در یادداشتی در روزنامه اعتماد به قلم امیر حاجرضایی نوشته شده است: «خبر درگذشت محمود خان یاوری برای من هم خبر بسیار تلخی بود. به این دلیل که خاطرات زیادی از ایشان دارم. در دهه ۴۰ و ۵۰ یک زمانی در ایام جوانی در تیم کیان بازی میکردیم. در آن دهه آقای یاوری به دانشکده افسری شهربانی رفته بود. در آن دوران فوتبالیستهای مطرح را بدون کنکور استخدام میکردند. تیم فوتبالی هم داشت که ابتدا با نام شهربانی بازی میکرد و بعدها با نام پاس. آقای یاوری در خط هافبک بازی میکرد. یادم است یکی، دو تا بازی در قالب تیم کیان مقابل ایشان بازی کردم. به جهت فنی ایشان شوتهای بسیار سنگینی داشتند و مربیان ما همیشه به ما توصیه میکردند فضا برای شوت زدن به محمود خان ندهید.
ایشان سالیان درازی در بالاترین سطح فوتبال کشور بازی کرد. در تیم ارتش هم بود. ایشان در پایان دوران بازیگری خیلی زود به مربیگری وارد شدند و تا پایان دوران حضورشان روی نیمکت تبدیل به یکی از نادر مربیانی شدند که در تمام ردههای سنی تیم ملی به عنوان سرمربی فعالیت کردند؛ سرمربی تیم ملی بزرگسالان و امید و جوانان. یادم میآید ایشان تیم ملی را در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا ۱۹۸۴ هدایت کرد و صدرنشین گروه شد. ایشان کارنامه پرباری داشتند و این اواخر به دلیل بالا رفتن سن کار فوتبال نمیکردند. محمود خان از بزرگان فوتبال اصفهان بودند. اصفهان در مقاطعی که مربوط به دوران اوج سپاهان و ذوب آهن میشود پایتخت فوتبال ایران بود. این شهر بزرگان زیادی چه در رده بازیکن چه در رده مربی دارد. آقای یاوری برای همه اینها حالت مرشد و مراد داشت. شاگردان زیادی را تربیت کرد. جامعه اصفهان هم برای ایشان به عنوان بزرگتر فوقالعاده احترام قائل بودند. مربیان زیادی هم توانستند از قبل ایشان کار کنند. مجموع خدمات مرحوم یاوری به فوتبال ایران قابل ستایش است. عشقی که ایشان به فوتبال داشت جالب بود. محمود خان در خیلی از باشگاههای ایرانی کار کرد. یادم میآید یک بار با سپاهان رفتیم در همدان با پاس این شهر بازی کنیم. ایشان آن زمان مربی پاس همدان بود. آن موقع با سرمای سخت همدان مواجه شدیم. ما یک مسابقه دادیم و برگشتیم. اما من با خودم میگفتم چه عشقی پشت سر این مرد هست که در این سرما و شرایط سخت تمرینی بالای سر تیم ایستاده و صبح و بعدازظهر کار میکند. مرگ محمود یاوری مرگ تلخی است.
محمود یاوری از چهرههای شاخص فوتبال ایران بود. چند روز پیش تصور میکردم بعد از ترخیص از بیمارستان حال ایشان رو به بهبودی رفته. چند روز پیش با یکی از مربیان اصفهان صحبت داشتم. حال ایشان را جویا شدم. گفتند بهتر است و پسر ایشان بابک خان یاوری هم آنجا هست و کمک میکند. گفتم خدا را شکر که حالشان رو به بهبودی است. البته خودم در ایام بیماری چندین بار تماس گرفتم ولی تلفن ایشان خاموش بود. این هم گویا دستور پزشک بود. به هر حال ایشان باید استراحت مطلق میکرد و از آن طرف دوستداران ایشان تماس میگرفتند برای احوالپرسی. من واقعا از خبر شنیدن درگذشت ایشان متاثر شدم. گرچه همه آدمها باید روزی بروند و این یک واقعیت اجتنابناپذیر است اما رفتن آمهایی مثل محمود یاوری مقداری سختتر و تلختر است. آدم نمیتواند با ادبیات همیشگی و کلیشههای تکراری خودش را آرام کند و اصطلاحی که من قبولش ندارم را به کار ببرد و بگوید مرگ حق است. اگر مرگ حق است پس زندگی چه میشود؟ زندگی حق نیست؟ آقای یاوری ۸۱ سال عمر کردند و میتوان گفت عمر به کمال و پرباری داشتند ولی باز هم میشد چند سال دیگر باشند و نسل جوان ما از تجربیات ایشان استفاده کند. طبیعی است که وقتی انسانی از دنیا میرود ما در مورد مکارم اخلاقی و خصوصیات مثبتش صحبت میکنیم. این سنت خوبی بین ما ایرانیان است. آقای یاوری هم در دوران فوتبالی خودشان کامیابیها و ناکامیهایی داشتند. طبیعی هم هست. کدام مربی همیشه برنده به خانه رفته؟ اما ایشان فارغ از برد و باختها یکی از ارکان فوتبال ایران در دهههای مختلف بودند. من در یک کلاس مربیگری هم با ایشان بودم. ایشان بزرگتر از ما بودند و جنبه هدایتگری برای ما داشتند.
اینجا جا دارد به یک مساله دیگر هم اشاره کنم. چند روز پیش یکی دیگر از قدیمیهای فوتبال از دنیا رفت؛ آقای جمشید وطندوست. فکر میکنم اکثریت جامعه ایران حتی اسم ایشان هم به گوششان نخورده بود. کسی که در نیروی هوایی و تیم ارتش ایران بازی کرده بود. در دوران خودش خدماتی به فوتبال کشور کرد. میخواهم بگویم گرد فراموشی بد است. البته خوشبختانه این مساله برای آقای یاوری به این شکل نبود. حرفم این است که قبل از این که فرجام از راه برسد آیا نمیشود تجلیلی از قدیمیها کرد؟ نمیشود آنها را به نسل جدید معرفی کنند؟ آنها هم در دوران خودشان زحمت کشیدند و تلاش کردند و فوتبال را زنده نگه داشتند. خیلیهای آنها در لباس مربی و بازیکن به تیم ملی کمک کردند. به هر حال قانون زندگی این است که هر کس میآید یک روز میرود. به قول خیام دنیا کاروانسرایی است که آدمها از یک در میآیند و از در دیگر میروند. اما در همین فاصله آمدن و رفتن باید کسانی که زمام امور را در دست دارند توجه داشته باشند. گاهی حالی بپرسند یا کاری بکنند. پیشکسوتان اکثرا سنشان بالاست و از نظر روحی باید بتوانند با بیماریهای دوران کهنسالی کنار بیایند.
تنها چیزی که در انتها میتوانم بگویم تسلیت عمیق من به جامعه فوتبال است؛ به خانواده مرحوم یاوری، به جامعه فوتبال اصفهان که مربیان بزرگی تربیت کرده. همچنین تاثر عمیق خودم از رفتن آقای یاوری عزیز را ابراز میکنم. این اتفاق بدی بود که در این آبان ماه سخت و سنگین و دردناک رخ داد. در انتها توصیهای دارم که میخواهم بگویم. دلم میخواهد همه کتابی به اسم «کهنسالی» یا «سالخوردگی» به نویسندگی سیمون دوبوار را بخوانند تا ببینند آدمهای سالخورده چه نیازهایی دارند و چهجوری هستند. بیشتر نیازهای یک آدم سالخورده عاطفی و روحی است و با یک تلفن دلش شاد میشود. امیدوارم سفر ایشان برای ما که بازماندیم درس عبرتی باشد و شرایط به گونهای برود که عزیزانی که در دهههای مختلف زحمت کشیدند مورد توجه قرار بگیرند.»