استقبال گسترده از سخنان آرامشبخش «دکتر محمود انوشه» که در قالب جملات و عبارات آهنگین و مُطَنطن و با مایههای عرفان ایرانی در برنامۀ تلویزیونی «دورهمی» بیان شد نشان میدهد جامعۀ پولزدۀ ما تا چه اندازه تشنۀ معنویت و فاصلهگرفتن از واقعیتهای روزمره است.
این استقبال را میتوان در بازنشر برخی از آن سخنان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دید یا از زبان بینندگان و در گفت وگوهای خانوادگی شنید.
تنها سه روز قبل از پخش برنامۀ چهارشنبه شب (10 دی 1399) با اجرای «مهران مدیری» که روز بعد هم بازپخش شد در یادداشتی با عنوان «مهران مدیری؛ همچنان یک سر و گردن بالاتر» نوشته بودم از وجوه قابل نقد برنامه اکتفا به دعوت از هنرپیشگان و خوانندگان و غفلت از اهل فکر و اندیشه است.
از این منظر همین که فردی متفاوت با هنرپیشههای سریالهای سرگرمکننده و خوانندگان موسیقی پاپ، میهمان «دورهمی» بود یک اتفاق مثبت به حساب میآید بی آنکه بخواهم به آن نوشته نسبت دهم زیرا به احتمال زیاد، پیشتر ضبط شده است.
کافی است با برنامۀ بعدی با حضور یک بازیگرخوش سیمای زن، مقایسه شود تا بدانیم کدام یک حرفهای بیشتری برای گفتن داشتند. این که «بچه دوست نداشته و حالا که بچهدار شده فهمیده بچه چه خوبه، این که شوهرش دوست داره به کار بازیگری ادامه بده، این که آدم لجبازی بوده» و باقی قضایا کجا و آنچه دکتر انوشه از قول متفکران بزرگ نقل کرد کجا؟!
با این حال برخی هم معتقدند این جور سخنان و تبلیغ تقدیرگرایی جنبۀ «تسکینی» و «تخدیری» دارد و به تعبیر احمد شاملو، «شیپور بیدارباش» نیست، «لالاییهایی برای خواباندن» است.
یا سالها قبل و سخنان دکتر حسین الهی قمشهای را یادآور میشوند و آقای انوشه را در همان مسیر یا حضوری تلویزیونی را با هدف مستقیم یا غیر مستقیم تبلیغ همایشها میدانند.
به زعم اینان، اصل داستان همان است. مهران مدیری گاهی از هنرپیشهای دعوت میکند و او را به متن بازمیگرداند و گاهی از خوانندهای تا دوباره مطرح شود و این بار میهمان او دکتر محمود انوشه بوده که متفکری گوشهنشین نیست واتفاقا اهل سخنرانی با مخاطب عام و برگزاری همایش است منتها چون همایشهایی از نوع آنچه دکتر علیرضا آزمندیان برگزار میکرد و روانشناسی موفقیت و کلاسها و کتابهای «چگونه پولدار شویم» جاذبههای قبلی را از دست داده یا برای مردم گرفتار غم نان قابل پذیرش نیست اکنون موعد «تقدیرگرایی» است و تن دادن به شرایط به مثابه «قسمت» و «مقدرات» کما این که آقای انوشه سخنان خود را با دوبیت شعر با همین مضمون – منسوب به مولانا - به پایان برد:
هر لحظه که تسلیمام در کارگهِ تقدیر
آرامتر از آهو، بی باک ترم از شیر
هر لحظه که می کوشم، در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
با نگاه منفی تبلیغ تسلیم و تن دادن به تقدیر و تلاش نکردن برای تغییر است و با نگاه مثبت خود را به مدار کلی هستی متصل کردن و به تعبیر آقای پرویز شهبازی رها شدن از «منِ ذهنی».
تلویزیون البته از این نظر دچار تناقض است. چرا که از یک طرف و از زبان مهران مدیری مدام بر طبل مشکلات اقتصادی و معیشتی میکوبند و انگشت اشاره را هم به جانب دولت میگیرند و از طعنه به شخص رییس جمهوری هم ابایی ندارند و از تحریمها و بلوکه شدن 6 میلیارد دلار در عراق (بابت گاز صادراتی) و6 میلیارد دلار در کره جنوبی (به خاطر تحریم های بانکی) یا تبعات نپیوستن به اف ای تی اف و انزوای بین المللی کلمهای نمیگویند و به نظر میرسد قصد دارند جامعه را برای ظهور یک منجی - احتمالا با جامۀ نظامی - آماده کنند و از سوی دیگر با انکار بحرانها و گسستهایی که پژوهشگرانی چون سعید مدنی دربارۀ آنها تحقیق و مقاله منتشر کردهاند، سعی دارند القا کنند همه چیز آرام است.
جدای این حاشیهها اما به ماجرا از وجه دیگری هم می توان نگریست. این که درست است که جامعۀ ایران به رغم باورهای عمیق در لایه هایی از اجتماع و با تمام تظاهرات ایدیولوژیک و سنتها و شعارها به یکی از پولزده ترین جوامع بشری در حال حاضر تبدیل شده ولی تشنۀ معنویت است.
پیش تر این مفاهیم معنوی تنها از زبان مردان دین و روحانیون مطرح میشد اما چون آن دسته که در صدا و سیما ظاهر میشوند بیشتر از منظر سیاست و قدرت یا از دریچۀ سنت با جامعه سخن میگویند و به دیگران هم تریبون نمیدهند، برای همه جذاب نیست و نسل تازه به دنبال کسانی است که پنجرههای دیگری را هم باز کنند.
اگر در گذشته صاحبان سخن شِکوه میکردند که مردم آنان را در نمییابند اکنون عطش در این سو مشهود است. سهراب سپهری گفته بود: «من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم، حرفی از جنس زمان نشنیدم» اما امروز مخاطباناند که میخواهند «حرفی از جنس زمان» بشنوند و از این رو وقتی کسی چون دکتر انوشه سخنان تازه اما در قالب عرفان ایرانی میگوید بر دل مینشیند ولو گشتی در فضای مجازی روشن کند برخی را بارها و بارها در همایش ها گفته است.
نکتۀ جالب این که از میان همۀ صحبتهای اخیر او باز هر جا اشارات «پولی» داشت بیشتر مورد استقبال قرار گرفت.
مثلا وقتی به آموزش و پرورش پیشنهاد داد «درس خاوریشناسی» ارایه کنند و گفت « 9 هزار سال طول میکشد تا سه هزار میلیارد تومان را بشمریم» یا گفت «خیلی دلم میخواست دبیر کل سازمان ملل باشم تا ماهی 27 هزار دلار حقوق بگیرم و تنها ابراز نگرانی کنم» چون از پول حرف زد برای مردم جذاب بود.
البته اگر به جای آقای مدیری یک روزنامهنگار حرفهای مقابل گویندۀ شیرینسخن نشسته بود یادآور میشد: متهم ردیف اول پروندۀ سه هزار میلیارد تومانی، مهآفرید امیرخسروی (امیر منصور آریا) بود و اعدام شد و عدد مربوط به محمودرضا خاوری اگرچه هنگفت است اما آن عدد نیست در قالب رشوه بوده و نه اختلاس از بانک و همۀ پرونده را نمیتوان در نام او محدود کرد.
یا وقتی نقش سازمان ملل را تنها ابراز نگرانی توصیف میکرد روزنامهنگار حرفهای میتوانست بگوید ولی جنگ هشتساله و پر خسارت ما با قطعنامۀ همین سازمان ملل (598) تمام شد و توافق هستهای و پایان تحریمها قبل از خروج آمریکا از برجام نیز با قطعنامۀ 2231 محقق شد. هر چند همین سازمان قطعنامههای تحریمی قبلی را صادر کرده بود.
در هر ساختار و نهادی که قدرتهای متعدد و متنوع و بعضا مغایر در منافع حضور دارند دبیر کل چارهای ندارد جز این که برآیند نظرات را منتقل کند و تفاوت «دبیر کل» با «رییس» همین است و به همین خاطر است که احساس میشود در ایران رییس جمهوری بیش از آن که «رییس» این جمهوری باشد دبیر کل آن است چون ناگزیر است برآیند نظرات را ابراز یا اعمال کند.
با این همه بخشی از سخنان متفاوت و البته شیرین دکتر محمود انوشه را که قابلتأمل است نقل می کنم تا چنانچه با این مقدمه موافق نبودید، با لذت از این عبارات جبران شود:
«*من برای همه انسان ها دعا میکنم. برای تمام 217 میلیارد انسان. هم 7 میلیارد انسان روی زمین و هم 210 میلیارد انسان زیرِ زمین.
*معذرتخواهی شکست غرور نیست. نمایش شعور است.
* مولا علی میگوید: در تنهایی مراقب افکارت ، در خانواده مراقب رفتارت و در جامعه مراقب گفتارت باش.
* پول، اسباب خوشوقتی است نه خوشبختی.
* بحران جامعۀ ما نادانی نیست. توهّم دانایی است.
* مسؤولین بدانند بالاترین درجه فساد، فساد با پشتوانه قانون است.
* عنکبوت، در زوایا تار میتند. اختلاس هم در انتهای اضلاع، اتفاق میافتد و در زوایا. آنجا که شرح وظایف یکی تمام شده و وظایف دیگری آغاز شده است.
* موفقیت برای انسانهای کمظرفیت، مقدمۀ گستاخی است.
* در کتاب «پشت پرده ریاکاری/ یا چگونه به هر کسی دروغ میگوییم به ویژه به خودمان» آمده: «یک درصد جامعه دزد و ریاکار بالفطرهاند، خلاف کار بالفطره. یک گروه هم بالذات نیکوکارند. 98 درصد بقیه از شرایط تأثیر میگیرند. درستکارانی که ممکن است وسوسه شوند. قفل برای دزد نیست. چون دزد هر قفلی را باز میکند. برای آن است که درستکار، درستکار بماند.
* عشق، لیاقت می خواهد و عاشقی جرأت.
* اخلاق، از نقطه ای آغاز میشود که ما بتوانیم خودمان را جای دیگری بگذاریم و دیگری را بفهمیم.
* پیام شهدا این بود ما از حلال مان گذشتیم. شما از حرام بگذرید.
* لیوان اگر سرد و گرم شود میشکند چه رسد به دل. این قدر سریع قهر و آشتی نکنیم.
* در کرونا شرط بودن با هم نبودن شده است.
* اگر صدای تلویزیون را کم کنید صدای جیک جیک گنجشکان را میشنوید.
* بیش از ویروس کرونا از خبرهای بد میمیریم.
*ویروسهای درون خانواده که بدتر از کرونا هستند: نصیحت تکراری ، تذکر مداوم، سرزنش، مقایسه، برچسب منفی، پیش بینی بد و گلایه و شکواییه و ویروسهای بیرون خانواده: توهین، تهدید، تحقیر، ترس، تزویر و تکبر.
*صداقت و صمیمیت و صبر را وارد فنجان زندگی کنیم. چون زندگی مثل یک فنجان قهوه، سیاه و تلخ و داغ است. سیاهی آن را با صداقت جبران کنیم. تلخی را با صمیمیت و داغی را با صبر.
* گاهی راه مهم است و همراه مهم نیست. مثلا در حال سفر به یک کشور خارجی هستیم. به مقصد فکر میکنیم و اهمیتی ندارد همراه ما کیست. هر که باشد با او دمی گفت وگو میکنیم. گاهی همراه مهم است و راه مهم نیست. رفیقی را پس از مدت ها دیدهایم و میخواهیم ساعتی با هم باشیم. مهم نیست کجا میرویم. مهم این است که با هم باشیم. در ازدواج اما هم، راه مهم است و هم، همراه.»
عصرایران-مهرداد خدیر