اول اینکه باخت تیم ملی مقابل انگلیس، به مردمِ موافق و مخالف تیم ملی یا طیفی که به سیاستهای کشور معترض هستند، ربطی ندارد. مقصر اول این باخت رییس فدراسیون فوتبال است که دو ماه پیش با توجیه دو دستگی بینِ بازیکنان موافق و مخالف سرمربی قبلی، کیروش را در حد منجی تیم ملی و اعجازگر بالا برد و با قانع کردن برخی نمایندگان مجلس، این مربی پرتغالی را به تهران آورد.
مقصر دوم، سرمربی تیم ملی است که برنامه و تاکتیک درستی را برای این بازی انتخاب نکرد.
مقصر سوم نیز بازیکنان هستند که هر چند در جو بازی هجومی حریف حل شده بودند اما فعلا در حکم چوب دو سر طلا هستند. اگر سرود ملی را بخوانند فحش میشنوند، اگر هم نخوانند فحش میخورند. خلاصه اینکه فعلا سیاست توپ خود را به زمین فوتبال انداخته و چپ و راستِ سیاسی در حال گلزدن به دروازه تیم ملی هستند. سرمربی تیم ملی هم که نهمین سال حضور خود در ایران را تجربه میکند، با آگاهی کامل از فرهنگ ایرانی، در حال ماهی گرفتن از آب گِلآلود است و تقصیرات خود و بازیکنان تیم ملی را در این باخت به گردن تماشاگران دشمن حکومت انداخته است که از روی سکوها علیه تیم ملی شعار داده بودند. سیاست، در حالِ همه نوع بهرهبرداری از فوتبال است و برخی فوتبالیها هم در این راه با سیاست همراه شدهاند. در این میان فقط مردم هستند که ضرر میکنند، زیرا هم در سیاستهای حکومت خود را بازنده میبینند و هم در زمین فوتبال که غرور ملیشان شکسته شده است.
در وضع فعلی، بهترین کار، سکوت سیاستمداران است. اگر قرار باشد از یکطرف رسانههای سیاسی طرفدار حکومت به بازیکنان تیم ملی انگ بیتعصبی بزنند و از طرف دیگر منتقدین حکومت هم به تیم ملی توهین کنند، معنیاش این است که هر دو طیف در حال خوب جلوه دادن خود برای مردمی هستند که در حال حاضر نه حوصله تماشای فوتبال و نه تحمل شنیدن اخبار فیلتر شده را دارند.
اتفاقا سیاستمداران باید به این سوال جواب بدهند که اگر فکر میکنند باخت تیم ملی حال مردم را بد کرده است، چرا پس از فوت مرحومه مهسا امینی، حضور تماشاگران و علاقهمندان فوتبال را در ورزشگاهها ممنوع کردند، شاید اگر مردم به ورزشگاه میرفتند حالشان بعد از آن حوادث تلخ بهتر میشد! اما همه میدانیم که وقتی مسالهای به ضرر سیاستمداران باشد، روی همهچیز حتی مردم خط قرمز میکشند.
اعتماد