پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۵ دی ۱۴۰۱ - ۰۷:۵۲

کامران نجات‌اللهی که بود؟

«۵ دی ۱۳۵۷ در تاریخ روزهای پرشور آن سال به نام «کامران نجات‌اللهی»، استاد جوان دانشکدۀ پلی‌تکنیک (‌دانشگاه امیرکبیر کنونی)، ثبت شده است؛ نامی که اکنون با اضافه‌شدن عنوان «استاد شهید» بر پیشانی خیابانی نشسته که قدیمی‌ترها هنوز با نام خیابان «ویلا» می‌شناسند؛ خیابانی با نمادهای ماندگار به مثابه بخشی از هویت شهری نه یک‌سره عمودی و تجاری‌شده و بی‌روح.»
کامران نجات‌اللهی که بود؟
کد خبر: ۵۶۱۵۷۶

به گزارش ایران اکونومیست، در یادداشتی در عصر ایران آمده است: «روایت مشهور این است که در جریان تحصن ۷۰ استاد دانشگاه در ساختمان وزارت علوم در خیابان ویلای تهران و در اعتراض به ممانعت از ورود آنها به دانشگاه در یک هفته قبل (۲۸ آذر ۱۳۵۷) یکی از آنان که تنها ۲۴ سال داشت با گلولۀ یک سرهنگ شهربانی کشته می‌شود.

اگر نام کامران نجات‌اللهی بر سر زبان‌ها افتاد و شوری به‌ پا کرد تنها به این سبب نبود که اتفاق در همان ساختمانی رخ داد که دانشگاهیان تحصن کرده بودند بلکه به سبب شهادت یک یا دو نفر در مراسم تشییع در روز بعد هم بود. آیینی که با حضور آیت‌الله طالقانی جلوۀ دیگری پیدا کرده بود.

دربارۀ شهادت نجات‌اللهی این روایت هم گفته می‌شود که قتل او به خاطر تیراندازی به متحصنان نبوده بلکه یک لحظه به بالکن طبقه ششم رفته و دست بر قضا تیر هوایی شلیک شده در خیابان و مقابل ساختمان به او اصابت می‌کند نه آن که پلیس به روی متحصنان آتش گشوده باشد.

با اینکه ۷۰ استاد دانشگاه در آن جمع حاضر بودند اما چون روزنامه‌ها در اعتصاب بودند، گزارشی در دست نیست تا از زبان شاهدان عینی ماجرا گفته شده باشد و اتفاق تشییع جنازه هم بر اصل خبر سایه انداخت.

هفت نکتۀ دیگر در چهل‌وچهارمین سالگرد نیز قابل اشاره است:

نخست اینکه روزنامه‌های مهم و سراسری از ۱۵ آبان ۱۳۵۷ و در اعتراض به استقرار دولت نظامی غلامرضا ازهاری و دخالت نیروهای حکومت نظامی در توزیع روزنامه‌ها به بهانۀ مقررات منع آمدوشد شبانه دست به اعتصابی زدند که ۶۲ روز طول کشید و وقتی بازگشتند که شاپور بختیار نخست‌وزیر شده بود.

هر قدر اعتصاب سه‌روزۀ قبلی در مهرماه ستوده و با دستاورد توصیف شده این یکی اما در سال‌های بعد سرزنش شده؛ چرا که از تأثیرگذاری گفتمان روشنفکری و مرجعیت رسانه‌های داخلی کاسته شد و شایعه و رادیو بی‌بی‌سی و منابع سنتی جای روزنامه‌های حرفه‌ای را گرفت و اتفاقات مهمی چون دو راهپیمایی تاریخی تاسوعا و عاشورا و قتل همین استاد جوان مجال انعکاس نیافت. هر چند روزنامه‌نگارانی که به اعتصاب نپیوستند از این فرصت بهره بردند و تصویر کامران نجات‌اللهی بر جلد مجله «جوان» نشست تا نشان دهد اعتصاب مطبوعات تا چه حد نادرست بوده است و کسی هم نه مانع انتشار آن مجله شد نه توزیع آن و حالا مهم‌ترین منبع تاریخی اتفاقا همان مجله است.

درست است که روزنامه‌ها بعد از اعتصاب در این باره نوشتند ولی این منبع، مقدم است و از نکات قابل توجه در گزارش آن اشاره به پدر کامران و عموی اوست در حالی‌ که در گزارش‌های بعدی همه جا تنها صحبت از مادر بود. همچنین در روایت هفته (‌به اعتبار هفته‌نامه‌بودن) به تلاش برای عبور از نرده‌های سفارت امریکا در خیابان تخت جمشید (طالقانی) در روز سوم دی ۵۷ هم اشاره می‌شود.

دوم اینکه اگرچه همان موقع گفته شد که نجات‌اللهی در حال سخنرانی هدف گلوله قرار گرفته اما او در بالکن طبقه ششم گلوله خورد نه در محل تحصن و حین سخنرانی. ضمن اینکه در جمع‌های اعتراضی از این دست، چهره‌های شناخته‌شده و اسم و رسم‌دار نطق می‌کنند نه یک جوان ۲۴ساله و تازه‌استخدام‌شده که گویا پیگیر مراحل اداری کار خود بوده است.

وجه سوم ریشه ماجراست. ۲۸ آذر از ورود گروهی از استادان و غالبا مربوط به رشته‌های پزشکی جلوگیری می‌شود و آنان طبعا اعتراض می‌کنند و روز بعد به دعوت سازمان ملی دانشگاهیان به طبقه پنجم و دبیرخانه دانشگاه می‌روند تا اعتراض کنند. کامران جوان البته گویا عضو این سازمان بوده و رشته اتصال اینگونه برقرار است.

اتفاق مهم‌تر به عنوان نکتۀ پنجم اما این بود که همان معترضان در بیمارستان پهلوی مشهور به هزار تختخوابی (امام خمینی کنونی) اجتماعی برگزار می‌کنند و دکتر کریم سنجابی، دبیر کل جبهۀ ملی ایران، در آن برای رد شایعات احتمال نخست‌وزیری خود و با توجه به زمزمۀ صدارت یک عضو ارشد جبهه ملی (‌شاپور بختیار) از لزوم پایان سلطنت و تشکیل «جمهوری دموکراتیک ملی ایران» سخن می‌گوید.

پنجمین موضوع قابل توجه و مرتبط این است که سال‌ها بعد در آرشیو ساواک (‌سازمان امنیت رژیم پهلوی) و در بخش شنود، نواری از شنود خانۀ علی امینی، نخست‌وزیر اسبق، با شخص محمدرضاشاه در شامگاه همان پنجم دی یا روز بعد به دست آمد که در آن شاه با مشکوک توصیف‌کردن قتل استاد جوان دربارۀ نوع برخورد با کریم سنجابی با علی امینی مشورت می‌کند.

دقت کنید! جهان، انقلاب ایران را با آیت‌الله خمینی و سخنان او در نوفل‌لوشاتو / فرانسه در لزوم براندازی سلطنت و جایگزینی جمهوری اسلامی می‌شناسد و دو راهپیمایی آذرماه هم رفراندوم پایان سلطنت تلقی شد و در داخل نیز همه جا سخن از آیت‌الله طالقانی است ولی دغدغۀ شاه این است که چرا کریم سنجابی از لزوم برپایی «جمهوری دموکراتیک ملی ایران» و نه استمرار پادشاهی سخن گفته است. وجه مرتبط با این نوشته در آن نوار صوتی همان اشاره به مشکوک‌دانستن قتل نجات‌اللهی است که فضا را رادیکال کرد و پیشاپیش بخت موفقیت دولت غیر نظامی را که قرار بود روی کار بیاید زیر سؤال برد.

ششم: در زنده‌بودن نام و یاد کامران نجات‌اللهی به جز تصمیم خسرو منصوریان، معاون اجتماعی شهرداری تهران بعد از انقلاب و رییس شورای نامگذاری خیابان‌ها در تغییر نام خیابان ویلا، نقش مادر او در اطلاعیه‌های بلندبالا و سیاسی کلی به جای ذکر اوصاف شخصی و حتی کارنامۀ سیاسی فرزند خود در هر سال قابل ذکر است و همین نشان می‌دهد او فعال سیاسی به مفهوم مصطلح کلمه نبوده یا حداکثر تازه عضو سازمان ملی دانشگاهیان شده بود.

این یادداشت اما فرصتی برای اشاره به یک نکته دیگر است که در این ۴۴ سال کمتر به آن پرداخته شده است.

کامران نجات‌اللهی متولد سال ۱۳۳۳ خورشیدی در شهرستان بیجار بوده و در نوجوانی برای تحصیل در دبیرستان دارالفنون به تهران می‌آید و پس از دیپلم در کنکور پذیرفته و دانشجوی دانشگاه علم و صنعت می‌شود و بعد از دریافت لیسانس در مقطع فوق لیسانس دانشکدۀ پلی‌تکنیک تحصیل می‌کند و با اتمام دوره به عضویت هیأت علمی همان دانشکده درمی‌آید و مشغول به کار می‌شود. در چه سنی؟ در ۲۴ سالگی.

لابد سطح نمرات چنین اجازه‌ای می‌داده وگرنه پارتی و رانت که نداشته و پلی‌تکنیک هم دانشکدۀ کم‌اعتباری نبوده که استادی آن بی‌صلاحیت لازم میسر شود؛ حال آنکه اگر به روال سال‌ها بعد درگیر خدمت سربازی یا با مانع شرط دکتری و انواع مصاحبه‌ها و گزینش‌ها و محدودیت‌های فزاینده روبه‌رو می‌شد چه‌بسا تا ۳۴ سالگی هم مجال استادی پیدا نمی‌کرد و شاید هم هرگز. هر چند شاید بگویید اگر استاد نشده بود طبعا زنده می‌ماند و در این فقرۀ خاص کاش مسیر برای ارتقای علمی او این قدر هموار نبود!

کامران نجات‌اللهی که بود؟

 

آخرین اخبار