ماندلا که اکنون دیگر در میان ما نیست از خود چه چیز یا
چیزهایی برای ما به ارث گذاشته است. با
ماندلا چگونه مواجههای باید داشته باشیم. قطعا هر یک از ما در هر موقعیتی که
باشیم ماندلا چیزی برای ما دارد. ماندلا به عنوان یک شخصیت با وجوه مختلف اخلاقی، انسانی،
اجتماعی، سیاسی، روان شناختی و فلسفی و بسیاری وجوه شخصیتی دیگر، کسی نیست که بشود
از آن گذشت. بنابراین باید سالهای سال از ماندلا گفت و از ماندلا شنید و هیچگاه
نباید ماندلا را فراموش کرد.
اما فارغ از این که همه ما باید از ماندلا بیاموزیم، روی
سخن این نوشتار با مردان سیاسی ایران است. این که مردان سیاسی چه چیزهایی میتوانند
و باید از ماندلا بیاموزند. ماندلا کسی بود که بیش از سه دهه با نظام آپارتاید
(تبعیض نژادی )در آفریقای جنوبی مبارزه کرد و 27 سال را نیز در زندان به سر برد.
اما اگر بگوییم که ماندلا فقط با استیلای سفید پوستان مبارزه کرد به شدت دچار خطا
شدهایم. آنچه که ماندلا با آن مبارزه کرد تبعیض نژادی و هرگونه استیلا و سلطه
مبتنی بر تبعیضها بود. به این معنا ماتدلا با حاکمیت سفیدها مبارزه نکرد چون
موافق استیلای سیاه پوستان بود. بلکه ماندلا با هرگونه استیلا مبارزه میکرد خواه
استیلای سفیدها باشد، خواه سیاهها و یا هر رنگ و نؤاد دیگری.
این را نیز بارها در صحبتهای خود تکرار کرد و از آن دست برنداشت. حتی زمانی که به
قدرت رسید در عمل پایبندی خود را به گفتههای خود نشان داد. بیان زیر از ماندلا که
در 16 دسامبر 1961 ایراد شده است به خوبی گواهی است بر این باور و اعتقاد ماندلا:
"در طول زندگیام خود را وقف
مردم آفریقا کردهام. با استیلای سفدپوستان مبارزه کردهام، و با استیلای سیاهان
نیز. به دنبال آرمان جامعهای آزاد و دموکراتیک که همه بتوانند در آن در توازن و
با فرصتهایی برابر زندگی کنند بودهام. این آرمان من است که امیدوارم با آن زندگی
کرده و بدان دست یابم. اما اگر نیاز باشد آمادهام برای این آرمان بمیرم".
با توجه این مقدمات به نظر می رسد که مردان سیاسی سه چیز را
باید از ماندلا بیاموزند:
1.
دفاع از آزادی نوع انسان و مبارزه با هر گونه سلطه و استیلا: به این معنا مبارزات و فعالیتهای ما نباید در مسیری باشد
که در این مبارزه خواهان از بین بردن استیلای فرد، گروه و یا قشری باشیم و نشاندن
استیلای فرد، گروه و یا قشر دیگری به جای آن. تا زمانی که اینگونه است نمیتوانیم
دل آسوده داریم و امید به رهایی جامعه و دستیابی به آن آرمان های بزرگی باشیم که
به دنبال آن هستیم. هم چون آرمانهایی که ماندلا برای آن زندگی کرد و مرد.
2.
ماندلا هیچ گاه خود را مالک پیروزیها ندانست: جوامعی که فرایندهای مبارزاتی را هم چون آفریقای جنوبی پشت سر گذاشتهاند،
همواره شاهد بودهاند که فعالان انقلاب و مبارزه پس از پیروزی خود را مالک پیروزی
و نتایج آن دانستهاند و به مرور سیطره خود را به جای سیطره پیشین نشاندهاند.
بنابراین در این مبارزهها عموما سیطرهای جای سیطرهای را می گیرد. این کاری نبود
که با آرمان های ماندلا سازگار باشد. ماندلا مالک آرمانهای بزرگ خود بود و همین
برای او کافی بود.
3.
ماندلا قدرت را رها کرد:اهداف عمیق و
متعالی ماندلا و روح والای وی مانع از این شد تا ماندلا گرفتار قدرت شود و به
دلائلی چون تعمیق اهداف و به ثمر رساندن
فعالیتهایش در قدرت بماند، در حالی که به سهولت میتوانست چنین کند. لذا هم درس
بزرگی به کشورش داد و هم اینکه به عنوان یک بنیانگذار، مسیر را برای ادامه راه
توسط دیگران هموار کرد و باز گذاشت.
نتیجه این که آرمان های ماندلا با روح بزرگ ماندلاست که
آفریقای جنوبی را در مسیر توسعه قرار داد و روح آزاد ماندلا امروز بر آفریقای
حنوبی حکم فرماست. اگر نبود این آرمان و سلوک ماندلا، باید پس از به زیر کشیدن
سفیدها، شاهد سیطره سیاه ها می بودیم و تکرار همان چرخه معیوبی که بسیاری از کشورها
تجربه کرده اند و در حال تجربه هستند. پس از ماندلا بیاموزیم که: آرمانهای
بزرگ بسیار بزرگ تر از حتی مردان بزرگ هستند.