ایران اکونومیست ـ مجتبی برزگر: وقتی بازیگر پیشکسوت و کاربلدی مثل «محمد کاسبی» در هر اثر سینمایی و تلویزیونی قرار میگیرد میدرخشد؛ بازیگری که بیشتر مخاطبان، او را با کارهای ماندگاری همچون 'صاحبدلان'، 'سرّ دلبران'، 'سه در چهار' و 'خوشرکاب' بهیاد میآورند، اما آخرین نقش او به کاراکترِ نماینده مجلس در سریال 'دادِستان' مسعود دهنمکی برمیگردد که در جریان این مجموعه تلویزیونی، به کرونا مبتلا شد.
او در همان روزهای پخش با خبرنگار گفتوگویی داشت و ماجرای ابتلایش به کرونا را این طور توضیح داد: «در روزهای پایانی کار که به ترکیه رفته بودیم و سکانسهای پایانی 'دادِستان' آنجا فیلمبرداری میشد یک روز مانده به پایان کار احساس کردم حال خوبی ندارم. بعد از بازگشت و گرفتن تست، متوجه شدم به کرونا مبتلا شدهام. همسرم هم به این واسطه کرونا گرفت، دلهرهمان این بود که با ناراحتی قلبی که من دارم، شرایط سختتر شود. یک ماهی در قرنطینه بودم و خوشبختانه تست گرفتیم منفی شد.»
چندی بعد در گفتوگویی با محسن علیاکبری تهیهکننده قدیمی سینما و تلویزیون مشخص شد که او به عیادت محمد کاسبی رفته است، چرا که این هنرمند پیشکسوت در بیمارستان بستری است، هنرمندی که در سوابق او میتوان بازیگری، کارگردانی، نویسندگی و دوبلوری را مشاهده کرد، ضمن اینکه او سوابق اجرایی زیادی در کار هنری داشته و از جمله بنیانگذاران حوزه هنری و مرکز هنرهای نمایشی است.
یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای 'کاسبی' به حضورش در سریال 'صاحبدلان' بازمیگردد، که بهمناسبت ماه رمضان تولید شده بود و کاسبی با بازی در نقش شخصیت 'جلیل جاویدیان' با این سریال همراهی میکرد. 'کاسبی' علت ماندگاری این سریال را در قصه قرآنی آن میداند و حتی بر این باور است که 'صاحبدلان' تنها مجموعهای در تلویزیون محسوب میشود که مختص ماه مبارک ساخته شده است و از این بابت، به آن بهشدت علاقهمند است. او جذابیت اثر نمایشی را در مرتبه اول به قصهاش مشروط میداند و تصریح میکند که بسیاری از دغدغههای روز جامعه برای پرداخت در قصههای آثار نمایشی مغفول مانده است: «فکر میکنم همهچیز در وهله اول به قصه و جذابیتهایش بازمیگردد. خیلی از مسائل و معضلات جامعه برای پرداخت در قصهها مورد غفلت و بیتوجهی واقع شده است. از اتفاقاتی که در سطح جامعه میگذرد میتوان درامهای تأثیرگذار خلق کرد. نسل امروز دغدغههایی دارد که شاید نسل ما خیلی با آنها درگیر نبوده است، به این دغدغهها باید پرداخت، بهخصوص در مناسبتهایی مثل ماه مبارک رمضان، در عین حال، ساخت اثر مناسبتی آدم خودش را هم میخواهد، کسی که کاربلد باشد و مختصات چنین آثاری را بشناسد.»
کاسبی خیلی کم صحبت میکند؛ خیلی اهل مصاحبه نیست، علاقهای به هیاهو و فضاسازیهای رسانهای ندارد. این روزها بهدلیل تبعاتِ ابتلا به کرونا و درد قفسه سینه، مشکل ریه و قلب هنوز مراحل درمان را در منزل دنبال میکند، صدا و چهرهاش نحیفتر شده است اما هنوز آن صلابت همیشگی میان سخنانش دیده میشود. براساس یک هماهنگی با خانواده درخواست گفتوگوی با او در منزلش مقبول افتاد و با همان تواضع و فروتنی همیشگی، از تیم خبری پذیرایی کرد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* بگذارید ابتدای گفتوگو را با آخرین وضعیت جسمانی و پیگیری مراحل درمان شما، شروع کنیم. با توجه به اینکه خانواده محترمتان بارها جلوی خبرها و اطلاعات متناقض نسبت به سلامتی و وضعیت درمانی شما را گرفتهاند علاقهمندیم یک مقداری از وضعیت امروز سلامتی خود بگویید و اینکه انشاءالله کی به صحنه هنر بر خواهید گشت؟
تقریباً دو سال پیش در مهرماه، نقش نماینده مجلس را در سریالِ «دادِستان» آقای دهنمکی بازی میکردم. چند روز باید با سیدجواد هاشمی به ترکیه میرفتیم و سکانسهایی را آنجا فیلمبرداری میکردیم.
بعد از بازگشت در رختخواب افتادم از آن روز تا الان به دو سال میرسد که در بستر بیماریام. سال گذشته مجبور شدم 4 عمل جراحی داشته باشم؛ یکی از این جراحیها برای فنر گذاشتن در رگهای قلبم بود. بعد از آن با همین وضعیت سیاتیکِ کمرم عود کرده بود و کمرم را عمل کردم. حال و احوالِ ناخوش ادامه پیدا کرد و راهی بیمارستان شهید رجایی شدم. آنجا با آقای دکتر ملکی که پزشکِ متخصص قلب بودند صحبت کردم و او گفت احتمالاً با این اوضاع و احوال، نیاز به عمل قلب باز دارید؛ در ادامه یکی دو ماه قبل دوباره به بیمارستان رفتم و این روزها هم در منزل درمان را ادامه میدهم.
شاید حدود یک ماه باشد که از کمر به پایین تقریباً بدنم از کار افتاده و با کمکِ فیزیوتراپ و زحمات خانوادهام سعی میکنم که به بهبودی برسم.
* خدا انشاءالله سلامتی عاجل و صحت کامل به شما بدهد. اگر اجازه بدهید میخواهیم صحبت با شما را از مسائلی که هفته گذشته در کشور اتفاق افتاد و در جریان آن مسائل و موضعگیریهایی به شما نسبت داده شد، شروع کنیم. در این هفته شاهد برخی دیدن مواضع برخی افراد مشهور بودیم که عدم اشراف مناسبِ آنها و یا نگاههای یکجانبه یا رادیکال آنها، اعتبارِ کل جامعه هنری را تحت شعاع قرار داده است. مردم هنرمندان را دوست دارند و خیلی از نوجوانان و جوانانِ ما حتی بسیاری از آنها را الگو میدانند. موضوع بر سرِ دو قطبیسازیهایی است که برخی از این فضا، سوء استفاده میکنند. برخی از این اظهارنظرها و واکنشها بخشهایی از جامعه را ناراحت کرده و برای بسیاری تعجببرانگیز بوده است. نظر شما در این باره چیست؟
من دو سالی است که در بستر بیماریام، یا در بیمارستان و یا به منزل آمدم تا مراحل درمانی را طی میکنم. در تلفن همراهم، فضایمجازی را دنبال میکنم که البته خیلی از این فضا خوشم نمیآید اما به نوعی سعی میکنم در جریانِ اتفاقات جامعه قرار بگیرم. این مسئله، مسئله مهمی است که برای من هم این سؤال را پیش میآورد که مثلاً فلان سرباز در مرزهای شرقی کشور در مقابل اشرار و حاملان موادمخدر مقابله میکند و جانشان را از دست میدهد. یا همچنین در مرزهای غربی ما افراد کُرد رشید مرزبانی داریم با دشمنان و بدخواهان، مقابله میکنند و جانشان را به خاطر این تلاشها از دست میدهند؛ روحشان شاد اما تعجب میکنم که چرا هیچ خواننده پایتختنشینی برای آن سربازانی که در منطقه کردستان وجود دارد یک ترانه ماندگار نخواندند.
نمایی از نقشآفرینی محمد کاسبی در سریال «دادِستان»
برای سرباز شهیدشده در مرز هیچکس ترانه نخواند!
چرا مجلس ما بهاحترام آنها سکوت نکرد؟ این قاطعیتی که از دادستانی میخواهد که مجلس را در جریان جزئیات درگذشت خانم مهسا امینی قرار بدهد، چرا هیچوقت از دیگر مقامات کشوری نخواسته که مجلس را در جریان مرگِ و شهادت سربازان ما در مرز هم قرار بدهد. فلان آدمی که تعجب میکردم از بودجه تلویزیون و بیتالمال میگیرد، برنامه تلویزیونی میسازد و بهخاطر مرگ این دخترخانم ـ مهسا امینی ـ برنامه تلویزیونیاش را تعطیل میکند؛ چرا برای درگذشت این سرباز تلاشگر در مرزهای کشور، برنامه تلویزیونیاش را تعطیل نکرد؟ ما برای هر دو داغدار میشویم و غصه میخوریم.
بسیاری از سیاستمداران، باید قاطعانه بخواهند که در جریانِ علل مرگ آن سربازها و داغدار شدن مادران و پدرانشان در بخشهای شرقی و غربی کشور قرار بگیرند. یا برنامهشان را به احترام آن مادران و خانوادههای داغدیده که فرزندانشان در مرزهای کُرد بود، تعطیل کنند.
آمریکا حرکتی را شروع کرده و موجسوارها بر امواجش سوار شدند
وقتی این اوضاع و احوال را کنار هم میگذارم به یک پازل میرسم در بیش از 4 دههای که از انقلاب مقدس جمهوری اسلامی میگذرد ما چندین بار شاهدِ چنین موجسواریهایی بودیم که بر امواج خاصی سوار شدند و الان هم همان اتفاق افتاده است. آمریکا حرکتی را شروع کرده و موجسوارها بر امواجش سوار میشوند.
ما این همه خانم محترم در سینما داریم؛ بسیار خانمهای محترمی داریم یک تعداد کمی میبینیم که میآیند و یک دفعه به خاطر در گذشت این دختر عزیزی که به هر حال امیدواریم هرکس یا عاملی مسببِ فوتش بوده، حتماً شناسایی و محاکمه شود، اما کسی کشفِ حجاب نکرد به غیر از همینهایی که آمادهاند که اربابِ بزرگ {آمریکا} چه کار میکند و چه میگوید تا انجام دهند.
آیا خواننده مطرحی برای همان مراجعهکنندگان گرفتاری که به مجلس آمدند و توسطِ عدهای از گروهکِ تکفیری داعش، هدف گلوله قرار گرفتند و به شهادت رسیدند، یک آهنگ و ترانه خواند؟ البته همین اتفاق را ما در سریالِ «دادِستان» به تصویر کشیدیم.
با داستان نخنماشدهای روبهروییم: 'تو بزن تا من برقصم'
بنابراین نگاه میکنیم و میبینیم با همان داستان نخنماشده معروف سروکار داریم که خوانندهای میگوید تو بزن تا من برقصم! یعنی در واقع ارباب که میدانیم آمریکاست میگوید تو بزن من خوشرقصیام را شروع میکنم؛ من موجسوار خوبیام؛ وگرنه خانمهای محترمی در سینما داریم که نسبت به این اتفاقات، واکنش و هیچ برخوردی نداشتند بهعنوان اینکه دیده شوند.
از نظر من قصه امروز هم همچون قالیچه کهنه نخنماشده میماند. ما به این اتفاقات و چنین رفتارهای نخنما شدهای عادت داریم. جلویِ روی شما عکسی از من میبینید که به کاری برمیگردد که مرحوم سیروس گرجستانی هم در آن حضور داشت. ما آن روزها دچار درگیریهای خیابانی شده بودیم. یادم هست در منطقه سرچشمه فیلمبرداریمان تمام میشد تا خیابان انقلاب میآمدیم تا به یادگار امام(ره) برسیم در میدان جمهوری میدیدیم عدهای از کسانی که موازی با مسیرِ ما، خیابان را به آتش کشیدند و اغتشاش کردند. مأموران نیروی انتظامی آنها را گرفته بودند و کنار دیوار زیرِ میدان جمهوری، نگه داشته بودند. یکی از دوستان که همراه من بود گفت، نگاه کن جوانهای مردم را چه بیخودی گرفتند. گفتم بیخودی است؟! تو از خیابان بهارستان میخواهی به خیابان انقلاب برسی برای اینکه به این اغتشاش برنخوری تا اینجا (میدان جمهوری) آمدهای!
این اغتشاش و نگرانی و ناآرامی را چهکسانی به وجود آوردهاند؛ همینها! الان هم از نظر من همان قصه معروف است، اغتشاش باید صورت بگیرد - برنامه فعلی آقای اینها آمریکا- ایجاد اغتشاش در ایران است و این را بارها و در حمله به مجلس هم دیدیم. متأسفانه هیچ خواننده مشهوری برای از دست دادن جانِ این آدمها ترانهای نخواند و هیچ برنامه تلویزیونی که با پول بیتالمال ساخته میشود، اعلامِ تعطیلی نکرد؛ واقعاً جای تأسف دارد.
درباره مواضعی که به من منتسب شده بود هم بگذارید یک نکته اینجا مطرح کنم که من به طورکل نه صفحه فیسبوک دارم، نه توئیتر و نه اینستاگرام و تفاوتهایشان را هم چندان جزئی نمیدانم. من در فضایِ اینترنت فقط بعضی از خبرگزاریها را میبینم و دنبال میکنم.
* افرادی مطالبی نوشتند که برخی معتقدند این مطالبه به هر حال آتش این اغتشاشات را گستردهتر کرد، یا بهتعبیر شما، برخی برای دیدهشدن، تشویش یا فریب افکار عمومی برنامههایشان را تعطیل اعلام کردند؛ در حالی که دستمزد کارهایشان را تمام و کمال گرفته بودند.
ببینید! من سال 1357 که انقلاب اسلامی به سرانجام رسید با حضور در فیلمهایی مثل 'حمله به اچ3' وقتی برای بازی در این اثر سینمایی وارد پایگاه هوایی بوشهر شدم، خلبانهای رشید جنگنده ما که به من افتخار دادند پشت کابین و داخل کابین هواپیمایی که به جان این بچهها بسته است، بنشینم و جسارتاً نقش فرمانده پایگاه را اجرا کنم، تعریف میکردند که 'آقای کاسبی، جایی که شما الآن در این F14 نشستهاید، بچههای خلبان ما در زمان حضور آمریکاییها حق نزدیک شدن به این هواپیماها و تعمیرش را نداشتند. ما فقط باید بلند میشدیم و دستور انجام میدادیم و برمیگشتیم، اما حالا کجا هستیم؟ این قدرت، این استقلال و این بیرون شدنشان از ایران را تاب نمیآورند و به هر نحوی میخواهند ضربه بزنند.
نمایی از نقشآفرینی محمد کاسبی در سریال «خوشرکاب»
* از این بحث بگذریم؛ گریزی به کارهایی داشته باشیم که برای دفاع مقدس ساخته شد. میان این کارهای ارزشمند و ماندگار «خوشرکاب» روایت جالبی را مطرح کرد. از همان افرادی که پشت جبهه کارهای بزرگی کردند اما کمتر دربارهشان صحبت شد. بهنظر میرسد آن باورِ منحصر به فرد شما، باعث میشود تا «خوشرکاب» بر دل مخاطب بنشیند. بهنظرتان چه اتفاقاتی دست به دست هم داد تا آن باورها در فضای دفاع مقدس نهفقط میان رزمندهها بلکه پشت جبههها و میان تمام صنوف و اقشار جامعه به وجود آید؟
قصه «خوشرکاب» کاملاً واقعی بود
اولاً جالب است بدانید که قصه «خوشرکاب» کاملاً واقعی بود، چون پدر نویسنده سریال که علی شاهحاتمی بود واقعاً راننده کامیون بود، بنابراین در جریان سفر به جبهه در زمان جنگ که کمکرسانی به جبهه کنند، نقش داشتند. صاحب آن کامیون اگر اشتباه نکرده باشم، محمد عشقی بود که در فلکه اول خزانه سکونت داشت.
البته علی شاهحاتمی هم اهل همان منطقه بود که پدرش راننده کامیون بود. براساس این عشق و علاقهای که میان این راننده و این آهن متحرک اتفاق میافتاد نام کاراکتر بهسمت «تقی عشقی» رفت. من ابتدا که خواندم؛ گفتم 'علی! خیلی سخت است'؛ گفت 'چرا؟'، گفتم 'من باید عاشق این کامیون بشوم؛ در واقع باید یک چیزی در ذهن من به وجود آید، وقتی من با این کامیون حرف میزنم انگاری آن هم با من حرف میزند.'
از این جهت کار، سخت است. شاهحاتمی جزو بچههایی بود که از ابتدای تأسیس حوزه هنری کنار هم بودیم، به من گفت 'با شناختی که از تو دارم از پسِ این نقش برمیآیی'. فیلمنامه را خواندم و توکل کردم باعث شد بین من و این کامیون واقعاً رابطهای برقرار شد. اما واقعیت امر، این کامیون، دنیاست و تقی و بسیاری از آدمها، عاشق دنیا میشوند. این دنیا را باید یک روزی گلمالی کرد و این رمز و رازی است که در «خوشرکاب» بود و این نگاه خیلی کم دیده شد.
* یک نکتهای که در دل صحبتهای شما مطرح شد همان باوری بود که به آن اشاره کردید. بچههایی که به هر حال مثل خود شما قبلِ انقلاب را درک کردند؛ فضای بازی که با ولنگاری همراه شده بود و با این نگاه وارد دفاع مقدسی شدند که میبینیم نماز شب میخوانند و فضای معنوی خاصی را در آن برهه تجربه میکنند. چطور این تحولها اتفاق افتاد و به این باورها رسیدند؟
صحبت کردن در این رابطه شاید بهاندازه یک کتاب، زمان ببرد. امام(ره)، زمانی که سال 1342 در رابطه با کاپیتولاسیون جبههگیری میکنند، بعد تبعید میشوند، به فرانسه میروند و در نوفللوشاتو مقیم میشوند و تا حرکت انقلاب در ایران آنجا میمانند. یکی از کسانی که پیامرسان امام(ره) به مردم بودند مهندس بازرگان است که بعدها بهعنوان اولین نخستوزیر انتخاب میشود. آیا شهید بهشتی با آن همه حکمت و مقامِ والا، نمیتوانست بهعنوان اولین رئیسجمهور مملکت باشد؟ آنقدر بینظیر بود و به چندین زبان آشنایی داشت و دارای دکتری بود.
اما امام(ره) آیندهنگری بیشتری میکند و میفرماید'آقای بازرگان، شما دولت تشکیل بدهید'؛ اول از همه میخواهد که جمهوری اسلامی آری یا خیر؛ بعد از این که درصدِ حداکثری رأی به «آری» میدهند، شهید بهشتی را سر کار نمیگذارد بازرگان را انتخاب میکند و نمیگوید 'آقای بهشتی، شما دولت تشکیل بدهید.'، این از آیندهنگری امام خمینی(ره) است.
تنها کسی که در دولت بازرگان، انتخاب شده بود یک فردِ اصولگرای واقعاً پیروِ امام، شهید رجایی بود. از ابوالحسن بنیصدر و امیرانتظام و قطبزاده در این کابینه حضور داشتند. همان موقع در شب 22 بهمن من جزو بچههایی بودم که رادیو را اشغال کردند و وارد رادیو شدیم.
رادیو خالی بود و بهواقع، اصلاً چیزی بهعنوان عوامل رادیو در رادیو وجود نداشت. گوینده، بازیگران، نمایشهای رادیویی؛ همه و همه رفته بودند. یادم هست شهید مجید حدادعادل برادر آقای غلامعلی حداد عادل از طرف نظام، بهعنوان مسئول نمایشهای رادیویی انتخاب شد. ما به رادیو رفتیم و شهید رجایی هفتهای یک بار با تاکسی میآمدند و درب رادیو پیاده میشدند. یک برنامهای بود که بچههای مجاهدین خلق بهنام «همگام با مدارس» در رادیو میساختند و شهید رجایی را بهعنوان تنها نماینده حزباللهی کابینه آقای بازرگان میآوردند و او را سؤالپیچ میکردند.
یک بار اینکه این آدم در این جایگاه با تاکسی به رادیو میآید و جلوی درب، پیاده میشود بسیار حالم را خوب کرده بود و به دلم نشست، یکی از وزرای کابینه است چرا با تاکسی میآید؟ من کمکم با ایشان ارتباط گرفتم و یک روز به دفتر من آمدند، با هم نشستیم و صحبت کردیم. ایشان به من گفت 'من از اینکه بهعنوان یک وزیر، کار بکنم و کارم دارای نقص و ایراد باشد به خودم میلرزم؛ از اینکه جوری عمل کنم که از من انتقاد بشود، میترسم'. الآن هیچکس نمیترسد، هرکس، هرکاری دلش میخواهد میکند، کمتر مانند اینها یا شهید سلیمانی پیدا میشود.
یادم هست یک هفته از طرف مؤسسه هنرمندان پیشکسوت یک سفری به منطقه خارج از تهران رفته بودم. در آنجا بود که خبردار شدیم که شب گذشته شهید حاج قاسم سلیمانی در عراق به شهادت رسیدهاند، بلافاصله از طرف رئیس مؤسسه هنرمندان پیشکسوت از هنرمندان برای شرکت در مراسمی بهاحترام سردار دعوت شد، عکسی هم از ایشان گذاشته بودند من به این عکس نگاه میکردم هرکس یک گوشهای از این عکس را امضاء زدند من آمدم امضاء بزنم دیدم سردار چه چشمانی دارد!
به یکی از دوستان گفتم 'این چشمها را نگاه کن از این چشمها عشق میبارد'. یک هفته بعد تهران آمده بودم برنامه «چهلتیکه» دعوتم کردند، مجری برنامه به من گفت 'آقای کاسبی چشمهای قشنگی دارد و خوب از آن استفاده میکند.'، من یاد آن چشمها افتادم و گفتم 'از چشمهای من میگویی، من خودم عاشق چشمان شهید سلیمانی هستم.'
من ایشان را اصلاً زیارت نکرده بودم. من همیشه به این موضوع فکر میکنم مقام معظم رهبری هیچوقت در سخنرانیشان صحبت از بصیرت با توده مردم نکردند، من خاطرم نمیآید! اما همیشه با مقامات کشوری و لشکری صحبت بصیرت کردند. متأسفانه بخشی از همین خواص، بصیرتشان را بهنوعی از دست دادند؛ اگر بصیرت داشتند نمیآمدند سوار بر موجی که بهبهانه درگذشت مهسا امینی ایجاد شده است، بشوند.
هیچکدام از بچههای قدیمی حوزه هنری دستمزدی نگرفتند
*بهنظر شما اگر تلویزیون و سینما، آثار خوب و بامحتوایی از آن باورهای عمیق دفاع مقدس تولید کنند که متأسفانه در این چندساله کمتر شاهدش بودهایم، میتواند این باورهای کمرنگشده را بازسازی کند؟
بهنظرم خیر؛ نمیشود. چرا؟ دلیلش این است که آن آثاری که شما از آن نام میبرید حاصل دسترنج همان جنس بچههاست که این بار بهعنوان فیلمساز، فیلمسازی میکنند. یادم هست روزی در حوزه هنری که بودیم، مرحوم سلحشور و مؤسسین اول حوزه هم بودند، به بچهها گفتم 'رزمندگان بدون چشمداشتی در جبهه خونشان را میدادند، چه اشکالی دارد ما اینجا زیرِ باد کولر بدون اینکه دنبال دستمزد باشیم همان راه را ادامه بدهیم.'
هیچکدام از بچههای قدیمی در داخل حوزه هنری بابت کارگردانی، بازیگری و... دستمزدی نگرفتند. ماه به ماه یک مُشت اسکناس که مچاله شده بود؛ بو میکردید بوی عطر و گلاب شاهعبدالعظیمی میداد. من به بچهها میگفتم 'این پولها را از داخل ضریح جمع میکنند و میآورند'. ما میرفتیم هرکدام بهاندازه نیازی که در ماه داشتیم جلوی اسممان را امضاء میکردیم و از آن اسکناسها برمیداشتیم. یادم هست رادیو برای من 6 هزار تومان بهعنوان مسئول رادیو، حقوق نوشته بودند من مسئول مالی را صدا کردم و گفتم 'ارث پدرت را حاتمبخشی میکنی؟ دو هزار تومان کفایت میکند.'
بهخاطر چهچیزی این فضا بود؛ سخنِ امام بزرگوار به دلها نشسته و دلها تسلیم بود. دلها هدایت میشود و الآن متأسفانه بسیاری را میبینیم چه اصولگرا و چه اصلاحطلب، دلهایشان هدایت نمیشود، به دنیا چسبیدهاند و درباره مسئله مهسا امینی فلان شخصیتِ سیاسی هم اظهارنظر میکند؛ چرا؟ برای اینکه دیده شود؛ کم دیده شدهاید؟ یا آن آقای همصنف من چنین رفتاری میکند.
بصیرت، بصیرت؛ این بصیرت را بسیاری از اصولگراها و اصلاحطلبان از دست دادهاند و این نعمت خدایی است که باید تو لایقش باشی تا به تو بدهند. متأسفانه الآن طرف، فیلم در رابطه با جبهه و جنگ میسازد که باعث شود فیلمنامه بعدیاش را برود و «جشنواره کنپسند» بسازد، نمیدانم! همه چیز مگر فقط این دنیاست؟
میخواهم اینجا بگویم انقلاب خمینی از روزی که اتفاق افتاده است تا الآن کسی نتوانسته است برش دارد و تا یک سینهزن امام حسین(ع) در این مملکت است کسی نمیتواند از این غلطها بکند. تغییر برخی سیاستها یا اصلاح در رویهها ممکن است اتفاق بیفتد اما براندازی نمیشود.
* اگر در پایان برای هنرمندان و مردمی که آرزوی سلامتی شما را دارند مطلبی هست که تمایل به بیانش دارید، ممنون میشوم که بفرمایید.
من برای همه مردم این سرزمین آرزوی شادی، شادکامی و آرامش دارم و از سیاستمداران و کسانی که حضرت آقا در رابطه با داشتن بصیرت بارها با آنها صحبت کرده آرزو میکنم که واقعاً دارای بصیرت شوند و خدا همه ما را یاری کند که البته تا الآن هم یاری کرده است.
امیدوارم شخصیتهای سیاسی بصیرت رهبری را داشته باشند
شاید خیلیها نمیخواهند ببییند با آن شیطان بزرگی که همین الآن با بخشی از اروپا و چین، با همه درافتاده است، ما چند سال پیش درافتادیم. ما همان اوایل انقلاب با توجه به آن تحولات و جنگ و... شاید باید پودر میشدیم اما ما هستیم، بهخاطر اینکه مرد بابصیرتی مثل رهبری معظم انقلاب هستند و هدایت میکنند. انشاءالله این بصیرت را خدا نصیب همه سیاستمداران و شخصیتهای دولتی و مجلسی کند که در چنین حوادثی که بارها در این مملکت اتفاق افتاده است، فرق موقعیتها را تشخیص بدهند.
من همه صحنهها و اتفاقات را دیدم و امروز که سال 1401 هست، هزاران برابر بیشتر بر حق بودن جمهوری اسلامی و حرکت امام(ره) را باور دارم.
عجیب بود اما باور کردم این جملهای که خیلیها میگویند «مملکت، مملکت آقا امام زمان(عج) است» بله عزیز، مملکت امام زمان(عج) است و حالا این مملکت یکطوری امتحان پس میدهد؛ سیاستمدارش بهگونهای، خواننده و هنرمند و مجریاش بهصورتی دیگر و حتی تلویزیونش هم امتحان پس میدهد.