به گزارش ایران اکونومیست، کارولین دو گرویتر در مقالهای برای روزنامه گاردین مینویسد: "اختلافات زیادی بین آنچه روسیه در اوکراین انجام میدهد و انگلیس در ایرلند شمالی، وجود دارد. روسیه جنگی را برای توقف نفوذ اروپا در اوکراین راه انداخته درحالیکه انگلیس فقط در حال انجام یک حمله غیر خشونت آمیز است. اما هر دو شباهتهای قابل توجهی دارند: مسکو و لندن عمدا پیمانهای بینالمللی را که خودشان امضا کردند، نقض میکنند و هر دو در ازای جاه طلبیهای بیشتر ژئوپلتیکی، مخالف اتحادیه اروپا هستند.
دولت انگلیس نخستین گام را برای هموار کردن توافقش با اتحادیه اروپا بر سر ایرلند شمالی پیموده که به "پروتکل ایرلند شمالی" معروف است. بسیاری از اروپاییها اما با این توافق مخالفند. به گفته میشل بارنیه، مذاکره کننده اتحادیه اروپا برای بریگزیت، چگونه لندن میتواند یک معاهده بینالمللی الزام آور را که سال گذشته میلادی لازم الاجرا شد و نه تنها آن را امضا کرده بلکه واو به واوش را هم مورد مذاکره قرار داده، از بین ببرد؟ با این حال، جای شگفتی نیست که انگلیس در روابطش با اتحادیه اروپا درست شبیه به روسیه عمل و یکجانبه حقایقی را مطرح میکند.
هم انگلیس و هم روسیه در حاشیه اروپا هستند. هر دو همیشه یک پایشان در داخل و یک پایشان در بیرون از اروپا بوده چه از نظر سیاسی، جغرافیایی و چه از منظر فرهنگی. گاهی این ابهامات از نظر سیاسی مفید است. هر دو کشور سابق بر اینها قدرتهای امپریالیستی بودند که نقش مهمی در معماری امنیتی اروپا در طول قرون مختلف ایفا کردند و در عین حال هم قلمروها، اهداف و منافعی را هم در خارج از اروپا داشتند. به دلیل اینکه بیشتر خشکی روسیه در آسیا و برای امپراتوری بریتانیا در کشورهای استوایی بود، نگهداری و پاسداشت آنها دشوار بود. اما اروپا تنها یکی از چندین صفحات شطرنج بازی برای مسکو و لندن بوده که حرکتهای ژئوپلتیکی خودشان را در آنجا انجام دادند.
استعمارزدایی و فروپاشی شوروی این روند را تغییر داد. لندن و مسکو احساس ضعف کردند و این مساله آنها را به سمت اروپا کشاند. انگلیس تا حدی برای جبران زیان استعماری خود، حتی در سال ۱۹۷۳ به عضویت جوامع اروپایی در آن زمان درآمد. روسیه اما هرگز عضوی از اتحادیه اروپا نشد. با این حال پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، مذاکراتی درباره عضویت این کشور در ناتو و نزدیک شدنش به بازار داخلی اتحادیه اروپا انجام شد. در نهایت روسیه به عضوی از شورای اروپایی (سازمان پیشروی حقوق بشری شامل ۴۶ کشور) و حتی شبکه نوآوری اروپایی موسوم به Eureka درآمد و حتی یک مشارکت سازمان یافته و نزدیک با ناتو را هم سازماندهی کرد.
پیوستن هر دوی روسیه و انگلیس به برخی از ساختارهای اروپایی باعث تجربهای ناخوشایند بوده است. در کنگره وین ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵، روسیه و بریتانیا با هم تصمیم گرفتند تا درباره آینده قاره سبز در کنار فقط سه قدرت بزرگ دیگر یعنی امپراتوری هابزبورگ، فرانسه و پروس تصمیم بگیرند. اما در اروپای پس از جنگ، کارها آنطور که انتظار میرفت، پیش نرفت. در اتحادیه اروپا و سایر انجمنهای مبتنی بر قوانین اروپایی، این قدرتهای بزرگ اغلب به همان اندازه کشورهای کوچکتر عضو تاثیر داشتند. آنها هم مانند دیگر کشورها بودند. از ۱۹۴۵، اروپا تمام تلاش خود را برای کنترل کشورهای بزرگ به منظور محافظت از کشورهای کوچکتر کرده است. همه باید با قوانین یکسان بازی کنند.
اما این ایده درباره لندن و مسکو خوب درنیامد چون آنها با سیاست قدرت راحتتر بودند. آنها احساس کردند که مورد تمسخر، فشار و حتی تحقیر قرار گرفتند. به همین دلیل شروع کردند به آغاز یک روند آهسته بیگانه شدن، به دور از اروپا و بازگشت به انزوا و فانتزیها.
بریگزیت یک شبه از آسمان نیامد. جنگ اوکراین هم همینطور. روسیه و اوکراین حالا آمادهاند تا جهانی را بیافرینند که در آن، احترام به قدر یک قانون است و اندازه و سایز نیروهای مسلح یا خشکیها، مسالهای مهم تلقی میشود. سال گذشته میلادی در پروفایل بوریس جانسون، نخست وزیر انگلیس در مجله آتلانتیک، یکی از معاونهای او تایید کرد که انگلیس نمیتواند به حمایت از سیستمی بینالمللی و چندجانبه که شکست خورده، ادامه دهد.
او گفت: انگلیس از یک سیاست خارجی جهانی که از بین رفته و دیگر نیست، خارج شده است. درحالیکه مسکو و پکن محدودیتهای نظم مبتنی بر قوانین را به همگان نشان میدهند، بریتاتیا دیگر نمیتواند "قدرت وضع موجودی" باشد که سادهلوحانه تلاش میکند تا یک سیستم از بین رفته را احیا کند.
روسیه و انگلیس اکنون تنها کشورهای بزرگ اروپایی خارج از اتحادیه اروپا هستند. اما در خارج از ساختارهای اروپایی به همان اندازه که در داخل آنها ناراضی بودند، ناخرسند هستند. خشم و رنجش آنها کم نشده است. اتحادیه اروپا به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی قوانین خود را شامل ارزشها و اصولش فراتر از مرزهایش گسترده است. رونق آن مانند یک آهنربا برای کشورهای بدون مجموعه امپراتوری عمل میکند. هنگامیکه اوکراین به درخواست خود با اتحادیه اروپا توافقنامه همکاری منعقد کرد، روسیه تنها یک راه برای واکنش دید: اختلال. در سال ۲۰۱۴، بخشهایی از شرق اوکراین را تصرف و کریمه را به خود ملحق کرد با اینکه در سال ۱۹۹۴، روسیه به صورت ضمنی حاکمیت ارضی اوکراین را تضمین کرد البته در ازای اینکه کییف هم زرادخانه اتمی خود را نابود کند. چنین اتفاقی در گرجستان هم رخ داد.
برخلاف روسیه، انگلیس پیشینه طولانی در دموکراسی دارد. اما دولت انگلیس با این دیدگاه که اکثر شهروندان در ایرلند شمالی فرآیند پروتکل ایرلند شمالی را خوب میبینند و اینکه اقتصاد این منطقه پس از بریگزیت به سمت ایرلند و اتحادیه اروپا متمایل میشود، واکنشی مشابه روسیه داشت؛ زمانیکه این کشور فهمید اوکراین به سمت اروپا متمایل شده است که همان "اختلال" است. لندن برای تضعیف پروتکل، مانند تسهیل قاچاقچیانی که بازار واحد اتحادیه اروپا را هدف قرار میدهند، به جعبه ابزار "قدرت بزرگ سابق" خود روی آورد.
وولفگانگ اشمیت، مسئول دایره صدراعظمی آلمان و نزدیکترین مشاور اولاف شولتس، صدراعظم این کشور در کنفرانس روز یکشنبه برلین مشخص کرد که از زمان حمله به اوکراین و تلاش پوتین برای برگرداندن ساعت به عقب، چه چیزی برای اتحادیه اروپا در خطر است. او گفت: آیا اجازه داده میشود قدرت بر قانون چیره شود یا خیر؟
در نهایت، هم روسیه و هم انگلیس همواره به دنبال این بودند که ببینند قدرتهای اروپایی هر یک نسبت به دیگری ضعیفتر میشوند. این رویکرد هنوز هم وجود دارد. اتحادیه اروپا با تمامی کاستیهایش یک قطب مخالف این بازیهای قدرت قرون وسطایی است و البته یک تهدید بنیادی برای دیدگاه منسوخ جهان آنها به شمار میرود. به همین دلیل است که آنها البته هر کدام به روش خود به دنبال تضعیف اتحادیه اروپا هستند.