دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳ - 2024 December 23 - ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۰۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۹

جمع‌آوری ماهواره‌ها؛ صورتحساب صدا و سیما روی دست نیروی انتظامی

امروز ظهر در راه برگشتن به منزل در یکی از معابر فرعی به برادران نیروی انتظامی برخوردم که مشغول جمع‌آوری آنتن‌های ماهواره بودند. مامورین پلیس خانه به خانه می‌رفتند و با بشقابهای ماهواره برمی‌گشتند و بشقابها را بار وانتی که همراه آورده بودند می‌کردند. از آن لحظه در اندیشه‌ی هزینه‌هایی هستم که از این ناحیه متوجه کشور و نظام شده است.
کد خبر: ۴۴۱۵۷

به گزارش ایران اکونومیست,سایت الفت نوشت: اولین هزینه را خود نیروی انتظامی می‌پردازد. می‌گویند کمی بیشتر یا کمی کمتر از نصف مردم ایران ماهواره دارند. مراجعه خانه به خانه‌ی نیروهای پلیس برای ضبط گیرنده‌های ماهواره‌ای هر چقدر هم محترمانه و بدون درگیری انجام شود (که می‌دانیم همیشه اینطور نیست) ذهنیت خوبی از پلیس بر جای نخواهد گذاشت. پلیس را در مقابل مردم قرار دادن آن هم در این حجم چه تاثیری بر امنیت ملی کشور دارد؟ ذهنیت تقابل میان مردم و پلیس به سود چه کسی خواهد بود؟ قطعاً آنکه از این تقابل سود می‌برد نیروی انتظامی ما نیست. نیروی انتظامی سرمایه‌ی اجتماعی خود را در این راه هزینه می‌کند. ولی نیروی انتظامی هزینه‌ی چه چیز را می‌پردازد؟ همیشه می‌شنویم که مداخله‌ی نیروی انتظامی خط آخر دفاع است و اگر دیگر ارگانها در انجام وظایف خود کفایت می‌داشتند نیروی انتظامی مجبور به مداخله نمی‌شد. این بار صورتحساب کدام سازمان روی دست نیروی انتظامی مانده است؟


هزینه‌ی دوم اما همانی است که نیروهای انتظامی ما را به این تقابل بی حاصل با تماشاگران ماهواره کشانده است. مقامات از تاثیرگذاری رسانه‌های بیگانه بر افکار عمومی مردم ایران نگرانند. نگرانی به جایی است. در زمانه‌ای که رسانه‌ها نقش زنجیرهای سلطه را ایفا می‌کنند تنها گذاشتن مردم با رسانه‌هایی که منویات اجانب را دنبال می‌کنند بازکردن راه برای سلطه‌ی بیگانه است و لیکن بجاست پیش از آنکه از خود بپرسیم با این قدرت هولناک دستگاه‌های مغزشویی چه باید کرد، بیاندیشیم که آنها این قدرت مهیب را از کجا آورده‌اند؟ چه چیزی باعث شده است که ما به عنوان یک کشور تا این اندازه در مقابل چند تا شبکه تلوزیونی که بدون تجهیزات خاص هم قابل دریافت نیستند آسیب پذیر باشیم؟

جا دارد در اینجا گریزی بزنیم به مفهومی که این روزها به لطف تحرکات دیپلماتیک دولت جدید بر سر زبانهاست: «دیپلماسی عمومی». دیپلماسی عمومی به معنای تلاش یک دولت برای تاثیر گذاری بر ذهن اتباع سایر دولتها به منظور تامین منافع ملی دولت خودی امروزه اهمیتی غیر قابل انکار یافته است. رهبران کشورهای مختلف سخت در تلاش هستند که پیامشان را به موثرترین شکل به مردم کشورهای هدف برسانند.

از همین روست که رسانه‌ها به زبانهای بیگانه تاسیس می‌شوند و هر کشور سالانه ده‌ها میلیون دلار صرف عملکرد رسانه‌هایی می‌کند که رو به بیرون دارند. کشور ما نیز از این زمره بیرون نیست. ما رسانه‌های متعددی به زبانهای مختلف داریم که هزینه‌های سنگینی هم صرف آنها کرده‌ایم. سوال اینجاست که وقتی رئیس جمهور ما قصد گفتگو با مردم آمریکا را دارد چرا به جای Press TV به سراغ CNN می‌رود؟ که البته سوال سختی نیست. جواب این است که مخاطب آمریکایی CNN را می‌بیند و Press TV را نه! اگر قرار است بر مخاطب آمریکایی تاثیر بگذاریم Press TV انتخاب خوبی نیست.

واقعیت این است که Press TV یک رسانه‌ی خوب، سطح بالا و حرفه‌ای است که به هیچ وجه قابل مقایسه با تلوزیونهای داخلی ایران نیست ولی اینکه این رسانه‌ی خوب نتوانسته است در رقابت با رقبای آمریکایی و انگلیسی‌اش در جلب مخاطبین کشورهای انگلیسی زبان موفقیت چشمگیری کسب کند برآمده از این واقعیت است که رقبای Press TV امتیازات ذاتی فراوانی دارند که Press TV از آنها محروم است. اولین امتیاز سابقه است، تلوزیونی که شما از نوجوانی می‌دیده‌اید، پدر و پدربزرگ شما هم آن را می‌دیده‌اند شانس بیشتری برای جلب توجه شما دارد تا یک تلوزیون ناآشنا. دومین امتیاز حس همبستگی است؛ تلوزیونی که از کشور شما -احیاناً از شهر شما- پخش می‌شود، به ذهن شما نزدیکتر است تا تلوزیونی که از هزاران کیلومتر دورتر برای شما برنامه پخش می‌کند. سومین و مهمترین امتیاز دسترسی به جامعه هدف است؛ یک تلوزیون محلی برای موضوعاتی که انتخاب می‌کند دسترسی به مراتب بیشتری به مردم، مقامات و رویدادهای محلی دارد و از آنجا که در میان مردمی است که برای آنها برنامه سازی می‌کند به آسانی می‌تواند همکاران خود را از میان با استعدادترین‌های آن مردم انتخاب نماید و قوی‌ترین ارتباط را با مخاطب خود برقرار کند در حالیکه تلوزیون خارجی گاه ناگزیر است کسانی را به خدمت بگیرد که زبان آن مردم را نیز به درستی ادا نمی‌کنند.

با توجه به مزیت‌های ذاتی که برای یک رسانه‌ی محلی برشمرده شد تقریباً محال است که یک رسانه‌ی بیگانه بتواند در میدان رقابت یک رسانه‌ی ملی و محلی از میدان بدر کند، مگر آنکه آن رسانه‌ی ملی داوطلبانه مخاطبینش را از خود براند و آنها را به سمت رسانه‌های بیگانه سوق دهد. ولی کدام رسانه ممکن است دست به چنین کاری بزند؟ با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آشنا شوید!

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به لطف انحصاری که قانون اساسی ایران به او هدیه داده است سالها یکه‌تاز عرصه‌ی رسانه‌های صوتی و تصویری در ایران بوده است. ماهیت انحصاری این رسانه انگیزه‌ای برای تلاش برای جلب نظر مخاطب باقی نگذاشته بود. در هر حال بودجه می‌رسیده و یک چیزی هم روی آنتن می‌رفته و مردم هم مجبور بوده‌اند سرشان را با همان گرم کنند. اولین بار با ورود دستگاه‌های ویدئو "چهار دیواری اختیاری" این دستگاه انحصاری ترک برداشت. مدیران «رسانه ملی» البته نگران شدند ولی به جای تلاش برای حفظ مخاطب، تمام همّ خود را صرف حفاظت از آن انحصار دوست داشتنی کردند. 

خرید، فروش و استفاده از ویدیو در کشور ممنوع شد؛ ممنوعیتی که خیلی دیر فهمیدند ضررش بیشتر از منفعتش بوده. وقتی که مدیران ایرانی داشتند راه مدیریت پدیده ویدیو را یاد می‌گرفتند، پدیده بعدی از راه رسید. ماهواره ضربه‌ای به مراتب سنگین‌تر به انحصار آهنین صدا و سیما بود. اما صدا و سیما موقعیت باد آورده را بیشتر از آن دوست داشت که به این آسانی تن به رقابت بدهد. ماهواره هم ممنوع شد و صدا و سیما با همان سیاق همیشگی به کار خود ادامه داد. حالا نوزده سال بعد از تصویب قانون ممنوعیت ماهواره، در شرایطی قرار گرفته‌ایم که به قول رئیس جمهور پشت هر بامی حتی در دورافتاده‌ترین روستاها هم می‌شود بشقاب‌های ماهواره را دید. صدا و سیما همچنان بی‌علاقه برای به رسمیت شناختن شعور مخاطب، خواب انحصار بر باد رفته‌اش را می‌بیند. اینچنین است که ناتوانی صدا و سیما از همآوردی با رقیبان خارجی‌اش –علیرغم مزیتهای ذاتی ارزشمندی که بر آنها داشته است- نیروهای امنیتی کشور را ناگزیر از مقابله‌ی بی حاصل با تماشاگران کرده است.

در پایان مناسب است به هزینه‌ای که در اثر بی کفایتی صدا و سیما از ناحیه دیپماسی عمومی متوجه کشور است بازگردیم. اشاره شد که به جهت برتری قاطعانه‌ی رسانه‌های ملی و محلی در کشورهای غربی بر رسانه‌ی انگلیسی زبان ما، مقامات ما ناگزیرند دیپلماسی عمومی خود را از طریق آن رسانه‌ها پیگیری کنند. مصاحبه با رسانه‌های غربی اما برای یک مقام ایرانی آسان نیست. مصاحبه‌گر همواره موضعی خصمانه در مقابل میهمان خود دارد و مصاحبه بیشتر اوقات رنگ بازجویی به خود می‌گیرد ولی مقام سیاسی ما ناچار است به این مصاحبه تن دهد و برای پاسخگویی به هر سوالی آماده باشد چرا که رساندن بی واسطه‌ی پیام جمهوری اسلامی ایران به ملتهای جهان بسیار مهم است و راه دیگری جز همین مصاحبه‌ها برای آن وجود ندارد.

ولی در آن سوی مرز داستان دیگری وجود دارد. وقتی که یک مقام خارجی بخواهد از همین راه برای نفوذ در افکار عمومی مردم ایران استفاده کند لازم نیست نگران سوالهای پیش‌بینی نشده باشد. لازم نیست از تلویزیون ایران دعوتی برای مصاحبه دریافت کند، اصلاً لازم نیست به تلویزیون ایران فکر کند چون تلویزیون ایران سخاوتمندانه بخش بزرگی از مخاطبانش را به دیگران بخشیده است! او می‌تواند خیلی راحت تیم BBC را احضار کند و مثل روخوانی یک بیانیه مدعیات خود را در مورد دولت خود و دولت ایران به خورد مخاطب بدهد و خیالش راحت باشد که در ایران چنان دیده می‌شود که انگار تصویرش از شبکه یک تلوزیون دولتی ایران پخش شده (شاید هم بیشتر از آن). در یک ماه گذشته هر دوی این اتفاق‌ها افتاد. رئیس جمهور ما محتاطانه پاسخگوی استنطاق کریستین امان‌پور بود و در هر پاسخ باید نهایت هوشیاری را به خرج می‌داد تا گزک دست میزبان ندهد، حال آنکه نخست وزیر اسرائیل آسوده خاطر بر صندلی بخش فارسی BBC نشست و دروغ پشت دروغ علیه کشور ما سخن‌پراکنی کرد در حالیکه میزبان -چون بزی که صاحبش را- در او می‌نگریست.
 
 
آفتاب
آخرین اخبار