روزنامه جامجم نوشت:روز 12 اردیبهشت امسال صاحب یک مغازه فروش مواد غذایی در خیابان حکیم جرجانی با مرکز فوریتهای پلیسی 110 تهران تماس گرفت و با گزارش حمله یک زوج جوان به مغازهاش، از ماموران کمک خواست. در پی این تماس، ماموران کلانتری 119 مهرآباد جنوبی با اعزام به محل حادثه، صاحب مغازه و زوج جوان را به کلانتری منتقل کردند. ابتدا این زوج در تحقیقات گفتند صاحب مغازه از مدتها پیش برای زن جوان ایجاد مزاحمت میکرده و به همین دلیل با وی درگیر شدهاند.
انکار مزاحمت برای زن جوان
درپی اظهارات این زوج، مرد مغازهدار نیز در بازجویی گفت: چند سال پیش، زن جوان در حالی که تکدیگری میکرد، به مغازهام آمد. من هم مقداری مواد غذایی به او دادم. یک بار دیگر هم وقتی به مغازهام آمد، مبلغی پول به وی دادم و خواستم دیگر به مغازهام نیاید. پس از آن دیگر زن جوان را ندیدم تا اینکه روز حادثه او همراه مردی که میگفت شوهرش است، وارد مغازهام شد و ادعا کرد او را مورد آزار و اذیت قرار دادهام. شوهرش قصد داشت مرا بکشد که همسایهها به دادم رسیدند.
راز یک جنایت را مادر میدانست
با اطلاعات به دست آمده از مرد مغازهدار، ماموران دوباره از زوج جوان بازجویی کردند تا اینکه زن جوان راز یک جنایت هولناک را فاش کرد و گفت فرزند 2 سالهاش را خفه کرده و جسدش را به کمک شوهرش در مخروبهای نزدیک خانهشان در منطقه حصارک کرج رها کرده و به تهران آمدهاند. در پی اظهارات این زن، پروندهای در شعبه 5 بازپرسی دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و زن متهم و شوهرش برای تحقیقات به اداره 10 پلیس آگاهی تهران انتقال یافتند.
سوءظنهای شوهر، از مادر قاتل ساخت
سارا ـ متهم به قتل ـ درباره اختلاف خود و شوهرش گفت: از زمانی که پسرمان امیرحسین به دنیا آمد، شوهرم ادعا میکرد پسرمان شبیه وی نیست و نمیتواند او را فرزند خودش بداند. هرچه میگفتم امیرحسین فرزند هر دویمان است، به حرف هایم توجهی نمیکرد و میگفت دیر یا زود من و پسرم را خواهد کشت. شب حادثه که 10 اردیبهشتماه بود، دوباره بر سر مسائل قبلی دعوایمان شد و شوهرم با عصبانیت خانه را ترک کرد. پس از دقایقی امیرحسین از خواب بیدار شد و شروع به گریه کرد. اعصابم به هم ریخته بود. دیگر طاقت این زندگی را نداشتم و نمیتوانستم تهمتهای شوهرم را تحمل کنم.
پسرک با روسری خفه شده بود
زن جوان با اشاره به نحوه جنایت گفت: به اتاق پسرم رفتم و او را در حالی که بشدت بیتابی میکرد، با روسری خفه کردم. وقتی به خودم آمدم، پسرم نفس نمیکشید. بعد از ساعاتی شوهرم به خانه برگشت و خواستیم امیر حسین را به بیمارستان ببریم، اما دیر شده بود. بنابراین به کمک شوهرم شبانه جسد را به مخروبهای در منطقه حصارک برده و همانجا رها کردیم.
درپی اعتراف مادر جوان به قتل کودکش، شوهر او نیز در بازجویی گفت: همسرم قاتل امیرحسین است. من همیشه به او مشکوک بودم. شب حادثه وقتی به خانه بازگشتم و متوجه مرگ فرزندمان شدم، همسرم تهدید کرد اگر ماجرا را به پلیس اطلاع دهم، خودش را هم خواهد کشت و من مجبور شدم با او همکاری کنم تا جسد را در مخروبهای رها کند.