این دسته از رسانه های غربی به ویژه آمریکایی در جریان سفر چهارم نوامبر (۱۳ آبان ۱۴۰۱) "اولاف شولتز" به پکن بیشتر بر انتقاد شدید چین نسبت به سیاست خارجی دولت آلمان متمرکز شدند که گفته بود:"رهبران سیاسی باید خونسردی و آرامشی داشته باشند تا چیزهایی را که نمی توانند تغییر دهند، بپذیرند و برای چیزهایی که می توانند تغییر دهند نیز شهامت داشته باشند و البته دانش و بینشی هم داشته باشند تا بین این دو حالت نیز تمیز قائل شوند. "
ظاهرا این سخن تند خطاب به کشورهای غربی برای کل بلوک غرب گران تمام شد و بیشتر رهبران غربی و رسانه های آنها با تفسیر این جمله رهبر چین آن را ضربه ای به همبستگی غرب ارزیابی کردند.
در راس این منتقدان اندیشکده آمریکایی "فارین پلیسی" قرار داشت که با متهم کردن شولتز به "تضعیف وحدت غرب در قبال چین" نوشت: "رویکرد صدر اعظم آلمان نسبت به چین به تنهایی شرکای داخلی، اتحادیه اروپا و بین المللی را از خود دور کرده است. "
در این تحلیل آمده است: "اگرچه تعامل دیپلماتیک با چین بسیار مهم است، به ویژه در شرایطی که دولتهای غربی روابط متشنج با این کشور را دنبال میکنند، اما با وجود اینکه جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا و دیگر رهبران جهان از نشست گروه ۲۰ در بالی اندونزی به عنوان بستری برای تعامل دو جانبه با شی استفاده کردند، اما صدراعظم آلمان به دنبال پیشروی از این گروه بود. "
به اعتقاد آنهااگرچه شولتز در زمان حضور در پکن مسائل دشواری را از جمله محکومیت حمله روسیه به اوکراین، نقض حقوق بشر در چین، تشدید تنش در تنگه تایوان، اعمال ناعادلانه اقتصادی و اجبار اقتصادی سایر کشورها از جمله لیتوانی به عنوان عضو اتحادیه اروپا را مطرح کرد، اما رویکرد او باعث گل آلود شدن سیاست های آلمان و اتحادیه اروپا در ارتباط با چین شد.
صدراعظم آلمان این تصور قوی را به جای گذاشت که اولویت او تقویت روابط اقتصادی آلمان با چین در زمانی است که دیگر رهبران اروپایی و شرکای ائتلافی اش در برلین در جهت مخالف حرکت می کنند.
شواهد نشان می دهد که این سفر بدون هماهنگی قبلی برلین با واشنگتن انجام شده است و واکنش های آمریکا خود گویای این امر بود چون هدف راهبردی آمریکا در چند سال خیر مهار سیاسی چین و تخریب توسعه اقتصادی و اجتماعی آن به منظور ایجاد ناآرامیهای داخلی سیاسی و دامن زدن به آن و مشکل آفرینی برای این قدرت نوظهور در حوزه دریای جنوبی چین به منظور ایجاد شکاف در رهبری پکن در منطقه و جهان است.
شولتز خود در مقاله ای در نشریه " فرانکفورتر آلگماینه " چنین استدلال کرد که اکنون زمان آن رسیده است که پس از ۳ سال وقفه به دلیل همه گیری کرونا با تغییراتی که در چین ایجاد شد، رویکردها نسبت به آن کشور نیز تغییر کند و باید مستقیماً با رهبر آن وارد گفت وگو شد چون تثبیت شی جین پینگ رهبر این کشور در راس قدرت تا حد زیادی موجب نگرانی غرب به ویژه آمریکا شد، زیرا شی نه تنها توانست موقعیت خود را در رأس امور تقویت کند، بلکه موفق شد حزب خود را در برابر نفوذ سیاسی غرب کنترل و دستگاه دولتی را در مقابل حملات نظامی یا اقتصادی امریکا و متحدان آن آماده جنگ کند.
تحلیلگران فارین پالیسی معتقدند که سفر اولین رئیس دولت از یک کشور اتحادیه اروپا به چین ضربه ای شدید از سوی شولتز به آمریکا تلقی میشود، مشخص نیست که آیا طرف آلمانی از سر حماقت آمریکا را خشمگین کرد یا اینکه با سفر به پکن در این برهه از زمان آگاهانه سیگنالی به واشنگتن میدهد مبنی بر اینکه آلمان و اقتصاد آن این بار و در صورت تحریمهای انتحاری جدید علیه چین در کنار رهبر آمریکا نخواهد ایستاد. "
با این وجود اگرچه آمریکا این اقدام شولتز را توهینی به خود تلقی کرد اما شدیدترین حملات علیه شولتز در خود آلمان حتی در درون ائتلاف حاکم به ویژه «ستون پنجم» و عوامل نفوذ واشنگتن در رهبری حزب در بوندستاگ و در دفاتر تحریریه «رسانههای با کیفیت» آلمان بود. چون آنها حتی قبل از آغاز دیدار صدراعظم با شی آن را با ادبیاتی خشن به شدت محکوم کرده بودند.
بررسی رسانه های اصلی آلمان نشان می دهند که شولتز با شرکای ائتلافی خود از جمله وزیران اقتصاد و امور خارجه - هر دو از اعضای حزب سبز- بر سر نحوه برخورد با چین اختلاف داشته است. به ویژه "جوزپ بورل" دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا در سخنرانی اخیر خود در جمع سفرای اتحادیه اروپا در مخالفت با اقدام صدراعظم آلمان گفته بود که اتکای اقتصادی به چین و روسیه دیگر قابل دوام نیست.
اما خود شولتز چنین استدلال می کند که آلمان و سایرین نمی توانند از تعامل با چین خودداری کنند. وی در این ارتباط معتقد است، جدایی "پاسخ اشتباهی" است. اما جدایی کامل از چین پیشنهادی نیست که به طور جدی روی میز باشد. ادغام چین با آلمان و اقتصاد جهانی بسیار گسترده است و از بین بردن آن اقدامی بسیار پیچیده و مضر خواهد بود.
او در دسامبر (شهریور) گذشته نیز در یک سخنرانی که دستور کار دولت اش را ترسیم می کرد، گفت:"ما باید سیاست چین خود را بر چینی که در واقعیت می یابیم استوار کنیم" و قول داد که "منافع آلمان و اروپا" را با اعتماد به نفس دنبال می کند. "
در شرایطی که اروپا در پی جنگ اوکراین همچنان در تلاش است تا وابستگی خود دست کم در حوزه انرژی را به روسیه به صفر برساند، چرخش این چنین آشکار آلمان به عنوان قدرت برتر اقتصادی اروپا به سمت پکن میتواند به «اتحاد شکننده» اروپاییها خدشه وارد کند.
نوربرت روتگن یکی از نمایندههای اپوزیسیون در بوندستاگ در این باره معتقد است: «با سفر به چین، آقای صدراعظم در حال دنبال کردن سیاست خارجیای است که منجر به از بین رفتن اعتماد شرکای نزدیک آلمان خواهد شد.»
این در حالی است که حتی وزیر خارجه کابینه اولاف شولتز یعنی "آنالنا بائربوک" هم با اذعان بر اینکه «نمیتوانیم به کشوری وابسته باشیم که ارزشهای مشترکی با آن نداریم»، تصریح کرده که این موضوع ریسک «باجخواهی سیاسی» را افزایش میدهد.
با این حال و به رغم هشدارهای متحدان اروپایی، صدراعظم تنها چند روز قبل از این سفر مجوز مشارکت شرکت چینی کوسکو(cosco) در پایانهحمل و نقل بندر هامبورگ (شمال) را صادر کرد و در این خصوص واشنگتن فشار زیادی به برلین وارد کرد تا سهم چینیها از مرز معینی تجاوز نکند.
راشا تودی نیز چند روز قبل در گزارشی با عنوان "شولتز در سفر به پکن واقعا به دنبال چیست؟ "، آن را به حسن نیت برلین نسبت به پکن ارزیابی کرد و در عین حال به شکست اهداف غرب در این سفر پرداخت و نوشت:قدرتهای غربی باید لفاظیها و سیاستهای خود را در مورد چین هماهنگ کنند تا از موضع قدرت به میز مذاکره بیایند.
این همه در حالی است که رهبران آمریکا همچنان بر طبل مخالفت با تعامل با چین می کوبند، تا جایی که "کوین مک کارتی" از رهبران جمهوریخواه این کشور با بیان اینکه در صورت انتخاب شدن به عنوان رئیس مجلس، کمیته ضد چین را تشکیل می دهد، گفت : دولت بایدن مقابل پکن ایستادگی کافی نمیکند.
با این همه تحلیلگران غربی و حتی در شرق معتقدند که سفر اخیر صدر اعظم آلمان به چین و نتایجی که از این سفر برای کشور خود گرفته است، نشانه چیزی جز انشقاق در بلوک غرب نیست که همواره تلاش می کند با مشی ایدئولوژیک منافع رقبای خود از جمله چین، روسیه، ایران را انکار و با اعمال تحریم های ظالمانه آنها را منزوی کند.
در همین حال رهبر چین در دیدار با شولتز به صراحت گفت، آلمان باید به مدرنسازی چین با روش چینی احترام بگذارد و آن را در روابط متقابل مد نظر قرار دهد، زیرا پکن بر روی منافع اصلی خود کار میکند. چیزهایی که با فشار خارجی قابل تغییر نیستند.
حتی یکی از تحلیلگران چینی در نشریه گلوبال تایمز این کشور نوشت : " شولتز به صراحت اعلام کرد که آلمان هیچ قصدی برای پیروی از مسیر قدیمی «ائتلاف» ندارد و چین را نمی توان منزوی کرد. "
پس باید اذعان کرد که تلاش های یکجانبه غرب به ویژه آمریکا برای منزوی کردن کشورهای شرقی تاکنون نتیجه ای جز انزوای خود آمریکا برای تقویت تعاملات با شرق نداشته است، تا جایی که اندیشکده فارین پالیسی ۴ آذر ۱۴۰۰ بعد از نشست بین المللی گفت وگوهای امنیتی هالفکس در کانادا با ۱۷ دیپلمات بلندپایه اروپایی و استرالیا درباره جایگاه آمریکا در میان متحدان غربی اش گفت وگو کرد و به این نتیجه رسیده بود که آنها به توانایی آمریکا در مواجهه غرب با چین به عنوان ابرقدرت جدید شک دارند.
تغییر جایگاه ابرقدرتی آمریکا در سال ۱۳۹۹ در سخنان ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه نیز آشکار بود چون او گفته بود که "آمریکا از تغییرات در دنیا مستثنی نیست و دوره هیمنه کشورهای بزرگ بر دنیا به سر آمده است، چون چین و آلمان به سمت قدرت بزرگ بودن از حیث تاثیرات سیاسی و اقتصادی حرکت می کنند و کشورهایی مانند برزیل و آفریقای جنوبی نیز در حال تقویت موقعیت خود هستند و می روند که موقعیت آمریکا را تهدید کنند.