به گزارش روز شنبه ایران اکونومیست، همزمانی سفر بایدن و پوتین به خاورمیانه در روزهای اخیر آن هم در این برهه حساس از جهات مختلفی قابل بررسی است. از رهگذر نظری، تغییر نظام بینالملل از دو طریق ایجاد میشود؛ نخست باز تعریف و جابجایی منابع قدرت و دیگری انحلال یا برپایی ائتلافهای سیاسی و نظامی. پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده تلاش کرد که نظام بینالملل تکقطبی یا سلسلهمراتبی را از طریق ناتو و سایر اتحادهای دوجانبه با برخی از کشورها، جلوگیری از توزیع قدرت در سایر مناطق جهان و تسلط بر منابع استراتژیک بهخصوص نفت، حفظ کند.
در کنار سایر تحولات از جمله رشد جهشی چین، جنگ روسیه در اوکراین نظم موجود یکجانبهگرا و خودخواهانه را در مرحله سرنوشتسازی قرار داده است. در این بین متغیر وابستهای که میتواند سرنوشت جنگ را به نفع یکی از طرفین رقم بزند، ائتلافهایی است که واشنگتن و مسکو با قدرتهای مطرح جهانی و منطقهای بهخصوص در خاورمیانه انعقاد میکنند.
از همینرو بایدن و پوتین روسای جمهوری دو قدرت رقیب در این برهه حساس شخصاً به خاورمیانه سفر کردند. بایدن در تلاشی مذبوحانه در پی آن است تا با ایجاد ائتلاف میان اسرائیل و اعراب ضمن اشراف بر قضایای منطقهای، نیروی موازنهگری علیه ایران و احتمالاً علیه اتحاد ایران و روسیه ایجاد کند. در سوی دیگر، پوتین با انتخاب ایران چشم امید را به یکی از قدرتمندترین کشورهای خاورمیانه دوخته است و در تلاش است تا نظر مساعد ترکیه را نیز در همکاری با ایران جلب کند.
اگر روسیه بتواند در یک معامله برد-برد ایران را در کنار خود قرار دهد و قناعت ترکیه را نیز فراهم سازد، طرح ایالات متحده و شرکای منطقهای آن همانند قضیه سوریه نقش بر آب خواهد شد زیرا بزرگترین ویژگی ایران در مقایسه با اسرائیل و عربستان، خودسامانبخش بودن یا خودیار بودن قدرت این کشور است.
با توجه به مبنای نظری که مطرح شد، شکست جایگاه هژمونیک آمریکا در خاورمیانه به عنوان یکی از حساسترین مناطق جهان، مقدمات تغییر نظام بینالملل بر خلاف خواست آمریکا را فراهم کرده است.
کشورهای مختلف فراتر از خاورمیانه در حال ارزیابی شرایط هستند و مبتنی بر نظم شکننده و در حال تغییر کنونی، سیاست خارجی خود را باز تنظیم میکنند. ائتلافهای سیاسی، اقتصادی و نظامی که در نقاط مختلف در حال شکلگیری است، دلالت بر همین موضوع دارد.
افغانستان در ۲۰ سال اخیر در ابتدا ناخواسته و پس از امضای پیمان امنیتی کابل-واشنگتن عامدانه به جرگه کشورهای بلوک آمریکا پیوست. همین امر سبب شد که کشورهای قدرتمند اطراف افغانستان از جمله چین، ایران، روسیه و حتی پاکستان حکومت کابل را به چشم متحد آمریکا و ناتو ببینند که پیامدهای خاص خود را داشت.
با سلطه طالبان بر افغانستان، به نظر میرسد که افغانستان در یک پیچ تاریخی دیگر قرار گرفته است. حاکمان کابل در دو راهی پیوستن به ساز و کار منطقهای و یا جذب نظم برساخته توسط آمریکا و متحدان آن قرار دارند. انتخاب هر یک از این دو مسیر دشواریها و سهولتهای خاص خود را دارد اما آن چه تجربه ثابت کرد، بلوک غرب به رهبری آمریکا نتوانست افغانستان را به سرمنزل ثبات و رفاه برساند و در سختترین شرایط حکومت دست نشانده خود را نیز رها کرد.
حاکمان حکومت سرپرست افغانستان نیز دیر یا زود باید گرایش سیاست خارجی خود را مشخص کنند. یکی از موانع توسعه همکاری کشورهای منطقه با حکومت طالبان و حتی تعلل در شناسایی این حکومت، عدم شفافیت در سیاست خارجی طالبان است. ۱۱ ماه از تشکیل حکومت طالبان میگذرد اما سپهر سیاست خارجی این حکومت هنوز مبهم است.