كيهان:كرزاي افغانستان را فروخت!
«كرزاي افغانستان را فروخت!»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛اگر بخواهيم نتايج توافقنامه روز دوشنبه هفته قبل كابل-واشنگتن كه در جريان سفر شبانه اوباما به افغانستان به امضا رسيد را با نگاه به مفاد و متن در يك جمله كوتاه بياوريم، فارغ از عملي بودن يا نبودن بدون ترديد و با توجه به بار حقوقي واژگان، بايد بگوئيم «افغانستان به تحت الحمايگي آمريكا درآمد» و استقلال، آزادي و تماميت ارضي اين كشور مسلمان از بين رفت. در عين حال از آنجا كه مفاد اين سند تحت الحمايگي كه اوباما نام آن را «توافقنامه استراتژيك افغانستان و آمريكا» گذاشت، براي مردم افغانستان تشريح نشده، تاكنون بازتاب درخوري در اين كشور مجاهدپرور پيدا نكرده است.
در مورد اين موضوع نكات زير قابل توجه مي باشد:
الف- اگرچه در اين متن مفصل كه شامل 9 صفحه، 8بخش و 32 بند است، به تكرار از دولت، احترام به حاكميت ملي و تماميت ارضي و حقوق مدني مردم افغانستان سخن به ميان آمده اما در عين حال در جاي جاي متن، حاكميت ملي افغانستان را به نفع آمريكا مصادره كرده است. كه از جمله شامل موارد زير مي شود:
1- در بخش دوم ذيل عنوان «تاكيد بر ارزش هاي مشترك دمكراتيك» انطباق كامل فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حقوقي افغانستان با ارزش هاي آمريكايي را مورد تاكيد قرار داده است.
2- در بند دوم از بخش سوم تحت عنوان «تحكيم امنيت درازمدت»، از آزادي عمل آمريكايي ها در اقدامات نظامي امنيتي بعد از سال 2014- كه براساس بيانيه سران ناتو در ليسبون غرب بايد در اين سال نيروهاي نظامي خود را از افغانستان خارج نمايد- به بهانه «لزوم تداوم مبارزه با القاعده و وابستگانش» سخن به ميان آورده است. در قسمت «الف» از بند 2 بخش سوم هم بار ديگر تاكيد كرده است كه «هيچ نوع موافقتنامه اي- منظور موافقتنامه ليسبون- تاثيري در حق طرفين - منظور حق آمريكا- براي تداوم عمليات ضد تروريزم نخواهد داشت».
3- در بند 6 از بخش سوم مي گويد «تداوم دسترسي قواي ايالات متحده به تاسيسات افغانستان و استفاده از آن تاسيسات كه تا سال 2014 براساس اعلاميه سال 2010 ناتو در ليسبون انجام مي شود، پس از آن- حداقل تا پايان سال 2024- براساس موافقتنامه دو جانبه امنيتي- كه متعاقب توافقنامه استراتژيك و حداكثر طي يك ماه تهيه و توسط روساي جمهور دو كشور امضا خواهد شد - ميسر مي باشد.
4- براساس بند 9 از بخش سوم آمريكا حق دارد در هر مناقشه اي كه يك طرف آن افغانستان باشد، وارد شود و اين ورود شامل طيفي از اقدامات سياسي، ديپلماتيك، اقتصادي و نظامي مي شود دولت و قواي افغانستان در اين ميان «بايد» «عاجلاً» خود را با اين اقدامات هماهنگ نمايند.
5- براساس بند 3 از بخش چهارم در مورد موافقت نامه هاي جديد و يا تقويت موافقت نامه هاي قبلي تجاري و ترانزيت و تصميم گيري در مورد شبكه حمل و نقل و ارتباطات، اعمال مديريت بر مرزها و روابط با همسايگان و تصميم گيري درباره جلب سرمايه گذاري هاي منطقه اي دولت افغانستان بايد قبلا موافقت هم پيمان! آمريكايي را جلب نمايد.
6- براساس بخش هاي الف، ب، ج و د بند 1 از بخش پنجم، دولت افغانستان بايد در فاصله 2014 تا 2024 پروسه دهه گذشته- از زمان اشغال افغانستان در سال 2001 تا دوشنبه گذشته كه اين سند بين كرزاي و اوباما امضا شد- را ادامه دهد وگرنه تعهدات يا تشويقات مالي مطرح شده در بخش هاي الف تا د از سوي آمريكا انجام نمي شود! كه به معناي پذيرش تداوم سيطره امنيتي و سياسي آمريكا بر حكومت و مردم اين كشور است.
7- براساس بند 4 از بخش پنجم، دولت افغانستان موظف است مطابق تعريف آمريكا از تروريسم، قوانين لازم را در مجلس به تصويب برساند و نهادهاي مناسب اين قوانين را تأسيس كند و با گروه كار عمليات مالي آسيا اقيانوسيه- كه تحت سلطه آمريكاست- درباره پولشويي و تروريسم همكاري كند.
8- براساس بند 5 از بخش پنجم، حداكثر 50 درصد از پولهايي كه از اين پس آمريكا در افغانستان خرج مي كند از طريق سيستم رسمي و آنهم براي هزينه در موارد خاص كه مورد پذيرش دولت آمريكاست، خواهد بود. دولت كابل در مورد كمك هاي دريافتي بايد به مقامات آمريكا در افغانستان «بطور شفاف» پاسخ بدهد. يكي ديگر از شرايط مهم دريافت سهم 50 درصدي دولت در پول هايي كه آمريكا براي اهداف خود در افغانستان در نظر گرفته است موافقت كابل با ورود گسترده محافل آمريكايي،- تحت عنوان جوامع مدني- به افغانستان، موافقت دولت با ورود آمريكايي ها به سيستم آموزش عالي و تحصيلي افغانستان و مديريت ميراث فرهنگي براساس الگوي آمريكا مي باشد.
9- براساس بند 4 از بخش ششم، دولت افغانستان موظف است ساختارهاي سنتي ولايات را كه براساس باورها و ارزش هاي بومي استوارند و ميانه اي با سيطره فكري فرهنگي غرب ندارند، در يك «پروسه» چند ساله از بين ببرد و تحت نظامات واحد مطابق الگوي توافقنامه استراتژيك آمريكا- افغانستان درآورد.
10- براساس بند 1 از بخش هشتم (بخش پاياني) دولت افغانستان حق فسخ يك جانبه قرارداد را تحت هيچ شرايطي ندارد و آنگاه كه آمريكا هم لغو همه يا بخشي از آن را بپذيرد، اين توافقنامه تا يك سال پس از آن معتبر خواهد بود! در اين بند آمده است: «اين موافقتنامه مي تواند با موافقت كتبي هر دو طرف- و نه يكي از آن دو- در هر زماني تعديل يا فسخ شود و هر يك از طرفين- تنها - مي تواند در مورد تصميم اش براي فسخ اين موافقتنامه يادداشت كتبي ارائه دهد ولي به هر حال پس از آن نيز، اين موافقتنامه براي يك سال اعتبار دارد.
ب- براساس آنچه گفته شد ترديدي نيست كه آنچه به قول اوباما در تاريكي شب و ظرف دقايقي اتفاق افتاده تحميل تحت الحمايگي (protectorat) افغانستان و به عبارتي مستعمره شدن اين كشور است. آنچه گفته شد را با تعريف تخصصي علماي حقوق بين الملل تطبيق بدهيد: «تحت الحمايگي، رابطه بين دو دولت كه يكي از آن ها نسبت به پاره اي از قدرت ها و امتيازات يك دولت مستقل در خارج و داخل كشور چشم پوشيده و در عوض دولت طرف او حمايت او را از هرگونه تجاوز خارجي تعهد مي كند. دولت مورد حمايت را دولت تحت الحمايه نامند.» (ترمينولوژي حقوق نوشته دكتر محمدجعفر جعفري لنگرودي، ص140) اما تعريف حقوقي «مستعمره»: «مستعمره، كشور يا سرزميني است كه تحت انقياد سياسي كشور ديگري قرار گرفته و اين كشور خود را ملتزم به عمران و اسكان اهالي آن و اشاعه مدنيت در آن كرده است.» (همان ص 648)
ج- در يكي از بندهاي اين توافقنامه تصريح شده است كه بعد از 2014- يعني ضرب الاجل بيانيه 2010 ليسبون- آمريكا جايگزين نيروهاي ناتو خواهند شد. در بند 3 از بخش سوم آمده است: «ايالات متحده به منظور كمك در ايجاد يك چارچوب دراز مدت همكاري دوجانبه امنيتي و دفاعي، افغانستان را به عنوان «متحد عمده خارج ناتو» تلقي مي نمايد. اين بدان معناست كه سخنان اوباما مبني بر خروج نظاميان از افغانستان در واقع آغاز تلاش آمريكا براي صورت بندي تازه امنيتي در اين منطقه- افپاك- مي باشد يعني به زعم مقامات آمريكا شكل حضور متفاوت مي شود اما سيطره امنيتي مطلق آمريكا بدون استفاده از نيروهاي دائمي تداوم مي يابد كه البته ما معتقديم مردم افغانستان اجازه چنين كاري را به آمريكا و دولت كابل نمي دهند.
د- در چند جاي اين توافقنامه- از جمله بند 5 از بخش سوم، قسمت الف از بند 6 از فصل سوم، قسمت ب بند 6 از فصل 3، بند 8 از فصل سوم- تاكيد شده است كه آمريكا در پي ايجاد تاسيسات نظامي دائمي در افغانستان نيست و بنا ندارد از سرزمين و يا تاسيسات اين كشور عليه همسايگان يا كشورهاي ديگر استفاده كند. اين موضوع نشان مي دهد كه آمريكايي ها به حساسيت كشورهاي همسايه افغانستان وقوف دارند در عين حال اگر به مفاد بندهاي توافقنامه مورد اشاره نگاه بياندازيم، درمي يابيم كه آمريكا در نظر دارد كه به مرور افغانستان را به كانون برنامه ريزي اطلاعاتي، امنيتي و عملياتي خود عليه قدرت هاي آسيايي كه در مجاورت افغانستان قرار دارند- شامل روسيه، چين، ايران و هند- در آورند.
در قسمت هاي الف تا د بند پنجم از بخش سوم به موارد عديده اي از تمهيدات امنيتي اشاره مي كند كه هيچ تناسبي با كشوري در اندازه افغانستان ندارد و در نهايت در بند «ج» بر لزوم انطباق شرايط و امكانات امنيتي افغانستان با معيارهاي ناتو و اصل «قابليت تعامل پذيري با نيروهاي ناتو» تأكيد كرده است. البته اگر اين ها هم نبود انعقاد قراردادي با اين حجم و تنوع بين يك ابرقدرت با كشوري در اندازه افغانستان و پذيرش اين همه تعهدات حمايتي از سوي رئيس جمهور آمريكا، مفهومي غير از اين نداشت.
هـ- ترديدي وجود ندارد كه اوباما براي بهبود شرايط خود در انتخابات آتي رياست جمهوري به برگه هاي مصنوعي براي موفق نشان دادن سياست خارجي خود احتياج دارد و لذا در روزهاي اخير روي اين برگ و توافقنامه مانور زيادي كرده است. در عين حال در بند 8 از بخش سوم به نكته اي اشاره شده كه از هراس آمريكايي ها از تكرار ماجراي عراق در افغانستان -يعني خروج و سپس تبديل شدن صحنه به قدرت نمايي ايران- خبر مي دهد از اين رو اوباما آمده و امضاي يك قرارداد 10 ساله را از كرزاي گرفته و در آن حتي وعده تمديد و گسترده تر شدن تعهدات دولت افغانستان- براساس قسمت ج از بند 6 بخش سوم و بند 3 از بخش هفتم- را داده است.
در بند مورد اشاره روي تداوم اقدامات و بالطبع حضور آمريكا در افغانستان تأكيد كرده و نگراني آمريكا را در قالب اين عبارات بروز داده است: «طرفين همچنان بر حمايت شان براي بهبود هماهنگي و همكاري امنيتي منطقه اي تاكيد مي ورزند و هر دو طرف مصمم اند تا براي محو تهديدات ناشي از تروريزم و مواد مخدر، با هم در افغانستان، منطقه و با كشورهاي همسايه همكاري نمايند.»
و- در اين توافقنامه اشاره هاي فراواني به القاعده و لزوم كنترل و سركوب آن شده ولي حتي يك بار هم از طالبان سخن به ميان نيامده است و حال آنكه روزي كه افغانستان به اشغال غرب درآمد ادبيات حاكم بر محافل تصميم گيري آمريكا، لزوم سرنگوني و ريشه كن كردن طالبان بود. در واقع آقاي اوباما با برجسته كردن القاعده كه به هر حال در مقايسه با طالبان بسيار كوچك است خواسته است شكست غرب از مردم افغانستان و بخصوص پشتون ها را بپوشاند و در عين حال مذاكره آمريكا با نيروهاي شبه نظامي طالبان را توجيه كند.
اما همانگونه كه اوباما در طراحي نقشه خود براي افغانستان عناصر اصلي صحنه را عمداً ناديده گرفته و به توافقنامه اي كه كرزاي هرگز توان اجراي آن را نخواهد داشت، تكيه كرده است در متقاعد كردن طرف هاي مختلف از جمله كشورهاي ائتلاف «ايساف» هم ناكام مانده و از اين رو آن دسته از كشورهاي ناتو كه در افغانستان نيرو دارند گفته اند در همين سال و نه در چارچوب بيانيه ليسبون- پايان 2014- نيروهاي خود را از افغانستان خارج خواهند كرد.
خراسان:توليد ملي بايد افتخار ملي باشد
«توليد ملي بايد افتخار ملي باشد»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بنياسدي است كه در آن ميخوانيد؛بگو نان از چه مي خوري تا بگويم دينت چيست، اين يک ضرب المثل است با اين سويه نگاه که ميان دين با لقمه اي که مي خوريم و ديانت با سفره اي که مي اندازيم رابطه اي عميق وجود دارد، آن قدر که بدون توجه به مناسکي که دين مداران بدان همت مي کنند، مي توان با عنايت به شيوه کسب روزي آنان حکم به چيستي دين و چگونگي دين داري افراد کرد حالا با اين سويه نگاه به بازار توليد توجه کنيم. فکر مي کنيد به چه نتيجه اي خواهيم رسيد؟ من قصد داوري ندارم، اما وقتي يک کالايي را مي خريم و مصرف مي کنيم و با زواياي آن آشنا مي شويم، خود به خود نسبت به مارک و برند آن داوري خواهيم کرد و اين قضاوت در مواجهه هاي ديگر با آن کالا هم اثرگذار خواهد بود. اگر يک کالايي با مارک خاص، صاحب کيفيت باشد به سوي آن جذب خواهيم شد و اگر بد باشد از آن روي بر خواهيم تافت و از خريد آن دست خواهيم شست.
اين البته يک روي سکه است. روي دوم سکه داوري است که نسبت به سازندگان کالا خواهيم کرد، که اگر کالا خوب باشد آنان را افرادي صاحب علم، خردمند، مومن و توانا خواهيم خواند که با توليد کالاي خوب، دين خويش را نيز تبليغ کرده اند اما اگر کالايي بد باشد، باز به بدخويي و بدکاري و بدديني صاحبان آن توجه خواهيم داشت چه باور داريم افراد مومن هرگز کالاي بد توليد نمي کنند و کساني که به آبروي خود و آبروي کارخانه خود و در فرازي بالاتر به آبروي کشور خود توجه دارند، همه تلاش خود را خواهند کرد تا کالايي که توليد مي کنند، از کيفيت بالا برخوردار باشد و هم آنان را آبرو افزايد و هم بسان نشان کشورشان باشد تا هر کجا که دروازه صادرات امتداد مي يابد همواره پرچم کشورشان را در اهتزاز داشته باشد.
آري انسان مومن، درعرصه توليد، ايمان خويش را تبليغ مي کند، هويت خود را نشان مي دهد و اعتماد جهاني را نيز کسب مي کند، پس خوب است بلکه واجب است و بلکه اوجب واجب است در سالي که عنوان «توليد ملي و حمايت از کار و سرمايه ايراني» بر پيشاني دارد همه توليدکنندگان علاوه بر رسالت اقتصادي، بار سنگين تکليف فرهنگي و ملي را هم بيش از گذشته بر شانه حس کنند و براي به سلامت رساندن اين بار به مقصد نيز برنامه ريزي کنند. اين که رهبر انقلاب، نگاه ها را به اين سو توجه داده اند، يک اتفاق ساده نيست يک رويکرد مبارک است، يک هوشيار باش و هشدار است تا بيدارمان کند تا بدانيم «توليد ملي» بايد «افتخار ملي» هم باشد.
به گونه اي که کالاي ايراني هر جا مي رود، نام پرآوازه کند و افتخار بازآورد. «صدور انقلاب» که تنها درعرصه سياسي و فرهنگي نيست، در عرصه اقتصاد نيز صدور انقلاب بايد وجهه همت جهادگران عرصه توليد باشد. کالاي خوب و باکيفيت وقتي به دست مصرف کننده خارجي برسد بسيار بيشتر از چند مقاله و سخنراني نتيجه مي دهد چه سخن حرف است که ناآزموده مي نمايد اما کالا سخني است به رفتار درآمده و آزمون شده، پس توجه صدچندان بايد کرد در عرصه توليد که براي محقق شدن «حمايت از کار و سرمايه ايراني» بايد «توليد ملي» به افتخار ملي تبديل شود و اين نيز نيازمند اين است که توليدکنندگان ما، خود به اين باور برسند و آن را به عمل درآورند.
پيامبر بزرگوار تنها به سخن ابلاغ و تبليغ دين نمي کرد بلکه وقتي سنگ هاي قبر را محکم چيد، همگان را به اين باور ديني توجه داد که هر کاري که انجام مي دهيد بايد بهترين باشد، حتي اگر قبري مي سازيم که مرده اي در آن است بايد کار را درست انجام دهيم هر چند سستي بناي قبر هم نه به مرده و نه به ديگران ضربه نمي زند اما به باور توليد و کار خوب و به اعتماد مردم لطمه مي زند و عجيب هم لطمه مي زند. لذا هر جا که هستيم، هر کالايي و حتي هر خدماتي که توليد و ارائه مي کنيم، بايد همواره بهترين باشد و در مسير بهترشدن، اين هم آموزه اي ديني است و هم رسالتي انساني و ايراني.
پس براي توليد خوب تلاش کنيم تا جايي که مصرف کننده وقتي وارد بازار شد خريد کالاي ايراني، اولويت نخست او باشد، هم در بازار داخل ايران و هم در بازار جهاني، ايران را به محصول خوب و ايراني را به کار خوب بايد بشناسند واين نيازمند اين است که اول خود ما باور کنيم بايد خوب توليد کنيم، پس باور کنيم و براي فراگيرشدن اين باور هم بکوشيم که توليد ملي با کيفيت هم وظيفه ديني است هم تکليف ملي و هم رسالت انساني.
جمهوري اسلامي:پشت پرده فشارها بر دولت نوري مالكي
«پشت پرده فشارها بر دولت نوري مالكي»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛صحنه سياسي عراق اين روزها شاهد تشديد تنشهاي داخلي است و در اين ميان، فشارها عليه نوري مالكي، نخستوزير اين كشور روز به روز افزايش مييابد.
گروهها و جريانهاي سياسي زياده خواه به همراهي برخي دولتهاي خارجي، از مدتها قبل با وارد كردن اتهامات بياساس به شخص نوري مالكي، خواستار كناره گيري وي هستند، ولي عليرغم اين امور ظاهري، ريشه اين تنش افروزي و پشت سر فشارها عليه دولت نوري مالكي آمريكاييها ميباشند كه مجبور شدند زمستان گذشته نيروهاي نظامي خود را از عراق خارج سازند.
مسئله اصلي اين است كه آمريكا با لشكركشي به عراق و تحمل بيش از 4000 نفر تلفات و صرف صدها ميليارد دلار هزينه جنگ، به هيچ يك از اهداف مورد نظرش در عراق نرسيد چنانكه فرمانده ارشد نظامي آمريكا سال گذشته و در آستانه عقب نشيني از عراق با خشم اظهار داشت: ما نيامده بوديم كه با اين همه هزينه، حكومت فعلي در عراق مستقر شود.
آمريكا قصد داشت با حذف رژيم صدام كه تاريخ مصرف آن به پايان رسيده بود، حكومتي دست نشانده و تابع سياستهاي خود در عراق ايجاد نمايد ولي موفق به اين كار نشد. بايد اذعان داشت مقاومت ضداشغالگري مردم عراق به همراه نقش محوري مرجعيت دو عامل مهم در خنثي شدن توطئه استعماري آمريكا بودهاند. اشغالگران، از ابتداي قدرت گرفتن شيعيان در عراق، اقدامات ايذايي خود را آغاز كرده و تلاش نمودند اين مسير را تغيير دهند و ابتكار عمل را از دولت شيعي كه مورد تأييد اكثريت عراقيها بود خارج سازند.
اشغالگران از هيچ فشار و توطئهاي عليه دولت عراق فروگذار نكردند. حمايتهاي آشكار و پنهان از جناحهاي زياده طلب و بعثيها به كمك به شكل گيري و رشد گروههاي تروريستي و در اين اواخر، كمك به تشكيل جريان موسوم به "العراقيه" به رهبري اياد علاوي، كه سابقه كينهورزي و رفتار خصمانه عليه دولت شيعه عراق داشته است، از جمله اقدامات گسترده آمريكاييها براي ساقط كردن دولت مركزي عراق بوده است.
گروه العراقيه، كه مولود مشترك آمريكا و عربستان ميباشد از زمان ظهور در صحنه سياسي عراق، منشاء تشديد اختلافات داخلي بوده است. قصد آمريكا و عربستان اين بود كه العراقيه را به مسند حكومت برسانند ولي اين جريان به دليل عدم موفقيت در كسب كرسيهاي لازم در انتخابات مجلس، از تشكيل دولت ناكام ماند و دو جناح قدرتمند شيعي، يعني جناح تحت رهبري سيد عمار حكيم و گروه نوري مالكي با تشكيل ائتلاف، مانع از خارج شدن دولت از حاكميت شيعيان گرديدند. البته اين اتفاق باعث نشد كه توطئهها عليه دولت متوقف شود بلكه تشديد نيز گرديد.
اين توطئهها با تحريك آمريكا و عربستان در دو وجه سياسي و نظامي ادامه يافت كه بازوي سياسي آن دردست اياد علاوي بود و بخش نظامي را نيز گروه طارق الهاشمي دردست داشت. عمده هدف اين كه دولت نوريمالكي را فرقه گرا، بيكفايت و بيصلاحيت معرفي كرده و از اين طريق، زمينه بركناري وي را فراهم سازند.
دولت نوري مالكي چندي پيش طارق الهاشمي را رسماً به عنوان عامل و گرداننده ناآراميها و بمب گذاريهاي عراق معرفي كرد و خواستار پيگرد وي شد. اقدام جناح كرد عراق در پناه دادن به وي، ماهيت توطئههاي اخير عليه دولت مالكي را روشنتر ساخت. طارق الهاشمي سپس به تركيه رفت و مورد حمايت دولت تركيه و شخص اردوغان قرار گرفت.
در اين جا بايد به اقدامات و سياستهاي سؤال برانگيز ماههاي اخير دولت اردوغان در قبال تحولات منطقه از جمله مسائل عراق اشاره كرد كه شگفتي ناظران را در پي داشته است.
پذيرش طارق الهاشمي از سوي شخص اردوغان و سخنان وي خطاب به مالكي مبني بر اينكه: درصورت بروز جنگ قومي در عراق ما نميتوانيم سكوت كنيم، هيچ مفهومي جز خصومت عليه دولت شيعه عراق و اتحاد با استعمارگران آمريكايي و ارتجاع عرب ندارد.
مجموعه اين تحولات بيانگر اين نكته است كه دولت نوري مالكي تحت فشارهاي چند جانبهاي قرار گرفته است. اخيراً كنفرانسي در اربيل و با مشاركت رهبران جناحهاي سياسي عراق از جمله مقتدي صدر، جلال طالباني، مسعود بارزاني، اسامه النجيفي و نماينده نوري مالكي با هدف حل بحران سياسي داخلي عراق برگزار شد. گفته ميشود در اين نشست، برخي جناحها بر بركناري مالكي تاكيد كردند به اين صورت كه طي يك جدول زماني، ابراهيم جعفري، نخستوزير سابق و شيعه عراق جايگزين مالكي شود. با اينحال جناح مقتدي صدر به اين شرط با اين طرح موافقت كرده است كه مالكي بركنار نشود بلكه با توافق، منصبش را به ابراهيم جعفري واگذار نمايد.
نكته اصلي اين است كه اين طرح نيز بعيد است بتواند تنشهاي سياسي عراق را خاتمه دهد زيرا قصد آمريكا و متحدان خارجي و داخلياش در عراق اين است كه به هر نحو، قدرت از دست جناح كنوني خارج شود زيرا موضع گيري و اصول سياسي اين جناح با سياستها و خواست آمريكا همسويي ندارد. جرم دولت كنوني عراق از ديد مخالفين داخلي و خارجي اين است كه اولاً با مرجعيت شيعه عراق هماهنگي دارد و ثانياً مناسبات نزديكي با جمهوري اسلامي ايران دارد و اين دو جرم كافي است تا اين دولت آماج توطئهها و دسيسههاي گوناگون قرار گيرد. آمريكا و ارتجاع منطقه به چيزي كمتر از تغيير كلي سياستهاي فعلي دولت عراق رضايت نخواهند داد.
از اينرو هرگونه عقبنشيني دولت نوري مالكي و ائتلاف شيعيان در مقابل خواستهاي غيرقانوني و بدون پايه و منطق مخالفان، نه تنها مخالفان را وادار به دست برداشتن از توطئههاي خود نخواهد كرد بلكه آنها را به طلب امتيازات بيشتر گستاختر خواهد ساخت. بنابر اين، سياست منطقي اينست كه دولت مالكي در برابر توطئهها مقاومت كند و با تكيه بر قانون، به وظايف خود ادامه دهد. تجربه نشان داده است كه مقاومت تنها راه رسيدن به پيروزي است.
رسالت:مذاکرات هسته اي بغداد؛بايد ها و نبايدها
«مذاکرات هسته اي بغداد؛بايد ها و نبايدها»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛مذاکرات هسته اي ايران و گروه1+5 در استانبول برگزار شد و طرفين از جو ايجاد شده در اين دور از گفتگوها ابراز رضايت داشتند؛ دور بعدي مذاکرات در بغداد در بيست و سوم ماه مي برابر سوم خرداد انجام مي شود.
درفاصله مذاکرات استانبول تا بغداد نظراتي ابراز مي شود که طيفي از خوشبينانه ترين ديدگاهها تا بدبينانه ترين نظرات را در بر مي گيرد.براي برگزاري مذاکراتي خردمندانه ،عزتمندانه وسودمند براي منافع ملي لازم است نکاتي چند در نظر گرفته شود:
فضاي مذاکرات:
1- هدف از مذاکرات نه سازش و نه مذاکره براي مذاکره است.مذاکره بايد براي رسيدن به هدفي صورت گيرد که منافع طرفين را تامين کند.ايران طبعا دغدغه منافع خويش را دارد هرچند خروج از بن بست نيز؛البته با حفظ اصول هدف است.
2- استراژي تعاملي و گام به گام بودن مذاکرات رويکردي درست و مفيد است.در برابر هر گام ايران ،غرب بايد گامي واقعي و نه وهمي را بردارد.برداشتن هر گام آينده بايد پس از تحقق رسمي و عيني گام پيشين باشد.
3- ادبيات حاکم بر مذاکرات اهميت بسياري دارد.هرگونه ادبيات تحکمي، واکنشي تند از سوي ايران را بدنبال خواهد داشت.اگر قرار است روال برد- برد بر مذاکرات حاکم باشد؛ضروري است اين احساس درطرفين بوجود آيد.تاکيد برسياست چماق و هويج و اتخاذ ادبيات متناسب با آن در شان مردم ايران نبوده و در مسير مذاکرات اختلال ايجاد مي کند.ملت ايران و رهبران آن همواره بر رويکرد منطقي تاکيد داشته و نه فريب هويج را مي خورند و نه ترسي از چماق هاي وهمي دارند لذا فقط و فقط استدلال هاي منطقي و تامين منافع ملي ايران راهگشا خواهد بود.
4- در مذاکرات، همواره طرفين در پي رسيدن به نقطه اشتراکي هستند که حد فاصل ميان بالاترين و پايين ترين سطح تقاضاست و مسير مذاکرات تعيين مي کند نقطه مطلوب درزمين کداميک از طرفين قرار دارد.هيچکدام نمي توانند خواهان تامين حداکثر خواست خود باشند زيرا اين به معناي توقف مذاکرات خواهد بود.بايد به نقطه اي مطلوب براي طرفين دست يافت.
5- فضاي ذهني مذاکرات تاثيري قاطع در نيل به نتيجه دارد.تا پيش از مذاکرات استانبول فضاي بي اعتمادي بر مذاکرات حاکم بود.ظاهرا فضاي مذاکرات استانبول حاکي از خوشبيني طرفين است.اين فضاي ذهني خود ارزشمند است ولي بايد واقعيات در گام هاي آتي هم آن را تاييد کند.
6- مديريت مذاکرات هسته اي ايران تاکنون از فراز و نشيب برخوردار بوده است ولي لحن قاطع مذاکرات اخير حاکي از هنر رهبري در تامين منافع ملي از طريق ايستادگي و رسيدن به نقطه مطلوب است.ظاهرا به نقطه فيصله بخش نزديک مي شويم.ازآنجا که مذاکرات از پشتيباني قاطع رهبري برخوردار است ؛اين امر جديت ايران براي حل مسئله را نشان مي دهد.فضاي سياسي کشور نبايد وحدت نظر و عزم ملي در پشتيباني ازسياست هاي نظام در اين ارتباط را مخدوش نمايد.لذا موضع گيريهاي نسنجيده و ناهماهنگ از سوي حتي مسئولان ارشد مي تواند شديدا عليه منافع ملي عمل نمايد.
فضاي پيش از مذاکرات:
1- نتيجه مذاکرات هسته اي در بغداد ، طعمه سياسي نيست که چهرههاي سياسي در پي مصادره آن به سود خود باشند.اين مسير تاکنون در چارچوب مديريت کلان رهبري پيش رفته و هزينه هاي آن را ملت ايران براي سرافرازي خود پرداخته است.
2- مديريت توقعات و انتظارات در شرايط فعلي هم درسطح ملي و هم در سطح جهاني و هم بطور اخص در محيط مذاکرات اهميت بسياري دارد.
شوراي امنيت ملي در راستاي مديريت برداشت عمومي(Perception Management) و نيز مديريت توقعات(Expectation Management) بايد هوشمندانه و علمي عمل کند.در اين زمينه تاکنون اقدامي اصولي و حرفه اي مشاهده نشده است؛ از اين به بعد کوتاهي در اين امر پذيرفتني نيست و به نتايج مذاکرات(قبل ،حين و پس از مذاکرات) صدمه مي زند.
3- حال که مذاکرات به گام هاي نهايي نزديک مي شود؛عوامل اخلالگر در مسير مذاکرات در داخل و خارج کشور فعال مي شوند.
در خارج همواره لابي ها و عوامل رژيم صهيونيستي و نيز بعضي از کشورهاي عربي در هنگام حل مسئله ايران با غرب وارد صحنه شده و اخلالگري مي نمايند.در داخل کشورنيز تا زماني که سفارت انگليس در ايران فعال بود؛ خطوط مشکوک در اين ارتباط فعال مي شدند.خوشبختانه اين سفارت در اين زمان ظاهرا فعال نيست ولي بايد نسبت به خطوطي که از موضع انقلابي افراطي در صدد اخلالگري در طي مسير طراحي شده توسط رهبري برمي آيند ؛حساس بود.
عقل حکم مي کند که از مسيري که رهبري نظام ترسيم مي کنند بهدور نيفتيم.هر کس عقب تر يا جلوتر از گام هاي مشخص شده قرار گيرد؛ خلاف مصلحت ملي عمل کرده و نهادهاي ذيربط بايد آن فرد يا خط را مشکوک تلقي کنند.
حمايت:سوريه در روز سرنوشت
«سوريه در روز سرنوشت»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛مردم سوريه امروز براي انتخاب نمايندگان پارلمان پاي صندوقهاي راي ميروند. اين انتخابات در حالي برگزار ميشود كه شرايطي ويژه بر سوريه حاكم است. در طول ماههاي گشته ائتلافي از كشورهاي عربي ،غربي ،صهيونيستها و تركيه با هدف بي ثباتي و حتي تجزيه سوريه تحركات گستردهاي را عليه اين كشور صورت دادهاند.
به رغم تمام اين تحركات وحدت ملي ميان مردم ، ارتش و دولت موجب شده تا فتنههاي آنها به نتيجه مطلوب دست نيابد. با توجه به اينكه اين شرايط برگزاري انتخابات پارلمان سوريه از چند منظر قابل توجه است.اولا برگزاري انتخابات آن هم بر اساس قانون اساسي جديد و اصل تعهد احزاب نشانهاي بر رويكرد دولت اسد به اجراي مطالبات مردمي است كه گامي مهم در برقراري ثبات در اين كشور خواهد بود. اسد پيش از اين با برگزاري رفراندم اصلاح قانون اساسي گامي در اين جهت برداشته بود.
ثانيا نحوه مشاركت مردم در انتخابات نشان مي دهد كه آنها به كدام جهت گرايش دارند آيا در كنار بشار اسد ميباشند و يا ادعاي غرب مبني بر جدايي مردم از دولت صحت دارد. با توجه به حضور گسترده مردم در همه پرسي قانون اساسي بسياري تاكيد دارند كه نتيجه اين انتخابات نيز مشاركت گسترده مردمي است كه مهر تاييدي بر همگرايي ملي در حفظ وحدت ملي در برابر توطئهها است.
ثالثا نحوه مشاركت احزاب در انتخابات نيز به نحوي جدا كننده صفوف منتقدان نظام با دشمنان سوريه است. جريانهاي سياسي حضور يا عدم حضور خود نشان ميدهند كه آيا صرفا به دنبال اصلاح كشور هستند و يا اينكه دگرگوني در ساختار سياسي و نابود سازي امنيت كشورشان را پيگيري ميكنند.
با توجه به تاكيد مردم بر صحت اين انتخابات عدم مشاركت گروههاي سياسي صرفا يك اصل را آشكار ميسازد و آن وابستگي آنها به خارج است كه مسلما مورد تاييد مردم سوريه نخواهد بود. رابعا نكته مهم نحوه عملكرد و موضع گيري كشورهاي عربي، غربي و تركيه است كه با ادعاي حمايت از مردم در امور سوريه دخالت ميكنند.
با توجه به نگرش مثبت مردم به انتخابات مذكور مخالفتها و كارشكنيهاي آنها برگزاري اين انتخابات است چنانكه اسناد نشان ميدهد كه ائتلاف مذكور براي بر هم زدن انتخابات به بحران سازي امنيتي روي آوردهاند. در روزهاي اخير در حالي انفجارهاي خونين در سوريه روي داده كه بسياري از آن را اقدامي از سوي ائتلاف ضد سوري براي ناامني سازي و بر هم زدن فضاي انتخابات در اين كشور ميباشد. به هر تقدير موضع اين ائتلاف در برابر نظر مردم براي انتخابات مذكور بر ملا كننده چهره واقعي آنها است كه مي تواند تزلزل بيشتر آنها را به همراه داشته باشد.
به هر تقدير حضور مردم سوريه در اين انتخابات گامي از سوي مردم سوريه براي برقراري ثبات و امنيت در اين كشور است كه مي تواند شكستي ديگر را به دشمنان وحدت سوريه تحميل نمايد هر چند كه ائتلاف ضد سوري همچنان براي بحران سازي در اين كشور تلاش مي كند كه دخالت و كارشكني در روند انتخابات بخشي از آن است.
فرهيختگان:مطالبات چالش انتخابات فرانسه
«مطالبات چالش انتخابات فرانسه»عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم مازیار آقازاده است كه در آن ميخوانيد؛ انتخاب از میان دو نامزد انتخاباتی که هیچکدام در دو سوی مقابل افراط نیستند؛ بسیار دشوار است و فرانسه روز گذشته در دومین مرحله از انتخابات ریاستجمهوری خود همین مشکل را داشت.
باید بر این نکته اذعان داشت که بسیاری از مشکلات امروز فرانسه و انتقاداتی که سوسیالیستهای رقیب نیکولا سارکوزی از وضعیت امروز جامعه فرانسه داشته و دارند تماما نتیجه سیاستهای سارکوزی نیست و اگر نیک بنگریم بسیاری از مشکلات اقتصادی موجود در فرانسه جزئی از یک کلاف درهم پیچیده مربوط به بحران اقتصادی موجود در اتحادیه اروپاست که از سال ۲۰۰۹ بدین سو کمابیش همه دولتهای اروپایی را تحت تاثیر قرار داده است که اتفاقا سوسیالیستها به لحاظ مرامی موافقت بیشتری با هماهنگی با نهادهای سیاسی و مالی اتحادیه اروپا دارند.
در سوی دیگر ماجرا اما فرانسوا اولاند نامزد انتخاباتی سوسیالیستها چه برنده انتخابات باشد (که احتمال آن زیاد است) و چه نباشد؛ این مسئله چیزی از این حقیقت که چپهای فرانسه پس از دوران طلایی میتران قادر به عرضه یک رهبر کاریزما و مقتدر نبودهاند، کم نمیکند و به احتمال فراوان پیروزی اولاند بر سارکوزی نشانه وجود ویژگیهای فردی و شخصیتی خاص در نامزد سوسیالیستها نیست، بلکه اقبال به اولاند بیشتر ناشی از نارضایتی گسترده موجود در جامعه فرانسه نسبت به شخص سارکوزی و وضعیت موجود اقتصادی و مشکلات ناشی از آن است.
در چنین شرایطی راست و چپ هیچیک بهطور واقعی برنده و بازنده این انتخابات نیستند و اقبال به یک نامزد آن هم در شرایطی که رقابتی شانهبهشانه در جریان بوده است، چندان نباید حزب یا نامزد پیروز را مغرور کند.
فرانسویان این روزها فارغ از این حزب یا آن جناح، بیشتر به فکر وضعیت معیشتی و مشکلات اقتصادی خود هستند و در چنین شرایطی کنشهای سیاسی و اجتماعی آنها تابعی از تصمیماتی است که در لحظات آخر و براساس سبک – سنگین کردن منافع فردی و جمعی صورت میگیرد. سوسیالیستها ثابت کردهاند همواره ماهیگیران خوبی از آب گلآلود بحران اقتصادی بودهاند و عموما جوامع درگیر بحران اقتصادی موافقت بیشتری با ایدههای پیشنهادی سوسیالیستها داشته اند.
اما مشکل امروز فرانسه و تا حدود زیادی اروپا در این است که نارضایتی مردمی بیشتر از نحوه اجرای سیاستهای ریاضت اقتصادی است که البته هنوز فرانسه به آن مرحله بحرانی نرسیده است. در چنین شرایطی هر دولتی که مسئول تشکیل کابینه شود باید به مطالبات مردمی پاسخ دهد و همواره در مواجهه با بحرانهای اقتصادی، یک راهحل عقلانیتر از میان دهها راهحل عقلانی وجود دارد که چه راست یا چه چپ باید به آن تن دهند.
بنابراین پیروزی در انتخابات فرانسه نه تنها نباید برای نامزد یا حزب پیروز چندان دلچسب و شیرین باشد بلکه در دست گرفتن سکان هدایت کشور آن هم در شرایطی که روزهای سختی در انتظار آن است، جز پذیرفتن مسئولیت سنگین و هزینهزا چیز دیگری نیست.
تهران امروز:اصولگرايان نوظهور منتقد يا مصلحت بين؟
«اصولگرايان نوظهور منتقد يا مصلحت بين؟»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم عماد افروغ است كه در آن ميخوانيد؛انتخابات مجلس شوراي اسلامي پايان يافته و تركيب نسبي مجلس نهم مشخص شده است در اين ميان اما در مورد تركيب قوه مقننه از حالا نميشود موضع گيري كرد. چرا كه نمايندهها در ذيل جريانهاي كلي وارد مجلس شدهاند و بايد با گذشت زمان ديد كه چه مواضعي اتخاذ ميكنند.
اما آنچه كه روشن است مجلس نهم در كليات تفاوت چنداني با مجلس هشتم نخواهد داشت و به نظر ميرسد به همين ميزان از نيروهاي انتقادي برخوردار باشد و تفاوت زيادي مشهود نيست. بايد صبر كرد و ديد كه نيروهاي اصولگراي نو ظهور منتقد هستند يا مصلحت انديش. چرا كه مجلس هشتم هم در اختيار اصولگرايان بود اما تفاوت ديدگاه در ميان آنها وجود داشت.
از اين رو پيشبيني زود هنگام اشتباه به نظر ميرسد چرا كه گاهي شاهد هستيم جريانات مختلف به دليل اتخاذ موضع ديگران در مجلس شكل ميگيرند. به عنوان مثال جريان اصولگرايي مستقل در مجلس هفتم به دليل مواضع فراكسيون اصولگرايان به وجود آمد و اگر فراكسيون اصولگرايان منتقدانهتر عمل ميكردند اين جريان مستقل شكل نميگرفت.
در حقيقت به وجود آمدن فراكسيونهاي كوچك در مجلس نهم بستگي به گستردگي جريان اصلي دارد. اگر جريان اصلي نتواند همه نظرها را پوشش دهد عدهاي به اين فكر ميافتند كه چارهاي انديشيده و جريان ديگري را شكل دهند. در كنار همه اينها تركيب مجلس نهم به شرايط، تغيير و تحولات و نوع رفتار دولت بعدي نيز بستگي دارد.
دولت قانونگرا يك بازتاب را در مجلس خواهد داشت و دولت قانونگريز و شخصينگر هم بازتاب ديگري در ميان بهارستان نشينان خواهد داشت. در هر صورت اميدواريم كه مجلس نهم عملكرد بهتري نسبت به مجلس هشتم داشته باشد و خطي را دنبال كند كه فاصله زيادي با در راس بودن امور نداشته باشد.
چرا كه اين مجلس بايد مولفههاي مجلس در راس امور را داشته باشد، پيشنهاد ميشود كه عدهاي از نمايندگان در همين ابتداي كار مجلس بينديشند كه مجلس با وضع موجود چقدر در راس امور است و چقدر با ضرورت در راس امور بودن فاصله دارد. در آن صورت است كه مشكلات بسياري حل شده و معلوم ميشود مردم سالاري، جايگاه وكلاي ملت و قانون و حقيقت رفيع است و ضابطه و قانون در اين كشور حرف اول را ميزند.
ملت ما:سودوكو با كتاب !
«سودوكو با كتاب !»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محسن حدادي است كه در آن ميخوانيد؛ در كشور ما بالغ بر 9هزار ناشر مجوز رسمي فعاليت دارند و سالانه هم بالغ بر 65هزار عنوان كتاب منتشر ميشود؛ اين آمار در نگاه اول نهتنها اميدواركننده بلكه مايه فخر مسئولان فرهنگي در هر دورهاي بوده و هست و گويا قرار است همچنان باشد! بر اين اساس، اصولا تذكر و انتقاد درباره سرانه مطالعه و گراني كتاب بيهوده است اما بازديدهاي رهبر انقلاب به عنوان يكي از مطلع ترين افراد حوزه نشر از نمايشگاه كتاب هرگز به اين فرصت طلبي آماري اجازه عرض اندام نداده چه آنكه ايشان در سه سال گذشته بر تاسيس فروشگاههاي زنجيره اي كتاب تاكيد ويژه داشتند
اما شما اگر جز شهر كتابهاي تهران و برخي شهرستانها فروشگاه زنجيره اي در كشور مشاهده كرديد، ما هم! بحث تفاخر مسئولان نمايشگاه كه در 25سالگي همچنان بر تعداد بازديدكنندگان -كه معلوم نيست چگونه آمارگيري ميشود – پافشاري ميكنند يعني نگاه مديريتي به حوزه فرهنگ و بهويژه كتاب، تنها و تنها يك شاخص دارد و آن «آمار كمي» است! حال آنكه رهبر انقلاب دقيقا همين نكته را به عنوان يك تذكر جدي به مسئولان برگزاري گوشزد کردند كه «ارزيابي محتوايي هر ساله نمايشگاه به وسيله افرادي صاحب صلاحيت، نشان خواهد داد آيا هر دوره نمايشگاه كتاب از نظر محتوا، نسبت به دوره قبل، تغيير و رشد داشته يا خير...» از سوي ديگر، نگاه رهبري درباره كتابخواني به هيچوجه آماري نيست چنانكه هدفگذاري مطالعاتي و شناخت مخاطب هدف، همواره جزو تاكيدات ايشان از سالهاي ابتدايي آغاز به كار نمايشگاه كتاب تا امروز بوده و هست. در ديدار سال 89 نويسندگان و مسئولان انتشارات سوره مهر وقتي عنوان شد كه «دا» به چاپ 110 رسيده است، رهبري تذكر جالبي دادند: «البته خوب است كه 110 بار اين كتاب چاپ شده ولي سرجمع ميشود حدود 300هزار نسخه، اين علامت خيلي خوبي نيست. خوب بود كه تيراژ چاپ برود بالا؛ چند ميليون؛ با همين تعداد چاپ.» همچنين دغدغهشان درباره «ترجمه» منحصر به ديروز نيست، ايشان سالهاست به انحاي مختلف بر تشكيل هيئتهاي تخصصي براي ترجمه آثار كشورهاي ديگر به فارسي و بالعكس تاكيد داشتهاند، اين بدينمعناست كه خطر افزايش وحشتناك آمار ترجمه در كشور را حس كردهاند. بد نيست بدانيد هر ساله نزديك به 30 درصد آمار نشر كشور مربوط به حوزه ترجمه است و اگر حوزه كتب ديني و آموزشي و كودك و نوجوان را نيز به آن اضافه كنيم كمتر از 20 درصد سهم آمار نشر كشور به امر «تاليف» اختصاص مييابد.
تاكيد مجدد ايشان بر راه افتادن قطار ترجمه آثار خوب داخلي به زبانهاي زنده دنيا، يك پيام بيواسطه به مديران فرهنگي است كه شعار «صدور انقلاب و جنگ نرم» از زبانشان جدا نميشود؛ گو اينكه فضاي كار عملي مهياست اما ارادهاي براي انجام وجود ندارد! تاكيد بر تفاوت كارهاي ضربتي و سفارشي با فعاليتهاي ماندگار و مرجع نيز بارديگر ديروز تكرار شد؛ تقويت بازار داخلي عرضه كاغذ و تداوم اين عرضه به عنوان يكي از عوامل كاهش موانع نشر و توليد ارزان كتاب از تذكرات ايشان به اهالي نشر بود. اصولا كار فرهنگي با حكم و بخشنامه انجام نميشود، اين همان چيزي است كه مديران فرهنگي كشور بايد فهم كنند كه با دستور و حكم و بگير و ببند كه كاغذ ارزان نميشود، اصلا مگر ميشود كاغذ گران خريد، كتاب ارزان توليد كرد؟ ناشران دولتي كه از همه نوع حمايت برخوردارند، قيمت كتابهايشان خصوصيتر از ناشر خصوصي است و... البته كه ماجراي كتاب در كشور ما با وجود توجه ويژه عاليترين مسئول نظام، رمان بلندي است كه برگهاي زيادي از آن بارها خوانده شده اما تبديل به «حركت» نشده است؛ نكتهاي كه ديروز هم رهبري بر آن تاكيد داشتند؛ گسترش و «تعميق» مطالعه است نه تكرار مكررات بدون برداشتن گامي عملي!
راستي بد نيست بدانيد تنها 2600ناشر در نمايشگاه كتاب حاضر شده اند و به نوعي در «حيات خاموش» به سر ميبرند اما بازي سودوكوي مسئولان با آمار وجودي آنها ادامه دارد؛ مثل بازي با آمار مطالعه قرآن و مفاتيح و...
شرق:اولاند و ايران
«اولاند و ايران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سعيد خالوزاده است كه در ان ميخوانيد؛انتخابات رياستجمهوري فرانسه هميشه از اهميت زيادي در فرانسه و در سطح اروپا برخوردار بوده است و اين نه فقط به دليل اهميت فرانسه در سطح قاره و در سطح جهاني بلكه به دليل ساختار سياسي اين كشور است كه به رييسجمهور قدرت و اختياراتي بيشتر از قدرت ديگر روساي دولتها در كشورهاي اروپايي ميدهد.
در جريان مبارزات انتخاباتي فرانسه، موضوعات داخلي كشور از جمله رشد بيكاري، افزايش هزينههاي زندگي، كاهش قدرت خريد مردم و كاهش مسايل رفاهي و معيشتي، از بين رفتن بسياري از فرصتهاي شغلي، به ويژه ظرف ماههاي اخير، از اهميت بسيار زيادي برخوردار شد و در جريان انتخابات به موضوعي براي انتقاد از رييسجمهور تبديل شد.
مردم در واقع مايل بودند از وضعيت زندگي با ثباتتر و بهتري برخوردار شوند. اين امر انگيزهاي شد تا تودههاي مردم و كساني كه براي شركت در انتخابات مردد بودند، روز آخر تصميم به شركت در پاي صندوقهاي راي بگيرند و اغلب میخواستند برضد وضعیت موجود رای دهند.
فرانسه با حدود 93 ميليارد يورو كسري بودجه مواجه است و دولت اين كشور دو طرح رياضتي را از اول سال براي جبران بخشي از كسريهاي بودجهاي به مورد اجرا گذاشته است. سررسيد بدهيهاي خارجي فرانسه در سالجاري 2012 بالغ بر 282 ميليارد يورو ميباشد و اين امر فشارهاي اقتصادي پولي زيادي را به اين كشور تحميل ميكند و در زندگي روزمره مردم تاثير ميگذارد. نرخ تورم طي دوره يك ساله منتهي به ماه مارس امسال، 3/2 درصد برآورد شده است.
تداوم بحران مالي در حوزه يورو و در فرانسه، به ويژه ظرف ماههاي اخير توان خريد فرانسويها نيز به طور نسبي دستخوش افت شده است. با وجود اينكه اين ترس در فرانسه وجود داشت كه مشاركت مردم اين كشور در انتخابات پايين باشد و نظرسنجيها نيز همچنين چيزي را پيشبيني ميكردند، با اين حال درصد مشاركت 80 درصدي به طرز غيرمنتظرهاي بالا بود.
بسياري از مرددين و آراء خاموش به پاي صندوقهاي راي آمدند تا آقاي ساركوزي و دولت حاكم دوباره راي نياورد و به كناري برود. تقريبا تمامي 9 نامزد رقيب ساركوزي در اين دوره از انتخابات رياستجمهوري عملكرد پنج ساله نيكلا ساركوزي را به ويژه در زمينه مسايل داخلي و اقتصادي كشور ضعيف ميدانند.
پيروزي فرانسوا اولاند با 9/51 درصد آراء در دور دوم انتخابات رياستجمهوري به معناي ايجاد ترمزي شديد در برابر اين توافقات صورت گرفته در چارچوب پيمان ثبات مالي اروپا خواهد بود و عدم تبعيت اولاند بعنوان رييسجمهور سوسياليست از آلمان، موجب تضعيف جايگاه آلمان نيز در اروپا خواهد شد. انتخاب اولاند ممكن است روابط گسترده پاريس- برلين را دچار كندي كند و محور فرانسه - آلمان را در تعاملات اروپايي را زير سوال ببرد و دولت مركل را به واكنش در برابر دولت آينده اولاند وادارد.
از طرفي بنظر ميرسد شكست ساركوزي و پيروزي اولاند موجب خرسندي انگليس باشد زيرا كه انگليس بعنوان كشوري كه به يورو پول واحد اروپايي نپيوسته از به هم خوردن توافقات اروپايي خشنود خواهد شد و اين امر موقعيت رقباي اصلي آن يعني آلمان و فرانسه را در كل در تعاملات اروپايي تضعيف خواهد كرد. بسياري از رسانهها، انتخابات رياستجمهوري فرانسه را انتخاباتي سرنوشت ساز براي كل اروپا ارزيابي كردهاند.
زيرا با توجه به تحولات اخير اروپا و مشكلات اقتصادي پولي اروپا طي دو سال گذشته و بحران يورو، پيروزي فرانسوا اولاند در دور دوم انتخابات به معني تغييري بزرگ در جهتگيريهاي مالي در فرانسه، آلمان و در مقياسي بزرگتر در تمام حوزه يورو خواهد بود. پيروزي اولاند و تغيير رويه فرانسه ميتواند علامتي براي تغيير رويه در تمام اروپا باشد و در آينده نزديك ما شاهد تغيير و تحولاتي در دولتهاي اروپايي خواهيم بود. در ارتباط با ايران اين ايده مطرح شده كه اولاند كانديداي سوسياليست فرانسويها در شرايطي كه برگ برنده را به خود اختصاص دهد در مواجهه با پرونده هستهاي ايران واكنش كمتري به نسبت ساركوزي از خود نشان خواهد داد.
اولاند بيشتر بر مسايل داخلي متمركز خواهد شد و سعي وافر دولت وي رسيدگي به معضلات اقتصادي اجتماعي داخل كشور، رفاه عمومي، اشتغال،... . خواهد بود و اصليترين اولويت او در حوزه سياست خارجي هم نجات منطقه يورو خواهد بود. بنظر ميرسد نزديكي روابط با آمريكا كه در دوره ساركوزي خيلي اهميت يافت كمرنگ شده و تعاملات فراآتلانتيكي با سرعت و علاقهمندي كمتري پيش خواهد رفت. مسالههايي مانند سوريه و ايران به وزارت امور خارجه محول خواهد شد.
اين در حالي است كه موضع فرانسه در دوران ساركوزي نسبت به پرونده هستهاي ايران بسيار سخت شد و دولت ساركوزي خط مشي بسيار تند و نزديك به آمريكا و انگليس را در پيش گرفت و در برخي موارد پيشگام كشورهاي غربي در برخورد با پرونده هستهاي ايران و اعمال تحريمهاي جديد بود؛ در حالي كه در دوره شيراك فرانسه از يك موضع معتدلتري نسبت به ايران برخوردار بود.
در كل بنظر نميرسد موضع فرانسه در قبال ايران و پرونده هستهاي در دوره اولاند خيلي تغيير كند و اليزه احيانا همان خط مشي سخت دولت ساركوزي را در پيش خواهد گرفت. اگرچه بعید است اولاند جاهطلبي ساركوزي را در مسايل بينالمللي داشته باشد.
ابتكار: پديدهاي به نام بازيافت ضايعات انساني
«پديدهاي به نام بازيافت ضايعات انساني» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛بشر براي بهبود شرايط زيستي و کمک به محيط زيست پيرامونش، محکوم به تدبيرانديشي براي بازيافت ضايعات گونههاي مختلف زندگي- از نان گرفته تا پلاستيک و طلاجات و حتي فضولات – است. مطابق آموزهها و آموزشهاي صورت گرفته، اگر تکه ناني در گوشهاي افتاده باشد ناراحت ميشويم و با خود اينگونه حساب ميکنيم که اگر هر نفر در روز، 100 گرم نان را اين طور ضايع کند، آن وقت در يک کشور 75 ميليوني، 7500000 کيلو يا 7500تن نان ضايع ميشود و اگر هر کيلو نان به قيمت 2000تومان باشد، در روز 15000000000 ريال به صورت ضايعات دور ريخته ميشود. درنتيجه هر انسان عاقبتانديش به فکر فرو ميرود که چرا اين همه سرمايه بايد اينچنين نابود شود! همين مثال در خصوص بقيه موارد نيز صادق است.
در فرهنگ عمومي جامعه، روي بهرهوري و بهبود شرايط زيست، حساسيت بالايي ايجاد شدهاست. در اين رابطه فيلمها و سريالهاي مختلفي ساخته ميشود تا اهميت توجه به محيط زيست به يک هنجار ارزشي تبديل شود و در رفتار جمعي نمود يابد و تکنولوژي گرانقيمتي به همين منظور به کار گرفته شدهاست.
در اين بخشها اگرچه اقدامات خوبي صورت گرفته و حساسيت عمومي ايجاد شدهاست چنانکه بخشي از مردم نسبت به ريختن زباله در محيطهاي عمومي واکنش نشان ميدهند ولي هنوز هم شاهد رفتارهاي زننده و تخريبگر توسط برخيها هستيم.
بايد گفت همانقدر که در ارتباط با دفع زبالهها و مهمتر از آن، بازيافت ضايعات، انديشه شده، نسبت به ضايعات انساني اين حساسيتها وجود ندارد. اکنون براي بازيافت ضايعات آهن، کاغذ، لاستيک و فضولات و... هزينههاي سرسامآور صورت ميگيرد، حتي اگر از نظر اقتصادي هم مقرون به صرفه نباشد با لحاظ کردن اهميت محيط زيست آن را توجيه ميکنند و البته درست هم هست. نگاهي به ضايعات انساني در محيط اجتماعي نشان ميدهد ارزشي را که براي بازيافت فضولات انساني قائليم براي خود انسانها- اين گوهرهاي عالم خلقت که خليفه خدا بر روي زمين هستند- قائل نيستيم. چند روز پيش در يکي از اتوبانها شاهد تصادف يک رهگذر بودم که به کنار گاردريل پرتاب شده بود و در خون خود غلط ميخورد اما همزمان دهها ماشين مدل پايين و بالا از کنارش ميگذشتند و خم به ابرو نميآوردند.
حتي برخي براي اينکه خداي ناکرده ناراحت نشوند و دچار تپش قلب نگردند! سر خود را برميگرداندند و راهشان را ادامه ميدادند. شايد شما هم در مسير خانه خود از اين دست مثالها ديده باشيد. هر روز شاهد جوانهايي هستيم که به دليل گرفتار شدن به اعتياد در گوشه پارکي در زير يک پل و يا در کنج مخروبهاي زانو به بغل گرفته و منتظر لحظه مرگ خود هستند. اگر کمي نيک بنگريم در چهره عابريني که از کنارمان ميگذرند درد، يأس و نااميدي موج ميزند و غم گرفتاريهاي مختلف چهره بسياري از همشهريان را دگرگون ساختهاست.
براي ديدن جواناني که از فرط بيکاري خود را در کوچههاي بنبست زندگي ميبينند، نياز نيست راه طولاني برويم. اگر سخت است باور کنيم در ميان هموطنانمان کساني هستند که براي تامين هزينه بيمارستان، تامين هزينه دارو و درمان عزيزان خود مجبور به فروش کليهشان هستند، کافي است چشمان خود را بشوييم و دوباره خوب به اطرافمان بنگريم.
اگر جان آدمي به اندازه تکه پلاستيکي که از دستش پرت ميشود ارزش داشته باشد آنگاه ميتوان براي بازيافت ضايعات انساني هم حساسيت پيدا کرد. اگر آن ميزان که روي فرهنگ درست مصرف کردن براي جلوگيري و پرهيز از ايجاد ضايعات در بخشهاي مختلف، وقت، انرژي و هزينه صرف ميشود روي سياستهاي کشورداري و مديريتي حساسيت ايجاد ميشد که به ضايعات انساني منتهي نشود، اکنون وضع اين نبود.
به هر حال محيط اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران مستعد ايجاد ضايعات در حوزههاي انساني است. در حوزههاي سياسي نيز ضايعات انساني داريم؛ کساني که بيرحمانه در ميدان سياست آبرو ميسوزانند و آبرو بر باد ميدهند و صحنه سياست را به ميدان خشن برخوردهاي ماشيني تبديل ساختهاند. آنان خواسته يا ناخواسته به افزايش ضايعات انساني کمک کردهاند.
از آنجايي که نگاه به ضايعات غيرانساني، اقتصادي و سود ده است بنابراين راهکار بازيافت آن تسهيل گرديده ولي ضايعات انساني به عنوان يک سرمايه ارزشگذاري نشدهاست؛ به همين دليل در نگاه سرمايهداري براي بازيافت ضايعات انساني هيچ فکر بنيادي نشدهاست. اين در حالي است که مطابق آموزههاي ديني، نجات جان يک انسان، ايجاد اميد براي يک جوان مأيوس و درمان يک معتاد همچون نجات يک ملت ارزشگذاري شدهاست. پس بياييد سياستها را بر اساس ميزان"ضايعاتسازي" در حوزههاي انساني ارزيابي کنيم و براي بازيافت ضايعات انساني به اندازه ضايعات يک تکه کاغذ کوچک، چارهاي بينديشيم.
دنياي اقتصاد:غفلت از ابزارهاي پولي در مهار تورم
«غفلت از ابزارهاي پولي در مهار تورم»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران سپهری است كه در آن ميخوانيد؛این روزها مشکل تورم در محافل گوناگون موضوع صحبت مردم و مسوولان بوده و مهار آن به یک خواست عمومی تبدیل شده است.
در بررسی تورم و روشهای مقابله با آن یکی از نکات مغفول مانده موضوع سود بانکی است. به عبارت دیگر با توجه به پدیده پول داغ (Hot Money) که باعث افزایش سطح مصرف غیر ضرور مردم میشود و با توجه به نگاه سرمایهای به کالاهایی نظیر طلا، مسکن و ارز، لازم است نرخ سود بانکی آزاد شود (یا حداقل کمتر از نرخ تورم نباشد).
در صورتی که هماکنون نرخ سود سپردههای یک ساله بانکی تفاوت زیادی با نرخ تورم موجود دارد و اگر انتظارات تورمی را ملاک قرار دهیم، این تفاوت حتی از مقدار کنونی هم بیشتر خواهد بود. بنابراین هماکنون این نگرانی وجود دارد که همان اتفاقی که در خصوص ارز و طلا در سال گذشته افتاد مجددا رخ دهد و نشانههای آن در برخی بازارها بهویژه مسکن قابل مشاهده است.
از طرف دیگر مسوولانی که با افزایش نرخ سودهای بانکی مخالفند بر دو دسته تقسیم میشوند:
دسته اول به دلیل حرام بودن بهره بر نظر خود تاکید میورزند؛ در صورتی که از این مساله غافلند که اين مساله معلول اتفاق ديگري است كه قبل از آن افتاده يعني زماني كه افزایش هزینهها باعث افزایش عرضه پول و افزایش سطح عمومی قیمتها است. زیرا تورم و ربا یکی هستند و هر دو موجب انتقال ظالمانه ثروت میشوند و دومی نتیجه حتمی اولی است و هر کسی که از لزوم تورم برای اقتصاد سخن میگوید در واقع به وجوب ربا امر نموده است.
در هر صورت، مهار تورم هر راهحلی داشته باشد، راهحل پلیسی جزو آنها نیست یا حداقل در موارد بسیار معدود و محدود قابل استفاده است و نباید با توسل به اینگونه راهها یا سرزنش فلان وزیر، اذهان را از دلایل و روشهای مقابله با تورم منحرف کرد.
دسته دوم از کسانی که با افزایش سود بانکی مخالف هستند به دلیل حمایت از تولید بوده است که البته نظرشان درست است؛ اما در روش کاهش سود بانکی به خطا میروند. پایین نگاه داشتن دستوری و صوری نرخ سود بانکی هیچ کمکی به تولید نمیکند و اثرات منفی بسیاری دارد که التهاب در بازارهای مختلف یکی از آنها است؛ بنابراین التزام به ماده 92 قانون برنامه پنجم در تخفیف اثرات تورم و جلوگیری از صعود آن بسیار موثر و لازم است.
جهان صنعت:زور مجلس به دولت نمیرسد
«زور مجلس به دولت نمیرسد»عنوان يادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم مژگان فرجی است كه در آن ميخوانيد؛ برداشت شبانه از بانکها، واگذاری شرکتهای دولتی و تخلفات قانونی در اجرای هدفمندی یارانهها مواردی است که قوهمجریه برای ثمر بخش شدن گلهشان به قوهقضاییه متوسل شدند.
با مروری بر اخبار دیده میشود این اولین باری نیست که مجلسیها در خصوص عدم اجرای قانون یا تخلف در اجرا آن به قوهقضاییه متوسل میشوند و از این نهاد درخواست کمک میکنند.
بدون شک رفتار موردنظر از اعضای خانهملت نشاندهنده این موضوع است که مجلس از توان کافی در برابر رییسجمهوری همچون احمدینژاد برخوردار نیست و ظاهرا رییسجمهور هم خود را چندان موظف نمیبیند که سخنان اعضای پارلمان را آن طور که خواسته میشود به اجرا گذارد بنابراین مجلسیها چارهای نمیبینند جز اینکه پای قوه را به میان کشند، گرچه ممکن است نظیر دفعات قبل بیجواب بماند.