به گزارش ايران اكونوميست،در واقع زن از حضور ابزاری افراطی در سینمای قبل از انقلاب، به حضوری باری به هر جهت، خنثی و حاشیهای - گاه همچون آکسسوار صحنه - رسید که برای تبدیل شدن به تصویری واقعی از حضور زن در خانه، شهر، جامعه و ... نیاز به گذر چندین دهه داشت.
به عنوان یکی از بازیگران زنی که کارنامه دوران بازیگریاش به شدت متأثر از تغییر و تحول در نگاه به قشر زنان در سینمای ایران است، میتوان از کتایون ریاحی نام برد.
ریاحی با تکیه بر چهره معصوم و شکنندهاش بازیگری را در سال 66 با حضور در چند فیلم آغاز کرد که مهمترین آنها «پاییزان»رسول صدرعاملی با فیلمنامهای از فرید مصطفوی و ابوالحسن داودی بود. فیلم با تکیه بر یک مضمون دهه شصتی - مذمت مهاجرت - بیش از هر چیز حضور زن را در ترسیم تصویری از کانون خانواده و لزوم حفظ آن خلاصه کرد و کمتر به روانشناسی و آشفتگیهای روحی زنی پرداخت که در آستانه ترک شدن از سوی شوهرش قرار داشت.
نوع نقشآفرینی ریاحی در این تحربههای آغازین و بالتبع فیزیک و ظاهر این بازیگر باعث شد او به نوعی در نقش زن چشمروشنِ معصوم، انعطافپذیر و گاه آسیبدیده متوقف شده و به واسطه همین توقف تبدیل به تصویری از کلیشه زن دهه شصتی سینمای ایران شود که مهمترین ویژگیاش سکوت، سکون، صبر، مظلومیت و دنبالهروی از مرد بود.
«کشتی آنجلیکا» محمد بزرگنیا و «آپارتمان شماره 13» یدالله صمدی از برجستهترین فیلمهای این بازیگر در دهه شصت محسوب می شوند که کمابیش بر اساس همان الگو پیش میرفتند.
تثبیت این کاراکتر در تلویزیون نیز به واسطه نقشآفرینیهای این بازیگر زن در سریالها ادامه پیدا کرد که به نوعی بسط زوایایی نادیده از حضور زن منفعل در چنبره شرایط و تلاشهای جزئی برای کنشمند و دراماتیزه شدن بود.
همین تلاشهای جزئی برای فرار از یک تصویر تخت و کلیشهای بود که زن شهید مجموعه «همسایهها» یا عروس نازای مجموعه «پدرسالار» اکبر خواجویی را دوستداشتنی و تبدیل به الگویی از نمونههای مشابه واقعی کرد چراکه در بازآفرینی این کاراکترها ویژگیهای نقش، چهره و نوع بازی ریاحی پیوندی خوشایند با یکدیگر برقرار کردند و او را در ذهن نگه داشتند.
مجموعههای «پهلوانان نمیمیرند» حسن فتحی، «روزهای زندگی» سیروس مقدم و «پس از باران» سعید سلطانی دیگر آثاری بودند که به تدریج چهره بازیگری ریاحی را متناسب با تغییراتی که دهه هفتاد در نوع نگاه به زن در جامعه و به تبع آن در سینما و تلویزیون به وجود آمد، بهروز، واقعی و قابل باور کردند.
کاراکتر ریاحی در «پس از باران» علاوه بر اینکه از الگوی کلیشهای یک زن ارباب منفی و تخت فاصله داشت در عین حال دلیلی دراماتیک برای انفعال خود داشت که ناشی از قرار گرفتن بین شوهر و برادر (دو حس و عشق متفاوت) بود نه حرکت بر مسیر یک تیپ تخت و تکراری.
ظرافتهای بازیگری ریاحی به تدریج مکمل چهره گرم و سمپاتیک او شد تا با فاصله گرفتن از چهره زنان معصوم، ساکت و منفعل به یکباره پوستهای ضخیم را در روند خلق کاراکترهای زن ایرانی و البته تجربههای بازیگری خود بشکافد و در دهه هشتاد نقشهایی تأثیرگذار را ایفا کند.
نقشآفرینی جسورانه کتایون ریاحی در فیلم «شام آخر» فریدون جیرانی مصداق همین پوستهاندازی بود. نقشی که هم به لحاظ نوع نگاه به کاراکتر زن- مادر واجد تازگی و جسارت بود هم به جهت نوع حضور ریاحی که ترکیبی خوشایند از وقار و جذابیت را با نسبتی متعادل از اغواگری ترکیب کرد و حاصل این ترکیب جذاب، عشقی نامتعارف و خارج از عرف بود که منجر به قتل مادر به دست دختری شد که یک بیمار عشق بود.
برهم زدن الگوهای رایج حضور زن در سینمای ایران به سبک و سیاق کتایون ریاحی و به مدد نقشآفرینی او در قالب کاراکترهایی که سعی میکردند مستقل و پیشرو باشند، با دوزی متعادل پیش رفت و در همین دهه منجر به آفرینش یک کاراکتر تأثیرگذار دیگر شد.
خانم وکیل فیلم «این زن حرف نمیزند» احمد امینی در کشمکش با موکل جوان خود که مرتکب قتل شده بود، به نوعی درگیر تضادهای درونی به عنوان یک زن- مادر مطلقه بود. این درست که بر اساس شگردهای دراماتیزه کردن همواره نیاز دراماتیک قهرمان برای حل یک پرونده با انگیزه درونی او به عنوان یک انسان همسو میشود، اما همین پرداخت آشنا در فیلم با تکیه بر ظرافتهای بازی ریاحی تصویر توأمان یک زن مستقل و شکننده را که برای اثبات حضور خود به عنوان یک زن- مادر در جامعه مردانه تلاش میکرد، در ذهن مخاطب ثبت کرد.
«تارا و تب توتفرنگی» سعید سهیلی با روایتی تو در تو و سردرگم در ترسیم بخشهایی از زندگی یک زن مبارز سیاسی و پس از آن «دعوت» ابراهیم حاتمیکیا، کارنامه بازیگری کتایون ریاحی در دهه هشتاد سینمای ایران را کامل کردند.
موقعیت دراماتیک ریاحی در یکی از اپیزودهای فیلم اجتماعی حاتمیکیا به عنوان یک دکتر زنان که نمی واند بچهدار شود، به نوعی همان وجهه مستقل و آسیبپذیر زن شهری امروزی را در چنبره شرایط اجتماعی برجسته میکرد. نکته مهم دیگر اینکه همچنان شکنندگی و آسیبپذیری این کاراکتر نه با تکیه بر ضعف مستقیم بیرونی بلکه با تصمیم انتحاری کاراکتر و بازی ظریف و شکنندگی باورپذیر این بازیگر ثبت شد که تصویری خاص بود.
ریاحی در دهه هشتاد با نقشآفرینی در سه مجموعه «شب دهم» و «روشنتر از خاموشی» حسن فتحی و «یوسف پیامبر» فرجالله سلحشور به حضور تلویزیونی خود نیز پایان داد تا از آن پس تا امروز نقش خود را به عنوان بازیگری چهره و آشنا در فعالیتهای اجتماعی و عامالمنفعه در ارتباط مستقیم با مردمان سرزمیناش ادامه دهد.
نقشهایی که او تا امروز ایفا کرده مصداق بیرونی سیر تغییر و تحول در نگاه به کاراکتر زن در سینما و تلویزیون محسوب میشوند. در نهایت کاراکتر زلیخا که از معدود شخصیتهای زن کهن، تأثیرگذار و کنشمند در ترسیم چهره یک زن عاشق محسوب میشود، این دفتر را میبندد تا شاید روزی نقشی که قطعاً باید در روند تغییر و تحولات بازیگری ریاحی و حضور کاراکترهای زن در سینما و تلویزیون امروز باشد، این دفتر را دوباره باز کند.
* این مطلب در روزنامه شرق مورخ چهارشنبه 4 دیماه 92 چاپ شده است.