يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۶ دی ۱۴۰۱ - ۰۷:۱۲

خداحافظ پدرخوانده!

کتاب «خداحافظ پدرخوانده: درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستان‌نویسی ایرانی» نوشته علی‌اصغر شیرزادی منتشر شد.
خداحافظ پدرخوانده!
کد خبر: ۵۶۲۲۶۴

به گزارش ایران اکونومیست، «خداحافظ پدرخوانده»، گزیده‌ای است از مهم‌ترین تحلیل‌های مطبوعاتی علی‌اصغر شیرزادی، داستان‌نویس و روزنامه‌نگار پیشکسوت، درباره ادبیات ایران و جهان. این نوشته‌ها در دو بخش گرد آمده‌اند.

بخش اول شامل درنگی بر شش رمان جهانی است که با این مطالب همراه است: «بترسید تا رفیق استالین نترسد» («بچه‌های آربات»: پوست انداختن آناتولی ریباکف با نوگرایی سنجیده در سنت رمان‌نویسی روسی)، «رمز بزرگ؛ پوشیده در دایره رمزهای کوچک»(ژرف‌اندیشی فلسفی- روان‌شناختی فریدریش دورنمات در رمان جنایی، پلیسی «قاضی و جلادش»)، «دلقک‌ها در سرزمین فساد و مترسک‌های وحشت» (شورش ماندگار پسامدرنیستی هرتا مولر علیه توتالیتاریسم کمونیستی در «سرزمین گوجه‌های سبز»)، «شب؛ بهترین‌ تکیه روز» (درخشش خلاقیت کازوئو ایشی گورو در بازآفرینی ذهن و زبان  یک «نوکر» نمونه انگلیسی در  «بازمانده روز»)، «دشوار و پیچیده، مثل زندگی» («جاده فلاندر»: اینجا مضحکه شوم و مبهم معناباختگی جنگ و زندگی، چون کلافی برهم پیچیده در تخیل مشترک و فعال کلود سیمون و خواننده تیزهوش عینیت می‌یابد و گشوده می‌شود.)، «در سلسله مراتب ترس» («عصر قهرمان»، نخستین رمان ماریو بارگاس یوسا، راه دشوار او را به سوی جهان گشود).

بخش دوم نیز  ن به داستان‌نویسی ایران اختصاص دارد که این یادداشت‌ها در آن درج شده است: «بنویس تا زنده بمانی» (کشف معنا و بازآفرینی زندگی در داستان‌نویسی ایرانی)، «میان‌مایگان دوان‌دوان می‌آیند...» (اشاراتی بر پیوند «میان‌بارگی» و «ابتذال» در میدان ادبیات داستانی)، «نرم و بی‌شتاب می‌دود، در روشنا تاریکی‌های جهان» (تأملی بر «نون نوشتن» محمود دولت‌آبادی)، «شوشر بی‌پایان علیه خود» (یعقوب یادعلی، نویسنده‌ای قراریافته در بی‌قراری)، «خدا کند قدر خودش را بداند!» (محمدعلی علومی، نویسنده‌ای شاعر و داستان‌سرا)، «داستان جست‌وجوگران حقیقت و حکایت مقلدان و شعبده‌بازان» (حاشیه‌ای بر آسیب‌شناسی داستان‌نویسی در ایران)، و «خداحافظ پدرخوانده» (جلال آل‌احمد؛ نویسنده‌ای که «داستان» نمی‌نوشت).

 شیرزادی درباره مرحوم «یعقوب یادعلی» نوشته است: یادعلی، نه زیبا می‌نویسد و نه دلپذیر یا مثلا تکان‌دهنده. نه، او شاید بی‌ هیچ قصد و عمد یا تلقی از پیش‌ تعیین شده، چنان نمی‌نویسند که شما را با اکتشافات بی‌بدیلش خیره کند یا در موجی پایین‌تر، تارهای حساس انگاره‌های تازک ذهنی زیباشناخی‌تان را به رعشه درآورد. یادعلی نه نویسنده‌ای است ناگهانی و ماجراجو و نه -دور از جانش!- ارقه‌ای شعبده‌باز تا بخواهد فیل هوا کند یا هزار کبوتر بدبخت را از کلاه شعبده و شمامورتی به پرواز درآورد، با این عشق و اشتیاق که حتما و قطعا در خاطر خطیر و مبارک‌تان مقبول افتد و از مزایای تام و تمام این مقبولیت بهره‌ها ببرد.

این نویسنده محکوم به نوگرایی سرشتی و درونی شده، می‌توان خط نهایی پیوند ناگزیر جان دردمند و ذهن خلاق او را با هرآن‌چه از اعماق این جغرافیا و در عرصه تاریک تاریخش سلسله‌جنبان نویسندگان و شاعران تمام عیار و شش دانگ بوده، دید و دریافت.

 داستان‌نویسی برای او نه تفنن است و نه پل و نه نرده‌بان. در دنیای او شاید ادبیات و به طریق اولی داستان، دلیلی باشد برای زندگی و خیره نگریستن به مفهوم دائما دگرگون شونده هستی، اگر چنین باشد، که هست، در نگاهی دیگر لابد می‌توان نویسنده دو مجموعه داستان «حالت‌ها در حیاط» و «احتمال پرسه و شوخی» و رمان «آداب بی‌قراری» را در پرهیز از مفهوم دم‌دستی و منقبض واژه «تعهد»، متعهد دانست، متعهدی که هرگز نیازی به توجیه خود ندارد؛ نویسنده‌ای بدون حاشیه که ادبیات برایش برتر و فراتر از یک نظام اندیشگی‌ است؛ داستان‌نویسی که ادبیات را بررای طرح کردن هیچ‌ جریان نظام‌مند اندیشه‌ای خرج نمی‌کند...

 او درباره «محمدعلی علومی» نیز نوشته است: او نویسنده‌ای است شش دانگ که با تشخص زبان و تسلط حرفه‌ای در کاربرد هر عنصر داستانی، به لحاظ نوع خاص و منحصر به فرد هستی‌شناسی‌اش، می‌تواند - فرارونده از هر مصالحه و محاسبه‌ فرضا مرحله‌به مرحله به وحشت‌ بیندازد و همزمان چنان غمناک بخنداندت که اشک سرتاسر چشم‌انداز عالم و آدم را در نگاه و نظرگاهت به رعشه درآورد.

 محمدعلی علومی، صاف و صافی - بی‌هیچ وام‌گیری و شیدایی مقلدانه از آستان این و ان نویسنده در بوق رفته جهانی و نیمه‌جهانی- داستان و رمان نوشته و می‌نویسد و خوشا رها از هر قید و قرار و بیرون و بری از هر «باند» و «محفل» و ادبیات و غیره، و آزاد از برهم بافتن و سرهم کردن «ادبیات‌جات!» متواری در زاویه و کارگاه شخص شخیص خود،  بر همه آنچه باور داشته و دارد اصرار می‌ورزد و تک افتاده پیش می‌رود تا مستغنی از درآویختن بر حاشیه‌هایی فربه‌تر از متن، چند سر و گردن از مدعیان پر مدعا و کباده‌کشان گودهای پر از خالی، کار خود بسامان بسازد و بار خود -لاجرم- برپاهای خود ببرد.

 شیرزادی همچنین درباره «جلال آل‌احمد» می‌نویسد: شادروان جلال آل‌احمد را بدون در نظر داشتن مجموعه شرایط سیاسی و اجتماعی سراسر دورانی که نویسنده‌ای چون او در متن و حواشی آن خود را شناخت و بازیافت- نمی‌توان از سنخ «دیکتاتور» روشنفکر  یا «روشنفکر» دیکتاتور به شمار آورد، یا با لحن و بیانی شاید بیشتری قرین با حقیقت، آن بزرگوار را «پدرخوانده» یک دوره خاص روشنفکری بازشناسی کرد.

جلال‌آل‌احمد، به شهادت مجموعه نوشته‌هایش، با تأسی از سنت و قاعده‌ای کهن و دیرین - که نه فقط تا دوران او مرسوم می‌نمود، بل هنوزاهنوز هم در تتمه‌های عقب‌ماندگی مختار دوام آورده است، تا کماکان «علامه‌»هایی همه‌چیز دان و همه‌فن حریف بپرورد- فضل و فرزانگی را در بسیاری رشته‌ها و عرصه‌های تخصصی متعدد از دانش‌ها و هنرها دنبال می‌کرد. به همین‌رو، در حاشیه و یا در میان متن مشغله‌های عدیده، خود را «داستان‌نویس» هم به جای آورده بود. بدون هیچ تعارف مسامحه‌آمیز ریاکارانه باید پذیرفت که بخش اعظم آنچه شادروان جلال‌آل‌احمد به عنوان داستان و رمان نوشته، دست‌کم در تعریف‌های امروزی، اساسا داستان و رمان به حساب نمی‌آید.

کتاب «خداحافظ پدرخوانده: درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستان‌نویسی ایرانی» نوشته علی‌اصغر شیرزادی در  ۱۰۸ صفحه با شمارگان ۳۰۰ نسخه و با قیمت ۵۰ هزار تومان در نشر خزه  عرضه شده است.

خداحافظ پدرخوانده!

باقر رجبعلی، نویسنده، و فعال رسانه‌ای نیز در یادداشتی درباره کتاب تازه منتشرشده علی اصغر شیرزادی برای ایران اکونومیست نوشته است: بعد از مدت‌ها، چشم ما به جمال اثری دیگر از نویسنده حسابیِ دورانمان روشن شد؛ «خدا حافظ پدرخوانده!». ما، شیرزادی را از همان زمان که صفحه «وادیِ ادبیات» را در روزنامه اطلاعات می‌چرخاند، پیدا کردیم. شاگردش شدیم و بسیار از بودن در کنارش سود بردیم. نثر فاخر و جانانه او دلمان را می‌لرزاند، روحمان را جلا می‌داد و قلم‌مان را می‌پروراند.

عاشقِ حرف‌های پوست‌کنده‌اش بودیم و شیفته صراحتِ کلام و مرامِ مردانه‌اش. هر چه را که می‌نوشت، می‌بلعیدیم و چشم‌مان از سطرهایی که در نقدها و داستان‌هایش می‌آفرید، روشن می‌شد. اما همیشه در حسرت کارهای تازه‌اش می‌ماندیم، چون کم می‌نوشت و همان‌هایی را هم که می‌نوشت، چاپ نمی‌کرد؛ مگر آن که دوستی، رفیقی، آشنایی اصرار و تمنّا می‌کرد. آن وقت بود که با خواندن اثرِ تازه‌ای از او، زنده می‌شدیم و روحیه می‌گرفتیم.

او با اشاره به مطالب کتاب و این‌که پیشتر آن‌ها را خوانده است، ادامه داده است: حیفم آمد که خواندنشان را به دیگران توصیه نکنم. نثر کوبنده شیرزادی، مرا به یاد نثر جانانه نویسندگانی مانند: اکبر رادی، قاسم هاشمی‌نژاد و حسین فرهمند در آیندگانِ ادبی و بابک احمدی و ایرج کریمی در مجله فیلم می‌اندازد. ایضاّ به یاد نثر نویسنده‌های تکرار نشدنی مانند: پرویز خرسند، پرویز زاهدی، جمشید ارجمند، کیهان رهگذار و... نثر این‌ها، اصیل و جاندار و خونین است. وقتی به رگ‌هایت نفوذ می‌کند، می‌روی به دوران ابوالفضل ببهقی؛ آن نویسنده- گزارشگری که حقایق را در هاونِ عشق می‌کوبید و خوراکِ دگرگون‌کننده‌ای برای جانت فراهم می‌کرد. مطالب کتاب «خداحافظ پدرخوانده » هم برای ما چنین ماجرایی خواهد داشت.

او در بخش دیگری از یادداشت خود آورده: در این دورانِ قحطیِ کتاب‌های خوب درباره داستان‌نویسی، چه سعادتی است که چنین آثاری برای ما عاشقانِ ادبیات داستانی منتشر می‌شود.

 

آخرین اخبار