به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی فارس، مراسم نکوداشت سهراب سپهری نقاش و شاعر ایرانی شب گذشته با حضور خانواده این هنرمند و جمعی از ادیبان و هنرمندان دیگر در قالب برنامه شبهای ایرانشهر در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
* خیابانی به نام سهراب در تهران نامگذاری میشود
سرسنگی مدیرعامل خانه هنرمندان ایران آغازگر این مراسم بود که به همگان خوشآمد گفت و درباره ضرورت برگزاری این نکوداشت برای سهراب سپهری گفت: سپهری هنرمندی است که آثارش در زمینه ادبیات و شعر زبانزد همگان است و نسلهای مختلف با این اشعار او همراه شدهاند در زمینه نقاشی نیز آثار بسیار برجستهای دارد که اهمیت آنها هر روز بیشتر میشود و سخت است که امروز بگوییم سهراب شاعر نقاش بود یا نقاش شاعر. چرا که او هر دو ویژگی را در خود داشت و اشعارش نشان از نقاشیهایش دارند و در نقاشیهایش میتوان سراغ اشعارش را گرفت.
سرسنگی با اشاره به شناخت سهراب سپهری از دنیای مدرن و توجهش به فرهنگ و سنتهای ایرانی گفت: در زمانهای که موج توسل به فرهنگ غرب بیداد میکرد،سپهری با کلامش نمایانگر روح لطیف شرقی بود و آثارش متعلق به فرهنگ مملکت خود بود.
سرسنگی تأکید کرد: سهراب را باید از پیشگامان ادبیات و نقاشی با رویکرد به هنر شرقی دانست و به همین دلیل هم تا امروز که سالها از هجران او میگذرد، مورد احترام است و به عنوان پیشگام هنر معاصر از او یاد میشود.
او در ادامه مژده داد که با نامهنگاری به شهردار تهران، قرار است به زودی خیابان و یا مکانی در تهران به نام سهراب سپهری نامگذاری شود که اکنون این پیشنهاد از سوی شهردار تهران پذیرفته شده و به کمیته نامگذاری اماکن تهران سپرده شده است تا خیابان و مکان مورد نظر را در تهران به نام سهراب سپهری اعلام کنند.
* صدای پای آب سالشمار بیتاریخ زندگی سهراب است
مهدی قرچهداغی مترجم و یکی از دوستان سهراب سپهری سخنران بعدی بود که پشت تریبون قرار گرفت و اشاراتی به زندگی و آثار این هنرمند داشت.
قرچهداغی گفت:سهراب در خانوادهای ادیب ودانشدوست دیده به جهان گشود،سالهای نوجوانیاش را در کاشان گذراند و از کودکی دوستدار شعر و نقاشی بود به طوری که از هشت سالگی شعر میگفت. با اتمام تحصیلاتش در کاشان وارد دانشکده هنرهای زیبا تهران شد که فرصتی برای شکوفا شدن ذوق و استعداد او بود و با احراز رتبه نخست و نشان درجه اول علمی دانشگاه را پشت سر گذاشت.
وی افزود: انتشار کتاب شعر مرگ رنگ، زندگی خوابها،شرکت در نمایشگاههای انفرادی و گروهی،دریافت جایزه بیینال تهران و انتشار کتاب آوار آفتاب وشرق اندوه فرصتی برای آشنایی دوستداران سهراب با ذوق هنری او بود.
قرچهداغی ادامه داد: در سال 36 عازم پاریس شد و سپس به ژاپن،هند و پاکستان سفر کرد که ا و را با فرهنگ شرق و غرب آشنا کرد و در بازگشت بود که دو کتاب صدای پای آب را منتشر کرد و با انتشار کتاب حجم سبز به نیویورک رفت و بعد از سال 52 به تهران بازگشت. در ادامه سفر پاریس،اقامت در کوی هنرمندان،سفر به یونان و مصر و شرکت در نمایشگاه بال سوئیس و انتشار 8 کتاب از جمله فعالیتهای سالهای آخر عمر سهراب است و بعد از او گویاترین تصاویر ذهنی و کیفیات روحی او با رجوع به آثار هنری او مشخص میشود. صدای پای آب سالشمار بیتاریخ زندگی او و گویای خصوصیات روحی او،بیزاریاش از بی پیرایهها وبیصداقتیهاست.
قرچهداغی افزود: بارزترین صفت سهراب سپهری عشق او به طبیعت بود و سفرهایش به شرق و غرب و زندگی در شلوغترین شهرهای دنیا لحظهای او را از اندیشه مناظر طبیعت بازنداشت. به همین دلیل سفرهایش اغلب کوتاه بود و در میان همهمه غرب دلش هوای کویر میکرد و احساس تنهایی و طبیعت مأنوس وطن بیقرارش میکرد. او شیفته کاشان بود و عاشق قریه چنار و گلستانه. او بیزار از رویش هندسی سیمان و سنگ بود و بوی علف را در گلستانه جستجو میکرد.
این مترجم در خاتمه گفت:سهراب از تنهایی بی زار و همیشه تنها بود،از غربت بیزار و همیشه غریب بود،درون تنهایی داشت و می گفت که در تنهایی بزرگش نارونی تا ابدیت جاری است و مرگ هم برای او معنی دیگری داشت.
* تابلویی که سهراب به یک تعمیرکار داد/ سهراب هیچ گاه در شب افتتاحیه نمایشگاههایش حضور نداشت
در ادامه این مراسم پرویز کلانتری هنرمند نقاش پشت تریبون قرار گرفت و درباره دوستش سهراب چنین گفت: سهراب را باید در میان آثارش جستجو کرد در جایی با چند خط شعر خودش را چنین معرفی می کند: سفر مرا به زمینهای استوایی برد،زیر سایه آن بانیان سبز تنومند و سهراب خودش را اچنین معرفی میکند: وسیع باش و تنها و سربزیر و سخت. در واقع از زبان آن درخت بانیان خودش را معرفی میکند. بانیان درخت عظیمی است در بیابانهای برهوت آفریقا که تنهاست و مأمن پرندگان و جانوران.
وی افزود: سهراب وسیع بود،هنر مدرن را میشناخت،فرانسه میدانست،فرهنگ غرب را هم میشناخت و به عنوان یک ایرانی سنتی،فرهنگ و ادبیات ایرانی و حکمت ایرانی را هم به خوبی میشناخت. او بسیار سفر کرده بود و البته وسیع بود و تنها و البته تنهایی چیزی نیست که از آن شکایت کرده باشد. همان طور که در اشعارش هست تنهایی او بزرگ بود و با اهمیت و جایی دیگر میگوید به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من. این یعنی ظرافت و حساسیت او نسبت به تنهاییاش که آن را دوست داشت.
کلانتری ادامه داد: سهراب سر بزیر هم بود. همچون درخت بانیان که شاخههایش تا زمین میرسد،سهراب هم بسیار فروتن بود. دوست نداشت خودنمایی کند. یادم هست نمایشگاه نقاشیهایش را در گالری سیحون گذاشته بود و مدیر گالری از او خواسته بود که حتما در شب افتتاحیه به گالری بیاید چرا که فرح پهلوی قرار بود به دلیل علاقهاش به آثار سهراب به افتتاحیه نمایشگاه او بیاید و سهراب در شب افتتاحیه حضور نیافت.دلیلش هم این بود که دوست نداشت خودنمایی کند و زیر تابلوهایش بایستد و بگوید من خالق این آثارم و این کار به نظرش مبتذل میآمد.
کلانتری درباره سخت بودن سهراب هم توضیح داد: سهراب مثل درخت بانیان که در شرایط سخت رشد میکند،سخت بود ولی چگونه سهراب با آن همه ظرافتها میتوانست سخت هم باشد او در واقع در برابر بازاری شدن و مبتذل شدن سخت بود نه خودش بازاری میشد و نه هنرهای بازاری را دوست داشت.
این هنرمند نقاش در ادامه تأکید کرد که سهراب را بهتر است در میان اشعارش دید که میگوید من به یک آینه یک بستگی پاک قاناعت دارم و این تمثیل خودشناسی است. صاحبنظران انسان معاصر را این طور تعریف میکنند که یا صید است یا صیاد،یا کلاهش را برمیدارند یا کلاه سر دیگران میگذارد و مرتب انسان را در معرض سود و زیان تعریف میکنند اما سهراب این گونه نبود.
پرویز کلانتری در ادامه خاطرهای را به نقل از تناولی درباره سهراب تعریف کرد و گفت: تناولی میگفت سهراب ماشین بزرگ لندور خود را به تعمیرگاه برده بود، حسین آقا تعمیرکار ماشین را نگاه کرد و اندام ظریف سهراب را دید از او پرسید شغل شما چیست سهراب گفت نقاشم. تعمیرکار گفت نقاش ساختمان؟ سهراب گفت نه منظره نقاشی میکنم و تعمیرکار از او خواست که یکی از آثارش را به او یادگاری بدهد و سهراب هم در کمال فروتنی یکی از آثارش را فردا برای حسین آقا برد. او بیرون از این سودها و زیانها زندگی میکرد و حالا میبینید که آثار او در این حراجیها به چه قیمتهایی مبادله میشود که اگر خودش در این حراجیها بود قطعا میگفت: دل خوش سیری چند؟
پرویز کلانتری در ادامه با اشاره به نظر صاحبنظران درباره سهراب گفت: صاحبنظران شعر سهراب را از جنس آب میشناسند همان طور که در حکمت ایرانی چهار عنصر آب، باد،خاک و آتش مقدس است و سهراب به جهان اطرافش حکیمانه نگاه میکرد و یک حقیقتگرا بود. حقیقت مهربانی با مردم است اما واقعیت چیز دیگری است و مردم در حال درگیری با هم هستند او با شعرش به این حقیقت اشاره میکند که کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم و به این ترتیب میخواهد که پی حقیقت برویم.
مرتضی بابک معین سخنران بعدی این مراسم بود که به نقد مضمونی در اشعار سهراب سپهری پرداخت و به این نتیجه رسید که بینش سپهری در اشعارش بینش پدیدارشناختی است.
* نقاشیها و اشعار سهراب ترجمهای از یکدیگرند
عباس مشهدیزاده هنرمند مجسمهساز و معمار نیز در ادامه این مراسم درباره خصوصیات سهراب سخن گفت.
مشهدیزاده به زمان آشناییاش با سهراب اشاره داشت و گفت: او را سال 35 و 36 اولین بار در یک نمایشگاه گروهی در باشگاه مهرگان دیدم و بعد از آن نمایشگاه انفرادی آثارش را در گالری استتیک بازدید کردم که مارکو گریگوریان این گالری نوپا را اداره میکرد و یادم هست که بالای داروخانه رامین در میدان فردوسی بود.
مشهدیزاده گفت: برای کسانی که اشعار سهراب را سردرنمیآورند توصیه میکنم که نقاشیهایش را ببینند و اگر از نقاشیهایش سر درنمیآورند توصیه میکنم اشعارش را بخوانند. نقاشیهای سهراب ترجمه تصویری اشعارش بود و در مجموع آثارش ترجمه هم بود.
او درباره خصوصیات ظاهری و روحی سهراب هم گفت: سهراب لاغر اندام بود و تکیده، کم خوراک و گاه هیچ خوراک بود، پیراهن و شلوار ساده میپوشید اغلب با صندل و بدون جوراب که انبانی شبیه به کوله پشتیهای امروزی هم همراهش بود.
مشهدیزاده در ادامه به کسانی که دوست دارند درباره سهراب پژوهش کنند توصیه کرد که به دوستان در قید حیات سهراب ازجمله ابوالقاسم سعیدی مراجعه کنند که ساکن فرانسه است و سهراب شعر خانه دوست کجاست را به او هدیه کرده بود. همچنین بیژن صفاری که سهراب به او خیلی نزدیک بود.
وی افزود: درباره افراد نزدیک به سهراب که امروز در قید حیات نیستند نیز میتوان از طریق آثارشان به سهراب رسید مثل فروغ فرخزاد به خصوص در آثار آخرش، تیمور سپهری پسرخاله و پسرعموی سهراب، فریدون رهنما شاعر و فیلمساز، کریم امامی مترجم، شاهرخ مسکو شاهنامه پژوه،کاکو شیوایی (تنها کسی که سهراب او را به خانهاش راه میداد) و بیژن الهی که این اواخر از دنیا رفت.
مشهدیزاده همچنین تأکید کرد که سهراب سپهری در هیچ از افتتاحیههای نمایشگاه آثارش شرکت نمیکرد، بسیار خجول بود و خوشرو.
این هنرمند در ادامه به ذکر خاطراتی از زبان لیلی گلستان درباره سهراب پرداخت و سپس ادامه داد: در غرب، نمایشگاههای نقاشی با افتتاحیههای عجیبی همراه است مثلا سالوادور دالی در یکی از این افتتاحیهها با آدابی کاملاً تمرین شده و نمایشی درون تابوتی قرار گرفت و وارد سالن شد و سپس از درون تابوت با آن سبیلهای خاص خود بیرون میآمد یا خانم نقاش دیگری که در افتتاحیه نمایشگاهش کلاه بزرگ و حجیمی بر سر داشت و چوب سیگارش به طول یک متر بود و سهراب سپهری هرگز هرگز این رفتارها را دوست نداشت و این طور نبود. او ساده و زلال مثل آب بود.
مشهدیزاده در ادامه خاطراتی را به نقل از سهراب تعریف کرد و در خاتمه با شعری از سهراب با عنوان نیایش سخنانش را پایان داد.
حسین محجوبی هنرمند نقاش نیز آخرین سخنرانی بود که بالای سن رفت اما به ذکر چند جمله کوتاه اکتفا کرد و گفت:سهراب نمونه شگفتانگیزترین مردان ایران زمین است او خود را نه شاعر میدانست و نه نقاش. او بسیار وارسته،بی ادعا و دوستداشتنی بود که عاشق عالم بود و اگر چه فقدانش بزرگ است اما آثارش او را جاودانه ساخت.
به گزارش فارس در این مراسم حدود 10 نفر از اعضای خانواده سپهری از جمله پروانه سپهری وهمایون دخت سپهری حضور داشتند.