شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 27 - ۱۷ شوال ۱۴۴۵
۱۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۱۱

چرا سیاست‌گذاری هویتی مهم می‌شود؟

بررسی تجربه‌های سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی و فنلاند نشان می‌دهد توجه به میهن، دین، دولت-ملت و خودآگاهی نقش مهم و تاثیرگذاری در هویت ملی کشورها دارد و تاکنون نیز این اهمیت حفظ شده است.
کد خبر: ۴۴۶۴۳۸

دبیرخانه همایش ملی هویت و سیاست‌گذاری در ایران نشست تخصصی «بررسی تجربه‌های سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی و فنلاند» را در ۹ خرداد ۱۴۰۱ خورشیدی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار کرد. در این نشست «بهاره سازمند» و «رکسانا نیکنامی» از اعضای هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به بررسی تجربه‌های سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی و فنلاند پرداختند.

هیچ دولت-ملی بدون اقلیت‌ها وجود ندارد
بهاره سازمند به نظریه هویت ملی و دولت-ملت اشاره می‌کند: برای نخستین‌بار این نظریه به وسیله هانس کوهن در ۱۹۴۵ میلادی در کتابش با عنوان «ایده ناسیونالیسم» مطرح شد و نظریه‌های هویت ملی از آن زمان به جریان اصلی در محافل جامعه‌شناختی تبدیل شدند و نویسندگان برجسته‌ای مانند بندیکت اندرسون، ارنست گلنر و اسمیت به ادبیات این حوزه افزوده‌اند.
با وجود تفاوت‌هایشان، همه این نظریه‌پردازان، دولت-ملت‌ها را سازه‌های مدرن می‌دانند. ملت‌ها به عنوان گروه‌های اجتماعی که هویت مشترکی براساس قومیت، زبان، فرهنگ یا مذهب مشترک دارند، جدید نیستند. با این حال، گفته می‌شود این ایده که هر ملتی باید قلمرو مستقل خود را داشته باشد که توسط دولت (یک نهاد سیاسی با بالاترین اقتدار) اداره می‌شود، در اوایل سده نوزدهم مطرح شد.

این عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در ادامه به بررسی دو معیار اصلی برای تعریف هویت یک ملت، قومیت و فرهنگ مدنی می‌پردازد و خاطرنشان می‌کند: نخست هویت ملی مبتنی بر قومیت که براساس تبار تعیین می‌شود. ملیت داوطلبانه نیست و به عنوان یک ویژگی ذاتی در نظر گرفته می‌شود. دوم هویت ملی مبتنی بر فرهنگ مدنی است که مستلزم پیوستن گروهی از مردم به جامعه براساس احترام به حاکمیت قانون است. عضویت در فرهنگ مدنی داوطلبانه به شمار می‌رود. مردم می‌توانند انتخاب کنند که مایلند شهروند کدام دولت ملی باشند. از هر معیاری که برای تعریف دولت-ملت استفاده شود، همه ملیت‌ها را در بر نمی‌گیرد، زیرا هیچ دولت-ملی بدون اقلیت‌ها وجود ندارد.
 

چرا سیاست‌گذاری هویتی مهم می‌شود؟

 

اندونزی، روایتی از یک ملت متکثر فرهنگی اما متحد
بهاره سازمند به بررسی تجربه‌های سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی می‌پردازد و عنوان می‌کند که «اندونزی باوجود تنوع فوق‌العاده‌ای که دارد با احساس قوی ملی‌گرایی و هویت ملی مشخص شده است. اندونزی در پایبندی به شعار ملی خود، Bhinneka Tunggal Ika (وحدت در تنوع)، روایتی از یک ملت متکثر فرهنگی اما متحد را منعکس می‌کند. دولت نماینده مردمی با بیش از یک هزار گروه قومی در شش دین رسمی شناخته شده ملی است که در بیش از ۱۷ هزار جزیره پراکنده شده‌اند. در چارچوب شعار ملی، انتظار می‌رود که مردم بدون توجه به پیشینه قومی-منطقه‌ای یا مذهبی خود، هویت ملی مدنی اندونزیایی مشابهی داشته باشند.

استاد دانشگاه تهران در ادامه می‌افزاید: اندونزی از نظر مذهبی متنوع است و در سیستم حقوقی آن شش دین اسلام، پروتستان، کاتولیک، هندو، بودیسم و کنفوسیوس به رسمیت شناخته شده است؛ تعطیلات این ۶ دین به عنوان تعطیلات ملی جشن گرفته می‌شود و عبادتگاه‌ها در سراسر کشور یافت می‌شوند.
علاوه‌بر این، بیش از ۱۰۰ گروه مذهبی به اصطلاح بومی (kepercayaan) وجود دارد که گروه‌های مذهبی کوچک‌تر و محلی هستند که به این ادیان جهانی وابسته نیستند. بیش از ۸۷ درصد از جمعیت اندونزی مسلمان هستند اما اسلام یک دین دولتی نیست و آنها مجموعه‌ای از اصول را به‌عنوان ایدئولوژی خود اتخاذ می‌کند - به اصطلاح پانچاسیلا (سنسکریت برای «پنج اصل»).
پانچاسیلا متشکل از پنج اصل است که بیانگر ارزش‌هایی است که باید در میان مردم از هر طبقه اجتماعی در سراسر اندونزی به اشتراک گذاشته شود که این اصول عبارتند از: ۱. اعتقاد به خدا، ۲. انسانیت عادلانه و متمدن، ۳. وحدت ملی، ۴. دموکراسی و ۵. عدالت اجتماعی. در شعار ملی اندونزی که به زبان سانسکریت باستان نوشته شده است و به «وحدت در تنوع» ترجمه می‌شود قرار است تا این ارزش‌ها با هم هویت ملی اندونزیایی را منعکس کنند.

سازمند سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی را به چهار دوره بیداری «ملی، سوکارنو، نظم جدید سوهارتو و دوره بعد از اصلاحات ۱۹۹۸» تقسیم‌بندی می‌کند و درباره دوره اول می‌گوید: در عصر «بیداری ملی» اندونزی در دهه ۱۹۲۰، بسیج علیه قدرت‌های استعماری توسط جوانان تحصیل‌کرده‌ای که در معرض آموزش هلندی و ایده‌های اروپایی ناسیونالیسم قرار داشتند، رهبری می‌شد که برای نخستین‌بار جرقه ایده مجمع‌الجزایر متحد به وجود آمد.

تلاش برای تحکیم ناسیونالیسم با اسلام‌گرایی و کمونیسمِ همگرا
عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی درباره دوره دوم می‌گوید: ادبیات مربوط به این دوره پس از اعلام استقلال اندونزی در سال ۱۹۴۵ و دیدگاه رئیس‌جمهور سوکارنو در خصوص ملت‌سازی شکل گرفت که بر گرایش او به سمت همگرایی متمرکز است. سوکارنو کوشید تا برای تحکیم ناسیونالیسم آن را با اسلام‌گرایی و کمونیسم ‌همگرا کند. در این دوره چالش‌های مربوط به ملت‌سازی در قلمروی وسیع و بدون زیرساخت‌های کافی برای ارتباطات و حکمرانی برجسته می­‌شود به طوری که ایده «اندونزی» تنها در حلقه‌های محدودی منتشر شد و در سطح مردمی فراگیر نشد و مخالفت‌هایی علیه هویت ملی اندونزیایی از سوی جنبش‌های قومی-منطقه‌ای و مذهبی به وجود آمد.

 

چرا سیاست‌گذاری هویتی مهم می‌شود؟

 

استاد دانشگاه تهران دوره سوم سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی را دوره نظم جدید سوهارتو می‌نامد و ادامه می‌دهد، ادبیات مربوط به دوره نظم جدید رئیس‌جمهور سوهارتو بین سال‌های ۱۹۶۶ و ۱۹۹۸ میلادی بر رویکرد متمرکز و اقتدارگرایانه او نسبت به ملت‌سازی متمرکز و هویت ملی اندونزی به طور سیستماتیک در سراسر کشور معرفی شد از جمله از طریق یک برنامه درسی استاندارد ملی که شامل راهکارهای دقیق درباره تفسیر پانچاسیلا بود. سوهارتو از طریق تفسیر مورد تایید خود از پانچاسیلا به دنبال اندونزیایی کردن اندونزیایی‌ها بود. در همان زمان، جنبش‌ها در امتداد خطوط قومی-منطقه‌ای، مذهبی و ایدئولوژی‌های سیاسی رقیب محدود شدند و هرگونه مناقشه بر سر روایت دولت از هویت ملی اندونزی را محدود کردند. البته این دوره با نمادسازی‌های گسترده و قابل توجهی همراه بود که مهم‌ترین آنها عبارت بودند از: بنای یادبود پانچاسیلا، موزه خیانت حزب کمونیست اندونزی، ایجاد پارک مینیاتوری معرف اندونزی زیبا در جاکارتا، بنای یادبود ملی اندونزی، تاسیس بناهای تاریخی در ورودی شهرک‌ها و دهکده‌ها و بزرگداشت روزهای ملی متعدد.

دموکراتیک شدن در اندونزی
سازمند به دوره چهارم سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی اشاره می‌کند: دموکراتیک شدن پس از ۱۹۹۸ میلادی در اندونزی با «افزایش احساسات منطقه‌ای و هویت منطقه‌ای» همراه بود که تعهد مردمان مختلف اندونزی را برای زندگی با هم در یک ملت به چالش کشید. به عنوان مثال، اندونزی با بحران‌هایی مانند جدایی‌طلبی در آچه و پاپوآی غربی و همچنین جدایی تیمور شرقی در پی همه‌پرسی در سال ۱۹۹۹ میلادی مواجه شد. تغییرات نهادی پس از سال ۱۹۹۸ میلادی نمایان‌گر تغییرات پایین به بالا و دموکراتیک هویت‌های گروهی از جمله هویت‌های قومی-منطقه‌ای و مذهبی است.

سازمند: ملت اندونزی یک موجودیت اجتماعی است و سیاست‌گذاری هویتی آن مبتنی بر تفسیر نخبگان از شعار اندونزی ( وحدت در تنوع) و اصول پنجگانه پانچاسیلا در دوره‌های مختلف بوده است.استاد دانشگاه تهران چالش‌های پیش آمده در روند دموکراسی‌سازی اندونزی را توضیح می‌دهد: دولت کوشید تا هویت و وحدت کلی خود را حفظ کند و در عین حال هویت‌های مختلف را نیز در نظر بگیرد. این فرآیند به ایجاد چارچوب خاصی برای هویت ملی و کثرت‌گرایی فرهنگی منجرشد. به این ترتیب، شکل و شیوه سیاست‌گذاری هویتی در اندونزی به درک نخبگان آن در طول زمان بستگی داشته است. بنابراین ملت اندونزی یک موجودیت اجتماعی است و سیاست‌گذاری هویتی آن مبتنی بر تفسیر نخبگان از شعار اندونزی ( وحدت در تنوع) و اصول پنجگانه پانچاسیلا در دوره‌های مختلف بوده است.

فنلاند امروزی، سوئد و روسیه نیست
رکسانا نیکنامی نیز در ابتدای سخنان خود به تاریخ فنلاند اشاره می‌کند: فنلاند از سده ۱۲ تا ۱۹ میلادی قسمتی از خاک سوئد بوده است تا اینکه در ۱۸۰۹ میلادی جنگ میان روسیه تزاری و سوئد اتفاق افتاد و از این زمان فنلاند به روس‌ها داده و تا ۱۹۱۷ میلادی مستعمره روسیه محسوب شد. البته ارتباط ارباب و رعیتی که در مناسبات استعماری وجود دارد در مورد روسیه و فنلاند صدق نمی‌کند و حتی روس‌ها بر استقلال فنلاند تاکید می‌کنند اما معتقد بودند که این کشور قسمتی از خاک روسیه است.

عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ادامه می‌دهد: فنلاند میان روسیه و سوئد قرار گرفته است و از طرفی فرهنگ اروپایی و از سویی دیگر فرهنگ شرقی دارد و فنلاندی که ما امروز می‌شناسیم نه سوئدی و نه روس است؛ یعنی مولفه‌های هویت هیچ‌کدام از اینها در فنلاند وجود ندارد.

 

چرا سیاست‌گذاری هویتی مهم می‌شود؟

 

نیکنامی با اشاره به هویت قومی فنلاند در دوره سلطه روسیه معتقد است که «افرادی که در آن زمان در فنلاند زندگی می‌کردند، بیشتر مهاجرانی از کشورهای دیگر بودند و بومی‌ها در اقلیت قرار داشتند. پس عُلقه‌های مشترک فرهنگی در این کشور وجود نداشت. در نتیجه هویت فرهنگی وجود نداشت که بخواهد شکل بگیرد. به همین دلیل هم این خطر وجود داشت که به مرور زمان گرایش به سمت سوئد در فنلاند تقویت شود و دوباره از روسیه جدا شود. در نتیجه روسیه به عنوان عاملی در پی ایجاد هویت فنلاندی برآمد و نوعی خودآگاهی در فنلاند شکل گرفت و مای جمعی ایجاد شد و این دیدگاه به وجود آمد که ما فنلاندی هستیم».

استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که «با همه اینها هیچ عُلقه مشترکی که بخواهد فنلاندی‌ها را به هم متصل کند، وجود نداشت. به همین دلیل هم یک ادیب به نام «الیاس لنروت» در قلمرو فنلاند مسافرت کرد و داستان‌های شفاهی را جمع‌آوری کرد تا اینکه در ۱۸۳۵ میلادی کتابی با عنوان «حماسه کارلیا» که داستان‌های شفاهی بود، منتشر و یک جنبش هویتی بزرگ در فنلاند پایه‌ریزی کرد؛ یعنی از این تاریخ فنلاندی‌ها به این نتیجه رسیدند که یک چیز مشترک با عنوان سابقه اساطیری مشترک دارند و بعد از این بود که یک جنبش هنری بزرگ برای ساخت هویت فنلاندی ایجاد کردند و آنچنان بر این موضوع دامن زده شد که جنبش «کارلیانیسم» به وجود آمد؛ یعنی جنبش ادبی و هنری که تاکید اصلی آن بر داستان‌ها و عناصر هویتی فنلاند بود. در نتیجه از دل ادبیات و هنر نخستین عامل انسجام‌بخش هویتی ملی در فنلاند شکل گرفت».

نیکنامی: از دل ادبیات و هنر نخستین عامل انسجام‌بخش هویتی ملی در فنلاند پدید آمد.نیکنامی به این مساله اشاره می‌کند که «با استقلال فنلاند از شوروی در سال ۱۹۱۸ میلادی یک مرحله جدیدی از شکل‌گیری هویت فنلاندی شروع شد و دولت به صورت رسمی به عنوان عامل حمایت‌کننده سیاست‌گذاری فرهنگی وارد عمل شد تا اینکه در سال ۱۹۳۹ میلادی شوروی باعث شد تا دومین مرحله هویت‌یابی فنلاندی‌ها تکمیل شود. به این صورت که جنگی میان این دو کشور به وقوع پیوست و روس‌ها می‌خواستند تا فنلاند را دوباره به خاک خود الحاق کنند. در نهایت اگرچه روس‌ها پس از یک سال پیروز شدند اما با توجه به خسارتی که به آنها وارد شد، پیروزی افتخارآفرینی نبود. از این تاریخ عنصر جدیدی به نام میهن‌پرستی وارد هویت فنلاندی‌ها شد؛ یعنی برای نخستین‌بار این دیدگاه در فنلاندی‌ها به وجود آمد که ما داریم برای یک کشور می‌جنگیم. بنابراین دومین عامل هویت‌بخشی در فنلاند با نظامی‌گری و میهن‌پرستی ظهور یافت».

عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سومین عامل هویت‌بخش در فنلاند را «دشمن‌سازی» می‌داند و می‌گوید: دولت در فنلاند به این اتفاق‌نظر رسید که دشمن‌سازی کند و بگوید روس‌ها دشمن ما هستند و حول این موضوع، هویت خود را شکل داد و تمام تبلیغات خود را بر این امر متمرکز کرد که دشمن اصلی فنلاندی‌ها، روس‌ها هستند که می‌خواهند که فنلاند را از میان ببرند. در نتیجه این دیدگاه به عنوان یک عنصر مهم در میان فنلاندی‌ها پدید آمد که بر آن اتفاق‌نظر داشتند و به سومین عامل هویت‌بخشی آنها تبدیل شد.

 

چرا سیاست‌گذاری هویتی مهم می‌شود؟


رویکرد فنلاند به سیاست بی‌طرفی میان بلوک شرق و غرب
نیکنامی از «سیاست بی‌طرفی» به عنوان چهارمین عامل هویت‌بخشی در فنلاند نام می‌برد: در جنگ فنلاندی‌ها با شوروی که در ۱۹۴۲ میلادی اتفاق افتاد، فنلاندی‌ها ۱۱ درصد از سرزمین خودشان را از دست دادند و این قسمت بخشی از منطقه کارلیا بود و اکنون استان لنینگراد روسیه در کارلیای شمالی است و کارلیای جنوبی همچنان متعلق به فنلاندی‌ها است. بنابراین فنلاندی‌ها قسمتی از هویت خود را از دست دادند. این اتفاق فضای ضدروسی را که از دوران جنگ شکل گرفته بود، قدرتمند کرد اما دولت به این جمع‌بندی رسید که با دیدگاه ضدروسی، هویت ملی فنلاند به خطر می‌افتد چراکه توانایی رودرو شدن با شوروی را ندارد. فنلاند در شرایطی قرار داشت که منطقه حائل میان بلوک شرق و غرب بود و همین اتفاق‌ها باعث شد تا این کشور به سیاست بی‌طرفی روی بیاورد و به این شکل مولفه چهارم وارد هویت فنلاند شد.

فنلاند منطقه حائل میان بلوک شرق و غرب است و همین موضوع باعث شده تا به سیاست بی‌طرفی روی بیاورد.استاد دانشگاه تهران «رفاه» را به عنوان پنجمین مولفه هویت‌بخشی در فنلاند معرفی می‌کند و آن را اینگونه توضیح می‌دهد، «وقتی دولت فنلاند به لحاظ داخلی احساس اطمینان کرد به سراغ اقتصاد رفت و در دهه ۷۰ میلادی اقتصاد این کشور از کشاورزی به سمت اقتصاد صنعتی حرکت کرد. نظام اداری گسترده‌ای که ریشه در اسکاندیناوی داشت و بسیج عمومی مردم برای تغییر این سبک زندگی، باعث شد تا فنلاند صنعتی شود. پس برای نخستین‌بار مولفه دولت‌رفاه به عنوان پنجمین شاخص در هویت فرهنگی فنلاند اهمیت یافت؛ اینکه کارویژه اصلی دولت این است که دموکراسی و رفاه اقتصادی برای شهروندانش مهیا سازد».

«اروپایی‌شدن» ششمین مولفه‌ای بود که نیکنامی درباره آن توضیح می‌دهد: «دولت فنلاند از دهه ۸۰ میلادی حتی در شرایط بحرانی نیز هزینه‌های دولت رفاه را کاهش نداد البته در دهه ۹۰ میلادی در اقتصاد فنلاند یک دوره بحران مالی شکل گرفت و میزان بیکاری به ۲۰ درصد افزایش یافت اما دولت هزینه‌های رفاه را کم نکرد و به دنبال بازار بزرگ‌تر بود. به همین دلیل هم از این زمان به بعد ششمین عنصر یعنی اروپایی شدن وارد مولفه‌های فنلاند می‌شود و هویت اروپایی در کنار هویت فنلاندی در این کشور برابر شد و امروزه تئوری‌های اروپایی‌شدن در مورد فنلاند بسیار موفق بوده است».

عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در پایان یادآور می‌شود، با وارد شدن به سده ۲۱ میلادی مولفه‌های هویت‌بخشی «جامعه اطلاعاتی» و «تحصیل و آموزش» به مولفه‌های پیشین افزوده شد.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار