به گزارش ایران اکونومیستبه نقل از وب سایت رسمی دومان سهند-تمام اعضای تحریریه تازه استخدام شده بودن و خیلی زود فهمیدم که تیم قبلی همگی با هم اخراج شدن . عادت نداشتم زیاد سراغ مدیرعامل مجموعههایی که توش کار می کردم برم . به عنوان خبرنگار، سابقه کار تو بخش اقتصادی یکی از بهترین روزنامههای کشور را داشتم و به خاطر گزارشها م، تو فضای ژورنالیستی شناخته شده بودم. بعد از مدتی فهمیدم مثل بقیه نشریات کشور، بحران این مجله گردشگری هم نبود پوله. به دلیل ندادن حقوق، عده زیادی از تحریریه جدید که با من استخدام شده بودن، ترک کار کردن و همین امر باعث شد از روی اجبار با مدیرعامل ارتباط برقرار کنم ؛ این آغاز فهمیدن عمق فاجعه بود.
مدیرعامل کوهی از بدهی داشت و از دست طلبکارا فراری بود و توی محل کار می خوابید و خانوادش ترکش کرده بودن . منطق میگفت به فکر کار جدید باشم. وقتی یه روز برای صحبت های آخر پیش مدیرعامل رفتم، روی دیوار یک مجوز آژانس هواپیمایی دیدم که قاب شده، آویزون دیوار بود. تا مدیرعامل بیاد تو دفترش، به این مجوز زل زده بودم. وقتی اومد فهمیدم به دلیل ارتباطش، سالهاست این مجوز و گرفته ولی فقط به عنوان یک تابلوی زینتی ازش استفاده میکنه. قبلاً سابقه جذب سرمایه برای چندین کسب و کار رو داشتم و ارزش مجوز آژانس هواپیمایی را می دونستم ؛به جای ترک اونجا، هم برای آژانس هواپیمایی آقای مدیرعامل سرمایه گذار پیدا کردم، هم برای مجله ش ! مجله را به خاطر اسم مناسبی که داشت، طبق سابقه روزنامهنگاری تبدیل به یک مجله اقتصادی کردم و در کمتر از دو سال، آقای مدیرعامل صاحب دو کسب و کار یعنی؛ مجله و آژانس هواپیمایی شد، بدهیش و پرداخت کرد و حتی خانوادهاش را برای اقامت به یکی از کشورهای اروپایی فرستاد ولی مثل تمام افراد، قدر سرمایهگذار و ندونست و فکر کرد خودش تنهایی میتونه ادامه بده و این آغاز یک بحران برای خودش و مجموعه شد.
با اینکه از یه ویرونه دو مجموعه موفق بیرون آورده بودم و خودم با جذب سرمایه راه اندازی کرده بودم؛ ولی ترکش کردم. تصمیم گرفتم آژانس هواپیمایی خودم رو راه بندازم، ولی هم برای خرید مجوزش نیاز به پول داشتم هم برای راه اندازیش.هیچ کس باور نمی کنه ولی تنها با یک دلار اون موقع توی نیازمندیهای یکی از روزنامهها آگهی دادم متنش این بود:
"یک آژانس هواپیمایی با ایدههای جدید نیاز به سرمایه گذار دارد"
از ۷ صبح تلفن خونه واسه جذب سرمایه گذار برای آژانس هواپیمایی ، زنگمیخورد ،آژانسی که هنوز حتی روی نقشه وجود خارجی نداشت ! تا ۹ شب یکسره پای تلفن بودم . با یک دلار سرمایه گذاری ، اونم برای آگهی نیازمندیها ، حدود ۲۰ انتخاب نهایی داشتم. از تجربه های قبلی ایده هایی داشتم که وقتی پای تلفن توضیح میدادم، سرمایه گذارها جذب می شدن. یادمه تا یک هفته بعد، تلفن خونه زنگ می خورد . فقط ۲۴ ساعت بعد آگهی، با یکی از سرمایهگذارها به توافق رسیدم؛ ولی این تازه اول راه بود. تو این مدت جواب این سوال که دفتر کارتون کجاست رو مدیریت کرده بودم؛ ولی الان باید سرمایهگذار و کجا می دیدم ؟!
انگار قرار بود همه چیز خودش درست شه، سرمایهگذار خودش پیشنهاد داد تو پارک نزدیک خونشون برای اولین بار همو ببینیم. بعد از دیدار حتی دفتر کارو خودش پیدا کرد و من کمتر از یک ماه ، تنها با یک دلار ، صاحب یک کسب و کار، سرمایه گذار و دفتر کار شده بودم . توی این مدت ، از همون آگهی های روزنامه ، یک نفر که مایل به فروش مجوز آژانس هواپیمایی بود رو پیدا کرده بودم و متقاعد ش کردم به جای فروش، با من شریک شه.
این اولین تجربه مهم من در تامین سرمایه کسب و کار بود و در طول کمتر از یکسال، سرمایه گذار اولیه به دلیل خوش حسابی من، سرمایه اولیه اش رو ۶ برابر کرد.
از سال ۲۰۱۵ میلادی تصمیم گرفتم شرکت سرمایهگذاری خودم را تاسیس کنم . از دفتر ۴۰ متری با چهار نفر کارمند شروع کردم . برای راه اندازی آن دفتر هم از پول خودم استفاده نکردم ، سرمایهگذار گرفتم . در کمتر از دو سال ، دفتر ۴۰ متری تبدیل به ۵۰۰ متر با حدود ۳۰۰ نفر کارمند شد . چند نشریه ، رستوران ، هتل و........ از سرمایه گذاری های شرکت سرمایهگذاری دو مان بود . چند هزار نفر به عنوان خانوادههای سرمایهگذاران و کارمندان این مجموعه ، درگیر فعالیتهای این شرکت تا سال ۲۰۱۸ میلادی بودند .
این داستان سرمایهگذار شدن من تنها با یک دلار بود. همه افراد یا سرمایه گذار هستند یا سرمایه پذیر و کارآفرینان استارتاپ های مطرح حال حاضر جهان، روزگاری سرمایهپذیر بودند و حالا خودشان سرمایه گذارند . سرمایه پذیری و سرمایهگذاری هر دو یک اقدام هستند؛ سرمایه پذیر ایده اش را سرمایه گذاری میکند و تامین کننده مالی، پولش را ؛ بنابراین من برای هر دوی اینها واژه سرمایه گذار را بکار میبرم.