يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۲۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۶

گزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح سه شنبه *دم خروس یا حسن نیت اشتون

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «زوایای سفر اشتون به تهران»،«اجاره برای یک مأموریت»،«نقد مواضع رئیس‌جمهور»،«دم خروس یا حسن نیت اشتون!»،«نبرد شترها در خلیج‌فارس»،«سفر حقوق بشری اشتون در راستای تقسیم کار با امریکا»،«رسوایی اتحادیه عرب»،«چالش‌های ماموریت سوم اشتون»،«مردم متضرر گرانی‌های قانونی و غیرقانونی»،«ویژگی‌های ظریف»،«تمرین دولت برای شفافیت»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۳۴۳۵

خراسان:زوایای سفر اشتون به تهران

«زوایای سفر اشتون به تهران»عنوان یادداشت روز وزنامه خراسان به قلم دکتر مهدی مطهرنیا است که در آن می خوانید؛اگرچه کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز گذشته پس از سفری 3 روزه و دیدار با مقام های کشورمان و بازدید از شهر تاریخی اصفهان ایران را ترک کرد اما از چند جنبه می توان زوایای مختلف این سفر را بررسی کرد.نخست آن که این سفر در جغرافیای مکانی و زمانی ویژه ای انجام شد اولین سفر اشتون به تهران اهمیت جغرافیای مکانی آن را نشان می دهد جغرافیای زمانی آن نیز بیانگر گذر از مرحله نخست حل و فصل دیپلماتیک مسائل هسته ای است به علاوه این سفر نشان می دهد هم اکنون اروپا به این آگاهی رسیده است که جمهوری اسلامی ایران نظام حاکم بر یک کشور موثر در جغرافیای خاورمیانه و به تبع آن بر نظم بین المللی است.

دوم از منظر موضوعی این سفر از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که براساس قوانین مربوط به ظروف مرتبط و تاثیر متقابل موضوع های سیاسی بر یکدیگر ،خواه ناخواه مسائل عمده دیگر در کنار مسائل هسته ای مطرح و باید زمینه های حل و فصل مسالمت آمیز و عقلایی آن برای ایران آماده شود بنابراین بخواهیم یا نخواهیم با توجه به سیگنال های موجود ورود جمهوری اسلامی ایران به حوزه مسائل عمده دیگر هم چون ادعا در چارچوب حمایت از تروریسم، ادعاهای حقوق بشری و امثال آن وارد ادبیات سیاسی با تعریف عملیاتی خواهد شد. بنابراین سفر اشتون اهمیت می یابد. سوم شخص و شخصیت اشتون است .

اشتون به عنوان نماینده ۱+۵ و مسئول هماهنگی مذاکرات در کنار شخصیت اشتون به عنوان مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از اهمیت زیادی برخوردار است. باتوجه به مقوله های بیان شده باید بپذیریم که سفر اشتون به تهران فقط یک سفر نمادین نیست بلکه می تواند زوایای جدیدی در فضای موجود میان ایران و اروپا تعریف و در ارتباط با مسائل موجود ایجاد کند. اتحادیه اروپا به عنوان یک قدرت تعریف شده در نظام بین المللی باید خود را برای نظم آینده جهانی آماده کند.

اتحادیه اروپا متحد آمریکا در قالب غرب است ولی در عین حال باید پذیرفت که واژه Alliance در انگلیسی به معنی «اتحاد» در دانش واژگان روابط بین الملل نشان دهنده همکاری و رقابت توامان است از یک سو اتحادیه اروپا در قالب کشورهای غربی با کشورهای شرقی و چین در رقابت است و این رقابت در ساحت های گوناگون انجام می شود و در همان حال اروپای متحد در اردوگاه غرب در کنار آمریکا یک وجه رقابتی را نیز با این قدرت دنبال می کند.

نزدیکی به ایران به عنوان یک کشور مهم منطقه ای در مهم ترین منطقه جغرافیایی جهان در عصر حاضر در آینده برای اروپا از اهمیت جدی برخوردار است فراموش نکنیم اگر ترکیه در یک فرآیند زمانی در آینده به اتحادیه اروپا متصل شود تنها گام باقی مانده برای اروپا متصل شدن به آب های آزاد از سوی ایران است.اروپا به این آگاهی رسیده است که جمهوری اسلامی ایران نظام حاکم بر یک کشور موثر در جغرافیای خاورمیانه و به تبع آن بر نظم بین المللی است.

بر این باور هستم که در آینده یکی از جغرافیاهای رقابت برانگیز میان اروپا و آمریکا در قالب جغرافیای ایران شکل خواهد گرفت. هرچند انرژی می تواند در این مقطع این پیوند را تا حدی میان ایران و اروپا ایجاد کند اما پیش بینی می شود در آینده نیاز آمریکا و اروپا به انرژی خاورمیانه حدود ۶۰درصد کم خواهد شد .بنابراین در اینجا مسئله اصلی نه نگاه به نفت به عنوان یک کالای استراتژیک بلکه نیاز به ایران به عنوان جغرافیایی استراتژیک است. نباید فراموش کرد که کاهش نیاز به نفت به عنوان کالای استراتژیک در دستور کار کل غرب قرار دارد.

از منظری دیگر در خصوص روابط ایران و اروپا آنچه که مسلم است، اتهام حمایت ایران از تروریسم، ادعاهای حقوق بشری و مسئله اعراب و اسرائیل همواره به عنوان مسائل اصلی در ارتباط با ایران و غرب که اروپا نیز بخشی از آن است مطرح بوده و خواهد بود.این نکته که برخی از گرایش های سیاسی تاکید دارند که حل و فصل مسئله هسته ای با آمریکا پایان کار نیست و باعث خواهد شد که غرب در ارتباط با مسائلی چون حقوق بشر فشار خود به ایران را افزایش دهند یک تئوری قابل پذیرش است اما این نکته را نمی توانیم فراموش کنیم که در برخورد با هرکدام از این مقوله ها باید راه ها و خط مشی های اجرایی را برگزید که کمترین هزینه را برای مصالح کشور و منافع ملی داشته باشد و البته یکی از مصادیق آن حل و فصل مسائل هسته ای است.قرائن نشان می دهد که در آینده با بازشدن پرونده حقوق بشر علیه ایران از سوی غرب مواجه خواهیم بود به همین دلیل باید به بهترین نحو و در نظر گرفتن بهترین تدابیر زمینه حل و فصل آن را فراهم آوریم.

کیهان:اجاره برای یک مأموریت

«اجاره برای یک مأموریت»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛افراطیون نشاندار ابایی ندارند که بگویند دولت مسمّا به اعتدال و تدبیر و امید را رحم اجاره ای می دانند.
آقای ابراهیم اصغرزاده از اعضای شورای شهر اول تهران است؛شورایی که دو طیف اصلاح طلب آن بی سابقه ترین ناکارآمدی ها و دهن کجی ها را به مردم نشان دادند تا آن جا که دولت اصلاحات مجبور شد با انحلال آن، مانع از آبروریزی بیشتر شود. در بحبوحه همان کشمکش ها وقتی آقای عطریانفر گفت نمایندگان مجلس (ششم) به گزارش هیئت تحقیق و تفحص از شورا خندیدند، داد آقای کروبی رئیس مجلس درآمد که من یادم نمی آید نمایندگان به گزارش خندیده باشند اما شما در شورا به رئیس 7-8 میلیونی مردم تهران خندیدید و اصلاح طلبان را سرافکنده کردید.

اکنون آقای اصغرزاده از اعضای همان شورا با یک روزنامه مدعی حمایت از دولت- قانون- مصاحبه می کند و با تایید اینکه حذف آقای عارف از سوی اصلاح طلبان به خاطر احتمال رای نیاوردنش بود هرچند که سیاست روحانی را نمی پسندیدند، می گوید «چند وقت پیش به دوستانی به شوخی گفتم این [دولت] رحم اجاره ای برای پرورش یک نطفه است... البته قرار بود آدم های قوی تر از آقای خاتمی را به انتخابات بیاوریم اما آن قدر عقب نشینی کردیم که آقای خاتمی شد هاشمی، هاشمی شد روحانی. آقای روحانی متعلق به جناح محافظه کار است... حامیان روحانی اسب چموشی هستند که اگر کنترل نشوند به یک نیروی مخرب تبدیل می شوند.» سخنان اصغرزاده را باید با اظهارات محمدعلی نجفی در مصاحبه با هفته نامه آسمان (23 تیر 92) تکمیل کرد آنجا که به عنوان سخنگوی کمیته 7 نفره اصلاح طلبان می گوید «پس از ناامیدی از آمدن خاتمی یا هاشمی، پیشنهاد شد از 4 کاندیدای بالقوه که نهایتا می توانند نامزد اصلاح طلبان باشند بخواهیم ثبت نام کنند و نهایتا یکی را انتخاب کنیم. آقای روحانی در آن مرحله نبود. آقای مهرعلیزاده بود و آقای جهانگیری، محمد شریعتمداری، آقای عارف هم که عنوان کرده بود ثبت نام خواهد کرد. (اینکه چرا درباره نامزدی روحانی صحبت نشد) جمعی از اصلاح طلبان اعتقاد داشتند اگر ما فردی را که مواضع روشن تری در رابطه با گفتمان اصلاح طلبی داشته باشد انتخاب کنیم، بهتر است. در آن مرحله توافقی روی ایشان وجود نداشت... در آخرین نظرسنجی اصلاح طلبان [در روزهای قبل از انتخابات] روحانی 12/8 درصد و عارف 8 درصد رای داشت.»

تا اینجا روشن است که آقای روحانی نامزد افراطیون مدعی اصلاحات نبود و آنها در آخرین روزها با برآورد وضعیت پایگاه رای خود، به ناچار ریل عوض کردند تا به قول آقای اصغرزاده بتوانند از دولت جدید به عنوان رحم اجاره ای استفاده کنند. اکنون سوال این است که از نگاه افراطیون قرار است چه جنینی در دل دولت گذار رشد کند و اگر این جنین دچار عوارض خطرناک باشد آیا می تواند بر حیات و ممات دولت یازدهم اثر بگذارد یا خیر؟ این طیف عقیم- و افتاده از چشم مردم- کارنامه روشنی از رادیکالیسم، ساختارشکنی، پیوند با گروه های معارض اسلام و انقلاب، سیاسی کاری و سلب توانایی خدمتگزاری از دولت و مجلس، دشمنی با ارزش های اسلامی و ملی، آشوب افکنی و انواع زد و بندهای اقتصادی دارند و کمترین نشانه ای از اینکه از راه طی شده پشیمان باشند، بروز نمی دهند. بنابراین دور از خرد و قانون طبیعت است که از این شجره آفت خورده و بیمار، میوه ای شیرین به عمل آید. آنها که احترام ولی نعمت انتخاباتی هم طیف خود- خاتمی- را نگاه نداشتند و او را اردک لنگ، شاه سلطان حسین بی عرضه، روحانی ای که گروه خونی اش به اصلاح طلبان نمی خورد و باید از قطار اصلاحات پیاده اش کرد خواندند، به طریق اولی چرا باید به روحانی به دیده احترام بنگرند؟ زیست طفیلی این طیف، مستلزم ضعف و فلجی تدریجی میزبان است.

واقعیت این است که دولت با چالش های مهمی در حوزه های اقتصادی و سیاست خارجی دست و پنجه نرم می کند. متاسفانه از گفتار و رفتار برخی مسئولان دولتی نیز این گونه برمی آید که تدبیر و برنامه چندانی برای پس از انتخابات در میان نبوده است. در این میان دو راه بیشتر وجود ندارد. یا باید برای مشکلات موجود تدبیر و برنامه ریزی کرد و از دیگر اجزای حاکمیت و ظرفیت های نظام کمک گرفت و بار سنگین خدمتگزاری را با آبرو و عزت پیش برد. یا اینکه به تجویز تندروها، از روش مخالف خوانی و اپوزیسیون بازی دولت اصلاحات تقلید کرد و به فرافکنی مسئولیت های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی پرداخت. به جای خدمتگزاری، از نبود آزادی سخن گفت و حریم های ممنوعه شرعی و قانونی را مخدوش کرد و به نوعی تولید سرگرمی و هیجان نمود!

اکنون هرچند روز یک بار خبر تجلیل از یک نویسنده یا شاعر یا هنرمند ضد انقلاب و ترویج آثار آنان در فضای رسانه ای- ظاهرا تعمدا - منتشر می شود یا هر چند وقت یک بار، یک نشریه متظاهر به حمایت از دولت، به صریح ترین مقدسات مردم ایران اهانت می کند. و بدتر اینکه برخی مسئولان در این چرخه به بازی گرفته می شوند. اصرار به حرمت شکنی و ایجاد تقابل در درون کشور و نظام، اکنون از احتمال تصادف و خطا عبور کرده و به تدریج به اعتبار تکرار و تعدد آن، شکل خط ماموریتی به خود می گیرد. از قرائن چنین برمی آید که بناست با ایجاد ظرفیت تشنج و مجادله، مسائل اصلی کشور در مواجهه با جبهه استکبار و پیشرفت عمومی کشور در حاشیه بماند. این، ماموریت خط خارجی است و گویا به رغم میل برخی دولتمردان خدوم، برخی همکاران آنان نیز بدشان نمی آید که به جای عمل به وعده ها در زمینه گشایش اقتصادی و رونق تولید و مهار تورم، به این تشنج کمک کنند. بدین ترتیب می شود به جای پاسخگویی در قبال مسئولیت، مظلوم نمایی کرد و تا مدت ها در حاشیه مصونیت از پاسخگویی بود.

جای شگفتی است که به نام دولت محترم از یک روزنامه به خاطر پرونده فساد در قرارداد فروش گاز به شرکت کرسنت شکایت شود حال آن که آقای روحانی آذر سال 81- از جایگاه دبیر شورای عالی امنیت ملی- به رئیس جمهور وقت نامه نوشته و از واسطه بازی و عملکرد غیرقانونی در همین قرارداد انتقاد کرده است. وی درباره این قرارداد (14 برابر زیر قیمت برای 20 سال) می نویسد «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیرمعتبر که بنا بر گزارشات دریافتی از وزارت نفت طی سال های گذشته عملکردی ضعیف و توأم با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود... قیمت و شرایط قرارداد مذاکره در مقایسه با منطقه بسیار پایین و غیرمطلوب است.» چرا باید آبروی دولت محترم خرج متهمان این زد و بند هنگفت در سطح وزارت نفت شود؟ آیا این معنای اعلام حمایت مشاور رئیس جمهور از رسانه های افشاگر است؟!

اما به یک معنا، مهم تر از حوزه اقتصاد، حوزه استراتژیک فرهنگ و هنر و رسانه و مطبوعات است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضای مجلس خبرگان برای دومین بار طی 3 ماه گذشته هشدار دادند «مسئله فرهنگ، مسئله مهمی است. اساس این ایستادگی، این حرکت و در نهایت ان شاءالله پیروزی، بر حفظ فرهنگ اسلامی و انقلابی است و تقویت جناح فرهنگی مومن... دولت محترم هم باید توجه کند، دیگران هم توجه کنند. بنده هم در این نگرانی با شما سهیم هستم و امیدوارم مسئولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه می کنند. با مسائل فرهنگی شوخی نمی شود کرد، بی ملاحظگی نمی شود. اگر چنانچه یک رخنه فرهنگی به وجود آمد، مثل رخنه های اقتصادی نیست که بشود جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا یا یارانه نقدی داد؛ این جوری نیست. به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود.»
این دغدغه و نگرانی 3 ماه پس از دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با رهبر معظم انقلاب مطرح می شود.

ایشان در آن دیدار نیز با بیانی که راه هرگونه عذر را می بندد، فرمودند؛ «همان طور که آقای رئیس جمهور اشاره کردند، دولت و مسئولان موظفند که توجه کنند به جریان عمومی فرهنگ جامعه؛ ببینند کجا داریم می رویم، چه دارد اتفاق می افتد، چه چیزی در انتظار ماست. اگر چنانچه مزاحماتی وجود دارد، آنها را برطرف کنند؛ جلوی موانع را، عناصر مخرب را، عناصر مفسد را بگیرند. ما اگر چنانچه به یک باغبان و بوستان بان ماهر و زبده می گوییم که علف هرزه های این باغ را جمع کن، معنای آن این نیست که از رشد گل های این باغ می خواهیم جلوگیری کنیم... اگر این علف هرزه ها بود، مانع رشد آنها می شود. اینکه ما گاهی با بعضی از پدیده های فرهنگی به جدّ مخالفت می کنیم و انتظار می بریم از مسئولان کشور- چه فرهنگی چه غیرفرهنگی- و از این شورا که جلوی آن را بگیرند، به خاطر این است. یعنی معارضه با مزاحمات فرهنگی هیچ منافاتی ندارد با رشد دادن و آزاد گذاشتن و پرورش دادن مطلوبات فرهنگی... ما مسئولیت شرعی داریم، مسئولیت قانونی داریم در قبال فرهنگ عمومی کشور.»

متاسفانه آنچه از عملکرد برخی مسئولان فرهنگی در وزارت ارشاد و وزارت علوم برمی آید- که اعتراض شماری از علما و مراجع محترم را نیز برانگیخته- نگران کننده است. تذکرات مکرر برخی از مراجع عظام به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و امتناع از دیدار با وزیر علوم به اندازه کافی هشداردهنده است. روشن است پرچمداران انقلابی که به قیمت خون صدها هزار شهید پابرجا مانده، خوره ها و موریانه های ضد فرهنگ را تاب نمی آورند و امید اینکه دولت، خط اصلی مبارزه با این آفت ها باشد نه اینکه خدای نکرده برخی اجزای آن به بخشی از پازل ماموریت ناتوی فرهنگی دشمن تبدیل شوند. آنچه در این میان سلامت دولت را تضمین می کند، حُسن ظن دولتمردان نسبت به منتقدان ناصح و دلسوزی است که فراتر از بازی های جناحی و انتخاباتی، کژی ها و کاستی ها را گوشزد می کنند. این نیاز همه مسئولان است و دولتمردان باید مشتاق این گونه نقدها باشند. در غیر این صورت، خودکامگی راه به تباهی می برد. «مَن اِستبَدَّ بِرَأیه هلک.»

جمهوری اسلامی:درباره رقابت بانکها بر سر جذب نقدینگی

«درباره رقابت بانکها بر سر جذب نقدینگی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم سروش صاحب فصول است که در آن می خوانید؛نرخ سود تسهیلات و سپرده های بانکی در هفته های پایانی سال باز هم در کانون توجه رسانه ها و افکار عمومی قرار گرفته است. بهانه این توجه نیز این بار انتشار برخی گزارش های میدانی بود که از بالا رفتن نرخ سود سپرده ها و تسهیلات در شبکه بانکی خبر می داد.

فارغ از این گزارش ها برای مشاهده این رفتار از سوی بانکهای دولتی و خصوصی، کافی است تنها چند دقیقه ای در یکی از خیابان های شهر قدم بزنید یا صفحات روزنامه ها را تورق کنید و به آگهی های بانکها با دقت بیشتری نگاه نمائید. واقعیتی که از این گشت و گذارها رخ می نماید، در گرفتن رقابتی سخت و داغ میان بانکها برای ارائه پیشنهادهای جذاب تر به دارندگان نقدینگی است تا تشویق شوند پولهایشان را در یکی از بانکها سپرده گذاری کنند.

تا اینجای کار نه تنها اصلاً بد نیست بلکه بسیار هم خوب است چرا که برنده این رقابت در نهایت مردم یا به عبارت دقیق تر، سپرده گذاران هستند. یادمان نرفته که تا چندی پیش و به علت سیاست نادرست دولت های نهم و دهم و تبعیت محض بانک مرکزی از آن رویکرد اشتباه، بانکها اجازه پرداخت نرخ سودی بالاتر از آنچه شورای پول و اعتبار تعیین کرده بود را نداشتند و سپرده گذاران نیز ناگزیر بودند در ازای سپرده هایشان، سودی دریافت کنند بسیار کمتر از نرخ تورم و به این ترتیب متضرر می شدند. در چنان شرایطی هم هر کس امکان و قدرت حداقل ریسکی داشت، پولش را از بانک خارج می کرد تا صرف خرید و فروش دلار و سکه و... کند. اما اکنون حداقل شرایط و نرخهای پیشنهادی از سوی بانکها به گونه ای است که فاصله میان نرخ سود پرداختی و تورم آنقدر کاهش پیدا کرده که عده زیادی از دارندگان نقدینگی را نسبت به سپرده گذاری مجدد در بانکها متقاعد کند.

با این حال دو پرسش همچنان مطرح است و لازم است پاسخ روشنی به آن ها داده شود؛
پرسش اول اینست که اصل این رقابت بین بانکها چرا شکل گرفته است؟ به عبارت دیگر چرا خلاف رویه مرسوم در بانکهای دنیا که تمام تبلیغات و تلاششان متمرکز بر تشویق متقاضیان تسهیلات به دریافت وام از آن ها است بانکهای ایرانی تمام هم و غمشان جذب سپرده بیشتر است؟

برای یافتن پاسخ این پرسش باید رفتار شبکه بانکی را در مختصات زمانی و مکانی اقتصاد کشور بررسی کرد. واقعیت این است که طی هشت سال دولت های نهم و دهم، سیاست های نادرست دولت های وقت در حوزه پولی و بانکی، مشکلات زیادی برای بانکها بوجود آورده بود.

کاهش دستوری نرخ سود تسهیلات بانکی، طی این سال ها و افزایش شدید تسهیلات تکلیفی برای بانکها در قالب های مختلفی مانند تسهیلات بنگاه های کوچک و زودبازده، مسکن مهر و... از یک سو بانکها را با خروج سپرده ها و از سوی دیگر با بالا رفتن میزان تسهیلات پرداختی مواجه کرده است؛ تسهیلاتی که بخش زیادی از آنها هم بازپرداخت نشده و به مطالبات معوق تبدیل گردیده است.

این روند آنچنان سرعت گرفته بود که در مقطعی نسبت به تسهیلات پرداختی به منابع جذب شده توسط بانکها به 107 رسید یعنی بانکها نه تنها از حد استاندارد بلکه بیشتر از کل منابعشان، تسهیلات پرداخت کرده بودند. در چنین شرایطی کاملاً طبیعی است که بانکهای کشور به شدت تشنه جذب منابع از جامعه باشند خصوصاً اینکه در همین مدت مقدار نقدینگی موجود در جامعه نیز به شدت افزایش یافته بود و ایجاد اندک جذابیتی از سوی شبکه بانکی، کافی بود تا بخش عمده ای از این نقدینگی را به بانکها باز گرداند.

تصمیم شورای پول و اعتبار در اسفند سال 91 به بانکها این اجازه را داد چرا که براساس آن تصمیم، تعیین نرخ سود سپرده ها به خود بانکها واگذار شد. با چنین تصمیمی، بانکهای کشور وارد رقابتی شدید برای جذب منابع از جامعه شدند.

پرسش دوم به تأثیر افزایش نرخ سود سپرده ها بر نرخ سود تسهیلات و رابطه آن با افزایش قیمت کالاها و خدمات باز می گردد.

موضوع از این قرار است که برخی از منتقدان معتقدند با افزایش مبلغی که بانکها باید برای سپرده ها پرداخت کنند طبعاً نرخ سودی هم که از تسهیلات دریافت می کنند، بالاتر می رود، کما اینکه درحال حاضر شاهد افزایش متوسط نرخ سود تسهیلات بانکی به حدود 25درصد هستیم که در قالب عقود مشارکتی دریافت می شود.تا اینجای استدلال این منتقدان درست است اما اختلاف نظر از آنجایی آغاز می شود که این افراد که عمدتاً نیز فعالان صنعتی هستند، ادعا می کنند سهم افزایش هزینه های تأمین مالی که نرخ سود تسهیلات بانکی جزو آن است، در قیمت تمام شده کالاها و خدمات به 20درصد هم می رسد، درحالی که بررسی های مقایسه ای در صورت حساب سود و زیان و ترازنامه بیش از 300 شرکت بررسی نشان می دهد که سهم این هزینه در قیمت تمام شده این شرکت ها کمتر از 6درصد است. به این ترتیب قسمت دوم این استدلال که افزایش نرخ سود تسهیلات به تورم شدیدمنجر می شود، چندان از وجاهت برخوردار نیست.

نکته مهم این است که به دلیل شرایط بسیار بد بانکها از نظر منابع، طی سال های قبل که نرخ سود تسهیلات به صورت دستوری پایین نگاه داشته شده بود، عملاً امکان پرداخت تسهیلات به متقاضیان وجود نداشت و معمولاً این متقاضیان ناگزیر از مراجعه به بازار غیرمتشکل و غیررسمی و تأمین نقدینگی با نرخ هایی بسیار بالاتر از شرایط امروز بودند.

در جمع بندی باید گفت به نظر می رسد در شرایط فعلی بانک مرکزی سعی دارد با باز گذاشتن دست بانکها در پرداخت سود به سپرده ها با نرخهای بالا، نقدینگی را از جامعه جمع کند. به این ترتیب بانکها امکان پرداخت تسهیلات را به بخش های مولد پیدا می کنند. متقاضیان نیز ترجیح می دهند بین عدم دریافت تسهیلات و دریافت تسهیلات با نرخ بالاتر، خیالشان از دسترسی به تسهیلات آسوده باشد تا بتوانند برای تولید برنامه ریزی کنند. به این شکل اگرچه قیمت تمام شده محصولات به علت افزایش نرخ سود تسهیلات بالا می رود ولی از یک سو با جمع شدن نقدینگی زائد از جامعه، زمینه تورم پولی تا حدودی از بین می رود و از جانب دیگر با دسترسی تولید کنندگان به منابع مالی، تولید و عرضه افزایش می یابد که نتیجه آن هم کاهش تورم است. در چنین وضعیتی در میان مدت و با کاهش تورم، قطعاً نرخ سود انتظاری برای سپرده ها هم کاهش می یابد و بانکها می توانند سود کمتری به سپرده ها پرداخت و در ازای آن سود کمتری هم از تسهیلات دریافت کنند.

رسالت:نقد مواضع رئیس جمهور

«نقد مواضع رئیس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که د آن می خوانید؛مواضع آقای روحانی رئیس جمهور محترم در مراسم اختتامیه جشنواره مطبوعات واکنش هایی را در میان نخبگان و اهل رسانه در همان جلسه به همراه داشت.اگر با نگاه انصاف و عدالت بخواهیم به این مواضع نگاه کنیم باید از تاکید رئیس جمهور بر حفظ اصول و ارزش ها و رعایت حریم مقدسات و مردم قدردانی کنیم و از تاکید ایشان به مبارزه با فساد و نقش مطبوعات در این باره هم سپاسگزار باشیم. اما نکاتی در این نشست از سوی رئیس جمهور مطرح شد که در شأن ایشان نبود و مراسم اختتامیه جشنواره را در حد یک میتینگ سیاسی فرو کاهید.

به چند جمله از بیانات ایشان در زیر توجه کنید؛

- فشار و شیوه پلیسی مسئله فرهنگی را حل نمی کند

- بگذارید همراهان دولت هم از آزادی و امنیت برخوردار باشند

- اگر دهان ها بسته و قلم ها شکسته شود، اعتماد عمومی از بین می رود چشم و گوش ها به سمت امکانات ارتباطی بیگانگان می رود.

نمی دانم مخاطب رئیس جمهور در بیان این مواضع کیست؟

رئیس جمهور رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس شورای امنیت ملی است. کجا و چه وقت در زمان کدام دولت مسائل فرهنگی را با فشار و شیوه پلیسی خواستند حل کنند. این یک تهمت به نظام و مردم و انقلاب است.

تنها وقتی می شود این داوری را درست بدانیم که اهانت به خدا و مقدسات مردم، نشر اکاذیب و... را "مسئله فرهنگی" و تبلیغ و ترویج فرهنگ منحط غرب و دفاع از سلطه فرهنگی آمریکا در ایران را "فعالیت فرهنگی" قابل دفاع بدانیم. عناوین مجرمانه یاد شده در قوانین کشور حساب و کتاب دارد.رئیس جمهور محترم می گوید بگذارید همراهان دولت هم از آزادی و امنیت برخوردار باشند. چه کسانی نمی گذارند همراهان دولت از آزادی و امنیت برخوردار باشند. آیا کسی که در روزنامه بهار روز عید غدیر، فلسفه غدیر را زیر سئوال می برد و روایت غدیر را تحریف می کند و کسی که در روزنامه آسمان به خداوند متعال اهانت می کند و حکم قصاص را غیر انسانی می نامد از همراهان دولت هستند؟ آیا آنها آزادند این اهانت ها را بکنند و باید از امنیت برخوردار باشند؟

رئیس جمهور محترم می گوید؛ اگر دهان ها بسته و قلم ها شکسته شود و... چه کسی در کشور می خواهد دهانی را ببندد یا قلمی را بشکند. امروز به برکت مجوزهای بی شماری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داده است هیچ دهانی بسته و هیچ قلمی شکسته نیست. البته دشمنان نظام و مردم هم از هیچ اهانتی دریغ ندارند. سخن این است دفاع تلویحی و گاهی تصریحی دولت از این اهانت ها چه معنی می دهد؟

طبیعی است این مواضع نه مصداقی در داخل دارد و نه می شود زیادروی آن تکیه کرد. اما سئوال این است که چرا گفته می شود و به درد چه کسانی می خورد. چرا باید اتاق تولید فکر دولت در بخش رسانه و ارتباطات چنین مواضعی را طراحی کند و به طرح آن توسط رئیس جمهور در مراسم یاد شده رضایت دهد.

خانم اشتون مسئول سیاست خارجی اروپا در دومین روز سفر خود با یکی از عناصر فتنه ملاقات کرد. این ملاقات به بهانه نقض حقوق بشر در ایران بوده است. چندی پیش هم هیئتی از پارلمان اروپا به تهران آمدند و با دو تن از مجرمان فتنه 88 ملاقات کردند و یک جایزه نفیس 200 میلیون تومانی به آنها دادند.

مواضع یاد شده فقط به درد خانم اشتون می خورد که با تکیه بر آن، ادعاهای واهی خود در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کند. در این مورد چند نکته قابل اهمیت است.

اولا: در حالی که اجازه نقد چند و چون توافق ژنو رادر داخل نمی دهند. باید به افکار عمومی پاسخ دهند که آیا ملاقات مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با محکومین فتنه و حمایت از آنها هم جزء توافقات ژنو است؟

ثانیا: حمایت اجانب از کسانی که در کارنامه سیاسی آنها مبارزه مسلحانه با نظام وجود دارد چه معنی دارد؟ پس حقوق بشر بخوانید (حقوق مردم ایران) این وسط چه می شود؟ این فردی که خانم اشتون با او ملاقات کرده در سابقه سیاسی خود و شوهرش که اکنون در فرانسه پناهنده است، پرونده محاربه و مبارزه مسلحانه با نظام دارد.

آقای رئیس جمهور باید دقت کنند هر وقت قرار است در عرصه دیپلماسی خارجی فعالیتی صورت گیرد طراحان نطق رئیس جمهور مطالبی را به ایشان می گویند که با منافع و مصالح ملی خیلی سازگار نیست.

اگر یادشان باشد یک روز قبل از مذاکرات ژنو و توافقات، مسئله خزانه خالی را مطرح کردند که یک مطلب خلاف واقع بود و فقط مصرف خارجی داشت و به درد آن طرف میز مذاکره می خورد.

اکنون نیز این حرف ها فقط به درد بهانه جویی های خانم اشتون و اتحادیه اروپا برای متهم کردن ایران به نقض حقوق بشر می خورد.

ثالثا: خانم اشتون در بیانیه ای رسمی در پایان سفر خود اعلام کرده است بخش عمده ای از مذاکرات وی و مقامات ایرانی روی مسئله حقوق بشر متمرکز بوده است. اگر موضوع نقض حقوق بشر در توافقات وجود دارد لطفا رئیس جمهور بفرمایند آیا ما هم در ادعاهای واقعی خود مبنی بر نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا مطالبی مطرح کرده ایم؟! اکنون آمریکا در اروپا زندان های سّری دارد که از سراسر جهان کسانی را به آنجا می برند و جز خودشان هیچ دولت اروپایی از محل آن خبر ندارد هزاران انسان آزاده را از 5 قاره می گیرند و می برند اروپا شکنجه می کنند و احدی هم اجازه بازدید از این زندان ها و ملاقات با آنها را ندارد.

زندان گوانتانامو که رسواترین ویترین نقض حقوق بشر در جهان است مربوط به آمریکا و حامیان اروپایی آن است.

کشتار بیرحمانه مردم مظلوم افغانستان، پاکستان و عراق بزرگترین سند نقض حقوق بشر آمریکایی است.

حمایت از رژیم جعلی صهیونیستی و غصب سرزمین یک ملت مصداق روشنی از نقض حقوق بشر است.

همین دخالت در اوکراین و راه اندازی یک کودتای خونین برای سرنگونی یک دولت قانونی.... تازه ترین قلم از اقلام فهرست نقض حقوق بشر است آمریکایی ها و اروپایی ها با این گذشته ننگین چگونه به خود اجازه می دهند از نقض حقوق بشر در ایران سخن بگویند. دولت ما چگونه به آنها اجازه داده در این باره ورود کنند. اگر خانم اشتون دلش برای نقض حقوق بشر در ایران سوخته چرا با خانواده 17 هزار نفر شهدای ترور و خانواده شهدای هسته ای ملاقات نمی کند. اینها سئوالاتی است که متاسفانه پاسخی برای آن نیست.

سیاست روز:دم خروس یا حسن نیت اشتون!

«دم خروس یا حسن نیت اشتون!»عنوان یادداشت سردبیر روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛حسن نیت ۲۸ کشور اروپایی با سفر کاترین اشتون به تهران بر همگان نمایان شد و دم خروس از لباس اشتون برون زد.

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که به دعوت محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه به تهران آمده بود، آیین میهمان را نگه داشت و اقداماتی انجام داد و سخنانی را مطرح کرد تا ماهیت واقعی این سفر روشن شود.

گرچه در چارچوب رسمی و برنامه ریزی شده سفر اشتون به ایران دیدار و گفت وگو با مقامات جمهوری اسلامی ایران گنجانده شده بود و البته سفری تفریحی به اصفهان هم در نظر گرفته شد، اما همچون سفر چند ماه پیش هیات پارلمانی اروپا به تهران، خارج از برنامه های رسمی، اشتون به دیدار بانوانی رفت که در میان آنها چهره هایی دیده می شد که علیه نظام اسلامی اقدام کرده و در ایجاد فتنه و آشوب نقش داشتند.

دستگاه دیپلماسی شاید معتقد باشد این سفر یک موفقیت دیپلماتیک برای جمهوری اسلامی ایران محسوب شود. اما این موفقیت به چه بهایی؟

به صرف یک سفر مقام اروپایی به ایران نمی توان آن را موفقیت پنداشت، باید منتظر ماند و دید که نتایج این سفر در آینده چگونه ظهور و بروز خواهد کرد.

آیا یک روز سازنده برای اشتون در سفر به ایران، به اندازه دیدار با برخی فعالان زن حقوق بشر که در میان آنها یک محکوم حضور داشته است، سازنده بوده است؟

حسن نیت خانم اشتون آنجا آشکارتر می شود که مایکل مان سخنگوی وی در گفت وگو با رادیو فردا که صدای سازمان سیا علیه ایران است می گوید؛ «میزان همکاری ایران و اتحادیه اروپا به پیشرفت مذاکرات هسته ای ایران بستگی دارد، اتحادیه اروپا نگرانی هایی درباره وضعیت حقوق بشر در ایران دارد.»

آن تعدادی که در دیدار اشتون حضور داشتند، آیا واقعا فعالان حقوق زنان و نمایندگان جامعه مدنی بودند؟ سخنگوی اشتون گفته است، اشتون در این دیدار تحت تاثیر برخی داستان هایی که از آنها شنیده قرار گرفت.»
میان آنها چه داستان های دروغی گفته شده است که اشتون تحت تاثیر قرار گرفته است؟!

طبق توافقی که میان ایران و ۱+۵ انجام شده، دو طرف تنها بر سر موضوع هسته ای گفت وگو خواهند کرد و لاغیر. اما هنوز توافق هسته ای نهایی نشده است، غرب پا را فراتر نهاده و در خانه ما سخن از نگرانی از وضعیت حقوق بشر در ایران می زند.

این رفتار به مانند میهمانی است که به خانه تان آمده چند روز خورده و خوابیده است و به همه جای خانه هم سرک کشیده و دخالت های نابجا کرده است. اینگونه میهمان ، میزبانی کردن دارد؟!

چهره ای که از کشورهای غربی برای ما شناخته شده است، ماهیتی مداخله گر، زیاده خواه، تحقیرکننده و متکبر است.
خانم اشتون باید متوجه باشد که اگر قرار است، مناسبات ایران و اتحادیه اروپا ارتقاء یابد مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران هیچ ارتباطی به شخص او و اتحادیه اروپا ندارد. اگر قرار بر شرط گذاری باشد، ما نیز به عنوان مدعی واقعی و حقیقی حامی حقوق بشر توقعات و شروطی داریم که شما به عنوان ناقضان حقوق بشر باید رعایت کنید و به آن پاسخ دهید.

اشتون به این پرسش ها پاسخ دهد که؛
۱ـ حمایت اروپا از رژیم جنایتکار و اشغالگر صهیونیستی برای چیست؟

۲ـ اتحادیه اروپا چرا از منافقین که دستشان به خون هزاران ایرانی بی گناه آغشته است، حمایت می کند؟

۳ـ اتحادیه اروپا چرا نسبت به ترور دانشمندان هسته ای ایران واکنش درخور توجهی از خود نشان نداد؟

۴ـ هم اکنون چند سرباز بی گناه کشورمان از سوی گروه های تروریستی ربوده شده اند که حامی آن کشورهای غربی است، چرا خانم اشتون نسبت به این افراد ابراز نگرانی نمی کند؟

۵ـ تروریست های تکفیری و سلفی که از سوی کشورهای اروپایی حمایت می شوند، جنایاتی را در سوریه مرتکب شده اند که روی چنگیز و هیتلر را سفید کرده اند، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دلش به حال مردم سوریه نمی سوزد؟

۶ـ کشورهای اروپایی به ویژه آن ۲۸ کشور، به طور کامل و دقیق حقوق بشر را در میان شهروندان خود رعایت می کنند؟

۷-چرا حزب الله لبنان که در مقابل تجاوز و جنایات رچیم صهیونیستی ایستادگی می کند در لیست گروه های تروریستی قرار می گیرد؟
و...
نوشته را با این سخن رهبر معظم انقلاب برای یادآوری خود و برخی مسئولان دستگاه دیپلماسی و دیگر مسئولان کشور به پایان می برم که فرمودند؛ «کاری که وزارت خارجه و مسئولان دولتی در خصوص مذاکرات هسته ای آغاز کرده اند ادامه پیدا خواهد کرد و ایران نقض کننده کاری که شروع کرده است، نخواهد بود، اما همه بدانند که دشمنی آمریکا با اصل انقلاب اسلامی و اسلام است و این دشمنی با مذاکرات پایان نخواهد یافت. تنها راه علاج این دشمنی تکیه بر اقتدار ملی و توان داخلی و مستحکم تر کردن ساخت درونی کشور است.»

تهران امروز:نبرد شترها در خلیج فارس

«نبرد شترها در خلیج فارس»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن هانی زاده است که در آن می خوانید؛تشدید تنش میان عربستان و قطر این احتمال را افزایش می دهد که دو کشور به سمت یک نبرد حقیقی وتقابل نظامی حرکت کنند.این تقابل به بلوک بندی جدیدی در حوزه شورای همکاری خلیج فارس منجر شده زیرا عربستان، بحرین وامارات متحده در یک سمت و کویت،قطر و پادشاهی عمان در سمتی دیگر قرار گرفته اند. اساسا شورای همکاری خلیج فارس که در 25 ماه می 1981 با شرکت عربستان، کویت،امارات، بحرین،قطروپادشاهی عمان شکل گرفت دو هدف عمده را مورد توجه قرار داد. نخستین هدف مقابله جمعی با تاثیرات انسانی انقلاب اسلامی و جلوگیری از نفوذ ارزش های انقلاب اسلامی بر ملت های حوزه خلیج فارس وهدف دوم هماهنگی سیاست های 6 کشور عرب خلیج فارس برای کمک مالی ولجستیکی به رژیم سابق بعث عراق بود.

برخی از این کشورها در طول 8 سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جمعا حدود 180 میلیارد دلار کمک مالی ونظامی در اختیار رژیم صدام قرار دادند که همین کمک ها به طولانی شدن جنگ منجر شد.متاسفانه دولت های پس از جنگ در ایران به جای تنبیه این کشورها وباز تعریف سیاست های خارجی خود برای آسیب رساندن به کشورهای کمک کننده به رژیم بعث عراق،تلاش کردند تا با این کشورها رابطه بر قرار کنند.این 6 کشور به رغم وجود اختلافات سیاسی،فرهنگی واجتماعی انصافا در مقابله با جمهوری اسلامی وکمک به رژیم بعث عراق به صورتی هماهنگ و حساب شده عمل کردند.

با بروز رخدادهای اخیر در منطقه از جمله در سوریه،مصر وعراق 6 کشور دچار گسست سیاسی شدند وعربستان وقطر که هر یک داعیه رهبری شورای همکاری خلیج فارس را دارند دچار اختلاف جدی شدند. عربستان وقطر که در طول 3 سال درگیری های داخلی سوریه بنا به خواست آمریکا وغرب به طور تاکتیکی در کنار یکدیگر علیه نظام سوریه وارد عمل شدند در طول این مدت 36 میلیارد دلار کمک مالی و نظامی در اختیار تروریست های سوریه قرار دادند. اما اوضاع مصر و تغییراتی که در عرصه های سیاسی این کشور به وجود آمد اتحاد تاکتیکی عربستان وقطر را دچار گسست کرد.قطر که از اخوان المسلمین مصر به شدت پشتیبانی می کند با عربستان که به طور سنتی وعقیدتی با جنبش اخوان المسلمین اختلاف دارد،در موضوع سرنگونی اخوان المسلمین مصراز قدرت، رودرروی عربستان قرار گرفت.

عربستان برای سرنگونی اخوان المسلمین وتثبیت حاکمیت نظامیان مصر مبلغ 14میلیارد دلار کمک مالی در اختیار مصر قرار داد که این امر خشم قطر را بر انگیخت. دو کشور با افزایش تنش ها درصدد یارگیری جدیدی بر آمدند و عربستان به سمت بحرین و امارات متمایل شد وتوانست یک جبهه جدیدی را علیه قطر سازماندهی کند.قطر نیز تلاش کرد تا در سیاست های خود در سوریه و منطقه بازنگری کند زیرا دیدار اخیر خالد العطیه وزیر خارجه قطر از تهران وگفت وگوی وی با وزیران خارجه جمهوری اسلامی وعراق در این چارچوب قابل تجزیه وتحلیل است.

هر دو کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس یعنی قطر وعربستان «توپخانه های رسانه ای» خود را به کار انداختند و دو شبکه الجزیره قطر و العربیه عربستان جریان سازی هایی را علیه حاکمان یکدیگر آغاز کردند.اکنون عربستان، بحرین وامارات متحده سفرای خود را ازدوحه فرا خواندند و عربستان تهدید کرده که مرزهای هوایی و زمینی خود را روی قطر خواهد بست که این موضوع به افزایش تنش میان قطر وعربستان منجر خواهد شد.آیا تقابل میان قطر وعربستان به یک نقطه بدون بازگشتی رسیده و این احتمال وجود دارد که دو کشور به سمت درگیری جدی نظامی حرکت خواهند کرد؟ دو نظریه کاملا متفاوت وجود دارد که بر رسی تحلیلی این دو نظریه این واقعیت را نشان می دهد که به تعبیر رسانه های غربی نبرد شترها عملا آغاز شده است.

نظریه اول می گوید که آمریکا و غرب که در شکل دهی شورای همکاری خلیج فارس نقش دارند اکنون در صدد فروپاشی این شورا و ایجاد تنش سیاسی میان این 6 کشور برآمده اند.دلیل این امر این است که آمریکا و غرب هرگز نمی توانند تحمل کنند که درآمد سرانه قطر که به 100 هزار دلار رسیده همچنان بالاتر از در آمد سرانه کشورهای غربی و آمریکا باقی بماند.بنابراین غربی ها نخواهند گذاشت که به اصطلاح آب خوش از گلوی قطری ها رد شود وباید هزینه هایی را براین کشورتحمیل کنند.در عین حال عربستان نیز بیش از حجم سیاسی خود وفراتر از خط قرمزهای تعریف شده آمریکا در رخدادهای منطقه ایفای نقش کرده وباید هزینه هایی نیز پرداخت کند. لذا بر اساس این استدلال ممکن است تقابل میان عربستان وقطر جدی شود زیرا اکنون جنگ رسانه ای عملا میان دو کشور آغاز شده است.

نظریه دیگر قائل بر این است که این 6 کشور به دلیل آسیب پذیری بالا تلاش خواهند کرد که اختلافات خود را دردرون ساختار شورای همکاری خلیج فارس حل کنند و تلاش اخیر شیخ صباح الجابر الصباح امیر کویت برای میانجیگری میان قطر و عربستان در این چارچوب قرار دارد.اما اگر دو کشور قطر وعربستان به یک تقابل جدی برسند از چه ابزارهایی استفاده خواهند کرد؟ قطعا قطر تلاش خواهد کرد مشکلات خود را با سوریه،لبنان،عراق، جمهوری اسلامی وحتی حوثی های یمن حل کند و به سمت یارگیری جدید در منطقه بر بیاید.عربستان نیز با کمک بحرین وامارات تلاش خواهد کرد تا یک سلسله تنبیهات سیاسی واقتصادی از جمله منع ورود اتباع خود به دوحه و منع ورود اتباع قطری به سایر کشورهای حوزه خلیج فارس و بستن مرزهای هوایی خود روی هواپیماهای قطری،اعمال کند.

جوان:سفر حقوق بشری اشتون در راستای تقسیم کار با امریکا

«سفر حقوق بشری اشتون در راستای تقسیم کار با امریکا»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛ذهنیت عامه ایرانیان نسبت به خانم اشتون با پرونده هسته ای عجین شده است. هر موقع وی را در تلویزیون یا در حال خوش و بش و مذاکره با مسئولین ایرانی می بینند بلافاصله پرونده هسته ای و مذاکرات هسته ای به ذهنشان می رسد. اما حقیقت این است که خانم اشتون بعد از توافق اولیه ژنو به مسئولین وزارت خانه گفته بود شما مذاکرات محرمانه و دو جانبه با امریکا را ادامه دهید تا نتایج بهتری بگیرید. در سفر اخیر که مسئولین دولتی هیچ هدفی را برای آن به افکار عمومی اعلام نکردند، مسئله حقوق بشر در دستور کار خانم اشتون قرار گرفت. ماجرا چیست؟

در خصوص گام میانی توافقنامه ژنو آمده است که پس از اقدامات اعتمادساز گام اول، در گام دوم قطعنامه های شورای امنیت مورد بررسی قرار می گیرد. از آنجا که محتوای قطعنامه ها، حوزه های موشکی، حقوق بشر و تروریسم را نیز در بر می گیرد، غرب با یک تقسیم کار مشخص به این حوزه ورود کرده است. طبق اعلام رسمی رئیس دولت خزانه هم خالی است لاجرم طرف مقابل نیز فرصت را برای فشار بیشتر غنیمت شمرده است. هدف سفر اشتون نشان داد که اروپا و امریکا در حوزه موشکی و حقوق بشر تقسیم کار نموده اند، بدین صورت که بحث حقوق بشر به اتحادیه اروپا سپرده شده است و حوزه موشکی را امریکا بر عهده دارد. از کجا می توان این مسئله را درک کرد؟ در نشست اخیر وین، خانم شرمن بحث موشکی را بسیار پررنگ کرد، به صورتی که مسئولین کشور بارها ورود به مذاکرات موشکی را تکذیب کردند. ورود به حوزه موشکی ایران در مذاکرات هسته ای بارها توسط امریکایی ها طرح شده است، چرا که می دانند با خاموش کردن فعالیت های هسته ای ایران، باز امنیت صهیونیست ها تضمین شده نیست، چون موشک های ایران قابلیت ورود به سرزمین های اشغالی را دارند و امنیت اسرائیل دغدغه اصلی امریکا است. از سوی دیگر خانم اشتون و دیگر مقامات اروپایی تاکنون در حوزه موشکی وارد نشده اند. تیم پارلمانی اتحادیه اروپا که چندی پیش به ایران آمد صرفاً به خاطر مسئله حقوق بشر آمده بود و دیدار آنان با پناهی و ستوده نیز در همین راستا بود.

یکی از اعضای تیم که از مجلس هلند بود، 72 ساعت قبل از ورود به ایران، با صراحت به تلویزیون بی بی سی می گوید «اگر ایرانی ها اجازه ملاقات با ستوده را ندهند هرگز به این سفر نخواهیم رفت.» بنابراین با اقتدار اجازه را اخذ کردند و آنچه می خواستند انجام دادند. در درون خانه خودمان به اپوزیسیون جایزه دادند و مسئولان کشور منفعل و ساکت از کنار آن گذشتند. سفر خانم اشتون نیز خاص حقوق بشر بود. البته ملاقات با مسئولان کشور را نیز به عنوان زنگ تفریح در دستور کار داشته و بازدید از اصفهان را نیز در راستای تعامل عاطفی در برنامه گنجاندند. سفر اشتون در هشتم مارس پیام مهمی برای مسئولان کشور داشت اما مسئولین مربوط سر خود را زیر برف کردند تا موضوع را نفهمیده جلوه دهند.

مایکل مان، سخنگوی اشتون درباره سفر وی به ایران می گوید: «نگرانی های مستندی در زمینه حقوق بشر در ایران وجود دارد. ترجیح می دهیم جزئیات مذاکرات حقوق بشری با مقامات ایران را فاش نکنیم.» همانگونه که ظریف می گوید اگر استیضاح هم شود محتوای مذاکرات هسته ای را فاش نمی کنم، اشتون نیز مقید به حفظ قول هایی است که در این سفر گرفته است. چراکه دیدن آنچه در ایران می گذرد بسان راز نیست که نباید فاش شود. آنچه نباید فاش شود قول و قرار و فرامینی است که صادر شده یا قول مساعدی است که ما دادیم.

اشتون با صراحت درباره سفرش می گوید «تمرکز ویژه ای روی حقوق بشر داشتیم.» دیدار با نرگس محمدی و مادر ستار بهشتی بخشی از این سفر بود. بنابراین رسانه ها و دولت راست گویان باید با صراحت و صداقت به مردم بگوید این سفر ارتباطی با توافقنامه هسته ای نداشت. احمدی نژاد با توپ و تشر غربی ها را به لجاجت می انداخت که قطعنامه صادر نمایند، اما دولت روحانی نیاز به تنش نمی بیند اما به خاطر اینکه به غربی ها ثابت نماید ما آدم های خوبی هستیم، اهل تمدن و فرهنگ و حقوق بشر هستیم، به جای اجرای قطعنامه، زمینه توافق و رضایت غرب را به صورت داوطلبانه فراهم می کند، به صورتی که خروجی امروزش جز خدشه به استقلال سیاسی و تحقیر ملی نیست. متأسفانه دولت ما پذیرفته است که خط کش و شاقول برای حقوق بشر همان است که غرب می گوید و تلاش می نماید با همان شاخص ها رضایت غرب را فراهم و خود را تبرئه نماید. نکته جالب دو سفر اخیر اروپایی ها به ایران این است که هر دو سفر حقوق بشری بوده است اما هیچ کس مسئولیت اهداف سفر و دید و بازدیدها را نمی پذیرد. لذا معلوم نیست اگر کار انجام شده بی عیب و نقص است، چرا شهامت دفاع از آن دیده نمی شود؟

چه کسی در ایران بازدید شونده ها را برای ملاقات کاندیدا می کند؟ خانم اشتون چگونه به این نتیجه می رسد که با فلان شخص ملاقات کند؟ اینها سؤالاتی است که دولت راستگویان به مردم نمی گوید. بنابراین توقع از دولتمردان این است که با صراحت اعلام کنند که در طول مذاکرات هسته ای به مذاکرات حقوق بشری هم وارد شده ایم، منتها در جلسات مربوط به مذاکرات هسته ای به این موضوع نمی پردازیم تا افکار عمومی این دو را یک کاسه نبیند.

از آقای روحانی توقع است که هیئتی را از مجلس و قوه قضائیه و وزارت خارجه جهت بازدید از وضعیت حقوق بشر به ایرلند و منطقه باسک اسپانیا بفرستند تا آن موقع ضریب حساسیت غربی ها به دخالت در امور داخلی شان را درک نمایند. شاید آن موقع از خوشبینی و مصلحت اندیشی های کودکانه به در آییم و عزت را فدای شکم نکنیم. اعلام سخنگوی وزارت خارجه مبنی بر «هماهنگ نشده بود» را باید اوج انفعال یا خدایی ناکرده دروغگویی به حساب آورد. گیریم هماهنگ نشده بود، واقعاً سیستم های اطلاعاتی نظام از چنین دیداری خبر نداشتند؟ و اطلاع آن به مسئولین داده نشده بود.

این همه تظاهر مسئولین اطلاعاتی بر «اشراف» با این بی اطلاعی قابل جمع شدن است؟ حقیقت این است که اشتون ریز سفر خود به تهران را با مسئولین دولتی بسته بود. تردید در این فرض را باید به حساب کم هوشی مفرط گذاشت.

وطن امروز:بازهم دیگ پلوی سفارت!

«بازهم دیگ پلوی سفارت!»عنوانه سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن می خوانید؛ تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان می کردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. به راستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار می کند؟! دولت دارد کجا می رود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچه های خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند. اما از قرار معلوم دل بعضی ها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر می کردیم بعضی ها خود را قیم دستگاه قضا می دانند، نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه می دانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین سفره پهن می کنند! ما اما اجازه نمی دهیم باز هم سر شیخ فضل الله بالای دار رود. ما اجازه نمی دهیم استقلال ملی را تیرباران کنند.

آقای ظریف و خانم اشتون می نشینند تقویم گردی می کنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین می کنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری(س) است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عده ای می خواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمی کشند؟! دیدار اشتون با فتنه گران، چه ربطی به مذاکرات هسته ای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه می دهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضی ها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوق بشر می دانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق می دانند؟! اگر اینگونه است ما افتخار می کنیم که از ما شکایت می کنند! و افتخار می کنیم که با اینان، زاویه داریم!

از عمر این دولت، 6 ماه بیشتر نمی گذرد اما مع الاسف در تضعیف استقلال ملی پرونده ای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» می نوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضی ها ما را از رواداری مان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هسته ای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف ضمخت استقلال ملی، گمان بر این است که باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سه گانه، کار به چانه زنی با شیخ نشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامه ای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست می کند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال می گویند. عاقبت، اتفاق هایی دارد می افتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم می بینیم و می شنویم که اساسا با آن بیگانه ایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضی ها که اتکا بر این دژ پولادین داشته باشند.

امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسه ای گفت: «شب های عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمی برم.» جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچه های جنگ» پز می دهند اما آیا انتظار همان بچه های جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هسته ای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنه گران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهان گردی»؟!

راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضی ها بیشتر با اشتون حال می کنند تا وصیتنامه تو...
آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضی ها.

حمایت:رسوایی اتحادیه عرب

«رسوایی اتحادیه عرب»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن می خوانید؛وزرای امور خارجه اتحادیه عرب در جدیدترین نشست خود به بررسی تحولات منطقه پرداختند؛ از جمله محورهای اصلی مواضع آنان را حمایت از تشکیلات خودگردان در روند سازش نیز تکرار ادعای زمینه سازی برای واگذاری کرسی سوریه به معارضان تشکیل می داد. هر چند که حاضران در نشست تلاش کردند تا خود را حامی فلسطین معرفی کنند اما ابعاد رفتاری اتحادیه عرب بیانگر حقیقتی دیگر است. نخست آنکه نشست مذکور اشاره ای به محاصره غزه و لزوم پایان آن نداشته است. 5/1 میلیون فلسطینی در سال های اخیر از سوی مصر و رژیم صهیونیستی تحت محاصره قرار گرفته اند اما همچنان اتحادیه عرب از پرداختن به این موضوع خودداری می کند.

آنها در حالی از روند سازش حمایت می کنند که عملا اقدامی برای حمایت از مردم فلسطین صورت نمی دهند و اقدامات آنها نه تنها کمکی به مردم فلسطین نیست بلکه خیانت به آرمان فلسطین است زیرا روند سازش نشان داده است که صرفا یک هدف را دنبال می کند و آن تامین اهداف و مطالبات صهیونیست هاست.

دوم آنکه نشست اتحادیه عرب به مرکزی برای تکرار خصومت ورزی این اتحادیه با سوریه مبدل شد. جهانیان اذعان دارند که سوریه محور اصلی حمایت از فلسطین است و بحران سه سال اخیر این کشور نیز تاوان این حمایت هاست.سوریه مولفه ای است که همواره حتی در اوضاع دشوار کنونی در کنار فلسطین بوده و در این راه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است.

رویکرد اتحادیه عرب به خصومت با سوریه در اصل خصومت با فلسطین و حمایت از صهیونیست هاست زیرا تضعیف سوریه صرفا یک برنده خواهد داشت و آن صهیونیست ها هستند که برای نابودسازی حامیان فلسطین به هر جنایتی تن می دهند. سوم آنکه اتحادیه عرب در نشست خود خواستار توجه سازمان ملل یا شورای امنیت به موضوع فلسطین شده است. کارنامه این سازمان ها نشان می دهد که در طول چند دهه گذشته هیچ اقدامی در حمایت از فلسطین نکرده اند و فقط در جهت خواسته های آمریکا و به نفع صهیونیست ها گام برداشته اند.

با این شرایط واگذاری پرونده فلسطین به سازمان ملل فقط یک فریب و نشان دهنده فقدان مسئولیت پذیری اتحادیه عرب در قبال موضوع فلسطین است. با توجه به آنچه ذکر شد می توان گفت که نشست اتحادیه عرب بر خلاف ادعاهای حاضران در آن نه تنها در جهت منافع ملت فلسطین نبوده بلکه در نهایت خیانت های جدید سران عرب به فلسطین را آشکار ساخت. نشستی که مهمترین دستاورد آن برای فلسطین تایید دوباره این اصل است که دل بستن به اتحادیه عرب نمی تواند کمکی به ملت فلسطین کند و فلسطینی ها صرفا یک گزینه در پیش روی دارند و آن تکیه بر وحدت ملی و مقاومت است؛ مقاومتی که تاکنون دستاوردهای بسیاری برای فلسطین به همراه داشته که نمود آن را در جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه می توان مشاهده کرد.

آفرینش:مردم متضرر گرانی های قانونی و غیرقانونی

«مردم متضرر گرانی های قانونی و غیرقانونی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛هیاهو و جنب وجوش آخر سال و هجوم مردم به بازار برای تهیه کالا، سرپوشی بر گران شدن انواع و اقسام خدمات از سوی دولت گردیده است. روندی که با آغاز سال جدید تاثیر آن برزندگی مردم قابل مشاهده می شود و موجی از گرانی های فزاینده را به همراه خواهد داشت.

درحال حاضر به یمن حقوق و پاداش آخر سال، نقدینگی مردم بالاست و متوجه این گرانی ها نخواهند شد.

بدون هیچ ممانعت و دلیل پیش از آغاز سال نو قیمت حامل های انرژی افزایش یافته و مسولان دلیل این افزایش قیمت را بیان نکردند و یا صرفا با اظهاراتی تبلیغاتی همچون "مصرف بی رویه مشترکان"، اقدام خود را توجیه نموده اند. افزایش 20 تا 25 درصدی قیمت حامل های انرژی نیازمند توجیه و بیان دلایل مورد وثوق می باشد تا مردم بداند برچه اساسی باید فشار این گرانی ها را تحمل کنند.

درسال های پیش دولت برای جبران کسری هزینه های خود ویا تامین بودجه یارانه های نقدی به عنوان اصلی ترین دغدغه خویش با اقداماتی غیر قانونی و غیر اصولی همچون برداشت از بانک مرکزی، فروش ارز به نرخ آزاد، برداشت از حساب بانک ها، برداشت ازذخیره های ارزی، استفاده غیراصولی از درآمدهای نفتی، فشار به تولیدکنندگان و... اقدام می کرد، تا با رضایت مقطعی مردم سرپوشی براقدامات غیرکارشناسی خود بگذارد. نتیجه آن شد که تورم و نقدینگی افسار گسیخت، واردات بی رویه ریشه تولید را خشکاند و به دنبال آن گرانی و بیکاری را بر زندگی تمام اقشار جامعه تحمیل کرد.

اما اکنون دولت تدبیر، با تعهد به رعایت قانون و حرکت در چارچوب اصول اقتصاد قصد به کارگیری روشهای غلط در دوره گذشته را ندارد، اما با همان چالش های دولت قبل روبه روست و به عبارتی وارث خزانه ای خالی گشته است.

لذا برای جبران کسری های موجود اقدام به افزایش قیمت در بحث انرژی و مالیات نموده است، که دامن به رانت خواری و فساد مالی آلوده نکند. اما بازهم بارمشکلات وفشارهای اقتصادی بردوش مردم گذاشته شده، با این تفاوت که گرانی ها خود را در چارچوبی به اصطلاح قانونی نمایان ساخته اند.

ملت درک و فهم دارند و متوجه این قبیل اقدامات هستند و آوردن بهانه های واهی و متهم کردن مردم به مصرف بی رویه و مقایسه با مصرف کل اروپا امری پذیرفته نیست! درصورت صحت این ادعا باید گفت که انرژی مصرفی مردم دراروپا گاز نیست و حتی برخی کارخانجات تولیدی نیز از نیروی مولد برق استفاده می کنند، و گاز صرفا به نیروگاه ها و بخش صنعتی تحویل داده می شود!

اما درکشور ما به عنوان بزرگترین دارنده انرژی نفت وگاز درجهان، هرساله درفصل سرما شاهد افت فشار وقطع گاز هستیم و سالانه(البته اکنون هرچند ماه یک بار) قیمت آن برای مصرف کننده داخلی افزایش می یابد!. آیا شرایط برای ما واروپا یکسان است که چنین قیاسی انجام می دهیم؟

ازسوی دیگر مطرح کردن این ادعا که تمام هزینه های جاری در اروپا از طریق دریافت مالیات تامین می شود، بهانه مناسبی برای افزایش یکباره مالیات ارزش افزوده از 3 درصد به 8 درصد نمی باشد. چون درآمدها دراروپا از مردم گرفته تا دولت کاملا شفاف و مستند است، نه اینکه در کشورما تنها یک فرد به اندازه بودجه یک سال مملکت سرمایه ای را به دست می آورد که منبع و منشأ آن معلوم نیست و شاهد انواع پرونده های فساد مالی هستیم که رقم آنها برای مردم قابل تصور نیست!. درایران چه میزان درآمدها و سرمایه های پنهان وجود دارد که مشمول فرار مالیاتی می شوند؟ آیا حساب و کتابی دراین زمینه هست؟

اما دیواری کوتاه تر از مردم نمی توان یافت، امروز آب و برق و گازشان را گران کردیم، مالیاتشان را افزایش دادیم، فردا هم قرار است بنزین را گران کنیم و درآخر هم بگوییم مصرف ما چند برابر چین و 4برابر اروپا و...است.

ما و مردم ازحجم مشکلات ومعضلات اقتصای کشور مطلعیم، اما باید قبول کرد گران کردن کالاها وخدمات تنها راه جبران کسری های مالی نیست و تغییر الگوی مصرف و تامین هزینه های تولید انرژی نیز باید مورد کارشناسی و تدبیر اصولی قرار گیرد.

آرمان:چالش های ماموریت سوم اشتون

«چالش های ماموریت سوم اشتون» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم حشمت ا.. فلاحت پیشه است که در آن می خوانید؛در دستور کار سفر اشتون به ایران دو ماموریت نوشته و یک ماموریت نانوشته در دستور کار قرار دارد که تجربه زمان ریاست جمهوری خاتمی نشان داده که ماموریت سوم، دو ماموریت اول را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد.

ماموریت اشتون به ایران ماموریتی دشواری بود اما اشتباه استراتژیک را ایران نباید تکرار کند که شرایط برای عملی شدن ماموریت سوم را در اختیار هیات های خارجی و به خصوص کشورهای اروپایی قرار دهد. ماموریت اول اشتون درمورد مذاکرات با گروه 1+5 است به این دلیل که ایران و 1+5 وارد مذاکرات نهایی می شوند و اشتون قصد دارد که از نظر مقامات عالیرتبه ایران در این مورد آگاه شود و تلاش کند که شاخص هایی برای شکل گیری توافق نهایی صورت بگیرد. ماموریت دوم وی در راستای سیاست های اتحادیه اروپاست. با توجه به اینکه اشتون مورد اقبال جدی از ناحیه فعالان اقتصادی، تجاری و برخی سیاستمداران اروپایی به ویژه سیاستمداران جنوبی اروپا قرار گرفته است و حالا که زمینه ای برای ترمیم رابطه با ایران و بهبود روابط به ویژه درزمینه روابط اقتصادی و تجاری شکل گرفته وی قصد دارد که یکدستی اتحادیه اروپا در قبال ایران حفظ شود و اگر رابطه ای قرار است شکل بگیرد با اجازه مسئولان سیاست خارجه اروپا و به نمایندگی از 28کشور باشد.

اما ماموریت سومی هم وجود دارد که باید نسبت به آن حساس بود. زیرا در زمان ریاست جمهوری خاتمی در دهه 1990 بعضی اشتباهات متقابل در ایران و اروپا باعث شد که ماموریت سوم یا ماموریت نانوشته سیاستمداران اروپایی عملا فرصت های موجود برای رابطه ایران و اروپا را از بین ببرد و به جای اینکه از فرصت های جدیدی که شکل گرفته استفاده ببرند یکسری مسائل مربوط به اوضاع داخلی ایران از جانب اروپایی ها مطرح شد که در شأن ملت ایران نبود و خلاف قانون اساسی و قوانین داخلی ایران بود. برای این کار ایران باید سازوکارهای درونی پرداختن به مسائلی مانند حقوق بشر داشته و اجازه دخالت خارجی در این زمینه ندهند.

متاسفانه این نگاه باعث شده که سفر اشتون به ایران که سفری در قالب دو ماموریت اولش تعریف می شده تحت تاثیر ماموریت نوشته نشده، قرار بگیرد. دو هدف اولی که سفر به آن دلایل صورت گرفته منجربه تقویت شاخص های دیپلماتیک ایران می شد ولی با وجود ماموریت نانوشته، دخالت هایی که صورت می گیرد دو ماموریت اول را تحت الشعاع خود قرار می دهد. مسائل حقوق بشری به شدت مهم است اما باید سازو کارهای داخلی برای آن درنظر گرفته شود تا دستاویزی برای دیگران ایجاد نکند.

شرق:ویژگی های ظریف

«ویژگی های ظریف»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم تقی آزادارمکی است که در آن می خوانید؛در سالی که گذشت ایران با مسایل و مشکلات و حوادث و حضور و غیبت بسیاری از افراد و گروه های اجتماعی روبه رو بود. بعضی از اصلی ترین مسایل و مشکلات که می توانست به حوادثی مهم تبدیل شود با تدبیر دولت یازدهم بسامان شد و جامعه به آرامشی جدید دست یافت. اما مهم ترین اتفاق، شفاف شدن مذاکرات هسته ای است. شفافیت این فضا در وحدت نظر مسوولان سطوح کلان ریشه داشت؛ اما نمی توان از نقش و مدیریت ظریف، وزیر خارجه کشورمان، در پیشبرد آن غافل شد.

به همین دلیل، مرور همه جانبه آنچه پس از حضور ظریف در وزارت خارجه رخ داده، ضروری است. ظریف عضوی از کابینه دولت «اعتدال» است که سعی داشت و دارد تا با بهره گیری از روش های کارشناسی سیاست های تعریف شده، ضمن کاهش بحران های منطقه ای و جهانی، اهداف دولت و نظام را به پیش ببرد. کارنامه مثبت ظریف، مرهون چندین ویژگی اوست. اول اینکه ظریف، وزیری است که «دولتمردی» را از «میانه راه» کسب نکرده و از زمان انتصاب، از پیش شرط ها و دانش لازم برای تصدی این مسوولیت برخوردار بوده است. این اولین شرط انتخاب هر فرد برای واگذاری کارهای بزرگ و پیگیری اهداف مهم است. دوم آنکه، ظریف، تمام مراحل کسب مهارت و تخصص فنی و اداری را از پایین ترین سطح (کارشناسی) تا مشاوره و سفیر، در طی زمان طی کرده تا در نهایت بر سکوی وزارت قرار گرفته است.

تجربه اندوزی وی در مراحل گوناگون، مهارت های فنی و تکنیکی ظریف را افزایش داده است و همین پشتوانه در این میدان به مدد او آمد. او به جای مبنا قراردادن شعار و فرافکنی، بهره گیری از تکنیک ها و شیوه های سیاسی و کارشناسی را اصل قرار داد. گذراندن سلسله مراتب کاری به او شایستگی تشخیص درست روش ها و تکنیک های کار را داد و شاهد بودیم، تاکنون، به خوبی وظیفه محوله را انجام داده است. تخصص و تبحر و آگاهی از محیط پیرامونی، فرصت شناخت دقیق از جهان سیاست و ترفندهای آن را به ظریف داد و او را از دام عکس العمل به صداهای افراد و گروه های طرفدار و مخالف، رهانید. سومین عنصر که نمی توان از آن گذر کرد شخصیت سلیم و مهربان، مسلمان و بی ادعایش است. او را همه می شناسیم. فردی مسلمان و اهل فرهنگ است.

اخلاق او را هم زمانی که سر جنازه دوست قدیمی اش دکتر صدیق در دانشگاه حاضر شد، دیدیم. همه کسانی که با او در انجمن اسلامی آمریکا و کانادا همراه بودند نیز گواه منش پسندیده او هستند؛ منشی که به او چهره ای فرهنگی و اخلاقی و دینی داده است. او تصویر روشن تری از وزیر مسلمان به جامعه جهانی ارایه داده است؛ چهره ای خندان و متوکل به خدا.

این تصویری است که او با خنده ها و متانتش، در اذهان ایجاد کرده است. ظریف، به جای توجه به «ظاهر»، به باطن و اصل ماجرای رابطه ما با غرب - که تفاوت فرهنگ و ادب و اخلاق است- تاکید دارد و به همین دلیل، جهانیان، صدایش را بلندتر و بهتر از بقیه شنیده اند. چهارمین دلیل با اهمیت کارآمدی ظریف، وفاقی است که پیرامون او و سلامت اش در سطح مسوولان و نزد نخبگان و مردم شکل گرفته است. این وضعیت امکان مناسبی برای وزیر خارجه دولت یازدهم فراهم کرده است تا با حوصله و توان و صلابت بیشتری کار را به پیش ببرد. پشتوانه اعتماد عمومی به ظریف باعث شده او ناچار نشود تا یک گام به جلو بردارد و دوباره چندین گام به عقب نشیند.

پنجمین و مهم ترین ویژگی ظریف- که کمتر موردتوجه قرار گرفته- به میدان آوردن «اعتبار» و«آبروی» خویش، برای تامین منافع ملی، مردم و نظام است. البته خداوند هم به او آبرو و اعتبار بیشتری بخشید. این مزیت ظریف، برخلاف رویه برخی مسوولان است که پس از کسب جایگاه و موقعیت، در پی کسب اعتبار و آبرو برمی آیند و حتی گاهی می کوشند تا با کاستن از اعتبار و آبروی دیگران، توشه و سبد داشته های خود را سنگین تر کنند.

بعضی مدیران هم بوده اند که در رویای جایگاه و مقام بالاتر، راهکار «بی تصمیمی» را برگزیده اند تا مبادا انتقاد و اتهامی متوجه آنان شود. این گروه - به گمان خویش- احتیاط را لازمه کسب و افزایش اعتبار می دانند و امیدوارند از این مسیر به مقامات والاتری دست یابند اما ظریف، تمامی داشته های کارشناسی و تخصصی و فرهنگی و نیز اعتبار و آبروی اندوخته اش را در دوره ای که بوی بحران می داد، بدون هراس از واکنش ها و انتقادهای شتابزده و غیرمنطقی، به میدان آورد و به یاری همکارانش، پشت میز مذاکره هسته ای به گونه ای عمل کرد که موفقیت چشمگیری برای ایران رقم خورد و کلاف هسته ای، گشوده شود. خداوند به ظریف و امثال او عزت و سربلندی دهد.

مردم سالاری:آخرین خاکریز دولت کجاست؟

«آخرین خاکریز دولت کجاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن می خوانید؛ رئیس جمهور در مراسم پایانی جشنواره مطبوعات و خبرگزاری ها ازخطر شکسته شدن قلم ها و بسته شدن دهان ها سخن گفت و این که در چنین فضایی؛ اعتماد عمومی هرگز وجود نخواهد داشت. حسن روحانی گفت: «هرکشوری که در آن آزادی اندیشه، بیان، قلم و گردش آزاد اطلاعات بیشتر باشد، زمینه پیشرفت و تعالی در آن کشور مهیاتر خواهد بود. بی تردید اگر در جامعه ای دهان ها بسته گردد و قلم ها شکسته شود؛ اعتماد عمومی در آن جامعه از بین خواهد رفت و چشم ها و گوش ها به سمت امکانات ارتباطی بیگانگان قرار خواهد گرفت. بنابراین بگذاریم میدان قلم و بیان میدان بازی باشد تا حقایق برای مردم و جامعه آشکار شود.»

پیشتر از این هم از روحانی چنین سخنانی را البته با هیجان بیشتر در آستانه انتخابات شنیده بودیم زمانی که سرشار از امید به تغییر برای چنین حرف هایی هورا می کشیدیم و دلمان پس از 8 سال پر از شوق و ذوقی دوباره می گشت. گرچه به همکاران رسانه ای حق می دهم که در برهوت بی اقتداری دولت از چنین سخنانی که کور سویی از امید را نشان می دهد خوشحال باشند ولی کفّه سنگین تر بخش هایی دیگر از قدرت در کنار فریادهای جماعت تریبون دارِ مخالفِ دولت چیز دیگری را القا می کند. دولت نه تنها پس از هفت ماه هنوز نتوانسته آخرین مرز حریم خود را مشخص کند که تعدی به آن را پاسخی شایسته دهد بلکه در مقابل دستش که به سوی بعضی مخالفان دراز می شود جز ناسزا تحویل نمی گیرد. البته این تمام ماجرا نیست. از ابتدا طیفی در مجلس در انتخاب وزرا و زیر مجموعه دولت، رئیس جمهور را وادار به عقب نشینی کرد. گرچه آن زمان اولین عقب نشینی دولت تعبیر به سیاست ورزی دولت شد که در یک گام به عقب، خیزشی بلند را به دنبال خواهد داشت ولی وقایع کنونی از تعبیر خِیر این رؤیا خبر نمی دهد.

روحانی چندی پیش در میان هنرمندان سخنانی اظهار داشت که اقدامی شایسته تلقی شد و سرمایه اجتماعی دولت و شخص رئیس جمهور را در بین اهالی فرهنگ و هنر افزایش داد، اما بخشی از همان سرمایه در عقب نشینی مسؤولین فرهنگی دولت در جشنواره فیلم فجر تباه شد و از دست رفت. سؤال اساسی این است که عقب نشینی های دولت تا کجا پیش خواهد رفت و آخرین خاکریز کجاست؟ کابوس این عقب نشینی های سریالی که تا کلیدی ترین تصمیمات و اختیارات دولت پیش می رود تا که هیچ اثری از هویت اولیه و شعارهای دولت باقی نگذارد و هر روزه حامیان دولت را وحشتزده می کند کی به اتمام خواهد رسید؟

روحانی با تجربه دولت اصلاحات خوب می دانست که بعد از پیروزی در انتخابات، تازه مصائبش شروع می شود. او می دانست که طیفی ازمجلس همچون سدی سترگ در مقابل تغییرات به دست او خواهد ایستاد. وی از قبل متوجه بود که رسانه به اصطلاح ملی، ذره بین به دست می گیرد تا کوچکترین اشتباهات دولت را بزرگتر از بزرگ جلوه دهد. او را به جماعت تریبون داران، امیدی نبود و می دانست جز معدودی روزنامه و تعدادی سایت خبری، حمایت کننده ای در حیطه رسانه ندارد. روحانی اشراف کامل داشت که جز برسرمایه اجتماعی رأی دهندگانش نمی تواند حساب کند. واضح است که روحانی در اولویت بندی برنامه هایش، رفع موانع دیپلماتیک بر سر ارتقای سطح اقتصاد کشور و بهبود وضع معیشتی مردم را سرلوحه امور قرار داده و اصلاحات فرهنگی و سیاسی را به عنوان گام های بعدی لحاظ کرده است.

اما وقایع هفت ماه گذشته نشان داده که علیرغم قدم های بزرگ مثبتی که در زمینه روابط خارجی برداشته شده و اقتصاد کشور نیز به طور نسبی بهبود یافته، جریان افراط نه تنها از در آشتی و حتی تعامل وارد نشده بلکه پرچم عزا بر افراشته و کلیدی ترین وزرا را در مجلس، مورد بازخواست های غیر متعارف و عجیب قرار می دهد. جریان افراط پروژه سقوط دولت را از همان روز بعد از انتخابات کلید زده است. رهبر معنوی گروه موسوم به پایداری که هسته مرکزی ضد دولت را تشکیل می دهد در بُغضی آشکار از شکست در انتخابات، منتخب مردم را قسی القلب، دست پرورده انگلیس و بدتر از بنی صدر خطاب می کند و مطمئناً مقایسه بنی صدر و روحانی دقیقاً به معنای کلید زدن پروژه براندازی دولت یا کشاندن آن به ورطه استیضاح است.

عین همین کار با دولت اصلاحات نیز صورت گرفت اما خاتمی با عقب نشینی های تاکتیکی و حتی راهبردی جلوی سقوط دولت خود را پیش از پایان دوره گرفت. اکنون باید دید دولت روحانی با کدام عقب نشینی ها با این نوع حملات مقابله خواهد کرد. دولت روحانی از ابتدا خیزهای بلندی برنداشته است تا با عقب نشینی از آنها مخالفان خود را آرام کند. بدیهی است وقتی که افراطیون، دولت را در راه رسیدن به اولویت های ابتدائیش دچار مصائبی چنین عظیم می کند پس امید به انجام مطالبات سیاسی و فرهنگی بسی بیهوده به نظر می رسد. قدم برداشتن در راهی که افراطیون پیش پای رئیس جمهور اعتدال قرار داده اند نتیجه ای نخواهد داشت جز ریزش مستمر از بدنه پایگاه اجتماعی او.

تصور این که جایی فشارها و سنگ اندازی های جریان تمامیت خواه در مسیر برنامه های دولت به پایان برسد، کاملاً اشتباه است. این جماعت جز باسقوط کامل دولت اعتدال یا استحاله به نفع افراطی ها ساکت نخواهد نشست. این گروه اقلیت که خود را قیم مردم معرفی می کند به مدد بخشی از قدرت و تریبونهایی پولادین دژِ خود، جیغ و فریادش را آنچنان بلندتر از اکثریت هوار می زند که یا سقوط کامل روحانی را رقم بزند یا در پایان سریال عقب نشینی های دولت، از روحانی یک تدارکاتچی برای خود بسازد! ظاهراً قرار است این بار رقیب، در بازی معکوس، وزیر ما را حتی اگر زده نشود در خانه آخرین شطرنج سیاسی تبدیل به سرباز کند!

روحانی باید از ابتدا خود را برای خطر پذیریها آماده می نمود. اکنون مشخص است که مخالفان آزادی و حقوق ملت دست دولت را خوانده اند؛ آنها می دانند اگر در رفع موانع دیپلماتیک و بهبود اقتصاد کشور برای دولت ایجاد مانع نکنند باید به دنبال آن شاهد اصلاحات فرهنگی و سیاسی باشند و این است که آنها را تا حد مرگ وحشتزده کرده است. در مقابل اما سیاست ورزی دولت نیز باید سویه های مقتدرانه ای را از خود نشان دهد. روحانی باید ثابت کند که از جایی به بعد حاضر به عقب نشینی نیست. مرزی که وسعتی به عظمت پایگاه اجتماعی دولت اعتدال داشته باشد نه این که به تنگی نظر مخالفان «جمهوریت»، «آزادی» و «حقوق شهروندی» قرار بگیرد.

ابتکار:این نصف جهان و آن نیمه دیگر جهان

«این نصف جهان و آن نیمه دیگر جهان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می خوانید؛در واپسین روزهای سال 92شمسی و آخرین ماههای حضور«کاترین اشتون» در کمیته سیاست خارجی اتحادیه اروپا، پای این خانم دیپلمات به ایران باز شد. از شش سال پیش تاکنون همواره نام این بارونس انگلیسی در ایران بر سر زبان ها بوده است. اشتهار اشتون در ایران بیش از هر چیز ریشه در مذاکرات پر کش و قوس اما بی نتیجه با سعید جلیلی در طول 4-5 سال گذشته دارد. مردم ایران در طول همه سال های سخت گذشته، قسمت های متعدد سریال گفت وگوهای دو طرف را از ژنو و استانبول تا بغداد و مسکو و آلماتی با دقت دنبال می کردند. این سریال پرماجرا مانند همه سناریوهای دراماتیک، دو شخصیت اصلی و فرازها و فرودهای بسیار و تعلیق های متعدد داشت، اما در واپسین روزهای سال 91 با پایانی باز و در بن بست به انتها رسید.

در سری دوم این سریال، با جایگزین شدن محمدجواد ظریف به جای سعید جلیلی و تغییرات دیگر در پشت صحنه، تغییراتی کلی در فضای دیالوگ ها و رویکردها اعمال گردید. پس از این تغییرات سرانجام در لوکیشن ژنو توافق اولیه حاصل شد و در ادامه با حضور بارونس انگلیسی در لوکیشن های تالار آئینه سعدآباد و لب زاینده رود و صحن نقش جهان اصفهان و چند نمای نزدیک از خنده های ظریف و اشتون، سریال در حال و هوایی «Happy end» به یک قدمی پایان رسیده است.

اشتون دو روز در ایران بود و از این دو روز یک روز را به سیاست و روز دیگر را به سیاحت اختصاص داد. او طی یک یکشنبه پرکار و شلوغ با روحانی، ظریف، لاریجانی، ولایتی، شمخانی، جلیلی و جمعی از زنان فعال حقوق بشردر پایتخت دیدار و سپس تهران را به مقصد اصفهان ترک کرد، تا فارغ از هیاهوی سیاست و مذاکرات هسته ای با گشتی در نصف جهان و آسمان و زمین ایران آن روی فرهنگ و تاریخ جامعه ایرانی را هم ببیند. خانم دیپلمات که به عنوان سکاندارعرصه سیاست خارجی اتحادیه اروپا با تاخیری شش ساله به تهران آمد، روز یکشنبه در دیدارش با رئیس جمهور خود را نماینده و وزیرخارجه 28 کشور اروپایی معرفی کرد و خطاب به دکتر روحانی گفت: «بنده با پیام حسن نیت 28 کشور اروپایی که نماینده آنها هستم خدمت رسیده ام تا در خصوص مسئله ای غیر از موضوع هسته ای با مقامات ایران گفت و گو می کنم و این آغازی برای توسعه همکاری ها میان ایران و اتحادیه اروپایی است. در دیدارهای جناب عالی با رئیس اتحادیه و رئیس کمیسیون اروپایی در نیویورک و داووس مطالب مهمی عنوان شد و آنها دیدارهای خود با جناب عالی را بسیار مثبت ارزیابی نموده اند. لذا یکی از وظایف من پیگیری مطالبی است که بین جناب عالی و آنها مطرح شده است.»

پر واضح است که ماموریت رسمی و اصلی اشتون در تهران همین گفت وگو و رایزنی به نمایندگی از سران 28 کشور اروپایی برای بهبود روابط تهران و قاره سبز بود و این سفر را باید در ادامه و تکمله سفرهای متعدد سیاسیون و فعالان اقتصادی این کشورها به ایران تعریف کرد. اما کیست که نداند همه آن رفت و آمدها و این سفر سیاستی- سیاحتی، نتیجه و محصول سری دوم از سریال پر کش و قوس مذاکرات هسته ای ایران و 3+3 (1+5) و توافق ژنو بوده است.

اتحادیه اروپایی در پشت میز این مذاکرات 3نماینده پرقدرت یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان و یک رئیس موثر یعنی کاترین اشتون را دارد و آن سه عضو دیگرهم چین و روسیه از شرق و آمریکا ازغرب دورهستند. ایرانی ها و همه دنبال کنندگان داستان هسته ای هم اشتون را بیش از این که وزیرخارجه و سکاندار دیپلماسی اروپا بدانند او را رئیس اصلی گروه 1+5 در جریان مذاکرات هسته ای می دانند؛ رئیسی که گاهی هم نقش عوض می کند و در میانه مجادله و گفت وگو در قامت میانجی دو طرف میز ظاهر می شود.

بر این اساس خانم اشتون در جریان حضور24ساعته اش در تهران به واقع در مقام وزیرخارجه 3+28 کشور جهان به گفت وگو با مقامات سیاسی کشورمان پرداخت و روز بعد به نمایندگی از نصفه دیگر جهان، نصف آرام جهان را و آن روی سکه فرهنگ و پیشینه ایران و این جامعه 75 میلیونی را دید. رویی واقعی ازایران که مدعیان به بهانه پرونده هسته ای و جنجال سازی های جنگ طلبان دور و نزدیک، هیچگاه حاضر نشده اند ببینند، یا اجازه دهند که دیده شود...

دنیای اقتصاد:تمرین دولت برای شفافیت

«تمرین دولت برای شفافیت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم سعید اسلامی بیدگلی است که در آن می خوانید؛هفته پیش، نامه 128 اقتصاددان و جامعه شناس و هنرمند شاخص کشور به رئیس جمهور منتشر شد که در آن ضمن طرح پاره ای از مشکلات مدارس مناطق محروم کشور از دولت خواسته شده بود که سازوکاری فراهم کند تا مردم بتوانند در صورت تمایل از دریافت بخشی یا تمام یارانه نقدی خود انصراف دهند؛ به شرطی که وجوه این یارانه در اموری چون ایمن سازی، زیباسازی و تجهیز امکانات آموزشی و تفریحی و ورزشی مدارس محروم کشور صرف شود و دولت نیز به طور منظم گزارش های مالی شفافی را در این زمینه ارائه دهد.

واقعیت این است که نگارندگان و امضاکنندگان این نامه چندین هدف را دنبال می کردند. اولین هدف این بود که افراد جامعه ما تمرینی برای مسوولیت پذیری اجتماعی داشته باشند. سرمایه اجتماعی مناسبی که به صورت بالقوه از اجرای مفاد مدنظر نگارندگان حاصل می شود، پشتوانه ای خواهد بود برای اقدامات اجتماعی بعدی که اتفاقا منشأ «غیردولتی» دارد؛ اما «دولت» را به همراهی می طلبد.

اکثریت امضاکنندگان این نامه یارانه دریافت نمی کنند، بنابراین آنها قصد نداشته اند که خودشان از دریافت یارانه انصراف دهند، بلکه این نامه دعوتی است از مردم که در یک فعالیت مشترک اجتماعی به نفع کودکان محروم سرزمین مان مشارکت کنند. هدف مهم تر این نامه این بود که دولت تمرینی بکند برای همراهی با حرکات اجتماعی که دولت محور نیست و همچنین تمرینی داشته باشد برای گزارش دهی شفاف تر فعالیت های خود. همان طور که از متن نامه پیدا است، مخاطب این نامه دولت جمهوری اسلامی و به خصوص شخص رئیس جمهور است.

نگارندگان نامه از دولت خواسته اند که سازوکاری فراهم کند تا مردم بتوانند پس از چشم پوشی داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی، محل مصرف یارانه خود را تعیین کنند و البته دولت خود را موظف بداند که مقدار کل یارانه انصرافی و هزینه کرد آن را گزارش کند. امضاکنندگان نامه فوق این قصد را نداشته اند که دست دولت را در هزینه کرد منابع حاصل از این یارانه انصرافی باز بگذارند تا امور دیگر خود را رتق و فتق کند. در مراحل اجرایی شاید بشود به این گزینه فکر کرد که سازوکاری متشکل از چهره های شاخص و موجه غیردولتی به گزارش مالی درآمدها و هزینه های حاصل از این فعالیت اجتماعی نظارت کند.

این تمرینی بزرگ برای دولت به عنوان بخشی از حاکمیتی است که حتی بسیاری از بخش های آن تعهدی به حسابرسی و اعلام بودجه ندارند و چندین بنیاد و سازمان بزرگ دولتی و حاکمیتی که منابع خود را از اموال عمومی دریافت می کنند، هیچ گزارش شفافی از عملکرد و هزینه کرد خود ارائه نمی کنند. خلاصه آنکه دولت تدبیر و امید که بارها تقویت نهادهای اجتماعی را به عنوان شعار مهم خود مطرح کرده است، اکنون در آزمونی بزرگ قرار دارد تا زیرساخت های فنی و مالی حرکتی را فراهم کند که توسط اقتصاددانان، جامعه شناسان و هنرمندان شاخص کشور مفید شناخته شده است. تقویت نهاد اجتماعی متشکل از این نامه، هم امیدواری مردم این سرزمین و هم امیدواری کودکان مدارس مناطق محروم را به شفافیت و کارآیی دیگر برنامه های این دولت، دوچندان خواهد کرد.

آخرین اخبار