به گزارش ایران اکونومیست, به نقل از اندیشکده بروکینگز نوشت، کنث پولاک، کارشناس مسائل خاورمیانه در این اندیشکده مدعی است که عواملی چند وجود دارد که ایران را از دست یابی به سلاح هستهای در موقعیت کنونی منع میکند و ایران قصد ندارد بلافاصله به سلاح هستهای دست یابد؛ لذا ایران با محدودیت زمانی روبهرو است و نه غرب بلکه روحانی نیاز دارد که هر چه سریعتر از اعمال تغییرات خود در سیاست داخلی و خارجی نتیجه بگیرد.
آمریکا و متحدانش وارد دور جدیدی از مذاکرات با ایران میشوند. این دور جدید، نتیجه انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران و اظهارات مکرر او در مورد انجام معاملهای به منظور خاتمه دادن به بن بست هستهای ایران است و امیدواری بیشتری را به دنبال دارد.
یکی از فرضیات اساسی رویکرد آمریکا به این مذاکرات در تمام مدت این بوده است که غرب زمان کافی در اختیار ندارد، اما ایرانیها دارند. در نتیجه، آمریکا تأکید کرده است که نمیتوان اجازه داد گفتگوها به درازا بکشد. آنها نیاز دارند که به سرعت به نتیجه برسند. توجیه این فرض این است که ایرانیها بیشتر به حفظ برنامه هستهای خود اهمیت میدهند تا به رفع تحریمها، و هدف آنها صرفاً دفع اقدامات بدتر توسط غرب، یعنی اقدام نظامی از طرف اسرائیل یا آمریکا یا حتی تحریمهای شدیدتر، است در حالیکه آنها به غنی سازی اورانیوم ادامه میدهند و همچنان به تحصیل توانمندی میانبر زدن نزدیک و نزدیکتر میشوند؛ توانمندی میانبر زدن عبارت است از توانایی راه اندازی سریع یک سلاح هستهای قابل استفاده. البته اصطلاح «به سرعت» تعریف نشده و در طول زمان به طور قابل توجهی دستخوش تغییر شده است. این اصطلاح اغلب به معنی این است که «سریعتر از آنکه غرب بتواند برای جلوگیری از آن اقدام کند».
اعتقاد به این مسئله، اشتباه نیست. در گذشته، دلیل خوبی برای اعتقاد به آن به عنوان یک مسئله کاملاً صحیح وجود داشت. امروز، شواهد حاکی از آن است که این مسئله به طور اساسی بد برداشت شده است و این ایران، به خصوص روحانی، است که بیشتر از غرب با محدودیت زمانی روبرو است.
حالا از طرف ایرانیها بحث را آغاز میکنیم. روحانی مسلماً به دنبال تغییر موقعیت ایران هم از لحاظ داخلی و هم از لحاظ خارجی است. مخصوصاً، او بدون شک درصدد انجام معاملهای در مورد برنامه هستهای است که توافق ایران را بر سر برنامه غنی سازی در عوض رفع تحریمها در نظر میگیرد. احتمالاً او قصد داشته باشد فراتر از این برود.
این ادعاها که روحانی «گرگی است در لباس میش» و اینکه او تغییر چشمگیری را در رفتار و سلوک ایران نشان نداده است، دیگر مجال غور و بررسی ندارند. حالا زمان و مکان مناسبی برای بیان کامل شواهد نیست و مسائل زیادی وجود دارد که در یک مقاله کوتاه باید ارائه شود. حالا که گفتگوهای هستهای در آستانه آغاز است، رفتار ایران در این گفتگوها باید به عنوان بهترین دلیل برای نظریات موجود در نظر گرفته شود. دلیلی که تا اینجا در دسترس بوده و قابل توجیه میباشد این است که روحانی مسلماً خواهان اعمال برخی تغییرات است و او تا کنون بهای آن را در داخل پرداخت کرده است. او بارها از طرف تندروهای ایران، که مخالف معامله هستند، مورد انتقاد قرار گرفته است. اما روحانی به راه خود ادامه داده و اظهار کرده است که این معامله برای او از اهمیت بالایی برخوردار است. او دوبار در انظار عمومی اعلان کرده است که این معامله باید به زودی انجام شود؛ در یک مورد، او سه تا شش ماه زمان را برای این معامله ذکر کرده است. دلیل این زمان خواهی این است که او نمیتواند بلافاصله به رهبر انقلاب و رقبای تندروی خود نشان دهد که میتواند توافقات معناداری را با غرب تضمین کند و رقبای او از عدم موفقیت او برای محدود کردن آزادی عمل او استفاده خواهند کرد.
در واقع، بسیار عجیب است که روحانی حل بن بست هستهای ایران را به عنوان اولین حرکت عمده خود در سیاست گذاری انتخاب کرده است. بیشتر سیاستمداران کار خود را با حل مشکلات داخلی و کوچکتر مربوط به نظام اقتصادی یا سیاسی ایران آغاز میکنند تا با کسب موفقیتهای فوری، موقعیت سیاسی خود را تقویت کرده و پس از آن وارد بازی بزرگ سیاست گذاری خارجی شوند.
از این گذشته، او بر روی مشکلی در سیاست گذاری خارجی تمرکز کرده است که در طول چندین سال به عنوان یک مسئله غیر قابل حل شناخته شده است؛ اختلافی عمیق را در حزب قدرتمند تندروی ایران نشان میدهد؛ نیازمند معاملهای است که ممکن است مخالفت رهبری انقلاب را به همراه داشته باشد؛ و به بزرگترین دشمن ایران، که بارها مورد اشاره قرار گرفته است، بستگی دارد که به نفع جمهوری اسلامی عمل کند. از بسیاری از جهات، این یک ریسک بزرگ و به یاد ماندنی است که دوباره این برداشت را که روحانی در مورد انجام معامله جدی است و این تصور را که او شاید آمادگی انعقاد توافقات چشمگیری را برای رسیدن به آن دارد، تقویت میکند. البته، این ریسک به هشدار روحانی اعتبار میدهد که به شکل گیری سریع این معامله نیاز دارد و در غیر این صورت، با عدم موفقیت آن، ریاست جمهوری او دچار اختلال میشود.
در طرف ما، شواهد چند سال اخیر دلیلی است بر اینکه فرضیات خود را در مورد استراتژی هستهای ایران، مورد ارزیابی قرار دهیم. مهمتر از همه اینکه، ایران به طور حساب شده از پیگیری سلاح هستهای در حداقل زمان ممکن اجتناب کرده است. در وهله اول، بسیاری از این مسئله نگران هستند که چنانچه ایران شروع به فعالیتهای غنی سازی به مقدار زیاد کند، به سادگی به مقدار کافی اورانیوم برای یک بمب (اورانیوم مورد نیاز برای جنگ افزار، 90 درصد یا بیشتر است) غنی سازی نموده و سپس یک بمب ابتدایی را رو نمایی میکند. ایران در سال 2008 به این توانایی دست یافت، اما تا کنون آن را بروز نداده است. پس از آن، نگرانی در این مورد بود که ایرانیها به محض اینکه اورانیوم غنی شده در سطح پایین(3.5 درصد) را به مقدار کافی برای یک بمب ذخیره کنند، فوراً آن را تا سطح مورد نیاز برای جنگ افزار غنی سازی نموده و رو نمایی خواهند کرد. ایران از این استاندارد تقریباً در سال 2010 عبور کرد و دیگر آن را انجام نداد.
نگرانی دیگر این بود که ایران وقتی که به اورانیوم غنی شده با خلوص 19.75 درصد(اورانیوم غنی شده در سطح متوسط) برای یک بمب دست یابد، بلافاصله آن را به سطح مورد نیاز برای جنگ افزار تبدیل نموده و رو نمایی خواهد کرد. ایران از این استاندارد نیز در سال 2012 عبور کرد و دوباره آن را انجام نمیدهد. در واقع، ایران بارها مقداری از اورانیوم غنی شده در سطح متوسط خود را برای صفحات راکتور تحقیقاتی تهران تبدیل کرده است، که غنی سازی آنها را برای سلاح دشوار میکند. ایران این کار را انجام داده است تا نشان دهد که اورانیوم غنی شده در سطح متوسط که همواره در اختیار آن است، کمتر از آن چیزی است که برای بمب مناسب باشد.
نوع رفتار بسیار مهم است، زیرا نشان میدهد که ایران در نهایت چه هدفی برای برنامه هستهای خود دارد و جای هیچ شکی نیست که برنامه هستهای فعلی او، برنامه نظامی برای تولید سلاح است و نه برنامه غیر نظامی به منظور تولید برق؛ تهران از روی قصد تصمیم گرفته است آن را بروز نداده و مسابقه تسلیحاتی به راه نیندازد و برای این سیاست گذاری پنج سال زمان در نظر گرفته است. آموس یادلین، رئیس سابق اطلاعات نظامی اسرائیل و یوئل گازانسکی، کارشناس هستهای اسرائیل، توجه را به این الگوی مهم جلب کرده و اشاره کردهاند که ایران به آن سرعت که میتواند، به سمت ساخت بمب حرکت نمیکند. ظاهراً او فهمیده است که چنین پیشرفتی، یک عکس العمل استراتژیک منفی را به دنبال خواهد داشت.
اینکه چرا ایران پیشروی در این مسیر و ساخت سلاح را انتخاب نکرده است، مبهم باقی میماند، اما دست کم چهار عامل مهم وجود دارد که به همراه هم تهران را متقاعد کردهاند که چنین کاری را در حال حاضر انجام ندهد. این عوامل عبارتند از: تهدید حمله نظامی اسرائیل و احتمالاً آمریکا؛ نگرانی از اینکه اگر ایران تصمیم به ساخت سلاح بگیرد، آمریکا اقدامات مخفی خود و کمپین جنگ سایبری خود را به طور گسترده علیه او رواج میدهد؛ ترس از اینکه اگر ایران به سلاح هستهای دست یابد، سعودیها نیز چنین سلاحهایی را فراهم خواهند کرد؛ و به نظر من مهمتر از همه اینکه، نگرانی از پیوستن چین و هند به تحریمهای غرب علیه ایران، چون پکن و دهلی نو آشکارا به تهران اعلام کردهاند که اگرچه از جنگ علیه ایران حمایت نمیکنند، اما نسبت به زرادخانه هستهای ایران قاطعانه اقدام خواهند کرد.
مطلب مهم در مورد این عوامل این است که همگی بر سر جای خود باقی هستند. اگر اینها برای منصرف کردن ایران از به کار گیری توانمندی میانبر زدن خود در طول پنج سال اخیر کافی بوده باشند، این احتمال وجود دارد که آنها همچنان این عوامل را در آینده به کار گیرند. در بهار سال 2013، رئیس جمهور باراک اوباما و نخست وزیر نتانیاهو به طور علنی اعلام کردند که یک سال یا بیشتر زمان لازم است تا ایران یک سلاح هستهای قابل استفاده را از مرحله تصمیم به مرحله عمل درآورد؛ تصمیمی که هنوز اتخاذ نشده است. این یک گزینه میانبر بسیار وسیع است و مدتی، شاید چندین سال، طول خواهد کشید که ایران آن را به طور چشمگیری محدود کند. بنابراین، حتی اگر ما باز هم از بابت این مسئله نگران باشیم که بازی تهران به منظور وقت کشی است تا آن گزینه میانبر را محدود کند، لازم نیست نگران باشیم که ایران به این زودی در این موقعیت قرار بگیرد؛ ادعایی که با رفتار فعلی روحانی سازگاری ندارد، اما شاید با آنچه که تندروهای ایران در سر دارند سازگار باشد.