با احسان خواجه اميري گفتگو كرده ايم؛ مردي متولد هفتم آبان سال ۱۳۶۳.
کد خبر: ۵۰۶۹۶
در خانواده اي هنرمند متولد شد و از پنج سالگي
موسيقي را شروع كرد. با انگشتان كوچكش نت ها را خيلي خوب ياد مي گرفت و سيم
ها را اين ور و آن ور مي كرد. او داشت ساز مي زد از هشت سالگي به كلاس هاي
سنتور و ويلن رفت و پيانو را از خواهرش اليكا ياد گرفت. يازده ساله بود كه
به طور جدي با آكوستيك كردن اتاقش تصميم به ساخت موسيقي گرفت. در دوازده
سالگي براي برنامه هاي كودك آهنگسازي كرد اما كار حرفه اي اش را با آهنگ
سازي براي مجموعه اي مستند كه موسيقي بي كلام داشت، آغاز كرد. مطرح ترين
كارش در آن دوران، آهنگسازي آلبومي به نام «خاطرات زندگي» براي پدرش بود.
سازهاي
مختلف را امتحان مي كرد و آموزش يك ساز را به پايان نمي رساند. فقط مي
خواست آهنگسازي شود و ورود خود را به عرصه خوانندگي، يك شوخي مي دانست. در
هفده سالگي آلبوم «من و بابا» را روانه بازار كرد كه كار مشترك او و پدرش
(استاد ايرج) بود. خودش موفقيت اين آلبوم را تا حد زيادي مديون حضور پدر مي
دانست. او حالا همه رديف هاي آواز ايراني را حفظ است و سازهاي سنتي مثل
تار، سه تار، تنبك و سنتور را مي نوازد. تمام سعي اش اين است كه كار خودش
را بكند، نه اينكه دنباله روي پدر باشد چون معتقد است بهتر بودن از پدرش
اصلاً شدني نيست!
اينها را گفتم تا بدانيد با احسان خواجه اميري گفتگو كرده ايم؛ مردي متولد هفتم آبان سال ۱۳۶۳.
اتفاقي خواندم
بارها
در مورد اينكه چطور به سمت خوانندگي آمدم، حرف زدم. يك بار براي دوستي
كاري آماده مي كردم اما او نتوانست صدايش را با ملودي من تلفيق كند. يكي از
دوستان به شوخي گفت: «تو كه صدايت خوب است چرا خودت روي اين كار نمي
خواني؟!»
من هم موضوع را جدي گرفتم كه با موفقيت هم روبرو شد. بعد
هم اين راه را ادامه دادم، البته من خوانندگي را از كودكي جدي گرفته بودم و
رديف هاي آوازي را بلد بودم اما پدرم نمي گذاشت دنبال موسيقي بروم و مي
گفت اول درس. من هم كامپيوتر خواندم. بعد از اينكه دانشگاه قبول شدم به
پدرم گفتم ديگر وقت خواندن است. سال اول دانشگاه بودم كه اولين آلبومم
بيرون آمد. راه طولاني نبود
من
از اول در مسيري قرار گرفته بودم كه بايد در آن باشم. شايد اگر مسير مشخص
نبود، الان شرايطم خيلي متفاوت بود. واقعيت اين است كه من در يك خانواده
هنرمند به دنيا آمدم و راهي كه براي رسيدن به هدفم بايد طي مي كردم، خيلي
هم طولاني نبود. اولين كار حرفه اي من در شانزده سالگي بود. كاري را آهنگ
سازي كردم و از آن درآمد داشتم.
رمز موفقيت من...
موفقيت
امروز من اول از همه لطف خداست و بعد هم خوش شانسي ام. من در لحظه اي كه
بايد، با بهترين اتفاق ها روبرو شدم و هميشه از اين بابت خدا را شكر مي
كنم. تكرار نمي شوم!
من
اعتقاد دارم در زندگي براي انجام دادن يك كار با كيفيت، بايد هميشه تلاش
كرد چون فكر مي كنم زندگي زماني براي زنگ تفريح ندارد. اين موضوع در كار ما
خيلي سخت تر است چون هر روز بايد يك حرف تازه براي گفتن داشته باشي، البته
بخشي از اين توانمندي در دست هنرمند است و بخش ديگر در دست خداست كه به
هنرمند الهام مي شود. براي همين من هميشه شاكر خداوند هستم و تمام تلاشم را
مي كنم تا كوتاهي نكنم. مرد اول تيتراژها
تيتراژ
اولي كه كار كردم «هر چي آرزوي خوبه مال تو» بود كه بايد همين جا از دكتر
افشين يداللهي تشكر كنم چون ايشان مرا به قاسم جعفري، كارگردان آن سريال
معرفي كردند. من هم مثل چند خواننده ديگر نسخه اتود براي ايشان فرستادم، در
حالي كه آنها با يك خواننده ديگر قرارداد بسته بودند اما صداي من روي اين
سريال رفت. تيتراژ سريال «غريبانه» يكي از كارهاي بسيار پرطرفدار شد. وقتي
مادرم براي اولين بار صدايم را از تلويزيون شنيد، هيجان زده شده بود و جيغ
مي زد. اين داستان تا الان هم ادامه دارد! بعد از سريال غريبانه دوستان به
من خيلي لطف داشتند و پيشنهادهاي زيادي براي خواندن تيتراژ دادند. مافياي تيتراژخواني
اصلاً
اعتقادي به اين حرف ها ندارم و فكر مي كنم آينده يك هنرمند به كارهايي كه
در گذشته كرده و سياست هاي كاري او بستگي دارد. به اين هم معتقدم هر آدم
با توانايي هاي خاص خودش به دنيا مي آيد و هر كسي بايد از توانايي هاي خودش
استفاده كند. من يك روز حساب كردم حدود پانزده تيتراژ تلويزيوني كار كردم
كه شايد خيلي زياد نباشد اما بعضي ها گفتند من مافياي اين كار هستم و خيلي
ها پشت سر من حرف مي زدند و مي زنند. به نظرم براي موفقيت بايد يك سري
كارها انجام داد و يك سري كارها را انجام نداد. تا چند سال پيش، تيتراژ
خواني به شناخت يك خواننده خيلي كمك مي كرد اما امروز با زياد شدن وسايل
ارتباط جمعي استقبال مردم از تلويزيون كمتر شده و تاثيرگذاري گذشته را بين
مردم ندارد. الان تفكر من هم به اين شكل شده است؛ ديگر هر كاري را قبول نمي
كنم. شايد اگر قرار بود هر كاري را بپذيرم به جاي ۱۵ تيتراژ، ۱۱۵ تيتراژ
خوانده بودم!
همه كارهاي من...
من
همه كارهايم را دوست دارم اما «عاشقانه ها» برايم حال و هواي ديگري دارد.
ترانه «نابرده رنج» هم برايم خاص تر است و حس مثبتي به آن دارم. لازم باشد حرف مي زنم!
ما
در رسانه هاي تصويري برنامه تخصصي موسيقي نداريم تا در آن راحت حرف بزنيم.
در رسانه هاي مكتوب هم اگر لازم باشد و حرفي براي گفتن داشته باشم حتماً
آن را مي گويم. حرف تازه را بايد گفت وگرنه سكوت بهتر از حرف هاي تكراري
است. فيلم نمي بينم
خيلي
اهل ديدن فيلم نيستم. اما همين فيلم هايي كه مي بينم نشان مي دهد كار بچه
هاي ما از نظر تكنيكي و تاكتيكي خيلي پيشرفت كرده است. فكر مي كنم
استعدادهاي بسياري در كشور ما وجود دارد و بايد از آنها به بهترين شكل
استفاده كرد. ماجراهاي من و بابا
واقعيت
اين است كه درباره كارم با پدرم حرف نمي زنم و مشورت نمي كنم چون مي دانم
آخرش دعواي مان مي شود! من و ايشان در زمينه كاري آب مان در يك جوي نمي
رود. در موسيقي اختلاف نظر زيادي با هم داريم چون ايشان دلي جلو مي رود اما
من با برنامه ريزي، البته بايد بگويم صداي پدرم يكي از بهترين صداهاي
تاريخي موسيقي جهان است كه ديگر تكرار نخواهد شد. دوست دارم يك آلبوم مشترك
با پدرم كار كنم اما واقعاً فرصت اين كار را ندارم چون هميشه در سفر هستم.
اگر فرصتي باشد، خيلي دوست دارم اين اتفاق بيفتد. يادمان باشد موسيقي...
مشكلات
در كار ما زياد است اما مهمترين آن به نظرم نگاه امنيتي است كه به موسيقي
مي شود و اين غلط است. بايد نگاه هنري به اين مقوله داشت. من خودم با مميزي
در موسيقي موافقم و در عين حال قبول دارم شرايط نسبت به پنج سال قبل خيلي
بهتر شده است.
۷ روز زندگي/ شماره ۱۸۵/ رخ به رخ هنري: مجتبي نورعلي/ صفحه ۱۸