در بیانیهای که درباره حوادث اخیر دادند، نوشتند که «جنگ روایتها و جهاد تبیین، ماهیت اصلی این حادثه است... باید روایتهای درست و کلان روایتها شکل گیرد... در جنگ روایتها اثربخشی و خروجی مهم است. باید روایت غلبه پیدا کند. یعنی دختران سرزمین ما، همان روایتی را از زن مسلمان ایرانی و حجاب و عفاف داشته باشند که انقلاب اسلامی و جبهه حق دارد... باید گفتمان و روایت مردم امروز ایران و جوانان هم به شدت دیندارند، هم دنیای بیدین غرب را به چالش کشیدهاند، غلبه پیدا کند بر روایت دشمن که جوانان و مردم ایران امروز را بیدین معرفی میکند... باید روایتِ مقاومت بینظیر زنان ایرانی در مقابل هجمههای همهجانبه دشمن به حیا و عفاف او و تهاجم زن پیشرفته عفیف ایرانی به تصویر آرمانی غرب از زن مطلوبش و عصبانیت غرب از این تهاجم، به گفتمان رایج بدل شود. (بیانیه جمعی از فعالان جبهه فرهنگی انقلاب)»
ماجرا این است که این رویکرد، اعتباری برای حقیقت و واقعیت قائل نیست و همه چیز را به روایت تقلیل میدهد. معنای متن بالا روشن است. باید روایت را غالب کرد، فارغ از اینکه حقیقت چه باشد. بهطور قطع و یقین، حقیقت و واقعیت نیز آن اندازه عریان و آشکار نیستند که به راحتی به دست آیند، ولی آنچنان جعلی و ذهنی هم نیستند که بتوان آن را به «روایت» تقلیل داد.
مشکل آقایان نواصولگرا این است که در مقاطعی از گذشته بر رسانه انحصاری سوار بودند و با روایت دلخواه خود سعی میکردند که واقعیت را باژگونه معرفی کنند، گرچه در همان زمان نیز موفقیت کاملی نداشتند و تنها از طریق حذف رسانههای مستقل به این هدف خود میرسیدند، هر چند این پیروزی نیز محدود بود، زیرا روایتهای آنان بهطور معمول در نقطه مقابل واقعیت بود و کمتر کسی آن را باور میکرد.
در ادامه، این وضعیت انحصاری از مقطعی کمکم رقابتی شد. در وضعیت رقابتی دیگر امکان غلبه رویکرد «روایت» بر «حقیقت» ممکن نیست، زیرا در برابر «روایت» حاکم، روایتهای دیگر نیز عرض اندام میکنند و همین برای عدم موفقیت روایت رسمی کافی بود. برای نواصولگرایان وضعیت بدتر از این نیز بود، زیرا ماجرا در سطح رقابتی باقی نماند، بلکه وضعیت رسانه در عمل معکوس شد و حالت شبهانحصاری و معکوس به وجود آمد و آنان از این رقابت خارج شدند. به همین دلیل روایتهای رسانههای رقیب نیز تا حدی جعلی و دروغین یا یکسویه شدند و نواصولگرایان تازه متوجه وضعیت نابسامانی شدند که زمانی برای مردم ایران و اصلاحطلبان ایجاد میکردند و البته لبخند هم میزدند.
به علت گسترش سیاست جنگ روایتها و عادت به آن و فاصله گرفتن رسانه رسمی از کشف حقیقت و اسیر تولید روایت شدن، اعتبار این رسانه زائل شد و امکان موفقیت و پیروزی در جنگ روایتها حتی در شرایط رقابتی نیز برای رسانه رسمی از میان رفت. این وضعیت مثل این است که وارد جنگ نظامی شویم، ولی افرادمان بدون تفنگ و فشنگ به جنگ دشمن بروند. دشمنی که توپخانه و هواپیما و تجهیزات کامل دارد. نتیجه از پیش روشن است.
حال چه باید کرد؟
سیاست رسانهای ایران برای مقابله با این وضعیت فقط و فقط یک راه دارد. نفی و فراموشی «جنگ روایتها» و تن دادن به «کشف حقیقت». این بازی اصلی رسانهای است که موجب حذف رسانههای فرامرزی و انتقال مرجعیت رسانهای به داخل کشور میشود. «کشف حقیقت» را نباید به روایت حاکم تقلیل داد. کشف حقیقت سازوکار حرفهای مشخصی دارد. استقلال رسانه و استقلال حرفه روزنامهنگاری، به ویژه با این اصل که حقیقت فقط از دل نقض و رد روایتهای متعارض آن به دست میآید. هر حقیقتی باید قابلیت دفاع در برابر روایتهای ضد خود را داشته باشد، این تنها راه پیش روی رسانه رسمی است. در غیر این صورت هر روز بیش از گذشته، در این جنگ روایتها که جنگی کثیف و بیپایان است، تلفات خواهید داد.