‌ها، پاکستانی‌ها، لبنانی‌ها، افغان‌ها، بچه‌های من‌ هستند. پس‌فردا من میخوام این‌ها رو بفرستم جلو، باید بدونم کجا اینا رو می‌فرستم.»

 

آخرین اخبار