سرنوشتش بیشتر به داستانها شباهت دارد؛ همانهایی که به خاطر انتخابشان از تمام داشتههای خود میگذرند، ثروتی که بیشتر به افسانه و خیال شبیه بود، اما او به خاطر انتخابش از تمام آنها گذشت.
ادورادو آنیلی؛ تک پسر بود و زاده نیویورک؛ پدرش سناتور جوآنی آنیلی معروف و ثروتمندترین مرد ایتالیا بود، او مالک کارخانههای اتومبیلسازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ "لاستامپا" و "کوریره دلاسرا"، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود. علاوه بر اینها سهام دار اصلی چندین شرکت ساختمانسازی، راهسازی، تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی هم بود.
میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی به حدی است که رسانههای ایتالیا از آنها به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا نام میبرند. کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه خانواده آنیلی را بالغ بر ۸۰ میلیارد دلار تخمین میزنند که ۳ برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۰۰ بود. اما نکتهای که احتمالا در ادامه گزارش جالبتر خواهد شد این است که مادرش، مارلا کاراچیلو، یک پرنسس یهودی بود. اما چه دلیلی دارد که تنها وارث این ثروت افسانهای قید دار و ندارش را بزند و عازم کشور ایران شود؟
ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت؛ او انجیل و تورات را خوانده بود، اما به گفته خودش اینها نتوانسته بود او را قانع کند. تا اینکه در ۲۰ سالگی چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد؛ با کامل خواندن قرآن تصمیم به مسلمان شدن میگیرد و انقدر در این تصمیم مصمم بود که با هیچ کس در این زمینه مشورت نمیکند؛ به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجا میگوید من میخواهم مسلمان شوم، شهادتین را میگوید و آنجا نامش را هشام عزیز میگذارند. او در این باره گفته بود که از این آیات واضح است که آخرین پیامبر محمد (ص) است، زیرا که آخرین قوانین الله است که به زمین قبل از روز جزا (قضاوت جهانی) نازل شده و خواهد شد؛ بنابراین بعد از اسلام دین جدیدی نخواهد آمد.
اولین آشنایی ادواردو با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ رخ داد؛ یک هفته پس از مناظره تلویزیونی محمدحسین قدیری ابیانه با خبرنگاران آمریکایی، عراقی و ایتالیایی که از شبکه تلویزیونی ایتالیا به طور زنده (در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۵۹) پخش شد؛ پس از دیدن این مناظره او به صورت ناشناس به منزل قدیری ابیانه مراجعه کرده و تصمیم به دوستی با او میگیرد.
خود قدیری ابیانه در مورد این دیدار میگوید: "یک هفته بعد از شرکت در میزگرد تلویزیونی که ادواردو آن را دیده بود، در روز یکشنبه در حالیکه من در اقامتگاه سفارت بودم، دربان سفارت گفت که یک جوان ایتالیایی آمده و میخواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر میشود به او بگویید فردا برای ملاقات بیاید. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان میگوید "خدا هر در بستهای را میگشاید." من هم گفتم فوراً در را باز کنند و خود هم به استقبالش رفتم. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون اینکه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم، از او پرسیدم که شما با خانوادهِ آنیلی معروف نسبتی دارید؟ او گفت که من پسر آنیلی بزرگ هستم! "
گفتم تو اگر واقعا پسر آنیلی هستی، پس چرا با این موتور دست دوم آمدهای؟ گفت: این مال نگهبانمان است و من با این آمدهام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. میخواست که با هم دوست باشیم. وقتی برایش راجع به تشیع توضیح دادم، خوشش آمد. بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین در نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را مهدی گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت امام خمینی (ره) رفت. در آن ملاقات، حضرت آیتالله خامنهای، مرحوم آیتالله آقای هاشمی رفسنجانی، سید احمد خمینی و فخرالدین حجازی حضور داشتند.
در سفر اول او به ایران، امام خمینی (ره) پیشانی او را بوسیده بود. بعد از دیدار با امام در تاریخ جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۶۰ در صف اول نماز جمعه تهران به امامت حضرت آیت الله خامنهای شرکت کرده بود. مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود بدون ذکر نام او مینویسد که پسر رئیس فیات که مسلمان شده است با امام دیدار کرد. در این ملاقات آیتالله خامنهای هم حضور داشت. جالب است که این خاطرات قبل از قتل ادواردو در ایران منتشر شده است. در این سفر او به مشهد، برای زیارت امام رضا (ع) رفت. در آنجا بهشدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و میگفت که من وجود امام رضا (ع) را حس میکردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا (ع) چهچیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند. "
در سفر مشهد دوستانش او را به کوهسنگی هم میبرند. ادواردو پس از مشاهده تفریحگاههای بسیار در مشهد میگوید: «در ایتالیا شهری بود که به عنوان مرکزی مذهبی شناخته میشد، کسانی که مخالف آن محل مذهبی بودند، کوشیدند تا با پدید آوران تفریحگاههایِ بسیارِ پیرامون شهر، چهره شهر را دگرگون کنند؛ شما هم مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا(ع) بشناسند.»
ادواردو با اعمال نفوذی که داشت، کانال یک تلویزیون ایتالیا را قانع کرد که یک فیلم مستند راجع به کشورهای اسلامی بسازد و تهیهکنندگی فیلم را نیز خودش بر عهده گرفت. در این راستا به ایران هم آمد و بعد هم این فیلم را در تلویزیون به نمایش گذاشت. بعد از نمایش آخرین قسمت با ایگور من خبرنگار روزنامه "لاستامپا" درباره اسلام به مناظره نشست. همچنین وقتی کتاب سلمان رشدی منتشر شد، یک ناشر ایتالیایی تصمیم گرفت آن را منتشر کند. ادواردو با شنیدن این خبر به دیدن او رفت و به او به خاطر انتشار این کتاب اعتراض کرد.
محمدحسن قدیری ابیانه درباره فعالیتهای او گفته است: او میگفت که نمیتوانم ببینم به مقدسات من توهین شود و من هیچ حرفی نزنم. وی همچنین در برابر جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین طاقت نمیآورد و به نخستوزیر و رئیسجمهور و حتی سران کشورهای دیگر زنگ میزد و خواستار جلوگیری از این اقدامات میشد که من به او گفتم داری با این کارها شهادتت رو جلو میاندازی. صهیونیستها دست از سر تو بر نخواهند داشت، از این کارها پرهیز کن".
حسین عبداللهی و محمد اسحاق عبداللهی صمیمیترین دوستان ایرانی ادواردو، فشارهای وارد شده به ادواردو از سوی خانواده اش را غیرقابل باور توصیف میکنند. حسین عبداللهی در همین باره میگوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار زیادی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل از لحاظ اقتصادی تحریم اقتصادی کرده بودند. به گونهای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت. حسین میگوید که یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایرانایر در ایتالیا رفتیم تا برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمیتوانم برای ادواردو بلیط بخرم. پس از مشاجره بسیار با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته بود و به وی دستور داده بود، حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند. "
او خودش هم نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به رایزن مطبوعاتی ایران در ایتالیا گفته بود که «آنها سرانجام او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و آن جنایت را به خودکشی، حادثه نابهنگام و یا بیماری نسبت خواهند داد.» حتی او را به زور و به صورت پنهانی در بیمارستانی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوئیس که همه پزشکان و پرستارانش یهودی بودند، بستری کرده بودند. سرانجام، همانگونه که خود ادواردو پیشبینی کرده بود، در ۲۵ آبان ۱۳۷۹ (نوامبر سال ۲۰۰۰) و در سن ۴۶ سالگی جسد ادورادو آنیلی در بزرگراه تورینو-ساوانا در شمال ایتالیا ودر زیرپل «ژنرال فرانکو رومانو» پیدا شد.
در آن روز معاون شبكه حمل و نقل تورینو ساوونا، در حال گشتزنی روزانهاش بود كه در میانه راه به اتومبیل فیات كرومای خاكستری رنگی برخورد كه در وسط پل رومانو بدون سرنشین پارك شده بود. چراغ راهنمای ماشین روشن بود و درها قفل نشده بودند. او ابتدا فكر میكند كه اتومبیل دچار نقص فنی شده و راننده آن پای پیاده به تعمیرگاهی در حوالی آنجا رفته است، اما وقتی پرسنل تعمیرگاه از مراجعه چنین شخصی اظهار بیاطلاعی میكنند، فرانكلینی متوجه میشود كه باید اتفاق وحشتناكی افتاده باشد. به محل پارك اتومبیل بازمیگردد و به آرامی از نردههای پل به پایین نگاه میكند و جسد مردی را در ارتفاع یک و نیم متری میبیند كه با صورت بر روی زمین افتاده است.
اگرچه پلیس ایتالیا مرگ ادواردو را خودکشی تشخیص داد و علت آن را استفاده بیش از حد از مواد مخدر اعلام کرد؛ اما دلایل بسیاری برای اثبات فرضیه قتل او وجود دارد. برای مثال ادواردو هرگز معتاد نبود و در بسیاری از مواقع با دوستان و نزدیکانش که از مواد مخدر استفاده می کردند، ساعت ها گفتوگو می کرد تا آنها را از این کار بازدارد، قدیری ابیانه دراین باره گفته است که در سفری که ادواردو به ایران داشت، با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر منصرف کند.
علاوه براین در اسلام خودکشی به شدت منع شده، علاوه بر این چطور ممکن است کسی که حتی مایل نبود برای کاستن از فشارها و تهدیدات، به صورت مصلحت آمیز اعلام کند که از اسلام روی برگردانده و هدفش شناساندن اسلام به مردم ایتالیا و غربیها بود، خودکشی را انتخاب کرده باشد؟ کمااینکه ادواردو به فردی کاملا معتقد تبدیل شده بود و هنوز در ابتدای راه بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.
ناگفته نماند که به گفته آشپز ادواردو صبح روزی که او به قتل رسید، نوع غذای ناهارش را مشخص کرده بود. حال این سوال مطرح میشود کسی که قصد خودکشی داشته باشد، چرا باید برای دو یا سه ساعت بعدش سفارش غذا بدهد. همچنین ادواردو در صبح روز حادثه با دایی خود به صورت تلفنی مکالمه کرده بود و به گفته دایی ادواردو هیچ گونه مورد مشکوکی در میان صحبتهای وی به چشم نمیخورد و وی کاملا عادی صحبت میکرد. همچنین ادواردو هیچ گونه یادداشتی مبنی بر تصمیمش برای خودکشی از خود به جای نگذاشته بود.
حسین عبداللهی دوست صمیمی او گفته که "ادواردو میگفت میخواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوم و در قم به تحصیلاتم ادامه دهم. محمد عبداللهی نیز میگوید: "یک هفته قبل از آنکه ادواردو فوت کند، با هم نشسته بودیم و سوره بنی اسرائیل را به زبان ایتالیایی میخواندیم. ادواردو به من گفت میخواهد زبان عربی را فرابگیرد تا بتواند بهتر قرآن را درک کند. بدیهی است که فردی که برنامههای بلندمدت برای زندگی خود دارد و اهداف والایی را دنبال میکند به هیچ وجه دست به خودکشی نخواهد زد.
مورد مشکوک دیگری که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچ گونه بررسی تکمیلی در مورد نحوه قتل او انجام نشد. جسد وی کالبد شکافی نشد و مرگ وی فوراً خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامهها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند؛ جسد او هم تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.
پس از شهادت ادواردو هرگز مسلمان بودن او، عقاید و سفرهایش در رسانهای غربی بازتاب داده نشد و اظهارنظرهای روزنامههای ایران به ویژه انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا هم درباره احتمال قتل او در یک سانسور مطلق فرو رفت؛ این درحالی بود که خانواده آنیلی یکی از بزرگترین خانوادههای ایتالیا است و کوچکترین اظهارنظری درباره این خانواده به سرعت منعکس می شد، به نحوی که نخست وزیر ایتالیا درگذشت ادواردو را به خانواده آنیلی تسلیت گفت و قبل از بازی ایتالیا و انگلستان، ورزشگاه یک دقیقه به احترام ادواردو سکوت کرد. همچنین پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیتها و زندگی وی جمع آوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده و در آرشیو کانال ۱ ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.
پس از این اتفاق مارکو باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو به نحوه رسیدگی به پرونده مرگ او اعتراض و در سال ۲۰۰۱ نامهای به شورای عالی قضائی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. علاوه براین او معتقد بود شواهد موجود درباره لباسها و کفش ادواردو، خودکشی را تایید نمیکنند و عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول خوانده بود.
او همچنین گفته بود: "زمان مرگ ادواردو بین ساعتهای ۹ تا ۱۰:۳۰ صبح روز پنجشنبه اعلام شده است. در این ساعت از روز به صورت میانگین هر ۱۰ الی ۱۵ ثانیه، یک ماشین از آن منطقه عبور میکند. امکان ندارد هیچ کس ادواردو را در حین خودکشی ندیده باشد. زیرا پارک کردن ماشین، بیرون آمدن از آن، بالا رفتن از حصار یک و نیم متری کنار بزرگراه و پریدن به پایین حداقل ۲ دقیقه طول میکشد و قطعا در این مدت میبایست افرادی وی را دیده باشند. در حالی که هیچکس شاهد این اتفاقات نبوده است. مارکو معتقد است که ادواردو کشته شده و سپس توسط ماشینش به محل کشف جسد منتقل شده است و برای آنکه قتل همچون خودکشی به نظر برسد، با وسیلهای به سر ادواردو ضربه وارد شده است تا جراحاتی همچون جراحات ناشی از پرش از ارتفاع بر روی سر وی ایجاد شود.
ناگفته نماند که چندی بعد لوکا کائتانی لواتلی که یکی از دوستان بسیار نزدیک ادواردو بود و با او به ایران آمده و در ایران شیعه شده بود هم با همین سناریو به قتل رسید، لوکا نیز یکی از نجیب زادگان ایتالیایی بود. پدر لوکا به سلطان شراب ایتالیا معروف بود و خانودهاش از سرشناسترین خانوادههای این کشور به حساب میآمدند.
داستان زمانی جالب تر میشود که بدانیم بسیاری از اطرافیان ادواردو معتقد بودند ازدواج یک زن یهودی با خانواده آنیلی اتفاقی نبوده است، پس از این ازدواج، یکی از عموهای ادواردو فوت می کند. نکته جالب دیگر این است که خواهر ادواردو نیز با یک خبرنگار یهودی به نام الکان ازدواج میکند و از او چهار بچه دارد. بدین ترتیب انگار قرار بود پیوند این خاندان با یهود محکم و محکمتر شود.
قدیری ابیانه معتقد است که صهیونیستها، زنان یهودی را در سر راه زندگی مردان ثروتمند قرار میدهند تا بدینوسیله راه انتقال ثروت به جامعه یهودی را باز كنند. حتی ازدواج مادر ادواردو كه یك پرنسس یهودی بود و ازدواج اول خواهر ادواردو هم حساب شده و برنامهریزی شده است و مرگهای مشكوكی كه در این خانوادههای ثروتمند رخ میدهد، در جهتی است كه در تقسیم ارث در نهایت، قدرت و ثروت، هر چند در طول زمان طولانی، به یهودیان منتقل میشود.»
بعدها که ادواردو مسلمان شد، پدرش حاضر نشد که ارث و میراث را بهدست او بسپارد؛ لذا پسرعموی مسیحیاش را بهعنوان جانشین تعیین کردند. اما ناگهان این خبر پیچید که او بر اثر سرطان ناشناختهای فوت کرد. اگر زنده میماند، مدیریت این اموال به یک مسیحی میرسید. بدین ترتیب آخرین مسیحی خانواده آنیلی نیز فوت شد و تنها ادواردو باقی مانده بود. این بدین معنی بود که تا رسیدن اموال این خانواده به دست یهودیان یک گام باقی مانده بود و آن مرگ ادواردو بود.
بعد از شهادت ادواردو و مرگ پدر، این ارث قانونا به خواهرش میرسید، اما با کمک مادر ادواردو حدود ۵۰۰ میلیون دلار را که در مقابل ثروت خانواده ادواردو بسیار ناچیز است، به خواهرش دادند و با فریب از او امضا گرفتند و به نوعی او را از ارث محروم کردند که بعدها وی از دست مادر خود در دادگاه بهخاطر این موضوع شکایت کرد، اما به هر حال مدیریت این سرمایه عظیم دست خواهرزادههای یهودی ادواردو افتاد.
اگر چه چندی بعد رسانههای ایتالیایی از رسوایی اخلاقی خواهرزاده یهودی ادواردو آنیلی وارث خانواده آنیلی در میان مردم ایتالیا پرده برداشتند. به گزارش نشریه اشپیگل موناکو، مشکل پیش آمده برای الکان در نتیجه افراط در مصرف مخلوطی از قرصهای اکستازی، کوکائین و مشروبات الکلی بوده و وی به خاطر این مسئله بخشی از توان ذهنی خود را از دست داده است؛ اما بسیاری مرگهای مشکوک در خانواده آنیلی را یک یک کودتای بزرگ اقتصادی دانستند تا به این وسیله مدیریت و مالکیت این مجموعه عظیم اقتصادی از دست مسیحیان خارج و به دست یهودیان بیافتد. امروز سرنوشت ادواردو تنها به یکی از برگههای داستان هزار صفحهای رسوایی در غرب بدل شده است.
در پایان باید گفت مردی که روزی از افسانهای ترین ثروتها گذشت ،سرنوشت خود را به عنوان یادگاری بزرگ برای مردمان روزهای بعد از خود برجا گذاشته است؛ او روزی در تاریخ ۳ می ۱۹۸۰ دستنوشتهای از خود به یادگار گذاشت که در آن نوشته بود: «امیدوارم الله شما را هدایت کند. امیدوارم او شما را حفظ کند، لطفاً محتاط باشید؛ زیرا من امروز احساس قویای نسبت به شما دارم. امیدوارم الله همیشه با ما باشد.»
روحش شاد و یادش گرامی