وبرعکس آنچه شایع و رایج است و گفته میشود، مذاکرات میان تهران و واشنگتن محدود به پرونده هستهای ایران است، اما چنین نیست و این مذاکرات تمام موضوعات مورد بحث را در برخواهد گرفت و این مذاکرات دو جانبه از تابستان سال گذشته آغاز شده است.
همچنین اطلاعاتی که اظهار میکند، سفر «سلطان قابوس بن سعید»، پادشاه عمان در 25 اوت گذشته به تهران در واقع سفری میانجیگرانه میان آمریکا و تهران بوده، تا حدود زیادی درست است و مذاکرات جدی ایران و آمریکا از آن زمان آغاز شده و گفتوگویی که میان روسای جمهوری دو کشور ایران و آمریکا در نیویورک صورت گرفت، را باید اوج این تماسها به شمار آورد.
همچنین این اطلاعات نشان میدهد، سخنرانی رئیس جمهوری آمریکا در 24 سپتامبر گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل در واقع اقدامی پیشگیرانه برای اطمینان بخشیدن بیش از پیش به شیوخ عرب حوزه خلیج فارس درباره مضمون مذاکراتی بود که آمریکا با ایران دست به آن زده است. اگرچه در این سخنرانی رئیس جمهوری آمریکا از کاهش تکیه آمریکا بر نفت این شیوخ و از جمله عربستان سعودی نیز سخن میگفت، اگرچه جهان همچنین برای تامین سوخت خود بر منطقه تکیه اساسی دارد.
اما این شخنان بیش از آنکه اطمینان خاطر را در شیوخ عرب ایجاد کند، آنها را خشمگین کرد و بازتاب این خشم و یاس را میتوان در اقدام عربستان سعودی در عدم سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل و پس از آن رد عضویت در شورای امنیت این سازمان را ملاحظه کرد.
این اطلاعات دیپلماتیک نشان میدهد که مذاکرات ایران و آمریکا حول دو محور متمرکز است. محور اول، همانطور که همه آن را میتوانند، پیش بینی کنند، پرونده هستهای ایران را در برمیگرفت. اما محور دوم گفتوگوهای ایران و آمریکا به عادی سازی روابط بین تهران – واشنگتن مربوط میشد که در بخش واشنگتن از تهران خواسته بود، در قبال عادی سازی روابط با آمریکا، واشنگتن منافع استراتژیک تهران در منطقه خاورمیانه را به رسمیت میشناخت.
کارشناسان و صاحبنظران تاکید میکنند، این سخن واشنگتن به این معناست که آمریکا همچنان مقابل نفوذ ایران در منطقه سر فرود میآورد و در این خصوص توضیح میدهند که آمریکا با این گفته به تهران اجازه میدهد، همچنان به نفوذ خود در عراق و حمایت و پشتیبانی از منافعش در سوریه حال هر حکومتی که میخواهد، پس از بحران در این کشور روی کار آید و همچنین حضور در لبنان ادامه دهد و این به معنای تسلیم شدن عملی آمریکا در قبال ایران با وجود تمام اقتدار و توانمندی و مناطق نفوذش در خاورمیانه بود تا ایران بیش از پیش «هلال شیعی» منطقه را تقویت کند.
کارشناسان و صاحبنظران براین باورند که این اقدام آمریکا بیش از هر چیز بیانگر این امر است که آمریکا پس از خروج از عراق نتوانسته از مصالح و منافع خود نفوذ کند و عراق را به ایران سپرده تا در آن به تنهایی به یکهتازی بپردازد، همانگونه که تهران موفق شده سوریه را نیز کاملا جلب خود نماید تا در لبنان نیز با حمایت از حزب الله جای پایی باز کند.
آنها همچنین تاکید میکنند که عدم حضور و غیبت سیاست خارجی آمریکا در منطقه بر این نکته تاکید دارد که واشنگتن مانعی بر سر راه ادامه نفوذ تهران و توسعه و گسترش این نفوذ با قدرت هرچه تمامتر نخواهد بود.
این اطلاعات از یک سو خشم و غضب منابع دیپلماتیک از جمله کشورهای غربی و از سوی دیگر این سوال را در اذهان آنها ایجاد کرد که آمریکا چگونه میتواند، اجازه نفوذ ایران در لبنانی را بدهد که در کنار مرزهای سرزمینهای اشغالی – اسرائیل – قرار دارد.
پاسخ واشنگتن به این سولات آن بود که واشنگتن از این حیث آسوده خاطر است که تا زمانیکه اسرائیل حملهای علیه مرزهای لبنان تدارک نبیند و دست به تجاوزی نظامی مسابه آنچه در سال 2006 میلادی شاهد آن بودیم، نزند، حتی یک گلوله هم از سوی حزب الله و یا تهران به سمت اسرائیل شلیک نخواهد شد و مرزهای شمالی سرزمینهای اشغالی بیش از هر منطقه در لبنان شاهد آرامش است.
این درحالی است که آمریکا در لبنان هیچگاه رو در روی حزب الله قرار نگرفته تا برای خود دغدغه خاطر جدی ایجاد کند، اگرچه حزب الله را در لیست تروریسم خود قرار داده است.
حال این سوال مطرح میشود که آیا تغییر و تحولات اخیر در سطرح روابط آمریکا و عربستان سعودی در کنار دیگر تحولات جاری در منطقه میتواند، برخی روندها و مسیرها را تغییر دهد؟