شهید قاسم سلیمانی، یکی از جذابترین ایرانیها در یک دهه اخیر برای رسانههای غربی بوده است و زندگی حماسی، نفوذ بینظیرش در خاورمیانه، و تقابلش با غرب دستمایه گزارشهای زیادی در رسانههای غربی بود. از نظر این رسانهها، او فرماندهای شجاع و باهوش و استراتژیستی عملگرا و عمیق بوده که دههها برای ایجاد شبکهای از محور مقاومت در منطقه تلاش کرده و چنان موفق بوده که چهره جدید خاورمیانه، در برخی کشورها، مدیون مدیریت اوست.
نه تنها رسانهها، که نظامیان و نیروهای امنیتی ارشد آمریکایی هم بارها درباره سردار سلیمانی صحبت و درایت، تعهد، شجاعت و اثرگذاری او را در پهنه وسیعی از خاورمیانه ستایش کردهاند. حتی افرادی که دشمن خونی سردار سلیمانی بودهاند و مسئولیت کشته شدن صدها سرباز آمریکایی در منطقه را به گردن او و سپاه قدس انداختهاند هم در مواردی که درباره او صحبت میکنند، به ویژگیها برجسته او بهعنوان یک فرمانده میدانی اثرگذار و شجاع اشاره میکنند.
نفوذ بینظیر در منطقه
در سالهای اخیر، نقش سردار سلیمانی در مبارزه با داعش مورد توجه رسانههای غربی قرار داشت و بسیاری از آنها درباره نقش انکارناشدنی سردار سلیمانی و نیروهای تحت امر او در غلبه بر داعش در سوریه و بهخصوص عراق نوشتهاند. بهگزارش نیویورکر، سپاه قدس، بازوی خارجی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که زیرنظر سردار سلیمانی نفوذ بینظیری در خاورمیانه بهدست آورده سازمانی است که بخشی از سیاست خارجی ایران را در سالهای اخیر شکل داده و میتوان آن را معادل ترکیبی از سیا و نیروهای ویژه آمریکا دانست.
او بهعنوان فرمانده سپاه قدس، به جایگاهی رسید که آمریکا او را یکی از دشمنان اصلی خود در خاورمیانه میدانست و به همینخاطر وزارت خزانهداری آمریکا او را تحریم کرد. با وجود این میزان از تأثیرگذاری، او، به گفته جان مگگوایر یکی از افسران سابق سیا در عراق، تا همین چند سال پیش چندان شناخته شده نبوده است؛ «سلیمانی قدرتمندترین نیروی اجرایی در خاورمیانه است و هیچکس حتی درباره او چیزی نشنیده بود».
نقش بیبدیل سردار سلیمانی در تحولات منطقه، باعث شده است که رسانهها گزارشهایی با جزئیات بسیار زیاد درباره سراسر زندگی او منتشر کنند و با موشکافی، به تفصیل به دورههای مختلف زندگی او، از کودکی گرفته تا دوران انقلاب و جنگ و حضورش در خارورمیانه بپردازند.
آرمان مقاومت
بهگزارش نیویورکر، سردار سلیمانی از همان دوران کودکی با ایده مقاومت رشد کرده است. پدر او در اطراف کرمان، همچون دیگر کشاورزان از دولت شاه وام کشاورزی گرفته بود، اما ناتوانی در پرداخت اقساط آن، خانواده سلیمانی را به وحشت انداخته بود. او، برای کمک به پدرش، بههمراه یک خویشاوند خود که بعدها در جبهه شهید شد به کرمان رفتند تا کار و به پدران خود برای بازپرداخت وام کمک کنند. سلیمانی نوجوان، زمانی که کار نمیکرد به یک باشگاه میرفت و وزنه میزد تا هم بدنی ورزیده داشته باشد و هم آنطور که رسم بود، روحیه دلاوریاش را تقویت کند. وقتی که سلیمانی ۲۲ ساله بود، انقلاب ایران پیروز شد و او به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. سلیمانی که در اداره آبرسانی کرمان مشغول بهکار بود، با هدف تأمین دسترسی رزمندگان به آب به جبهه رفت اما مأموریت ۱۵ روزهاش، هرگز تمام نشد. سلیمانی، بهخاطر ماموریتهای شناسایی در پشت خط مقدم بهعنوان رزمندهای شجاع معروف شد.
به گزارش گاردین، همین ماموریتهای شناسایی در پشت جبهه نیروهای دشمن، ایده همکاری با نیروهای خارجی و همفکر را در ذهن سردار سلیمانی زنده کرد. او بعدها، همین شیوه کار را پیش گرفت و شبکهای مؤثر و مطمئن از نیروهای همفکر را در سراسر خاورمیانه ایجاد کرد که به پیشبرد اهداف ایران کمک میکرد. او در همان شروع جنگ، به واسطه تواناییهای فرماندهی و شجاعتش، فرمانده گردان کرمان شد؛ گردانی که بسیاری از اعضای آن، همباشگاهیهای سلیمانی بودند.
بهگزارش نیویورکر، سلیمانی، از همان زمان نسبت به همرزمان خود بسیار حساس بود و مرگ هر یک از آنها، بهشدت او را تحتتأثیر قرار میداد. حتی برخی همرزمان او گفتهاند که سلیمانی، با ماموریتهایی که گمان میرفت نیروهای زیادی در آنها کشته شوند مخالف بوده است. علاقه او به همرزمانش، بعدها به یکی از ویژگیهای او تبدیل شد و نیروهای تحت امر سلیمانی، او را بیشتر از هر کس دیگری دوست داشتند. سلیمانی حتی به فرزندان همرزمان کشته شدهاش هم علاقه بسیار زیادی نشان میداده و در نقل قول معروفی گفته است که آنها «عطر شهدا» را دارند.
روحیه تعهد به دوستان
این روحیه تعهد به دوستان، در دهههای بعدی هم بخشی از شخصیت سلیمانی بود و تلاشهایش در سوریه را میتوان از این منظر توجیه کرد. او کمک به سوریه را، مسئلهای شخصی برای خود میدانست و یکی از مقامات عراقی پیشتر به نیویورکر به نقل از سلیمانی گفته است: «سلیمانی به ما گفت که ایرانیها هر کاری که لازم باشد (در سوریه) انجام میدهند. او گفت ما مثل آمریکاییها نیستیم که دوستانمان را رها کنیم.»
سردار سلیمانی، در زندگی شخصی هم شخصیت مهربانی داشت؛ او با احترام زیادی با همسرش رفتار میکرد و برای سه پسر و دو دخترش، پدری دوستداشتنی بود. سلیمانی در دوران جنگ مجروح شد اما هرگز انگیزههایش را از دست نداد. سردار سلیمانی، بعد از جنگ، در شرق ایران فعال شد و تهدیدهای طالبان را مهار کرد. او، در منطقهای که فساد در آن ریشه دارد، با مبارزه با قاچاق تریاک در مرز، محبوب شد. بعد از آن، سلیمانی به سمت فرماندهی سپاه قدس رسید.
استراتژیست عملگرا
بهگزارش آتلانتیک، سپاه قدس، به سختی میتوانست کسی را پیدا کند که همچون سلیمانی برای پیشبرد اهداف ایران ضروری و تأثیرگذار بوده باشد. هرچند وجود سازمان و شبکههای مطمئن بسیار مهم است، اما همانطور که آمریکا نیروهای انسانی کمی دارد، ایران هم استعدادهای زیادی ندارد که بتوانند مانند قاسم سلیمانی در منطقه حضور داشته باشند و نظارتی خردمندانه بر اوضاع داشته باشند.
نظارت و فرماندهی او، تنها نظامی نبوده است و آنطور که دشمنان او هم گفتهاند، سردار سلیمانی نوعی خردمندی سیاسی و روحیه همکاری با تمامی طیفها را داشته که او را از دیگران متمایز میکرده است. بسیاری از رسانهها، محبوبیت او در میان عموم مردم ایران را نشانهای از رفتارهای فراجناحی او میدانند و معتقد بودند که او میتوانسته رئیسجمهور بعدی ایران باشد. مئیر داگان، رئیس سابق موساد که یکی از دشمنان قسمخورده سردار سلیمانی به شمار میرود، در گفتوگویی با نیویورکر درباره این ویژگی او گفته بود: «او کسی است که من از نظر سیاسی باهوش میخوانم. او با همه ارتباط دارد.»
این روحیه عملگرا بود که باعث شد سردار سلیمانی، در دوران پس از سقوط صدام، با صبری مثالزدنی شبکهای از نیروهای مختلف اما همگرا را تشکیل دهد که هدفی واحد داشتند. یک دیپلمات غربی در بغداد درباره تشکیل این شبکه به نیویورکر گفته بود: «هیچکس در تهران برنامه خاصی برای تشکیل محور مقاومت نداشت، اما فرصتها به آنها ارائه شد و آنها هم به بهترین نحو از آنها استفاده کردند. در هر مورد، سلیمانی بسیار باهوشتر، سریعتر و آمادهتر از هر کس دیگری در منطقه بود. او با غنیمت شمردن فرصتها، این شبکه را ساخت؛ آرام، اما مطمئن.»
فرمانده مهربان
بدون شک اگر او در مبارزه با داعش نقشی تأثیرگذاری نداشت، نمیتوانست نفوذ در عراق را حفظ کند. بهگزارش سیانان، او در اوج مبارزه با داعش، مرتب بین سوریه و عراق در سفر بود و در عمل شخصاً جنگ را در هر ۲ کشور فرماندهی میکرد. با وجود این جایگاه بسیار بالا بهعنوان پرنفوذترین فرمانده اجرایی در یکی از خطرناکترین مناطق دنیا، او فرماندهی متواضع و مهربان بود که هم از سوی دوستان و هم از سوی دشمنانش مورد احترام بسیار زیادی بود. با این حال دشمنان او هم با احترام از او یاد میکنند. داگان، وقتی که خبرنگار نیویورکر با او تماس گرفته بود تا درباره قاسلم سلیمانی صحبت کند، با لفظی کنایی از سلیمانی با عنوان «یک دوست بسیار خوب» نام برده بود.
آتلانتیک در گزارشی بعد از شهادت سردار سلیمانی، نوشته بود که از منظر نظامی و دیپلماتیک، او به تنهایی دیوید پترائوس (رئیس سابق سیا)، ژنرال استنلی مککریستال (رئیس سابق فرماندهی مشترک عملیات ویژه آمریکا بعد از حمله آمریکا به عراق) و برت مکگورگ (نماینده ویژه آمریکا در مبارزه با داعش) ایران بوده است.
بانفوذتر از آمریکاییها
سلیمانی در عراق به چنان قدرت و نفوذی رسید که گفته شده است هیچ دولتی بدون حمایت او تشکیل نمیشد. اوج این نفوذ، شروع بهکار دولت نوری المالکی بود. آمریکاییها، یکی از نخستین افرادی بودند که تشکیل دولت او را تبریک گفتند، اما در جمعهای خصوصی، این کار آنها باعث خنده افرادی میشد که از اوضاع خبر داشتند. سلیمانی، برای اینکه نوری المالکی به قدرت برسد، برخی از رهبران سیاسی، از جمله کردها را به ایران دعوت و موافقت آنها را جلب کرد. در واقع، اگر فعالیتهای سلیمانی نبود، نوری المالکی نمیتوانست به قدرت برسد با این حال این آمریکاییها بودند که تلاش میکردند این موفقیت را به نام خود ثبت کنند. یک مقام عراق حتی به نیویورکر گفته بود که آمریکاییها به خوبی میدانستند که سلیمانی آنها را از میدان به در کرده است، با این حال از اینکه بهصورت علنی به این مسئله اعتراف کنند شرم داشتند.
رابطه سلیمانی با کردها که بسیار پیش از این شروع شده بود، در دوران جنگ ایران و عراق، تا سالها بعد هم ادامه داشت. او در ماجرای حمله داعش به کردستان عراق، نخستین کسی بود که به درخواست کمک کردهای عراق پاسخ مثبت داد و مانع سقوط شهرهای بزرگ اقلیم کردستان عراق شد. بعدها در ماجرای همهپرسی استقلال کردستان عراق هم سلیمانی نقشی تعیینکننده داشت و توانست دو طرف را متقاعد کند تا از مواضع خود کوتاه بیایند و عملاً جلوی یک درگیری نظامی را گرفت.