پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۷

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز سه شنبه 2/5

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله؛ گام اول براي فرجامي خوش، خليج فارس يک وعده انتخاباتي نيست، وزارت مسکن مهر یا راه و شهرسازی، الگویي براي رشد و تولید ملی و...كه برخي از آن‌ها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۳۸۰۹
جام جم: «گام اول براي فرجامي خوش»

«گام اول براي فرجامي خوش» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي خوانيد:

از زمان اعلام ادامه مذاكرات 1+5 با ايران در بغداد، همچنان توجه به اين مذاكرات ادامه دارد و اعلام مثبت بودن مذاكرات استانبول 2، اميدواري به نتيجه‌بخش بودن نشست بغداد را افزايش داده است.

نظر به اين‌كه كمتر از يك ماه به انجام اين مذاكرات مانده است نكات زير در اين باره درخور توجه است.

اولا تعيين بغداد به پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران بوده است و برگزاري نشستي با چنين اهميتي نه تنها به اعتبار بين‌المللي عراق مي‌افزايد، بلكه نشان‌دهنده عمق روابط راهبردي ايران با عراق از سويي و حضور فعال و تعيين‌كننده ايران در اين مذاكرات از سوي ديگر است.

دوم اين‌كه، زمان برگزاري اين مذاكرات سوم خرداد (23 مه) است و سوم خرداد نزد ايرانيان تداعي‌كننده روز بزرگ و پرافتخار آزادي خرمشهر است؛ آزادي‌اي كه امام راحل (ره) آن را به خداوند نسبت داد.

انتخاب اين روز كه حتما با هوشمندي هيأت مذاكره‌كننده ايراني صورت گرفته است نيز از هم‌اكنون اين پيام را با خود دارد كه هيأت ايراني بي‌توجهي و حتي كم‌توجهي 1+5 به جايگاه و نقش جمهوري اسلامي ايران را برنمي‌تابد و مذاكره‌كنندگان طرف مقابل قبل از ورود به مذاكرات بايد ذهن خودشان را از يك گفت‌وگوي از بالا به پايين خالي و با اذعان به اين نقش، مذاكرات را آغاز كنند.

درك صحيح و منطقي 1+5 از جايگاه ايران مي‌تواند فرصت بزرگي را براي طرفين رقم بزند.

شايد عبارت روز گذشته سعيد جليلي دبير شوراي عالي امنيت ملي و مذاكره‌كننده ارشد جمهوري اسلامي ايران در ديدار با نوري ‌المالكي همين مسأله را گوشزد مي‌كند: فرجام نشست بغداد در گرو درك صحيح از ظرفيت‌هاي ملي، منطقه‌اي و بين‌المللي جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك فرصت براي همكاري است.

اگر پيش‌بيني‌ها درست باشد و مذاكرات بغداد منجر به توافقي بر روي چارچوب عملي مذاكرات يا همان مداليته بشود، قاعدتا يكي از محورهاي مهم، گام‌هايي است كه دو طرف بايد بردارند و اين‌كه گام اول را كدام طرف بايد آغاز كند؟ اجمالا مي‌توان گفت: گام‌ها بايد معني‌دار و محسوس باشند. ثانياً به دلايل مختلف گام اول را 1+5 بايد بردارد، چرا؟

نخست اين‌كه جمهوري اسلامي ايران مانند هر كشور ديگري مطابق معاهده NPT حق برخورداري از فناوري صلح‌آميز هسته‌اي را دارد و نه در گذشته، نه امروز و نه در آينده چيزي بيش از اين نخواسته و نمي‌خواهد.

تلاش 10 ساله غرب به زمامداري آمريكا تلاش براي محروم كردن ايران از اين حق مسلم بوده است و امروز كه 1+5 پذيرفته است NPT مبناي مذاكرات باشد بايد گام اول را براي اثبات حسن نيت خود بردارد.

ديگر اين‌كه طي 10 سال فراز و فرود موضوع هسته‌اي ايران و بر اساس توافقنامه‌هاي سعدآباد، بروكسل و پاريس، اين جمهوري اسلامي ايران بوده است كه براي اثبات حسن‌نيت خود و جلب اعتماد طرف مقابل گام برداشت و حتي تمامي فعاليت‌هاي هسته‌اي خود را براي حدود دو سال به حالت تعليق درآورد و پروتكل الحاقي را داوطلبانه پذيرفت و اين در حالي بوده است كه طرف مقابل هيچ تعهد جدي را نپذيرفته و آنچه را هم پذيرفته بود انجام نداد لذا امروز نوبت 1+5 است كه اعتماد ايران را جلب و حسن نيت خود را به اثبات برساند.

سوم اين‌كه غرب همواره طي سال‌هاي گذشته و با تبليغاتي پرطمطراق، مدعي دادن مشوق‌‌ها براي كوتاه آمدن ايران بوده است.

بسته‌هاي تشويقي پر از خالي! امروز غرب مي‌تواند و بايد به طور واقعي نشان دهد كه حاضر به برداشتن گام عملي است آن هم نه براي كوتاه آمدن ايران بلكه براي به نتيجه رساندن پرونده‌اي كه خودش آن را گشوده است و بالاخره اين‌كه راهبرد غرب در مواجهه با ايران، راهبرد چماق و هويج بوده است.

راهبردي كه ثمره آن براي غرب تاكنون سرشكستگي و ناكامي و براي جمهوري اسلامي ايران عزت و سربلندي بوده است.

اكنون نوبت آن است كه اين راهبرد دچار دگرگوني شود و سياست گفت‌وگو و فشار به گفت‌وگو و همكاري تغيير يابد.

توصيه مي‌شود 1+5 براي دست يافتن به فرجامي خوش در مذاكرات بغداد از هم‌اكنون به فكر گام اول خود باشد.

كيهان: «اي قصه بهشت زكويت حكايتي»

«اي قصه بهشت زكويت حكايتي» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي خوانيد:

مي خواهم از نو ايمان بياورم؛ بياموزيد مرا! زندگي را و مرگ را... عيش را و عشق را... محبت را و بغض را... فساد را و صلاح را... صلاح كار كجا و من خراب كجا؟ بياموزيد مرا! مي خواهم زندگي كنم... در اين شهر شلوغ. راستي شهر چرا بلواست؟ مدينه حادثه خيز است.

شگفت شهري و حكايتي! اولين حكايتش را بايد از يهوديان پرسيد و شنيد كه از صدها سال پيش كوچيدند و به اين جا آمدند.

كه مي دانستند پيامبر آخرالزمان از همين جا پرچم برمي افرازد. آمدند تا اگر موسي از آنهاست، مصطفي(ص) نيز از آنان باشد! اما نبود. پيامبر آخرالزمان كه با تمام نشانه ها آمد و شناختند او را، باب حسادت و بغض و كينه را با او گشودند. شناختند و كتمان كردند.

كافران كه به ترديد مي افتادند و مي خواستند ايمان بياورند، از آنها به عنوان اهل كتاب مي پرسيدند تا قوت قلب بگيرند اما آنها سر بزنگاه- بعد از قرن ها انتظار- آنچه مي دانستند را كتمان كردند.

آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب داشتند؟ به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ايمان مي آورند و درباره كافران مي گويند آنها از كساني كه ايمان آورده اند، هدايت يافته ترند! آنها كساني هستند كه خداوند لعنت شان كرده است و هركس را خداوند از رحمت خود دور كند، هرگز ياوري براي او نخواهي يافت. آيا حسادت مي ورزند به آنچه خداوند از فضل خود به مردم مي دهد؟...» (آيات 51 تا 54 سوره اعراف).

«هان! شما را چه مي شود؟! مي بينيم كه هنوز كفن پيامبرتان خشك نشده، بر سر جانشيني او اختلاف كرده ايد!». اين را يهوديان به پسر ابوطالب مي گويند، با زباني كه آميخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلي نمي كند.

«اگر ما بر سر جانشيني پيامبرمان اختلاف پيدا كرديم، شما اصل پيامبري موسي را انكار و در آن اختلاف كرديد. شما تازه از دريا گذشته و نجات يافته بوديد كه قومي بت پرست را ديديد و گفتيد يا موسي! براي ما نيز بتي مانند بت آنان بتراش. و موسي گفت شما عجب قوم ناداني هستيد»... عجب! شهر پر از هياهو شده است.

زبان يهوديان هم- كه به بت پرستان قوت قلب مي دادند تا در ترجيح جبت و طاغوت بر آخرين فرستاده خدا ترديد نكنند- دراز شده است. پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته يهوديان، كوبنده است اما فقط اوست كه چنين پاسخي مي دهد.

ديگران گويا هيچ ابايي ندارند كه با عمل و غوغاي خود، مهر تأييد بر طعنه يهوديان بزنند. تو بگو! حق كجاست و باطل كدام، آن جا كه توسن قدرت طلبي و رياست بي محابا مي تازد. خودت را بگذار جاي يك ناظر بيطرف! اصلا جاي يك ناظر يهودي كه سالها با عذاب وجدان زيسته!- كه آيا مسلمان شود و ايمان بياورد يا يهودي بماند و باقي عمر را بدون عذاب وجدان، بيندوزد و زندگي كند اما حالا مي بيند كه گويا جنگ قدرت است- خودت را جاي او بگذار و انصاف بده! انصاف بده كه اين مسلماني ارزش پذيرفتن دارد؟

نه برادر! اندكي صبوري كن در قضاوت! كسي مي خواهد ايمان بياورد در همين شلوغي شهر و گم شدن حقيقت در گردوغبار آميزش حق و باطل. و ايمان مي آورد مرد يهودي كه سالها تعصب ورزيده و يهودي مانده.

او در گرد و خاك همين بلوا حقيقت را يافته است، حقيقت سعادت و همه خوشبختي را. نياموزيد او را زندگي را و مرگ را، عيش را و عشق را، دوزخ و بهشت را، فساد و صلاح را، كه او به چشم خويش مي بيند «حق» را و... اشهدان لااله الله و اشهد انّ محمداً رسول الله.

مي بيند هارون معاصر- برادر موسي- را كه زمزمه مي كند «يا ابن امّ! انّ القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني». و شهادتين مي گويد. مرد يهودي تو را چه مي شود؟ «اين مرد را كه امروز چنين دست بسته براي بيعت مي برند، مي شناسمش.

صاحب ذوالفقاري است كه همين چند سال پيش پهلوانان را يكي پس از ديگري بر زمين زد و از عرب و عجم، كسي جرئت ايستادن در برابر بازوان و شمشير او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمين كوبيد. او در قلعه خيبر را از جا كند كه چهل تن نمي توانستند.

او حالا هم مي تواند اما... دست بسته مي بريدش براي ستاندن بيعت. او دين تازه من و زندگي و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت مي دهم كه محمد(ص) فرستاده خداست».

... اما بهشت، مرد يهودي! نام «راضيه مرضيه» و «مرتضي» را بر سرادق جنت نوشته اند. اين، بشارت پيامبر اعظم(ص) است هنگامي كه از معراج ملكوت برگشت.

«داخل بهشت شدم پس ديدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبيب الله، علي ولي الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسين صفوه الله، علي مبغ ضيهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوي بهشت مي دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوي بهشت شوم، دخترم فاطمه را مي بويم».

جناب عايشه بارها ديده كه چگونه رسول خدا (ص) پيش پاي فاطمه بلند مي شود و او را به سينه مي چسباند و مي بوسد و مي بويد. مرد يهودي! علي(ع) هم اين گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد.

«به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نياوردم... او نيز نه مرا رنجاند و نه نافرماني كرد. و هرگاه در سيماي وي مي نگريستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف مي شد».

اي قصه بهشت ز كويت حكايتي شرح جمال حور ز رويت روايتي... حديث عشق و حكايت هجران اگر مي خواهي، اينك در مسجد و كوچه و بازار شهر گشوده شده است. «در كار گلاب و گل، حكم ازلي اين بود- كان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد».

عصمت كبراي الهي- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنين خويش را سپر بلاي مردي كند كه در عرش و فرش پهلواني جز او نمي شناسند اما او به حكم مصلحت الهي، مأمور به صبري تلخ تر از زهر و برنده تر از تيزي شمشير است.

صبوري علي حتي طاقت فاطمه را هم طاق مي كند؛ چون جنين در خود پيچيده! اما بي تابي فاطمه، فقط براي رنج مردافكن مولاي خود است.

علي تنهاست و كدام رنج براي فاطمه گرانبارتر از اين؟! علي عشق فاطمه است؛ بشنو! «انّ السّعيد كل السّعيد حق السّعيد من احبّ عليّاً في حياته و بعد موته».

عشق فاطمه به فرياد آمده است. بدانيد مردم! همانا سعادتمند- به تمامي سعادت و حقيقت آن- كسي است كه علي را در زندگي و پس از مرگش دوست بدارد... و رنج بي وفايي و ستم بر امام كه فزوني مي گيرد تا آنجا كه حتي قلب مرد يهودي را مي گدازد، حق بايد داد فاطمه(س) اراده مرقد پيامبر خدا كند به قصد نفرين پيمان شكنان و جفاكاران.

«سلمان درياب فاطمه را كه اگر نفرين كند، زمين همه آنها را در كام خود فرو مي برد.» اين پيغام علي است.

سلمان به محضر فاطمه(س) مي رسد و درخواست مي كند كه از تصميم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علي را دارند و من بر اين صبر نتوانم.

مرا به حال خود بگذار تا در كنار مرقد پدرم، موي پريشان كنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست مي كند و اين بار مي گويد كه پيغام، پيغام علي است.

«حال كه چنين است برمي گردم و صبر مي كنم و از جان مي شنوم سخن او را و اطاعت مي كنم.» فاطمه جانش براي علي مي رفت كه در نوبتي ديگر از جفاها بر علي به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام كشيدند.

آنجا بود كه فاطمه به عشق جان بخشيد و خطاب به علي فرمود «روحي لروحك الفداء و نفسي لنفسك الوقاء يا ابا الحسن... روحم فداي تو و جانم سپر بلاي تو يا اباالحسن! اگر در خير و نيكي به سر ببري با تو خواهم بود و اگر در سختي و محنت سركني، با تو سر خواهم كرد»... اما نازنين برگزيده خدا كجا و بار غم بزرگ جفا بر علي كجا؟.

بار غم عشق او را گردون نيارد تحمل چون مي تواند كشيدن اين پيكر لاغر من؟ اگر هنوز از راز عشق و حكايت هجران مي جويي، نظاره كن كه تقدير حضرت صديقه كبري بيش از سه ماه ماندن در اين جهان پس از رحلت پيامبر(ص) نبود اما امير مؤمنان بايد هنوز سه سال ديگر تا آن سحر كه از غصه نجاتش دادند، در ميانه ميدان مجاهدت، با بينش و بصيرت تمام صبوري مي كرد.

عايشه شهادت مي دهد كه «من روي زمين كسي را راستگوتر از فاطمه نديدم» و «در ميان مردم كسي را شبيه تر از فاطمه به پيامبر از نظر كلام و گفتار نديدم» بنابراين مي توان گفت فاطمه سلام الله عليها آن روز در مسجد از زبان پيامبر(ص) خطبه فدكيه را خواند كه فرمود: «خداوند اطاعت ما را مايه نظام دين و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مايه عزت اسلام قرار داد... آنگاه كه خداوند خانه پيامبران و آرامگاه اوليا را براي پيامبرش برگزيد، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دين كهنه گرديد... و شيطان سر از مخفيگاه بيرون آورد و شما را فرا خواند، ديد كه پاسخگوي دعوت باطل او هستيد و براي فريب خوردن آماده ايد... پس به كجا برمي گرديد با آن كه راه را شناخته ايد؟ و چه چيز را كتمان مي كنيد پس از آن كه حقيقت را يافته ايد؟ ... همانا شما را مي بينم كه به عيش و رفاه چسبيده ايد و آن را كه شايسته بود به عنوان مولا و مقتداي خود برگزينيد، از خود دور ساخته ايد و به خيال خود از سختي به آسايش رهنمون شده ايد.

پس آب [ايمان] را كه در دهان خود جمع كرده بوديد، يكباره همه را بيرون ريختيد و هرچه را خورده بوديد، بالا آورديد (و البته به فرموده قرآن) كفر شما و تمام انسان هاي روي زمين زياني به خدا نمي رساند....».

از زبان پيامبر گفت آن روز كه به زنان عيادت كننده فرمود «به خدا صبح كردم در حالي كه بي ميل به دنياي بي وفاي شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستي عقيده و تباهي سخن... به خدا سوگند كه دنيا ريسمان بندگي برگردن آنها انداخت و دام خود را براي آنان گسترد.

پس مرگ و ذلت بر قوم ستمكار باد! واي بر آنان! از علي به كجا روي برگرداندند؟ سوگند به خدا كه دشمني آنها با علي تنها به خاطر برندگي شمشير او و استواري اش در راه حق و ثبات قدم عليه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اكنون منتظر بارور شدن آن باشيد و پس از اين به جاي شير، از شتران خود خون كثيف و سمّ سوزان بدوشيد» و نيز آنجا كه به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن كس كه بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصيه فرستاده او عمل نكند، پرده حرمت او دريده و هتك مي شود. اما آنچه با علي كردند، كينه هاي جنگ بدر و ميراث جنگ احد بود كه در قلب هاي منافقان مخفي بود و اكنون كه پيامبر رحمت كرده، بيرون ريخته است.»

«سلام بر تو اي رسول خدا از جانب من و دخترت كه در جوار تو فرود آمد». فردا شب كه «انسيه حورا(س)» در برابر ديدگان متحير فرشتگان و بي تابي حسن و حسين و زينب عليهم السلام غريبانه در خاك شود، «قدر مخفي» خداست كه از ديده ها پنهان مي شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها اين چنين ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر مي داني كه كران تا كران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آواي محبت اوست.

مرد تازه مسلمان! بيا ايمان خود تازه كنيم... به عشق فاطمه و علي. بيا زندگي كنيم عشق را و ولايت را.
... گر نگاهي به ما كند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
روز محشر از شفاعت خويش
همچو مرغي كه دانه برچيند
دردها را دوا كند زهرا
گرنگاهي به ما كند زهرا...
حشر ديگر به پا كند زهرا
دوستان را جدا كند زهرا...

جمهوري اسلامي: «انزواي رژيم صهيونيستي در اروپا»

«انزواي رژيم صهيونيستي در اروپا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

براساس نتايج نظرسنجي‌هائي كه يكي از آنها را اخيراً اتحاديه اروپا منتشر كرده اكثريت مردم اروپا رژيم صهيونيستي را بزرگترين تهديد عليه صلح و امنيت جهاني مي‌دانند و خواستار محو آن از منطقه خاورميانه هستند. مردم اروپا در چند نظرسنجي ديگر نيز مشابه همين مطلب را گفته‌اند.

نظرسنجي مورد نظر اتحاديه اروپا كه مي‌گويد مردم اروپا خواستار محو اسرائيل هستند، پس از آن صورت گرفت كه انتشار اشعار ضد صهيونيستي «گونترگراس» نويسنده مشهور آلماني با بازتاب گسترده‌اي مواجه شد.

اين شاعر آلماني اخيراً طي قصيده‌اي به شدت از رژيم صهيونيستي انتقاد كرد و خطاب به اروپايي‌ها اعلام نمود چه نيازي هست كه مردم اروپا از رژيم متجاوز و قانون شكني چون اسرائيل، تا اين حد حمايت كنند؟

بيان اين مطلب همانگونه كه انتظار مي‌رفت خشم محافل صهيونيستي را برانگيخت و در اثر تحريكات صهيونيست ‌ها اين شاعر صريح و آزادانديش آماج حملات رژيم صهيونيستي و عوامل آن در اروپا قرار گرفت.

براساس نظرسنجي اتحاديه اروپا حدود 80 درصد پاسخ دهندگان از مواضع گونترگراس حمايت كرده اند، واقعيتي كه نشان از عمق تنفر و انزجار مردم اروپا از رژيم صهيونيستي دارد.

واقعيت‌هاي عيان شده در نظرسنجي اخير، اگرچه بسيار مهم و قابل تأمل مي‌باشد ولي نكته غيرمنتظره‌اي نبوده است.

اساساً افكار عمومي اروپا مدتهاست از صهيونيسم و نماد عيني آن يعني رژيم صهيونيستي منزجر و متنفر است ومردم سعي كرده‌اند اين نظر خود را در مناسبت‌هاي مختلف ابراز كنند.

صهيونيستها با توسل به ابزارهاي قدرتمندي كه در اروپا به خصوص پس از جنگ جهاني اول در اختيار گرفته‌اند هر صداي مخالف و معترضي را خفه كرده‌اند.

بسياري از نهادهاي مردمي و شخصيت‌هاي ادبي و فرهنگي اروپا از صهيونيسم بيزار هستند و در مقاطع گوناگون نيز هزينه و بهاي اين مخالفت خود را پرداخته‌اند و حتي بسياري از آنها به سبب انتقاد از رژيم صهيونيستي و مقوله ساختگي «هولوكاست» به زندان افتاده‌اند.

صهيونيست‌ها با گستاخي تمام، حتي انتقاد لفظي از سياست‌هاي اسرائيل و ترديد درباره ادعاي صهيونيست ها در مورد «هولوكاست» را خط قرمز قرار داده و به صورتي بسيار تحقيرآميز، مردم اروپا را به گروگان فكري خود در آورده‌اند. متأسفانه دولتمردان اروپا نيز اين رفتار تحقيرآميز را پذيرفته‌اند و اعتراضي به آن ندارند.

در مورد عوامل قدرت گرفتن و نفوذ سابق صهيونيسم در اروپا به نكات زير بايد اشاره كرد:

1ـ نقش قدرتمند لابي صهيونيسم در صحنه سياسي و اقتصادي و حتي امنيتي اروپا و در نتيجه، نفوذ گسترده و بي‌چون و چراي آن در به قدرت رسيدن دولتمردان اروپايي و باقيماندن آنها در قدرت.

2ـ ترس ساختگي از نازيسم براي اروپائي ها و اينكه هر كس در اروپا بر ضد رژيم صهيونيستي موضع بگيرد، برچسب طرفدار نازيسم مي‌خورد و بايد متحمل فشارها و انتقادهاي غيرقابل پيش‌بيني شود.

3ـ القاي اسلام ترسي و تهديد نشان دادن فلسطيني‌ها و عمدتاً مسلمانان، از جمله تروريست جلوه دادن فلسطيني‌ها توسط صهيونيست‌ها از طريق محافل تبليغاتي و مطبوعاتي اروپا و متقابلاً، متمدن و قانونمند نشان دادن رژيم صهيونيستي. براساس اين سياست تبليغاتي، هر كس از فلسطيني‌ها حمايت كند متهم به حمايت از تروريسم مي‌شود. اين ترفند شيطاني و اين بمباران تبليغاتي آنچنان اروپايي‌ها را در برگرفته است كه در برخي موارد، اين ظن براي افكار عمومي اروپا ايجاد مي‌شود كه رژيم صهيونيستي با ارتكاب جنايات‌هاي گسترده، در واقع از خود دفاع مي‌كند!

4ـ فشار آمريكا به سياستمداران و دولتمردان اروپا براي حمايت از رژيم صهيونيستي، عامل مهم ديگري است كه موجب حمايت كوركورانه دولتهاي اروپايي از رژيم صهيونيستي شده است.

آمريكايي‌ها در چارچوب اتحاد سنتي خود با اروپا، دولتهاي اروپايي را مجاب كرده‌اند كه با سياست هاي بين‌المللي آمريكا همسو باشند و در چارچوب اين همكاري، حمايت از رژيم صهيونيستي را به عنوان بخشي غيرقابل بحث و انكار از اين همكاري به دولت‌هاي اروپايي تحميل كرده‌اند.

به عبارت ديگر، هر دولتي در اروپا از اين سياست پيروي نكند و يا احتمالاً از حقوق فلسطيني‌ها حمايت كند نه تنها از سوي اسرائيل تهديد مي‌شود بلكه بايد انواع فشارها را از سوي آمريكا تحمل نمايد.

عليرغم اين وضعيت، انتشار نظرسنجي‌هاي اخير بيانگر اوجگيري بي‌سابقه احساسات و گرايشات ضد صهيونيستي در اروپاست و اين نكته، مي‌تواند آغازي براي خلاص شدن اروپا از يوغ سرسپردگي محض به صهيونيسم باشد.

تشديد موج گرايشات ضد صهيونيستي در اروپا به حدي رسيده است كه به اذعان منابع رژيم صهيونيستي بسياري از مقامات اين رژيم رغبتي براي سفر به اروپا و ظاهر شدن در ميان مردم اروپا را ندارند.

اين نكته را نيز نبايد ناديده گرفت كه تحولات يكسال و نيم اخير منطقه خاورميانه و اوج گيري انقلاب‌هاي مردم در كشورهاي عربي در منفي شدن سريع ديدگاه ملت‌هاي اروپا به نفع ملت فلسطين و بر ضد رژيم صهيونيستي نقش داشته است.

ترديدي نيست كه انقلاب‌هاي مردمي و حذف ديكتاتورها در كشورهاي عربي و استقرار تدريجي حكومت‌هاي مردمي در منطقه خاورميانه، رژيم صهيونيستي را به شدت تضعيف كرده و اين رژيم را به انزواي بي‌سابقه‌اي دچار ساخته است.

اعزام كاروانهاي امدادرساني به سرزمين‌هاي اشغالي كه اخيراً رايج شده و شمار قابل ملاحظه‌اي از مردم اروپا در تركيب اين كاروان‌ها حضور دارند نشانه ديگري از اين واقعيت است كه ملت‌هاي اروپايي درصدد برآمده‌اند خود را از وابستگي برده وار و مناسبات خفت بار با رژيم صهيونيستي رها سازند و اين يعني انزواي بي‌سابقه رژيم صهيونيستي در جهان.

رسالت: «خدا با ماست»

«خدا با ماست» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:

نيروهاي نظامي آمريكا در چهارم ارديبهشت 59 در عملياتي موسوم به «دلتا» در صحراي طبس پياده شدند. هدف از اين حمله به ظاهر آزاد كردن گروگان‌ها در تهران و تست ضربه‌پذيري ايران و اندازه توان نظامي جمهوري اسلامي در مقابله با اين دست حملات بود.

آنها همه چيز را دقيقا محاسبه و تمرين كرده بودند. نيروهاي آمريكايي براي اين عمليات ويژه در «فورتبرگ» آمريكا آموزش ديده و در فرودگاه كاروليناي شمالي بارها آن را تمرين كرده بودند.

هشت هلي كوپتر نظامي به همراه سه هواپيماي غول پيكر سي 130 در عمق خاك ايران در صحراي طبس فرود آمدند تا به يك ماجراجويي نظامي كه طراحان آن در چاه جاه‌طلبي و غرور و تكبر غرقه بودند شكل عملي دهند.

قرار بود سرهنگ چارلي بكويث و سرگرد ميدوز قهرمانان اين ماجراجويي باشند.

هنگامي كه نيمه‌هاي شب هشت هلي‌كوپتر نفربر از عرشه ناو نيميتز برخاستند و در ارتفاع كم با عبور از نقاط كور رادار وارد حريم ايران شدند در 120 كيلومتري كرمان يكي از هلي‌كوپترها دچار نقص فني شد و به ناو برگشت.

هنگام ورود به صحراي طبس هم يكي ديگر از هلي‌كوپترها باز دچار نقص فني شد. موقعيت به ناو نيميتز و از آنجا به كاخ سفيد اطلاع داده شد كارتر دستور توقف عمليات را صادر كرد.

هنگامي كه آمريكايي‌ها قصد بازگشت داشتند توفاني از شن برخاست با آنكه پيش‌بيني‌هاي آنها يك شب مهتابي در صحرا بود اما همه محاسبات يك دفعه به هم خورد و يك هواپيما با يك هلي‌كوپتر با هم در ميان توفان برخورد كردند و هر دو در جا آتش گرفتند. بقيه پا به فرار گذاشتند و خود را به ناو رساندند.

برژينسكي حال كارتر را اين‌طور توصيف كرد؛ پس از خبر برخورد كارتر سرش را ميان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانيه روي ميز گذاشت و مثل مار زخمي به خود مي‌پيچيد و به اطرافيانش بد و بيراه مي‌گفت!

آمريكايي‌ها پس از اشغال لانه جاسوسي‌شان در تهران حيثيت و اقتدار سياسي خود را بر باد دادند. آنها مجبور بودند پس از شكست نظامي در طبس ابهت و حيثيت نظامي خود را بر گردن توفان بيندازند.

آنها طعم تلخ شكست سياسي از ملت ايران را در 22 بهمن سال 57 چشيده بودند و اكنون بايد در افتضاحي كه در طبس به بار آورده‌اند رسما شكست نظامي خود را مي‌پذيرفتند. اين بار اين ملت ايران نبود كه به آنها سيلي مي‌زد بلكه آنها اين سيلي را از خداوند تبارك و تعالي در صحراي طبس دريافت مي‌كردند.

درسي كه آمريكايي‌ها از شكست طبس گرفتند اين بود كه در محاسبات خود حتما خدا را هم در نظر بگيرند. از آن هنگام تاكنون آمريكايي‌ها هيچ حمله نظامي مستقيم را در دستور كار نداشته‌اند و ندارند چرا كه نمي‌دانند خداوند قرار است چه بلايي سرشان بياورد.

از عبرت‌هاي شگفت‌انگيز حادثه طبس اين بود كه براي ما و جهانيان كشف شد كه در منازعه و مناقشه ملت ايران و آمريكا خداوند با ماست حتي اگر ما در خواب باشيم و قدرت كافي هم براي مقابله نداشته باشيم. راهبرد آمريكايي‌ها از آن پس تغيير كرد. آنها قرار گذاشتند هزينه برخورد با ايران را بين شركاي خود تقسيم كنند و از هرگونه پرداخت هزينه يك سويه بپرهيزند.

امروز آمريكايي‌ها تحت پوشش 1+5 به مقابله با ما مي‌آ‌يند حتي در اين پوشش هم براساس عبرتي كه از حادثه طبس دارند، جرات نمي‌كنند شاخ و شانه نظامي خود را به رخ ما بكشند.

امروز آسمان ايران در تصرف فرزندان شجاع سپاه و ارتش است. امروز چشم بيدار رادارهاي ايران هر شي‌اي را در آسمان رصد مي‌كنند. حتي اشيايي چون پهپاد آمريكايي كه قدرت رادارگريزي دارند.

اما با همه اقتدار سياسي و نظامي كه ايران دارد ما در مقابله با كفار و مشركين اميد به خدا و جنود الهي داريم. يقين داريم همان‌طور كه خداوند در طبس به ياد ملت ايران بود و بيني دشمن را به خاك ماليد امروز هم با ماست و ما را در صحنه‌هاي نبرد نظامي،‌ سياسي و اقتصادي با آمريكا پيروز مي‌كند.

هارولد براون وزير دفاع وقت آمريكا در مورد دلايل شكست نظامي آمريكا در طبس گفته بود: «آيت الله خميني (ره) در بالكن مقر سكونت خود حضور يافت و با هر حركت دست او يك هواپيما به زمين افتاد.»

وقتي ملتي اراده كرد كه خدا را اطاعت كند و وقتي ملتي اراده كرد به قرآن عمل كند، با هر حركت دست ولي خدا اتفاقاتي مي‌افتد كه وزير دفاع وقت آمريكا نيز به آن اشاره داشت.

نمي‌دانم چرا دشمن اين را درك مي‌كند اما برخي از دوستان هنوز در حقانيت راه مردم و رهبري نظام ترديد دارند. ما بايد يقين كنيم كه اگر راه خدا را مي‌رويم خدا با ماست حتي نزديك‌تر از رگ گردن!

سياست روز: «توطئه‌اي در حال شکل‌گيري است»

«توطئه‌اي در حال شکل‌گيري است» عنوان سرمقاله امروز روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي خوانيد:

اعلام برگزاري نشست دوم ايران و ۱+۵ در بغداد، نشان داد که عراق يکي از هم‌پيمانان استراتژيک جمهوري اسلامي ايران است.

رهبر معظم انقلاب نيز در ديدار نخست وزيرعراق اقتدار روزافزون اين کشور در دنياي عرب و منطقه را مايه خرسندي فراوان جمهوري اسلامي ايران دانستند.

هنگامي که جمهوري اسلامي ايران اعلام کرد که بغداد نيز به عنوان يک گزينه ديگر براي برگزاري گفت‌وگوهاي ۱+۵ مطرح است، نخستين کشوري که نسبت به اين نظر واکنش نشان داد، ترکيه بود.

هر چند از ابتدا مکان احتمالي برگزاري مذاکرات استانبول مطرح شده بود و مقامات ترکيه اين احتمال را قطعي مي‌دانستند، اما طرح موضوع بغداد به عنوان گزينه دوم خشم آنکارا را برانگيخت.

هر چند در آخر، دور اول مذاکرات در استانبول برگزار شد، اما مقامات ترکيه توقع داشتند که دور دوم نيز دراستانبول برگزار شود.

سياست ايران براي طرح گزينه بغداد، براي برگزاري دور دوم گفت‌وگوها، باعث شد تا تحرکات ديپلماتيک کشور رقيب و همسايه افزايش يابد. اين افزايش تحرکات ترکيه از سفر بارزاني به ترکيه آغاز شد.

در حال حاضر کردستان عراق به عنوان اقليم کردستان عراق به رياست مسعود بارزاني اداره مي‌شود. نقش تفرقه‌افکنانه ترکيه در عراق بسيار مشهود و اظهر من الشمس است.

پيش از سفر نوري مالکي نخست‌وزير عراق به ايران، اردوغان پس از ديدار با بارزاني، مالکي رامتهم به ايجاد درگيري‌هاي قومي و طايقه‌اي کرد وگفت: «مالکي باتلاش براي به دست گرفتن قدرت در عراق تنش‌هاي مذهبي ميان شيعه و سني و کرد را تقويت مي‌کند.».

پرسش‌هايي در اين زمينه مطرح است.

ـ تضعيف دولت قانوني عراق به نفع کيست.

ـ آيا مالکي با ايجاد اختلافات مذهبي مي‌خواهد تيشه به ريشه دولت خود بزند؟

پاسخ اين پرسش‌ها بسيار روشن است. تضعيف دولت مالکي و روي کار آمدن دولتي سرسپرده به نفع کشورهايي است که مي‌خواهند، عراق باثبات و امنيت وجود نداشته باشد. دولتي دست‌نشانده که به سوي ايران هم گرايشي نداشته باشد و حتي جسته گريخته، مواضعي نيز عليه جمهوري اسلامي ايران اتخاذ کند.

اين دولت مطلوبي است که برخي کشورهاي منطقه از جمله عربستان، قطر و ترکيه و البته آمريکا خواستار آن هستند.

پرسش دوم نيز پاسخش روشن است، هيچ دولتي توسط خودش در کشور تفرقه‌ ايجاد نمي‌کند، مگر آن که اهداف خاصي داشته باشد و دستورات خارج را پياده کند، که البته اين اتهام از دولت نوري مالکي ساقط است.

اما عراق مقتدر باثبات وامن براي بسياري از کشورهاي همسايه و منطقه دردآور است.

گرايش بغداد به ايران که مي‌توان به آن پيمان استراتژيک اطلاق کرد، دفاع بغداد از بشار اسد و حتي حزب‌الله لبنان و مقاومت از مهمترين نکته‌هايي است که باعث شده کشوري مانند ترکيه ساز مخالف سر دهد و با مواضعي که عليه عراق اتخاذ کرده است، باعث تيرگي روابط دو کشور شود.

دعوت بارزاني به آنکارا نيز در همين راستا انجام شده است. ترکيه سعي بسيار دارد تا اقليم کردستان عراق را رودر روي دولت مرکزي قرار دهد. مقامات اقليم کردستان عراق بايد نسبت به اين توطئه و فتنه هوشيار باشند. اگر آقاي بارزاني روياي رياست کردستان بزرگ را با حمايت ترکيه و آمريکا در سر مي‌پروراند، خيال باطلي است.

عراق يکپارچه و منسجم، تضمين کننده وجود افرادي چون بارزاني در عالم سياست است. اگر چنين اتفاقي بيفتد، نخستين کساني که از صحنه حذف مي‌شوند، اشخاصي همچون آقاي بارزاني هستند.

دل خوش کردن به وعده‌هاي کشورهايي که هيچ اعتمادي به آنها نيست، يک ريسک بزرگ سياسي است که به خودکشي خواهد انجاميد.

بهترين گزينه براي مقامات اقليم کردستان عراق، يکپارچه ماندن در اين سرزمين کهن است.

به اين جمله رهبر معظم انقلاب توجه داشته باشيد که، «اقتدار روزافزون عراق دشمناني دارد. اکنون دشمنان عراق دست به کار شده‌اند. تحولات منطقه آنقدر حساس و گسترده است که، اگر توطئه‌اي که هم‌اکنون در حال برنامه‌ريزي است، اتفاق بيفتد، تاثير منفي بر خيزش‌هاي اسلامي خواهد گذاشت.»

تهران امروز: «دلايل اهميت سفر مالكي»

«دلايل اهميت سفر مالكي» يادداشت روز تهران امروز به قلم جعفر حق‌پناه كارشناس مسائل عراق است كه در آن مي خوانيد:

سفر نوري المالكي نخست‌وزير عراق به تهران را مي‌توان در چند سطح مورد توجه قرار داد كه اهميت اين سفر در مقطع و شرايط فعلي را بازگو مي‌كند. سطح اول به تحولات و ساختار سياسي عراق يعني وضعيت سياسي و امنيتي عراق باز مي‌گردد.

اين سفر اولين سفر بعد از نهايي شدن خروج نيروهاي آمريكايي از عراق و تحويل كامل امنيت اين كشور به نيروهاي عراقي صورت گرفت.

پيش‌بيني مي‌شد بعد از خروج نيروهاي آمريكايي از عراق اوضاع شكننده‌اي در اين كشور حاكم شده و دولت مالكي دچار بحران شود. از همين رو روابط بغداد و تهران بسيار تعيين كننده است.

ارتقاي روابط دو كشور باعث مي‌شود امنيت فعلي عراق تقويت و به ثبات بيشتر برسد. به عبارت ديگر آزموني پيش روي دولت مالكي گذاشته شد كه در اين وضعيت نيازمند همكاري تهران است.

نكته دوم به آرايش سياسي عراق باز مي‌گردد. طي ماه‌هاي اخير دسته‌بندي و توازن قواي جديدي بين سه طيف اصلي عراق يعني شيعيان، ‌اعراب سني مذهب و نيز كردها ايجاد شده است. چنانچه شاهد موج اعتراض اعراب سني مذهب و همراهي كردها عليه دولت نوري مالكي هستيم.

به ويژه اينكه شاهد مخالفت اعراب اهل سنت با اعمال قانون در پرونده طارق الهاشمي مواجه هستيم.طبيعتا اين موضوع به شكنندگي اوضاع مي‌انجامد كه طي روزهاي اخير نمونه آن در ترورها و كشته شدن تعداد زيادي از مردم بغداد، ‌موصل و كروك مشاهده شد.

در اين وضعيت براي برقراري موازنه و ايجاد ثبات در عراق نگاه به سمت ايران است تا بتواند توسط نفوذ سنتي خود در شيعيان و كردهاي عراق ثبات را براي دولت مالكي برگرداند.

سومين عامل اهميت سفر مالكي به تهران متوجه تحولات منطقه‌اي و نقش عراق در اين تحولات است.

عراق در مسير تحولات سوريه واقع شده است؛ مسيري كه تركيه و عراق در سمت حمايت از مخالفين حكومت دمشق و ايران در نقش حامي رژيم بشار اسد نقش آفريني دارند. طبيعتا روابط اين دو كشور يعني تركيه و عربستان به عنوان همسايه‌هاي عراق در عملكرد دولت مالكي تاثيرگذار است.

اتفاق ديگري كه در خصوص عراق افتاد اين است كه اعراب اهل سنت و كردهاي عراق از مخالفين اسد حمايت و با تركيه و عربستان همسويي و با فشارهاي آنكارا و رياض عليه بغداد همراهي دارند.

در اين وضعيت حمايت‌هاي ايران اهميت و نقش آفريني ويژه‌اي پيدا مي‌كند. چرا كه ايران مي‌تواند با كمك به دولت مركزي عراق براي برقراري ثبات، مقداري از فشارهاي داخلي عليه دولت مالكي را كم و باعث مي‌شود عراق بتواند مقابل دو همسايه خود يعني تركيه و عربستان موازنه برقرار كند.

همچنين بايد توجه داشت كه همزمان با سفر نخست‌وزير عراق به تهران اتفاق ديگري نيز افتاد كه سفر مسعود بارزاني به تركيه بود.

رييس منطقه خودمختار كردستان عراق همكاري جديدي را با دولت اردوغان آغاز و به نحوي فشار بر دولت مالكي را بيشتر كرده است.

اين سفر با اظهارات اردوغان همراه شد كه مالكي را متهم كرد عامل تشديد نزاع در عراق است. طبيعتا در خصوص سفر نخست‌وزير عراق به تهران مسائل دو جانبه نيز در جاي خود اهميت دارد كه همواره در دستور كار سفر مقامات دو كشور است.

ابتكار: «خليج فارس يک وعده انتخاباتي نيست»

«خليج فارس يک وعده انتخاباتي نيست» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:

بر اساس يک سند سري سفارت بريتانيا، يکي از اولويت‌هاي صدام حسين در آغاز جنگ تحميلي اين بود که در صورت موافقت حاکم رأس‌الخيمه براي سوخت‌‌رساني به جنگنده‌هاي عراقي، به جزاير سه‌گانه ابوموسي، تنب بزرگ و کوچک حمله کند و سپس براي تحت فشار قرار دادن ايران در مذاکرات احتمالي، از اين برگ برنده به نفع خود بهره گيرد.

اگرچه صدام حسين نتوانست به اين بخش از منويات ذهني جنون‌آميزش جامه عمل بپوشاند اما اين موضوع نشان مي‌دهد که چقدر وضعيت جغرافيايي و استراتژيکي ايران براي همسايگان وسوسه‌کننده است؛ اما هر از چندگاهي کشورهاي کوچک جنوب خليج فارس به بهانه‌اي قصد آن مي‌کنند تا با اقدامي مشابه آنچه که صدام حسين به تحقق آن مي‌انديشيد، ولي‌نعمتان خود در دوران استعمار را به کمک بطلبند تا بخشي از اين خاک وسوسه برانگيز را از آن خود کنند.

حملات هرچندگاه يکبار آنان به مفهوم مشخص و روشني تحت عنوان «خليج فارس» خود نشانه‌اي از اين راهبرد است که البته با تحريکات قدرت‌هاي بزرگ همراه است.

نگاهي به تاريخ مشخص مي‌کند که سن کشور امارات، دو روز کمتر از شروع دوره جديد حيات جزاير سه‌گانه است؛ دوره‌اي که شيخ ‌رأس‌الخيمه و نماينده دولت انگليس بر حاکميت ايران بر اين سه پاره جدامانده از وطن، اعتراف کردند.

با وجود همه شواهد مستند و دلايل متقن، گهگاه و به مناسبت‌هاي مختلفي که بعضاً با مسائل سياسي ديگر مرتبط است، بر آتش اين موضوع دميده مي‌شود تا شايد شعله‌اي از آن برخيزد و اين منطقه مهم جهان همواره با ناامني مواجه باشد و بهانه‌اي براي حضور قدرت‌هاي بزرگ در آن فراهم شود.

تا اينجاي ماجرا، اين اتفاق در بسياري از مناطق جهان نيز مي‌افتد و مناقشات مرزي در ميان برخي کشورها امري عادي است اما آنچه که در اينجا خود را بيشتر نشان مي‌دهد تفاوت موضوع «خليج فارس و جزاير آن» با مناقشات ارضي و جغرافيايي است.

اکنون خيلج فارس بيش از آنکه آبراهي استراتژيک در جنوب کشور باشد به مفهومي فرهنگي و تاريخي بدل شده‌است؛ در اين ميان بدون آنکه ساز و کاري دولتي و حکومتي، مردم را در اين رابطه همداستان کند، وجود اين مفاهيم در ناخودآگاه فرهنگي و تاريخي ايرانيان است که سبب شکل‌گيري حرکت‌هاي خودجوش مردمي در حمايت از اين مفاهيم مي‌شود و آن را از موضوعي ميان دولتمردان دو کشور به اتفاقي ملي در ميان مردم يک کشور تبديل مي‌کند.

حرکت‌هاي پرشور جوانان ايراني در فضاي مجازي پيرامون «خليج فارس» براي همه کاربران اين دنياي گسترده، امري آشناست.

اما آنچه که در اين ميان جلب توجه مي‌کند، اين است که تحرکات دولتمردان دراين‌باره بيشتر مقطعي و واکنشي است وتنها با آغاز تهديدات کشورهاي ديگر است که موج حمايت از اين موضوع بالا مي‌گيرد و کمي پس از عقب‌نشيني متجاوزان به اين مفاهيم ملي و تاريخي، نيز فروکش مي‌کند.

در بسياري از مواقع، حتي هيجانات ملي و داخلي است که مسئولان را وادار به واکنش مي‌کند؛ در جنجال‌ اخير اماراتي‌ها پيرامون سفر رئيس‌جمهور به ابوموسي، وزارت خارجه آخرين مرجعي بود که دراين‌باره اظهارنظر کرد.

گويي قاعده بر اين است که اگر در موارد اين‌چنيني، صداي مردم بلند شد آن وقت بايد به فکر افتاد. حال آنکه وزارت خارجه و ساير ارگان‌هايي که با مکانيسم انتخابات از دل خواسته‌هاي مردمي بيرون مي‌آيند، موظف به حفظ ميراث‌هاي معنوي و تاريخي مردم ايران‌زمين هستند.

به برخي از اخبار اين روزها توجه کنيد: «ابوموسي منطقه نمونه گردشگري اعلام شد»، «همه امکانات براي جشنواره بين‌المللي خليج فارس در ابوموسي به کار گرفته مي‌شود»، «جلسه شوراي عالي استان‌ها در ابوموسي»، «طرح نمايندگان براي تشکيل استان خليج فارس» و...

اين همه خبر که به صورت ناگهاني اعلام مي‌شود حتي اگر پيگيري هم شود -کمااينکه بسياري از اين‌خبرها وعده‌هايي است که به زودي با فروکش کردن امواج رسانه‌اي به فراموشي سپرده مي‌شود- تنها هيجاني مقطعي به نظر مي‌رسد تا رويکردي دنباله‌دار.

به نظر مي‌رسد اگرچه موضوعي مانند خليج فارس در ذهن و زبان مردم ايران به عنوان يک مفهوم ملي نهادينه شده و با هر تهديدي، گويي خانه‌اي در ايران تهديد مي‌شود اما اين موضوع چنانکه بايد و شايد، در ميان دولتمردان و دستگاه‌هاي دولتي هنوز اتفاق نيفتاده‌‌است، بلکه گاه در کنار وعده احداث راه، مدرسه، پارک و...، در شمار وعده‌هاي انتخاباتي نيز قرار مي‌گيرد حتي اگر در زمان انتخابات مطرح نشود!

موضوعي مانند خليج فارس هيچ‌گاه نمي‌تواند و نبايد به منبع خريد و کسب محبوبيت براي افراد و مسئولان بدل شود بلکه برعکس بايد جايي براي خرج کردن آبرو و اعتبار باشد.

نکته آخر اينکه، خليج فارس نه‌تنها نبايد در معرض نگاه نامحرمان خارجي باشد بلکه حتي نگاه سودجويانه داخلي نيز نبايد به آن دوخته شود. خليج فارس مانند مناطق جنگي جنوب و غرب و مفاهيمي نظير دفاع و شهادت، در هيچ وعده انتخاباتي نمي‌گنجد.

آفرينش: «تنوع قدرت طلبان و آينده سياسي مصر»

«تنوع قدرت طلبان و آينده سياسي مصر» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:

هرچند که تونس مبدأ حرکت هاي ضد ديکتاتوري بود، اما به سبب اهميت و نقشي که مصر در بين کشورهاي عربي دارد، حرکت و انقلاب مردم آن به عنوان الگويي براي ديگر کشورها مطرح شد. ساختار انقلاب مصر با انقلاب هاي کلاسيک متفاوت بود.

در انقلاب هاي کلاسيک مردم تحت رهبري يک کاريزما و يا يک حزب واحد قرار مي گرفتند و بر اساس خواسته هاي آنها حرکت مي کردند اما درمدل انقلاب مصر فقدان يک شخصيت کاريزما يا حزب مشخص را مشاهده کرديم که نقطه مرکزي اين حرکت مردم بودند.

به طوري که احزاب و تشکل هاي مختلف پشت سر تظاهرات مردمي حرکت کردند و بعد از وقوع تحولي بزرگ به جذب مردم و منتصب کردن حرکت کنوني به نام خود بودند.

اما به سبب عدم سازماندهي و فقدان يک رهبريت واحد اين خيل عظيم حرکت مردم با تقسيم بندي در قالب احزاب مختلف همانند اخوان المسلمين، الوسط، جنبش 20 آوريل، عدل و سوسيال دمکرات، هيمنه خود را از دست داد. در نهايت اين نظاميان بودند که به سبب داشتن قدرت و انسجام بر اوضاع مسلط شدند.

درمقابل قدرت نظاميان، اين احزاب اسلام گرا همچون اخوان و سلفي ها هستند که از حمايت قابل توجه مردمي برخوردارند لذا تقابل قدرت در مصر بين نظاميان و گروه‌هاي اسلامي شکل گرفته است.

اخوان المسلمين يکي از احزاب و تشکل هايي است که از قدرت و تشکيلات حزبي نسبتاً قوي برخوردار است و توانسته است با ائتلاف با حزب سلفي النور، رياست و اکثريت پارلمان مصر را به خود اختصاص دهد.

اما اين چينش قدرت به هيچ وجه مورد نظر غرب به ويژه آمريکا نيست. اين امر جداي از تبعات داخلي، تاثيرات فرا منطقه اي نيز خواهد داشت.

چون از ديرباز سياست هاي کشور مصر به الگويي براي افکار عمومي ديگر اعراب منطقه تلقي شده است اما انقلاب کنوني مصر و تحقق روند دموکراسي درآن با مشکلاتي رو به رو است که به نظر نمي رسد به زودي و به راحتي برطرف گردد.

1-همانطور که گفته شد انقلاب مصر از مدعيان فراواني در سهم خواهي از قدرت برخوردار است. از احزاب و گروهاي ليبرال تا افراط گرايان همگي قصد دارند تا تفکر و خواسته هاي خود را در شکل دهي قدرت به منصه ظهور برسانند.

2- تسلط نظاميان بر هرم قدرت در مصر نزديک به نيم قرن سابقه دارد و با بدنه سياسي اين کشورعجين شده است. ضمن اينکه نظاميان از سوي کشورهاي خارجي همچون آمريکا حمايت مي شوند. فقط کشور آمريکا سالانه يک ميليارد دلار کمک بلاعوض و نظامي به اين کشور مي کند.

3- کشورهاي غربي تا آنجا که بتوانند تلاش مي کنند تا غير نظاميان به عرصه هاي حکومت راه نيابند اما از سوي ديگر حضور تشکيلات قدرتمندي همچون اخوان المسلمين با پايگاه اجتماعي عميق يک تناقض و تقابل را در عرصه سياسي مصربه وجود خواهد آورد که باعث کند شدن روند دموکراتيزه شدن مصر خواهد شد.

4- اسرائيل مسئله بسيار مهم ديگري است که در شکل گيري قدرت سياسي در مصر نقش به سزايي دارد. نوع روابط آينده دولت حاکم بر مصر با تلاويو و برخورد با قضايايي همچون کمپ ديويد، براي هردو طرف بسيار حياتي است. کوچکترين عکس العمل مصر به مواضع اسرائيل به سبب نقش رهبريت تاريخي مصر درجهان عرب، به منزله قرار گرفتن دوباره اعراب و اسرائيل در مقابل يکديگر خواهد شد.

اما آنچه از مواضع گروه هاي اسلام گرا برداشت مي شود، اين است که انگيزه اي براي اتخاذ مواضع ضد صهيونيستي ندارند. به عنوان مثال اخوان المسلمين ديگر آن روحيه عمل گرايانه خود را ندارد و يا رهبران آنها گرايش به چنين رويکردي را درحال حاضر به صلاح نمي بينند.

نمونه اين مدعا را مي توان در سکوت اخوان در اعتراضات اوليه مردم در ميدان التحرير و يا همراهي با شوراي نظامي در اداره قدرت دانست. به هرحال آنچه براي آينده انقلاب مصر متصور است اين که اسلام گرايان قطعاً به مناسک قدرت خواهند رسيد اما درمورد سياست هاي آنها بايد منتظر تحولات آتي و انتخابات رياست جمهوري در اين کشور ماند.

خراسان: «آيا اين ظلم نيست؟»

«آيا اين ظلم نيست؟» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي خوانيد:

گرچه هيچ بيان و قلمي توان وصف و اداي حق حتي يکي از شايستگي ها و فضائل حضرت فاطمه زهرا(س) را ندارد تا آن جا که شخصيت وارسته و فقيه دانشمندي چون آيت ا...جوادي آملي در کلامي با اين مضمون مي فرمايد: حتي ائمه وقتي به فاطمه زهرا(س) مي رسند، و مي خواهند از او بگويند و در وصفش سخن کنند حريم مي گيرند و حرمتي خاص براي مادرشان قائل مي شوند.

اما به مصداق «آب دريا را اگر نتوان کشيد/ هم به قدر تشنگي بايد چشيد» مي توانيم بيان و قلم را به وصف فاطمه(س) متبرک کنيم و بنويسيم که گرچه حضرتش عمر اين دنيايي کوتاهي را تجربه کردند، اما اساسا خلقتش را خدايش به گونه اي در عالم هستي تقدير فرمود که «بهانه آفرينش» و «منصوره دو عالم» باشد و مقام و منزلتش در عرش و عالم لاهوت و در پيشگاه خالق ملک و ملکوت و ناسوت بدان مرتبه باشد که در شان و مقام مرتبت حضرتش، آفريدگارش «سوره» نازل کند و وجود بي همتا و يگانه حضرت حق، خود، فاطمه اش را «کوثر» نامبردار فرمايد و به پيامبرش مبارک ترين نويدها و مژده ها را دهد که به حبيبش «خير کثير» عطا فرموده است و به شکرانه اين عطيه بي مثال الهي، پيامبر شکرگزار باشد و نماز به جاي آورد و قرباني کند.

حضرت زهراي اطهر نه تنها مبارک مولود دامن محمدمصطفي(ص) و خديجه کبري آن هم پس از روزه داري پيامبر به فرمان الهي و افطارش به مائده آسماني است بلکه او «باطن» عالم وجود است.

حضرتش، هم زاده خانه وحي و مهبط جبرئيل امين است هم به تصريح نوراني پدر بزرگوارش که اکرم و اعظم و خاتم پيامبران الهي است شان «ام ابيها» براي رسول ا... دارد.

صديقه طاهره همو است که پيامبر عظيم الشان فرمود: «فاطمه پاره تن من است و ... هر که او را بيازارد مرا آزرده است» و کيست که نداند رنج و آزار و اذيت حبيب خدا، آزار خداست.

حضرت بتول اين دردانه رسول کفو و همسر علي(ع) اولين ايمان آورنده و اقتدا کننده به پيامبر و جانشين و وصي بر حق پيامبر است که ولايت و امامتش را حضرت رسول به فرمان الهي در غديرخم مهر کرده است.

دخت پيامبر بنده خاص و خالص خداوند است که بندگي خدا و اطاعت از حضرتش را چندان به غايت رساند و آن چنان غرق در شناخت و عرفان و بندگي خدايش بود که جبرئيل بر پيامبر نازل مي شود و عرضه مي دارد که به فاطمه ام بگو از من چه مي خواهد تا اجابتش کنم؟

خدايا فاطمه را چه مقامي بخشيدي و چه منزلتي عطا فرمودي که اين چنين عزيزش مي داري؟

و خدايا! فاطمه چگونه بندگي خالص و اطاعت محض کرد و عارف به حق آفريدگارش شد که پاسخي چنان به جبرئيل داد که بزرگان حتي از فهم و درک آن عاجزند!

چه مبارک وجودي است وجود صديقه طاهره که «زادش» در خانه وحي، همسرش وصي پيامبر و امام بر حق، فرزندانش حسنين و زينبين و ائمه معصومين عليهم السلام اند.

شأنش «کوثر» آن سوره قرآن، قدرش چون «ليلةالقدر»، همه ذکر و گفتش ثناي حق، زندگي اش همه الگو و اسوه خلق.

ظهور و تجلي نور فاطمه زهرا(س) براي جمع عالم و آدم و لاهوتيان و ناسوتيان و ملکوتيان چه مبارک بود که زاد تمامي ائمه عليهم السلام که واسطه فيض مدام الهي هستند از وجود آسماني و عرشي تجلي کرد.

تنها خدا و حبيبش رسول خاتم و ولي اش علي مرتضي مي دانند و خبر دارند از گوهر آسماني وجود فاطمه که يکي از مقام و مرتبت هاي او «فطم» است و بريدن و رهانيدن محبان و شيعيانش از آتش.

کتاب وجود فاطمه و ارزش و جلالت فاطمه را رسول ا... مي دانستند که هرگاه پاره تنش بر او وارد مي شد، تمام قد به احترامش قيام مي فرمود و به سويش روانه مي شد و به مشايعتش مي رفت، خدايا اين چه مقامي است که براي فاطمه ات تقدير فرمودي که حبيبت به مشايعت او چنين مشتاق باشد.

خدايا فاطمه ات را مرتبت تا به کجا رساندي که حبيبت آن سرور و اشرف و اکرم و اعظم انبيا از او عطر بهشت استشمام کند و بر دست هايش بوسه زند.

اما خدايا! زهراي مرضيه ات را چقدر غريب کردند و بر او چقدر ظلم بي حد روا داشتند که چند ده روز بيشتر پس از رحلت جانگداز حبيبت، دنيا لياقت حضور فاطمه ات را نيافت، بي مقداران حقيقت سوز بر در خانه اش کوفتند و بر آن «در» همان دري که فرشتگان براي عبور از آن اذن دخول مي گرفتند آتش افکندند و آن در را بر پهلوي مبارکش که حرم و حريم حسنين و زينبين بود کوفتند تا خون محسنش بريزد و پس آن گاه زهرايت نيز به حبيبت بپيوندد، تا فاطمه ات را از آن پس در نزد بارگاه کبريائيت حاضر و ناظر و شفيع محشرت گرداني.

اما گويي غربت حضرت زهراي بتول نه فقط در «آن روزها» خلاصه شده است که امروز نيز هنوز آن در عالم وجود در ميان بسياري از ما به غربت و مظلوميتي ديگر دچار است، اگر کمي به گفتار و کردار خود بنگريم خواهيم ديد با مشي و مرام آن دردانه عالم وجود چقدر فاصله داريم!

و آيا اين ظلمي بزرگ نيست که کيمياي بي همتا و الگوي بي همانند و نجم فروزاني چون زهراي اطهر داشته باشيم و حتي در يکي از صفات و فضائل حضرتش به او شبيه نباشيم و ذره اي از کهکشان وجود او را در وجود خود نيابيم؟

جهان صنعت: «وزارت مسکن مهر یا راه و شهرسازی»

«وزارت مسکن مهر یا راه و شهرسازی» عنوان يادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم محمدحسین مهرزاد است كه در آن مي خوانيد:

وزارت راه و شهرسازی از همان ابتدای تولدش علی نیکزاد را به عنوان وزیر بالای سر خود دید، از همان روزها هم بسیاری از کارشناسان هشدار دادند که مبادا وزارت راه و شهرسازی تبدیل به محلی شود با بیشترین تمرکز روی مسکن و غفلت از حوزه‌های مختلف راه.

این هشدار اگرچه در آغاز کمی بدبینانه بود اما هرچه زمان گذشت این واقعیت بیشتر عیان شد که وزیر راه و شهرسازی به حوزه‌های مختلف ریلی، دریایی و هوایی کمترین توجه را داشته است.

از سوی دیگر با ابقای یکی از معاونان به سمت نماینده تام‌الاختیار وزیر در هدفمندی یارانه‌ها، نیکزاد از این حوزه هم رفع مسوولیت کرده است تا با خیالی آسوده به بازدیدهای اتفاقی و برنامه‌ریزی شده از مسکن مهر بپردازد.بد نیست علی نیکزاد کمی به حوزه‌های مختلف از جمله وضعیت بنادر رسیدگی کند.

دو اتفاق مهمی که طی روزهای گذشته رخ داد آنقدر بزرگ بوده است که وزیر از مدیران ارشد سازمان بنادر و دریانوردی توضیح بخواهد.

شائبه امضای قرارداد 30 ساله 307 میلیون دلاری در بندر امام خمینی (ره) با شرکتی که وجود خارجی ندارد و انتشار اسنادی که نشان داد مزایده بندر شهید رجایی به نفع کدام شرکت هدایت می‌شود زلزله‌های سهمگینی بود که فعالان بندری هنوز هم آن را باور نکرده‌اند.

براساس اسناد موجود، مدیرعامل و نماینده شرکتی که برنده مزایده ترمینال دوم بندر شهید رجایی شده است همراه با مسوولان سازمان بنادر در جلسه‌ای پیرامون همین محور با حضور مقامات ارشد دولت پیش از انتشار فراخوان مزایده حضور داشته است.

چگونه است که برنده مزایده پیش از فراخوان در جلسه «فعال‌سازی ترمینال کانتینری شماره دو بندر شهید رجایی» شرکت می‌کند؟طبق فراخوان مزایده معروف بندری، شرکت‌ها نباید به سازمان بنادر و دریانوردی بدهی داشته باشند که با این بند صحیح قانونی چند شرکت از دور مزایده حذف شدند اما شرکتی که براساس آرشیو روزنامه رسمی تا تاریخ 3/11/90 حدود 68 میلیارد تومان بدهی دارد به یکباره کامش از برنده شدن مزایده‌ای با این درجه از اهمیت شیرین می‌شود.

آقای نیکزاد آیا وقت آن نرسیده تا در کنار مسایل مسکن مهر که الحق بسیار هم مهم هستند اندکی نیز به سایر حوزه‌های زیر نظر خود توجه کنید؟ شرایط در ماه‌های گذشته به گونه‌ای پیش رفته است که گویی برخی معاونت‌های وزارت راه و شهرسازی به صورت جزیره‌ای اداره می‌شوند و اصلا وزیر راه از اتفاقات پیرامونی آنها اطلاع ندارد.

و سوال آخر اینکه کدام اتفاق بدتری برای بزرگ‌ترین و مهم‌ترین بندر ایران باید رخ دهد تا حساسیت وزیر را برانگیزد؟

دنياي اقتصاد: «الگویي براي رشد و تولید ملی»

«الگویي براي رشد و تولید ملی» سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم فریدون وردی‌نژاد سفیر سابق ایران در چین و مشاور اتاق بازرگانی وصنایع ومعادن تهران است كه در آن مي خوانيد:

در دنیای امروز کانون‌های قدرت و ثروت متعددی وجوددارند که درتعامل و رقابت با یکدیگر هستند. حضور در رخدادهای جهانی وگریز از حاشیه نشینی ایجاب می‌كند که همه کشورها از جمله ایران، با عبور از تنگناها و ...

... با تکیه بر دیپلماسی اقتصادی کارآمد، تلاش‌های سیاسی و اقتصادی موثری برای پیشبرد اهداف خود داشته باشند.

شاید امروزه به دلیل روند تحریم‌های خارجی، جذب مدیریت، تجربه و سرمایه‌های خارجی، انتقال تکنولوژی، صدور خدمات وگسترش تجارت با همسایگان از اولویت بالایی در مناسبات سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی برخوردار باشد اما توجه به این نکته اساسی خالی از فایده نیست که به‌رغم فشارهای سیاسی و تحریم‌های تحمیلی، مزیت‌های جمهوری اسلامی در بخش انرژی، نفت و گاز وترانزیت سرزمینی، برای بسیاری از کشورها و صاحبان سرمایه، بازرگانان وصاحبان بنگاه‌های اقتصادی وسوسه‌انگیز است.

الگوی ژئواکونومیک جهان و وجود سه بلوک اقتصادی در حاشیه اقیانوس آرام و آسیا، قاره آمریکا و اروپا نشان می‌دهدکه هر سه بلوک اقتصادی از نظر «انرژی وسوخت» نیازمند خاورمیانه و خلیج فارس و از جمله ایران هستند.

آنچه مسلم می‌نماید این است که کانون‌های اقتصادی و بنگاه‌های تجاری جهان ناچار به تعامل با کشورهای صاحب انرژی و کانون‌های قدرتمند خاورمیانه هستند تا از مزیت‌های اقتصادی و تجاری آنها بهره‌گیری كنند.

ایران، در این میان باید تلاش كند که با تکیه بر مزیت‌های اقتصادی خود، دسترسی به بازارهای منطقه‌ای و فرصت‌های تجاری، تقویت اقتصاد ملی را همپای با جذب فناوری و سرمایه‌های خارجی در کانون توجه قرار دهد.

از آنجا که اقتصاد ملی از دو مسیر تجارت و تولید با اقتصاد جهانی مرتبط می‌شود، بر دولت و بنگاه‌های جویای کسب‌وکار فرض است که قوانین و مقررات ضروری برای ایجاد تسهیلات بیشتر در این مسیر را سرلوحه کار خود قرار دهند تا با هدف تقویت تولید ملی، با اقتصاد جهانی تعامل سازنده‌ای داشته باشند.

در اين راه، ایجاد یک ساختار اعتمادآفرین در بنیان‌های سیاست خارجی که در برگیرنده منافع پایه‌ای کشور باشد، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

اما پرسش اصلی این است که توسعه ایران و تقویت کار و سرمایه ایرانی درراستای شعار سال تولید ملی چگونه و با چه ویژگی‌هایی باید دنبال شود؟ آیا ایران قادر است از تجربیات، دستاوردها و آموزه‌های سایر ملل جهان درس‌های ارزشمندی بیاموزد یا خیر؟

بدیهی است در هر کشوری «راه توسعه» ورسیدن به «آرزوهای ملی» با عبور از تنگناهای فراوان و توجه به بسترها، ارزش‌ها و داشته‌های بومی و ملی ممکن و مقدور است.

براین اساس شاید نتوان گفت که الگوی سایر کشورها در مدار توسعه ایران قابل پیاده‌سازی یا کپی‌برداری است، اما بهره‌گیری از تجربه‌های آن کشورها، مرور اشتباهات و انحرافات آنها و نگرش جامع برداشت‌ها و مقدورات و شیوه‌های موفقیت سایر ملت‌ها می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای برای مسیر توسعه پرفراز و نشیب ایران باشد.

بر همین اساس، مطالعه اجمالی روند «رشد اقتصادی» و دستاوردهای سه دهه گذشته جمهوری خلق چین می‌تواند «تجربه‌ای آزمون شده» برای تخفیف خطاهای احتمالی و وسیله‌ای برای عبور از تهدیدها تلقی شود.

پس از انقلاب 1949 در چین و حاکمیت کمونیست‌ها بر این کشور و با عبور از سال‌های نخستین انقلاب، همواره دو جناح قدرت در حزب کمونیست چین ظرفیت‌های ملی را به صورت مشارکتی اداره کرده و در کادر رهبری این کشور به بحث‌های جدی پرداخته‌اند.

در یکی، دو دهه نخست انقلاب، این مباحث تحت تاثیر مائو و یاران او از رنگ و بوی چندانی برخوردار نبود، اما همواره سوالاتی نظیر پرسش‌های زیر در میان نخبگان و کادرهای حزبی جریان داشت:

- آیا اقتصاد دولتی و گسترش بدنه دولت به نفع مردم چین است؟
- عنصر ناکارآمدی در بدنه دولت را چه باید کرد؟
- چرا بهره‌وری در اقتصاد چین پايین است؟
- چگونه باید فناوری سنتی و فرسوده چین را با تکنولوژی و مدیریت روزآمد اصلاح کرد؟
- مدیریت، سرمایه، اطلاعات و توانایی‌های چینی‌های ماوراي بحار و سایر ملت‌ها را چگونه می‌توان به کشور چین متصل كرد؟

ماجرا از دهه 80 و با قدرت گیری بیشتر جناح عملگرا و اصلاح گر وارد مدار جدیدی شد و تفکر عمل گرایانه شعار و گفتمان غالب جامعه شد. این شعارها عبارت بودند از:
1- ساختن چین بزرگ، مرفه و پیشرو وظیفه ای همگانی است.
2- رفاه عمومی و توسعه وظیفه حزب و دولتمردان است.
3- همه قشرهای اجتماعی با رهبریت حزب باید در سیاست درهای باز تولید ملی مشارکت كنند.
4- دوستی با سایر کشورها و حل و فصل مسائل با همسایگان سرلوحه حرکت ملی خواهد بود.
5- عقلانیت جمعی و استفاده از همه توان‌ها در تصمیم‌سازی برای همگانی کردن فرهنگ توسعه ضروری است.
6- تولید انبوه با حداقل هزینه و قیمت ارزان و تصرف بازارهای گوناگون منطقه‌ای هدف بخش‌های تولیدی و تجاری خواهد بود.

چین در سه دهه گذشته، با بهره‌گیری مناسب از فضای بین‌المللی و رقابت ابرقدرت‌های آن دوران، امکانات منطقه‌ای را در اختیار اقتصاد فرسوده خود قرار داد و با استفاده از کاتالیزوری مناسب به نام «چینی‌های ماوراي بحار»، استراتژی توسعه اقتصادی و ارتقاي موقعیت بین‌المللی خود را پی گرفت.

بنابراین، روشن است که برگزیدن سیاست‌های هدفمند و برنامه‌ریزی شده درحوزه‌های علوم، فناوری، تحقیقات و تجارت، شرایط روبه رشد و پیشرفت چین را فراهم ساخت و نقطه عطفی درگذار چین از «دوران فشار و تحریم» به دوران «انفتاح تجاری و تولیدی» بود.

واقع‌گرایی، خطرپذیری و بی‌باکی و اراده عبور از فشارهای اقتصادی، سه عامل اصلی برای گذار چین از قطعه (79-49) بود که به «دوره اول چین» مشهور است و ژانویه 1979 در تاریخ چین نقطه عطفی تاریخ ساز محسوب می‌شود و قراردادهای همکاری علمی و فنی با تکیه بر توسعه تعاملی، پیوندهای نوینی برای انتقال تجارب علمی جهان به چین فراهم کرد. در این مرحله صدها هزار چینی درقالب تیم‌های آموزشی وکاری و تحصیلی به خارج رفتند و سلسله‌ای از دانشمندان و مدیران و مهندسان نواندیش چینی پدیدار شد.

از نظر اجرایی، در فاصله سال‌های 84 تا 95 میلادی مناطق ویژه اقتصادی و پارک‌های فناوری دنبال و طرح‌های ویژه‌ای به اجرا گذارده شد.

مهم‌ترین برنامه‌هایی که مبتني بر فرهنگ رشد وتوسعه وتکیه بر تولید ملی و کار با چینی‌های مقیم خارج بود را می‌توان در ذيل مشاهده کرد:

1- برنامه مشعل:
یکی از طرح‌های مهم دولت چین برنامه مشعل بود (1998) که در قالب آن چین حدود 50 منطقه توسعه فناوری (High Tech) در مناطق و نواحی ایجاد کرد و با کمک بنگاه‌های تجاری بخش خصوصی دانشگاه‌ها به صنعت متصل شدند و معافیت‌های مالیاتی و وام‌های تسهیلاتی برای شرکت‌های بزرگ و بنگاه‌های متوسط منظور گردید.

2- برنامه 863:
این برنامه شامل اولویت‌های استراتژیک در عرصه اقتصاد بود كه هدایت فناوری اطلاعات، لیزر، فناوری علوم دریایی و فضایی و بیوتکنولوژی و مواد عالی و فناوری خودرو را شامل شد و تسهیلات دولتی و دستاوردهای کشورهای صنعتی برای استفاده شرکت‌های بخش خصوصی چین در این مسیر تسهیل شد.

3- برنامه صاعقه:
این حرکت، «توسعه روستایی» چین از طریق پیشرفت علوم و فناوری تولید کشاورزی را از 1985 به بعد همراه با آموزش عمومی روستاییان و همگانی کردن علوم کشاورزی مکانیزه مورد هدف قرار داد و زمین‌های کشاورزی در قطعات کوچک‌تر به بخش خصوصی واگذار شد.

4- برنامه ملی اشاعه علوم و تکنولوژی:
این برنامه مبتنی بر حمایت از مراکز و شرکت‌های دولتی بود و توسعه علمی و فنی در عرصه‌های تجاری و اقتصادی را دنبال می‌کرد و دستاوردها وتجربیات مدیران آموزش دیده و چینی‌های ماوراي بحار را در اختیار مدیران سنتی شرکت‌های دولتی قرار می‌داد، تا شرکت‌های دولتی کوچک‌تر شده و به بخش خصوصی سپرده شوند. این برنامه از سال 1980 به بعد دنبال شد و تاثیر بسزایی در رشد اقتصادی داشت.

5- برنامه ملی توسعه اولویت‌های تحقیقات بنیادین:
این برنامه از سال 1997 به بعد استراتژی‌های چندوجهی برای توسعه پژوهش و تحقیقات در علوم پایه را هدف قرار داد و به تشویق مادی و معنوی در حوزه‌های اقتصاد، انرژی و بهداشت و عرصه فناوری‌های نو توجه كرد.

6- برنامه تولیدات جدید ملی:
این برنامه همپای با گسترش همکاری‌های چین با جهان خارج، استانداردهای جهانی و مالکیت فکری و ثبت اختراعات و فناوری‌های بالا را در راس برنامه‌ها قرار داد.

با اجرای این برنامه‌ها، در اصل مدل توسعه چین، ترکیبی از عقلانیت و نظم عقلایی و سود محور آن سوی آب‌ها، همراه با ویژگی‌های بومی و چینی منظور شد و در این مسیر، اصلاحات نهادی و قانونی در بخش‌های مختلف دولتی به شکلی وسیع و همه جانبه صورت گرفت.

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که آنچه امروز چین را به «کارخانه دنیا» تبدیل کرده و به توسعه سریع علوم و فناوری و جهانی شدن این اقتصاد انجامیده است، شناخت همه جانبه و دقیق تحولات اقتصادی دنیا و بهره‌گیری مناسب و بهنگام از امکانات ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی است. این تعامل با همکاری مدیریت هوشمند و ساختاریافته حزبی و توانایی‌های مدیریتی، ارتباطاتی، سرمایه‌ای و اطلاعاتی چینی‌های ماوراي بحار حاصل شده است.

پس باید گفت، توان رقابتی چین امروز متکی بر توانايی‌های بسیاری است که از جمله ‌مي‌توان بر توسعه هدفمند ملی و توسعه مراکز تحقیق و توسعه، همسان‌سازی قوانین و مقررات با تحولات عرصه تولید و تجارت، دیپلماسی اقتصادی فعال و استفاده از ظرفیت‌های بخش خصوصی و چینی‌های مقیم خارج و تولید متناسب با نیازهای مشتری اشاره کرد.

این الگو توانسته است رشد اقتصادی چین را تضمین نماید و اژدهای بیدار را در آستانه «توسعه اقتصاد ملی» و پذیرش نقش‌های جدید بین‌المللی قرار دهد. این الگو و راه چین، ارزش دیده شدن را دارد.
آخرین اخبار