دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 18 - ۱۵ جمادی الاول ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۲۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۳

شمشیر کم رشدی اقتصادی ایران

از چند سال استثنایی در زمان وقوع انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق که بگذریم در تاریخ اقتصادی 50 سال اخیر ایران هیچ‌گاه نرخ رشد اقتصادی منفی نبوده است. تنها استثنای دیگر را باید سال گذشته به حساب آورد که احتمالاً امسال نیز به آن اضافه خواهد شد.
کد خبر: ۳۶۶۳۰

به گزارشایران اکونومیست:برآوردهای تمامی نهادهای آماری و پژوهشی خارجی و اینک داخلی حاکی از این است که اقتصاد ایران وارد دوران رکودی و البته همراه با تورم بی‌سابقه شده است (که در مورد میزان عمق و شدت این رکود جای بحث است). بر اساس قاعده اوکان که رابطه نرخ بیکاری با تولید ملی را نشان می‌دهد کاملاً بدیهی است که با افت تولید انتظار افزایش نرخ بیکاری را داشته باشیم. فاجعه‌باری این اتفاق هنگامی بهتر درک می‌شود که یادمان بیاید فرزندان به دنیا آمده از سیاست‌های تشویق جمعیتی دهه 1360 اینک به سن کار و ازدواج رسیده‌اند.

اقتصاد ایران هیچ‌گاه این همه نیروی جوان نداشته است و شاید در آینده هم نداشته باشد. این تعداد جوان همچون شمشیری دو‌لبه عمل می‌کنند. از یک سو این جوانان به شرط داشتن مهارت‌ها و تخصص‌های لازم و وجود تقاضای کافی برای آنها می‌توانند مثل شمشیری برنده هر مانعی بر سر راه رشد اقتصادی را بردارند. اما در غیر این صورت به شمشیری خطرناک تبدیل می‌شوند که بر سر نظام سیاسی فرود خواهد آمد. اتفاقی که به علت ندانم‌کاری و خوش‌خیالی‌های حاکمان سیاسی سابق در کشورهای مصر و تونس برای آنها رخ داد و دولت‌های کنونی این کشورها نیز با تبعات آن دست به گریبان هستند.

بیش از 50 سال پیش آلبرت هیرشمن استدلال کرد مصرف‌کنندگانی که از کیفیت کالاها و خدمات ناراضی هستند یا شکایت و اعتراض کرده یا راه خروج را انتخاب می‌کنند. مصرف‌کنندگانی که به بنگاه وفاداری داشته باشند ممکن است به جای خروج اقدام به اعتراض کنند. مصرف‌کننده ناراضی که خارج می‌شود به شرط نبود انحصار کامل می‌تواند به سمت خرید کالا یا خدمت رقبا برود که به آن خروج داخلی می‌گوییم یا اینکه با خروج از محدوده جغرافیایی به منطقه دیگری برود که خدمات بهتری ارائه می‌کند.

حال به جای بنگاه، قلمرو یک کشور را در نظر می‌گیریم که اصلی‌ترین خدمتی که به مردم می‌دهد حفظ و افزایش قدرت خرید و بهبود وضعیت زندگی آنهاست.

در اینجا از سه‌گانه خروج، صدا و وفاداری هیرشمن استفاده می‌کنیم و به آن بی‌توجهی را هم می‌افزاییم که مدل خروج، اعتراض، وفاداری و بی‌توجهی (Exit-Voice-Loyalty-Neglect Model) به دست می‌آید.

خروج گسترده در این حالت به معنای مهاجرت به خارج است که معمولاً پس از یک رویداد شوک‌آور مثل جنگ، انقلاب یا بحران شدید اقتصادی در یک کشور رخ می‌دهد. مهاجرت بین‌المللی به عنوان ابزاری برای رای دادن با پا دیده می‌شود (رای منفی به شرایط جاری کشور خود). واکنش رهبران و مقامات یک کشور به این مهاجرت که فرار مغزها (Brain Drain) هم گفته می‌شود دو گونه است. اینکه احساساتشان برانگیخته شود و تصمیم بگیرند دلایل مهاجرت انبوه و یک‌طرفه به خارج را کشف کنند و ایرادات را رفع و اصلاح کنند. حالت دیگر اینکه اصلاً اهمیتی نداده و حتی خوشحال شوند از اینکه تعداد ناراضیان و معترضان بالقوه و کسانی که به اصطلاح موی دماغ می‌شوند کم شده است. وجود اینترنت و رسانه‌های خبری با برد جهانی باعث شده است ناراضیان به خارج رفته با نگرانی کمتری بتوانند صدای اعتراض خود را بلند کنند و برای حکومت‌ها دردسرسازتر باشند. پس حالا خروج می‌تواند به بین‌المللی شدن صدا و اعتراض بینجامد.

صدا به هر تلاشی برای تغییر به جای فرار از وضع نارضایت‌بخش موجود گفته می‌شود. صدا می‌تواند به شکل انتقاد سازنده، اعلام شکایت یا تخریب و برخوردهای خشونت‌بار باشد. در حالت‌های بسیار افراطی ناراضیان دست به رفتارهایی مثل خودکشی و خودسوزی می‌زنند تا توجه همگان را به وضعیت رقت‌بار خود جلب کرده و تغییری در اوضاع به وجود آید. در یک تقسیم‌بندی دیگر صدا به صدای فردی و صدای جمعی (به شکل رای دادن و مشارکت سیاسی) تقسیم می‌شود.

وفاداری حالتی است که عضو ناراضی به شکل منفعلانه‌ای منتظر می‌ماند و دعا می‌کند تا شرایط بهبود یابد. وفاداری فرد به بخش عمومی یا نظام سیاسی در ادبیات امروزی سرمایه اجتماعی معنا می‌دهد.

حالت بعدی که می‌توان به سه‌گانه هیرشمن اضافه کرد بی‌توجهی است. در این حالت فرد تلاش و کوشش خود را کاهش می‌دهد، توجهی به کیفیت کار خود ندارد، از کارش می‌دزدد، دیر به سرکار می‌آید یا غیبت می‌کند. او به شخص منفعلی تبدیل می‌شود که اجازه می‌دهد اوضاع بدتر شود و اصلاً برایش مهم نیست.

هنگامی که وفاداری و حس میهن‌دوستی کاهش یابد و امکان صدا و اعتراض فراهم نباشد جامعه به دو دسته تقسیم می‌شود. عده‌ای منفعلانه در داخل باقی می‌مانند، گلیم خود را از آب بیرون می‌کشند و مترصد تغییر اوضاع و حتی تغییر نظام هستند و عده‌ای که جرات و امکان رفتن به خارج دارند به امید زندگی بهتر راهی سایر کشورها می‌شوند. دولت‌ها در گذشته مهاجرت گسترده ناراضیان به خارج را یک سوپاپ اطمینان تلقی می‌کردند. اما در عصری که سرمایه انسانی اهمیتی حیاتی برای پیشرفت کشورها پیدا می‌کند این مهاجرت به خارج در حکم خونریزی بدن است که دائم توان و بنیه اقتصادی کشور را ضعیف‌تر می‌کند. کشور آلمان شرقی زمانی با ساختن دیوار برلین می‌خواست مانع فرار نیروهای حرفه‌ای با‌کیفیت خود به آن سوی دیوار شود.

کاهش و نوسان رشد اقتصادی ایران در چند سال گذشته و افزایش بیکاری و تورم که زندگی را هر روز سخت‌تر می‌کند واکنش‌های گوناگونی در بین مردم به وجود می‌آورد.

عده‌ای عطای زندگی در چنین محیطی را به لقایش بخشیده و عزم خود را برای خروج جزم می‌کنند. سال‌هاست که گوش‌مان به شنیدن اخبار مهاجرت و پناهندگی ایرانیان به سایر کشورها عادت کرده است که متاسفانه برخی اوقات در مسیر پرخطر رسیدن به مقصد جان خود را از دست می‌دهند. آیا از خود پرسیده‌ایم چرا سایر کشورها پذیرای این مهاجران هستند. آیا تنها حس نوع‌دوستی مطرح است. مهم‌ترین دلیل به روحیه ریسک‌پذیری و جرات و جسارتی برمی‌گردد که در نهاد این افراد وجود دارد و می‌تواند موتور کارآفرینی برای کشور مقصد باشد. چرا در حالی که زنگ خطر برای کاهش یافتن رشد جمعیت را به صدا درمی‌آوریم فکری برای ماندگاری این با‌ارزش‌ترین نیروهای خود در داخل نمی‌کنیم؟

اما بشنویم از سرنوشت کسانی که در داخل باقی می‌مانند. نشریه اکونومیست به تازگی در گزارشی از ایران که به وضعیت اعتیاد در ایران اختصاص یافته نرخ تورم ایران را 42 درصد و نرخ بیکاری را 28 درصد اعلام کرده است. گزارش مدعی است ایران با دو میلیون نفر معتاد در جمعیت 75 میلیونی خود بالاترین تعداد معتادان را در جهان به نسبت جمعیت خود دارد (در پرانتر می‌نویسد کارشناسان رقم واقعی معتادان را بالاتر می‌دانند).

کم‌رشدی اقتصاد ایران در شرایط کنونی (که نسل پرزای ابتدای انقلاب به سن کار رسیده است) در کنار سایر آثاری که به شکل افزایش جرم و جنایت، طلاق، و ... ایجاد می‌کند جوانان سرخورده را به پناه بردن به درون از طریق اعتیاد یا به پناه بردن به کشورهای دیگر سوق داده است. به این ترتیب رشد پایین اقتصادی، خود مسبب رشد پایین‌تر اقتصادی در آینده خواهد شد. چون چنین جامعه‌ای خیلی راحت خود را از امکان بهره‌برداری از پتانسیل نیروی کار جوانی که برای رشد اقتصادی مورد نیاز است محروم کرده است. جوانانی که قرار است مدیران و نقش‌آفرینان دهه‌های آتی باشند یا در بیغوله‌ها در عوالمی دیگر سیر کرده و از خوشی موقتی لذت می‌برند یا در ناکجاآبادها سرگرم خدمت برای خود و کشور میزبان هستند.

مقام معظم رهبری در نخستین جلسه با حضور هیات دولت جدید از جمله شاخص‌هایی که برای دولت مطلوب اسلامی برشمردند خدمت به خلق بود. ایشان خدمت به مردم را گفتمان اصلی دولت اسلامی و فلسفه وجودی مسوولان خواندند و تاکید کردند: هیچ مساله‌ای نباید مسوولان را از خدمت به مردم غافل کند. مقام معظم رهبری خاطر‌نشان کردند: دیدگاه‌ها و سلایق متفاوت سیاسی- اقتصادی و اجتماعی حاشیه است و خدمت به مردم متن است، که نباید اجازه داد حاشیه‌ها بر متن اثر بگذارد.

بزرگ‌ترین وظیفه دولت تدبیر و امید و اصلی‌ترین خدمتی که به مردم ایران می‌تواند بکند ایجاد ثبات اقتصادی (به معنای نرخ‌های تورم و بیکاری تک‌رقمی) و رشد اقتصادی مداوم و معقول در حدی نه کمتر از پنج درصد است. کاری که دولت پیشین با تمام داد و هواری که برای خدمتگزاری می‌کرد و مدعی بود در راه خدمتگزاری سر از پا نمی‌شناسد در میدان عمل خود را از انجام آن ناتوان دید و مردود بیرون آمد. عملکردی که ضربات آن را مردم مرتب از هر گوشه و کناری هر‌روزه لمس می‌کنند.

*اقتصاد دان

آخرین اخبار