بصیر اقارب پرست فرزند شهید بعد از فوت برادرش محمد علی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در نامه ای با وی درد و دل کرده و از پدر شهیدش برای او گفته است.
کد خبر: ۳۸۹۷۵۲
نامه ای به برادر عزیزم
سلام محمد علی جان
امیدوارم که حالت خوب باشد، اگر از احوال ما بپرسی ملالی نیست، بجز دوری شما و دلتنگی های بسیار برادر عزیزم روزی که پدر به شهادت رسید تو کمتر از 2 سال داشتی و من بزرگترین برادر بودم. با خود عهد کردم که جای پدر را برای 3 برادر کوچکم پر کنم بخصوص برای تو که پدر را به خاطر نمی آوردی. در خانه همیشه سعی می کردم با تو بازی کنم و مراقب اسباب بازی ها و خوراکی هایت باشم. روز اولی که مدرسه رفتی با اینکه من هم محصل بودم، ولی با تو تا مدرسه آمدم و تو را بدرقه کردم و خودم وقتی به مدرسه رسیدم، همه سر کلاس بودند و ناظم مرا توبیخ کرد، ولی بهترین روز تحصیلم بود چون فکر می کردم شاید کمی جای خالی پدر را برای تو پر کرده باشم. وقتی که رشته معماری دانشگاه تهران قبول شدی اینقدر خوشحال بودم که سر از پا نمی شناختم و توی محل شیرینی پخش کردم. وقتی که فارغ التحصیل شدی با خودم فکر کردم برای تو باید یک میهمانی حسابی بگیرم، ولی به من گفتی پول میهمانی رو به نیت پدر به تعدادی نیازمند بدهیم. وقتی تصمیم گرفتی که ازدواج کنی و برای زندگی به مشهد بری با خودم فکر کردم که باید برایت سنگ تمام بگذارم، با تو آمدم برای خواستگاری و عقد و عروسی، ولی به من گفتی داداش برای من ساده برگزار کنید و زندگی مشترک را با یک مهمانی مختصر و یک حج عمره دانشجویی شروع کردی. من تهران بودم و همیشه پیگیر کار و زندگی تو بودم و هر وقت که زنگ میزدم با اینکه می دانستم در تنگنای مالی هستی، ولی همیشه میگفتی نگران نباش من کنار امام رضا(ع) خیلی خوبم و من خیالم راحت میشد و میگفتم داداش سلام ما را هم به امام رضا(ع) برسان، خوشا به سعادتت و تو هم میگفتی من اینجا همیشه به یادتون هستم. محمد علی جان معمولا زیاد حرف نمیزدی و همیشه سعی می کردی خیال ما رو از خودت راحت کنی، ولی یادم هست که همیشه میگفتی خوش به حال شما برادرها که بابا رو یادتون هست، ولی من از بابا چیزی یادم نمیاد، کاشکی من هم خاطره ای از بابا داشتم و چند تا عکسی که توی بغل بابا بودی رو نگاه میکردی و به من میگفتی از خاطرات بابا برات بگم و این کار سخت ترین کار زندگیم بود که برات انجام می دادم. برادر عزیزم یه چیزی رو هیچوقت بهت نگفتم و حالا بهت میگم، هر چند که دیگه خودت خوب میدونی. محمد علی جان بین ما 4 برادر تو از لحاظ اخلاق و رفتار از همه ما شبیه تر به پدر بودی. یادمه تا زمانی که تهران بودی معمولا هر هفته جمکران می رفتی، نماز اول وقتت ترک نمیشد و صبح ها که برای نماز پا میشدم می دیدم که دعای عهد میخونی و با خوندن قرآن روزت رو شروع می کنی. حسن خلقت، مهربونیت، ممتاز بودنت در تحصیل و کار و میهمان نوازی و صله رحمت بیشترین شباهت رو به پدر داشت و من همیشه بهت می گفتم، اگه یه روزی جنگ بشه تو حتما شهید میشی. محمد علی جان یادمه روزی که به دنیا اومدی مصادف بود با اولین سالگرد شهادت دایی عزیزمون (شهید یوسف کلاهدوز) ما توی مسجد محل مراسم سالگرد گرفته بودیم و من مدام بین مسجد و خونه میرفتم ومیومدم که تو رو از بیمارستان آوردن خونه. سال بعدش که تو تقریبا یک سال و نیمه بودی پدرمان سرلشگر حسن اقارب پرست در ۲۱ محرم سال ۱۳۶۳ شمسی به دست دشمنان اجنبی شهید شد. حالا هم روز اول محرم سال 1400 شمسی ما تو را غریبانه در مشهد مقدس به خاک سپردیم و در این محرم به یاد تو برای سالار شهیدان عزاداری می کنیم. علت رفتنت رو به ما گفتن بیماری کرونا بوده ولی من باور ندارم که تو اینگونه رفته باشی و مطمئنم که پدر به استقبالت آمده و تمام دلتنگیات رو جبران کرده است. توی سالهایی که پدر رفت، هر کاری که برات می کردم، می دیدم جای دلتنگی پدر رو برات جبران نمی کنه، ولی حالا دیگه تو دلتنگ پدر نیستی، ولی ما خیلی خیلی دلتنگ تو و پدر هستیم. برادر عزیزم، پدر و خیلی های دیگه شهید شدن تا ما اگه دلتنگ اونها میشیم، ولی مردم دلتنگ خوبی، پاکی و آرامش نشن. حالا روزگاری شده که هم ما دلتنگ شما عزیزای از دست رفتمون هستیم و هم مردم دلتنگ خیلی خوبی ها که از دست دادن و دیگه مرز بین دوست و دشمن معلوم نیست تا در این روزگار جنگی بدونیم کجا باید بایستیم. محمد علی جان خوشا به سعادتت که برای خدا زندگی کردی و در رحمت ابدی خدا هم جای گرفتی، نگران 3 دختر مهربون و عزیزت نباش خدایی بی نهایت مهربون مراقب اونهاست که در این روزگار بس ناجوانمرد فقط باید به او پناه برد. مثل همیشه بهت میگم سلام ما رو برسون به خیلی هایی که اونجا هستن مخصوصا به پدرمون که من هم خیلی دلتنگشم.
برای ما دعا کن عزیزم. من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود