فروتن که بسیار کم
مصاحبه میکند، در این گفتوگو راجع به حضورش در
سینمای ایران و دغدغهها و دل مشغولیهای کنونیاش حرف زد. او در جشنواره امسال در چهار فیلم از چهار کارگردان بزرگ و خوب
سینمای
ایران بازی کرده است؛ متروپل مسعود کیمیایی، قصههای رخشان بنیاعتماد،
سایهروشن فرزاد موتمن و طبقه حساس کمال تبریزی. محمدرضا فروتن با بازی در
متروپل برای ششمین بار با مسعود کیمیایی همکاری کرده و جزو بازیگرانی است
که بیشترین همکاری را با این کارگردان کهنهکار داشته است. ستاره جوان و
بیقرار
سینمای
اواخر دهه 70 ایران، اکنون در آستانه میانسالی، با آرامشی مثالزدنی در پی
کشف راههایی تازه است تا نقشهای خوب دیگری را به کارنامه موفقش اضافه
کند.
زمانی که وارد سینمای
ایران شدید، از بازیگری صحبت میشد که هم قابلیتهای یک ستاره را دارد و
هم قابلیتهای ضروری یک بازیگر تمامعیار را، از سوی دیگر با کارگردانان
صاحبنامی همچون مسعود کیمیایی، فریدون جیرانی و کیومرث پوراحمد حرفه
بازیگری را آغاز کردید حالا نزدیک به دو دهه از آن زمان میگذرد
ارزیابیتان از این دو دهه حرفه بازیگری چگونه است، با وجود ایدهآلهای
حرفهیی و نسبت به شروعی که داشتید جایگاهتان را چگونه ارزیابی میکنید؟محمدرضا فروتن: ممنون رنج های زندگیام هستم
فکر
میکنم در شروع کارم شهرت را دوست داشتم که بگذریم و به فکر اعتبار
حرفهییام بودم و میخواستم جایگاهم را تثبیت کنم. در ادامه با خانم
بنیاعتماد و آقای درویش همکاری کردم و همین طور گذشت و گذشت و زمان زیادی
را برای به دست آوردن و حفظ جایگاه و اعتبار حرفهییام صرف کردم و
لابهلای این کارها در فیلمهایی بازی کردم که فیلمهای خوبی نبودند اما به
دلایلی کار کردم. تا به دو، سه سال اخیر که هدفهای جدیدی در مسیرم قرار
گرفته است و در این دوره جدید دیگر اولویتم ظاهر کارم نیست که فقط با
آدمهای صاحبنام کار کنم، دوست دارم در کارهایی باشم که موثر هستند، حرف
دارند و آدمها را به خودشان نزدیک میکنند. این نگاه هم شامل زندگی شخصی و
زندگی حرفهییام میشود. دوست دارم بیشتر بتوانم مسوولیت حقیقی خودم را
پیدا کنم تا بدانم در این دنیا چه باید انجام دهم. فکر میکنم زمان زیادی
گذشت تا به این نقطه برسم و دلایلش را میدانم.در گذشته کمتر روی خودم
متمرکز بودم و ظرف همین دو سال اخیر است که تمرکزم روی خودم و کارم شده. در
این دو سال و نیم قصه زندگی تازهیی برای من شروع شده است، شکل تازهیی از
بودن ولی به تمام سالهایی که پیش از این دو سال گذراندهام احترام
میگذارم و خودم را سرزنش نمیکنم، فکر میکنم سفر روحی بوده که باید آنها
را میگذراندم و امیدوارم صد درصد وجودم را زندگی کنم. این نوع از زندگی هم
ساده ومشخص است: کمک کردن و حمایت از آدمهای اطرافم. در حوزه
سینما
هم دوست دارم عرصههای جدیدی را تجربه کنم مثلا بدم نمیآید در فیلمهای
طنز اجتماعی خوب بازی کنم تا به حال فرصتش پیش نیامده و امیدوارم چنین
امکانی ایجاد شود میخواهم میانسالی زندگیام دستاورد و نتیجه خوبی داشته
باشد.
در جشنواره فیلم فجر امسال در چهار فیلم از چهار کارگردان صاحبنام سینمای ایران حضور دارید چنین حضوری به همین روش اخیر زندگی شخصی و حرفهییات بازمیگردد؟وقتی
نیت مثبت داشته باشی و به نیکی و ارزش فکر میکنی، انتخابهایت نیز تحت
تاثیر آن نیتها قرار میگیرد، کارگردانهایی که سال گذشته با آنها کار
کردم همیشه حرف برای گفتن داشتهاند و تاثیرگذار هستند.
سینمای خانم بنیاعتماد،
سینمایی
اجتماعی است و با دردهای اجتماع سر و کار دارد و همیشه دوست دارم با چنین
کارگردانهایی کار کنم. همین است دیگر عمر زود میگذرد و فرصت کوتاهی داریم
و چشم بر هم زدم و 45 ساله شدم.
این سنی است که همیشه سینمای ایران به آن نیاز داشته است؟درست
است، وقتی سنم پایینتر بود، در فیلمها پیرم میکردند که مرد بالای 40
سال باشم، مزهاش به اینکه وقتی مرا در خیابان میبینند میگویند «اِ
جوونتر از فیلمهایت هستی) (میخندد)
ارزیابیتان
در مورد جشنواره فجر چگونه است، جشنوارهیی که سالهای متعدد در آن حضور
داشتهاید و در دو دوره از این جشنواره برنده سیمرغ بلورین شدهاید؟جشنواره
فیلم فجر سرشار از هیجان و آب و تاب است و نمیشود از زیر آن در رفت، در
عین اینکه زندگی و کار خودت را داشته باشی. از آذرماه همه ما در حال و هوای
جشنواره هستیم و دوست دارم در این روزها هیجان متعادلی داشته باشم و آنچه
برای من اهمیت دارد عشق و شوق به
سینماست که در این روزها بیشتر میشود و یک جشنواره فجر یک جور عید
سینمایی است برای
سینمای ایران ولی کار سختی است که در این روزها هیجانزده نشویم ومتعادل بمانیم.
آیا هنوز جایزه گرفتن برای شما مهم و تاثیرگذار است؟آره،
دوست دارم جایزه بگیرم البته مهمترین فیلمهای من در جشنواره نبودند مثل
«شب یلدا» (کیومرث پوراحمد)، مثل «زیر پوست شهر» (رخشان بنیاعتماد)، اما
این جایزهها بخشی از زندگی است، مقطعی از یک دوران. جایزه یک شب است و باز
زندگی ادامه دارد و باید درگیر اهداف مهمتری باشی و آنچه مهم است مسیر
زندگی است و همه زندگی هم آن یک شب جایزه گرفتن نیست و نمیتوانی به آن یک
شب اکتفا کنی. مهم این است که چطور مسیر زندگیات را به درستی طی کنی و آن
کارهایی که دوست داری را انجام بدهی.
از میان چهار فیلم حاضر در جشنواره امسال از کدام بیشتر رضایت دارید و کدامشان تجربه لذتبخشی بود؟کار
کردن با هر سه کارگردانی که فیلمهایشان در بخش مسابقه است آقای کیمیایی،
آقای تبریزی و خانم بنیاعتماد تجربه واقعا لذتبخشی بود. حضور در هر کدام
از این فیلمها لطف خودش را داشت اما همکاری با آقای کیمیایی پس از چند سال
خیلی به من مزه داد. دیالوگها و فضای فیلمهای آقای کیمیایی را دوست
دارم، وقتی ساخت فیلم در دفتر آقای کیمیایی شروع میشود انگار اولین فیلم
سینماییام است و انگار اولین تجربه بازیگریام است و انگار فصل جدیدی از فعالیت حرفهییام است.
در شش همکاری ای که با آقای کیمیایی داشتید چه سیر حرفهیی را طی کردهاید؟در
فیلمهای آقای کیمیایی همه چیز روان پیش میرود، چه کار بازیگر و چه کار
دیگر عوامل حاضر در تولید راحت و آرام پیش میرود و همین شرایط است که حضور
در فیلمهای آقای کیمیایی را تبدیل به اتفاقی شیرین می کند. موقع خواندن و
از بر کردن دیالوگهای فیلمهای آقای کیمیایی حس خوبی دارم، بزرگیهای
شخصیتهایش را دوست دارم و کیف میکنم و احساس دوستداشتنی بودن دارم. آقای
کیمیایی هنرمندترین
سینماگری است که در
سینمای
ایران تجربه همکاری با او را داشتهام. همکاری با او همیشه جذاب است و
همیشه دوست داری در آن فضای تولید فیلمهای او باشی و نفس بکشی. خلاصه
اینکه بودن با آقای کیمیایی غنیمت است.
محمدرضا فروتن: ممنون رنج های زندگیام هستم
تجربهتان در همکاری با آقای موتمن در فیلم «سایه روشن» چگونه بود؟فیلمنامه
«سایه روشن» را نخواندم و سرکار رفتم، چون درگیر مسائل تحصیلیام بودم و
یادم میآید نگاهی به فیلمنامه انداختم و همان بخش فیلمنامه به دلم نشست و
به هر ترتیب کار را قبول کردم. از طرف دیگر فیلم «شبهای روشن» فیلم معتبر و
مطرحی در
سینمای
ایران شد و همان موقع که فیلم را دیدم، دوست داشتم و طی این سالها همیشه
از «شبهای روشن» تعریف شده بود و با اینکه همیشه سعی میکنم جوگیر نشوم
اما جوگیر هم شدم و همین جو در انتخابم و حضورم در «سایه روشن» تاثیر
گذاشت. در برخی مواقع نیز شهودی تصمیم میگیرم و الان کمتر شده است، چون
شهود تا یک جایی کار میکند و همه جا شهود کار نمیکند و خداوند عقل را به
آدم داده است تا از آن استفاده کند و همین جور بیکار نماند. به هرحال سر
کار رفتم، فیلم را ندیدهام اما تعریفهای متفاوتی شنیدهام با همه این
اوصاف در طول کار فیلمنامه را نفهمیدم و از این رنج میبردم که مرز میان
خیال، واقعیت، رویا و بیداری کجای فیلمنامه مشخص میشود.
فضای
فیلمبرداری، خانه سرد و دلگیری بود که تابلوهای نقاشی عجیبی بر دیوار آن
نصب شده و فقط حیاطی بود که میشد در آن نفسی تازه کرد و به دلیل شرایط و
ویژگیهای فیلمنامه حال خوشی بر فضای فیلم حاکم نبود. از سوی دیگر قرار بود
فیلمبرداری فیلم ظرف 25 روز به اتمام برسد اما فیلمبرداری در عمل 70 روز
به طول انجامید به همین دلیل نتوانستم در فیلمهای دیگری حضور پیدا کنم و
اضطراب وضعیت تحصیلم را نیز داشتم، قرار بود که در فیلمهای «جامهدران» و
«تمشک» (سامان سالور) حضور داشته باشم که به دلیل طولانی شدن «سایه روشن»
نشد؛ فیلمی بود که موقعی که سر کار بودم لذت نبردم اما امیدوارم فیلم موفق و
مطرحی شود که این همه ایده و سرمایه هدر نرود. نمیدانم، نمیدانم... ولی
هنوز میبینم که با پیچیدهگویی میخواهیم کودک پروفسور نمای وجودمان ابراز
وجود کند و با این روش پیچیده خودمان را اثبات کنیم تا اینکه بخواهیم
فیلمی بسازیم که درد و مسالهمان باشد.
اخیرا شنیدهام که در تدارک آلبوم موسیقی هستید از شروع این کار و اینکه قصد ورود به حوزه موسیقی را دارید بگویید؟همیشه
از دوران کودکی آرزو و رویایم این بود که خواننده شوم به جای بازیگر.
رویاها از حقیقت وجودی ما میآیند و همه ما دوست داریم به جایی که
میخواهیم برسیم و رشد کنیم و شکوفا شویم. بخش دیگری هم هست که آرزوهای ما
است و از سر کمبودهای ما است. میدانم که بازیگر شدن از آرزوهای من بوده
ولی هنوز نمیدانم خواننده شدن رویای من بوده یا آرزوی من بوده، آیا کمبود
من است یا ارتباطی با حقیقت وجودی من دارد که حرف وکار دارد در این دنیا
ولی هرچه جلوتر میآیم فکر میکنم رویای من بوده است، دوست دارم با موسیقی
آدمها را به درون خودشان نزدیک کنم. منتها شعرهایی که قرار است انتخاب شود
و حرفهایی که میخواهم بزنم میخواهم شعرها و حرفهایی باشد که زندگی و
تجربه خودم باشد و اینطور شاید تاثیرگذارتر باشد البته در این بین کلام
تاثیر فوقالعادهیی دارد، جملههایی که روی دیوارها و پلهای شهر
میبینیم که وقتی آن جملهها را میخوانیم تازه میشویم. چند وقت پیش از
میدان انقلاب رد میشدم و جملهیی خواندم: «توی چاله شکست آدمهایی می
افتند که یا تندرو هستند یا کندرو» خب جمله قشنگی است و کیف کردم. کلام
مثل بذر است که می تواند در وجود ما رشد کند و ببالد و به هر حال آگاهی
است.برای انتخاب شعرهایم در آلبوم موسیقی نیز چنین تصمیمی دارم.
صدای
شما را در فیلمهایی مثل فیلم «قرمز» و «شب یلدا» شنیدهایم و در «شب
یلدا» شما یکی از ملودیهای موسیقی ایرانی را که سالها پیش اجرا شده بود،
خواندهاید که جز موسیقی دستگاهی ایرانی است و صدایتان روی ملودی خوب
نشسته، آلبوم موسیقی که قصد انتشارش را دارید در چه سبکی تهیه میشود؟آلبوم
پاپ است: چهار آهنگش را بابک زرین و چهار آهنگش را سیروان خسروی تنظیم
میکند. این اتفاق فوقالعادهیی برای من است که ترجیح میدهم موقع انتشار
آلبوم در موردش صحبت کنم.
موسیقی مورد علاقهتان چه موسیقی است؟همیشه از موسیقی وترانه لذت میبردم اما هیچ وقت اعتماد به نفس برای خواندن نداشتم.
وقتی تصمیم گرفتید آلبومی تدارک ببینید، روند انتخاب ترانهها وتعامل و کار با اهالی موسیقی چگونه بود؟دنبال
همان فضاهایی حرکت کردم که همیشه به دلم مینشست. در مورد خواننده شدنم
خیلیخیلی ممنون دکتر افشین یداللهی هستم، با اینکه همیشه دوست داشتم
خواننده شوم جسته و گریخته کلاسهای آواز هم میرفتم تا اینکه افشین
یداللهی را حدود پنج سال پیش دیدم و در مورد موسیقی صحبت کردیم و او خیلی
خوب حمایت کرد و دوست و رفیقم شد ودر همین آشنایی و رفاقت جرقه کارموسیقی
زده شد. افشین، بابک زرین را معرفی کرد و ترانهها از همان پنج سال پیش شکل
گرفت و بیشتر افشین هدایتم کرد و من هم علایقم را با افشین در میان
میگذاشتم.
محمدرضا فروتن: ممنون رنج های زندگیام هستم
شروع کار شما در نیمه دوم دهه 70 بود با تکقسمتی در سریال «سرنخ» (کیومرث پوراحمد) و بعد اولین فیلم سینماییتان
همانطور که اشاره شد «مرسدس» (مسعود کیمیایی) بود تصویری که از فروتن تا
«زیر پوست شهر» (رخشان بنیاعتماد) دیده میشود اغلب تصویر جوانی بود که
عاصی و پرتنش است بخشی ازاین تصویر اقتضائات دوران جوانی بود و بخشی مبتلا
به جوانان جامعه در همان سالها، اما هرچه جلوتر آمدیم نهتنها سن شما
بالاتر رفت و شما جا افتادهتر شدید اما آن خطوط زاویهدار و تیز تصویر شما
هم گرد و منحنی شد، این تحول چقدر از اختیار و انتخاب شما ناشی میشود و
چقدر از کار وتعامل در جریان اصلی سینمایی ایران؟همیشه بازیهایم سوای نسبت و ارتباطی که با نقش دارد، حاصل تجربیات و زندگی خودم بوده و همینطور که خودم تغییر کردم بازی و تصویر
سینمایی
من هم تغییر کرد.فکر میکنم همینطور که خودم در زندگی چیزهایی را
فهمیدهام بازیام نیز چیزهایی را فهمیده است و با من بزرگ شده است.
نمیخواهم بگویم بهتر شده اما پختهتر شده چون تلاشم این بوده که متواضعانه
به راهی میروم وفادار باشم، دوست دارم آدم اصیلی باشم و در نهایت خودم
باشم و بیرون و درونم یک چیز را بگوید آدم در مسیر زندگی نرمتر میشود و
از این خطوط زاویهدار و گوشهدار فاصله میگیرد و میفهمد نمیتواند همه
چیز را سریع کنار بگذارد، باید در لحظه بایستد، بچشد، بفهمد و زندگی کند و
به مسیرش ادامه دهد و فکر میکنم در بازیگریام نیز همین روند را دنبال
کردهام و این وضعیت خودآگاه و ناخودآگاه وارد بازیگریام هم شده است.در
بازیگری هم سعی میکنم همه چیز را کامل ببینم که از وجودم میگذرد و
بازیاش کنم.
بازیگر بودن به
دلیل ذات بیانگرش میل شدیدی به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن دارد اما
روندی که شما از آن صحبت میکنید و این تاکید بر درونی بودن چه در زندگی و
چه در حرفه بازیگری که به احوال درویشی نزدیک است فکر نمیکنید با حرفه
بازیگری سینما در تعارض باشد و البته این وضعیت به هیچ عنوان به معنای نادیده گرفتن فردیت شخصی و حرفهیی و سلوک خاص شما نیست؟میفهمم
چه میگویید، نوعی خودشیفتگی لازم است که نیروی محرکهیی برای کار است ولی
بعدها که زمان میگذرد، میبینید که با حرفه و علاقهات میتوانی به درون
خودت نزدیکتر باشی و فکر میکنم هرچه بیشتر خودت را بشناسی و به خودت
نزدیکتر باشی خود واقعیات نابتر میشود که بر کار آدم هم تاثیر
میگذارد. دیده شدن راههای گوناگونی دارد و آدمها برای دیده شدن کارهای
عجیبی میکنند و آنقدر به زرق و برقها میپردازند تا دیده شوند.من دوست
دارم آدمهایی مرا ببینند که درون را میبینند، نمیخواهم جذابیتهای
سینما
را انکار کنم اما بیشتر به دنبال اتفاقات درونی هستم.هرچقدر آگاهتر باشی
کانالهای ارتباطیات را وسیعتر میکنی. می خواهم دراین دوره از زندگیام
چه در
سینما و چه در موسیقی، واقعی واصیل کار کنم وبه درون خودم وفادار باشم.
چقدر میشود بین درونی بودن و جاهطلبی حرفهیی که ضروری است تعادل برقرار کرد؟آن
جاهطلبی در مورد من بیشتر معنی رشد و پیشرفت گرفته است، شاید به یکسری از
چیزهایی که در نوجوانی میخواستم رسیدم ولی الان برای من جاهطلبی معنی
رشد، پختگی و عمق دادن به زندگیام را دارد و به کارم (بازیگری) همچون
ابزار ارتباطی نگاه می کنم که میتواند به درون خودم وآدمهای اطرافم عمق
ببخشد.
به این فکر میکنم که وجود و وقت آدمها خیلی باارزش است و به اطرافیانم احساس مسوولیت بیشتری دارم.
تحصیلات شما در رشته روانشناسی است و در برخی بهترین کارهایتان نقش شخصیتهای پیچیده و نهچندان ساده را ایفا کردهاید اما در مصاحبههایتان
و الان که صحبت میکنیم هیچوقت تمایلی به صحبت کردن از بخشهای مبهم و
تاریک روح و روان ندارید، بخشهایی که همواره برای روانشناسان مهم تاریخ
روانشناسی مثل فروید و یونگ مناقشهبرانگیز بوده، شما همیشه از بخشهای
روشن و امیدبخش میگویید و ما اغلب تصویری پیچیده و مبهم از فروتن بازیگر
در فیلمها را به یاد میآوریم ارزیابی شما از این تضاد چیست؟به
همه این بزرگان احترام میگذارم چون همه ما را به خودمان نزدیکتر
کردهاند ولی همه مکاتب را دوست دارم و هر رویکردی کارکرد خودش را دارد.
فروید و یونگ آدمهای عجیبی بودند ولی مازلو و راجرز بحثهایشان برای من
خیلی لذتبخشتر است. در میان کارهایم که به تحصیلات و علایقم مربوط است
«خردهجنایتهای زن و شوهری» (نوشته اریک امانوئل اشمیت) را میتوانم نام
ببرم.دوست دارم خودم خوب زندگی کنم و هم آدمها واطرافیانم خوب زندگی کنند.
به نظرم رسانهها مثل
سینما
و تلویزیون میتوانند آدمها را هیپنوتیزم و باورهای آدمها را متاثر کنند
بنابراین خیلی مهم است که آدمها چیزی را دریافت کنند که سازنده و مفید
باشد و به دردشان بخورد.
در راستای همین روحیه فیلمهایی را انتخاب کردید مثل «وقتی همه خواب بودند» و «چهل سالگی» که جزو کارهای برجسته شما محسوب نمیشوند؟این
نگاه شما است و خیلی محترم ولی در فیلم «وقتی همه خواب بودند» وضعیت
انسانی را روایت میکند که میتواند برای آدمهایی مصداق داشته باشد و
تجربهیی خاص است که نتیجهیی مثبت دارد. «وقتی همه خواب بودند» در داستانی
جذاب تجربهیی انسانی را در میان میگذارد ولی بحثم سر این فیلمها نیست،
نمیخواهم بخش تاریک زندگی انسانها را نادیده بگیریم اما به نظرم
میتوانیم در رسانهها با بخش تاریک زندگی مواجهه سادهانگارانهیی نداشته
باشیم، فیلمهای زیادی در جهان تولید میشوند با هزینههای آنچنانی که حرفی
ندارند و تنها حال بد و اضطرابهای ما را افزایش میدهند. هرچند این حالات
منفی هم فضایی برای چالش و رشد ما فراهم میکنند اما همه این آگاهی را
ندارند که متوجه چنین چالشهایی شوند.
رابطهتان با ادبیات چطور است؟با
اینکه به ادبیات علاقه داشتم، از آن خیلی دور بودم و اخیرا میخواهم بر
ادبیات متمرکز شوم و دوست دارم در کلاسها و جلسات مثنویخوانی شرکت داشته
باشم و بعد هم برسم به سعدی که آن همه نیروی حیات و زندگی در آثار او
وجوددارد.
ولی به تاثیر کلام همانطور که گفتم باور دارم.
از قدیم دوست داشتم بیشتر و دقیقتر سعدی و مولانا را بشناسم ولی این روزها درگیر مطالعه کتابهای رشته تحصیلیام هستم.
محمدرضا فروتن: ممنون رنج های زندگیام هستم
چه آیندهیی را برای حرفه و جایگاهتان در نظر دارید؟دوست دارم در پایان حرفهایمان از زندگی بگویم بیشتر تا
سینما.
ممنون رنجها و دردهای زندگیام هستم. ممنون آن اتفاقاتی هستم که خیلی
ناگوار بود ولی چقدر خوب شد که اتفاق افتاد، ممنون آتشی هستم که در
زندگیام بود و از دلش رد شدم، مرا سوزاند و پخته کرد، همه آنها را خیلی
دوست دارم.
دوست دارم خودم را نبینم و اگر مسیری هست و قرار است همه
با هم این مسیر را ادامه بدهیم، امیدوارم همه برای وجودشان احترام و ارزش
قایل باشند و بدانند که برای رشد به دنیا آمدهاند نه اینکه صاف بیایند و
صاف بروند و باید بدانیم برای چه به دنیا آمدهایم. امیدوارم گول خستگی
ذهنمان را نخوریم بلکه پر از عشق و امید باشیم و بترکونیم...(میخندد)