روزنامه ایران نوشت:ساعت 4 عصر سمیه آماده بود تا برای جشن عروسی به مهمانی برود. تلفن خانه به صدا درآمد، ایدیکالر تلفن نشان میداد که شماره تلفن متعلق به شوهرش است. تلفن را برداشت و مرد از آن سوی خط گفت: برای کاری به بیرون میروم. سعی میکنم خودم را برای عروسی برسانم، اما ممکن است کارم طول بکشد. شاید هم به عروسی نرسیدم!
ساعت 11 شب زن نگران شده بود. امکان نداشت که شوهرش تا این ساعت وی را منتظر بگذارد. در دلش غوغایی به پا بود. با خانه برادرشوهرش تماس گرفت و به پسر برادرشوهرش گفت: عمویت تا حالا به خانه نیامده و نگرانش هستم. نیم ساعتی نگذشته بود که صدای زنگ، زن را سراسیمه به سمت تلفن کشاند. شماره موبایل شوهرش بود با عجله گوشی را برداشت، ناصر بود که از آن سوی گوشی ناله میکرد. او بریدهبریده حرف میزد و کمک خواست و با ناراحتی گفت: چند نفری من را به بیابان بردند و کتکم زدهاند. اگر به دادم نرسید میمیرم خون زیادی از من رفته است. مرد نالهکنان تأکید کرد: در منطقه نمین هستم، اما نمیدانم کجای نمینم. زن بلافاصله به همراه پسر برادرشوهرش برای پیدا کردن وی به نمین رفت و به شوهرش گفت با موبایل وی تماس بگیرد.
ساعت 1:30 دقیقه بامداد زن همه جا را گشته بود نمیدانست کدام منطقه را بگردد. همه جا تاریک بود و هیچ ردی از شوهرش نبود. دوباره همسرش با وی تماس گرفت و نالهکنان گفت: سردم است برایم پتو بیاورید. نمیتوانم جایم را تشخیص بدهم خونریزیام زیاد است. زن که پس از شنیدن نالههای شوهرش نمیتوانست جلوی گریه خودش را بگیرد نمیدانست چطور و کجا شوهرش را پیدا کند. ساعت 3:35 بامداد دوباره زن با شوهرش تماس گرفت و صدای الو گفتن مردش را شنید و در یک لحظه بوق اشغال پخش شد. شارژ تلفنش تمام شده بود.
ساعت 30: 6صبح زن همه جا را گشته بود، چند بار هم با پلیس 110 تماس گرفت و از آنها کمک خواست. ساعت 10:30 صبح بود که شمارهای ناشناس روی تلفن همراهش افتاد. تلفن از اداره آگاهی اردبیل بود و از او خواست برای شناسایی جنازه به پزشکی قانونی مراجعه کند.
گفتوگو با برادر مقتول
برادر مقتول در گفتوگو گفت: برادرم بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی بود و مدتی پیش از این، مغازه بنگاهی زده بود و در آنجا مشغول به کار بود. روز حادثه با خانه تماس گرفته بود و گفته بود که ممکن است برای مهمانی عروسی که به آن دعوت بود، نرسد. به همین دلیل همسرش هم به عروسی نرفت، اما ساعت 10 شب همسر وی نگران با خانه ما تماس گرفت و گفت که ناصر به خانه نیامده است.
این مرد در ادامه گفت: پسرم هم به آنجا رفت و در همان زمان ناصر با خانه تماس میگیرد و اعلام میکند که با سنگ به سرش زدهاند و بر اثر خونریزی توان حرکت ندارد. او مدام در تماسهای خود میگفت در نمین اردبیل است و نمیتواند جایش را تشخیص دهد.
این برادر داغدیده گفت: تا ساعت 30: 6صبح همه به دنبال وی میگشتند، اما نمیتوانستند او را پیدا کنند این در حالی بود که ساعت 30: 3 نیمهشب تلفن همراه وی خاموش شده بود.
ساعت 10 صبح از اداره آگاهی با ما تماس گرفتند و اعلام کردند که جنازهای پیدا کردند و وقتی خانوادهاش به پزشکی قانونی مراجعه کردند جنازه وی را تشخیص دادند که بر اثر ضربههای وارد شده به سرش وی را به قتل رسانده بودند. وی در ادامه گفت: هنوز قاتل وی معلوم نیست، اما خداوند تقاص خون وی را از قاتلانش میگیرد.