این روزها بحث بر سر قرارداد ویلموتس است و ورشکستگی فوتبال ایران. بحث بر سر سوءمدیریتِ هدفمند و عامدانه در فوتبال. بحث بر سر ریالها، تومانها، یوروها و دلارهایی است که در اعداد شگفتانگیز بهعنوان خسارت، پاداش، متمم و بندِ قرارداد از جیب فوتبال ایران پرداخت میشود. دههای سیاه در کارنامه فوتبال ایران. وضعیت موجود در هیچ برهه زمانی، اینگونه ناامیدکننده نبوده و مدیرانِ عالی این مجموعه هیچگاه اینگونه به دوربین زُل نزدند و بیصداقتی نکردند. خسارت به مارک ویلموتس، وجدان عمومی را به درد آورده و عصبانیت جامعه تبدیل به خشم شده است. در ورزش ایران سابقه نداشته جامعه، حاکمیت، دولت، رسانهها، نهادهای نظارتی و قضایی بر سر موضوعی تا این میزان اتفاقِ نظر داشته باشند؛ برخورد با عاملینِ قرارداد عجیب با ویلموتس.
دنگ شیائو پینگ، رئیسجمهوری وقت جمهوری خلق چین، در سال ۱۹۷۹ در حزب کمونیست این کشور، یک سخنرانی مشهور داشت که گفته میشود مهمترین سخنرانی تاریخِ چین است. او گفت «فرقی نمیکند گربه سیاه باشد یا سفید، گربه باید موش بگیرد» آن سخنرانی از آن جهت مهم است که نشان داد چینیها پس از سه دهه حکمرانی، با واقعیت چین مواجه شدند. نه فقط وزارت ورزش و نه فقط مجمع فدراسیون فوتبال، بلکه نخبگان، مردم و بسیاری از دستاندرکاران باید این شجاعت را پیدا کنند که واقعیتها را بپذیرند و به آن تن دهند. کاستیها را بپذیرند و هرکس به سهمِ خود، مسئولیتِ این عقبماندگی تاریخی را قبول کنند. مسأله مهم همینجاست؛ هنوز طیفِ مهمی از مسئولان، اهمیتِ اجماعِ ملی را درک نکردهاند و تصورشان، بخشینگری، اهداف کوتاهمدت و جناحبندیهای بیثمر است. درسی که باید از فوتبال ایران بگیریم این است که گذشتِ زمان بسیاری از گزینههای بد، تصمیماتِ نادرست و قانونگریزیهای سازمانیافته را حل نمیکند و ضرورتِ اخذِ تصمیمهای دشوار را از میان نمیبرد. تصمیمهای سختی مثل کنار گذاشتنِ چهرههای امتحان پس داده و تکراری، اصلاحِ سازوکارِ فدراسیونداری، صیانت از فوتبال مقابل فساد، انتشار تمامی قراردادها، پایبندی به اصول شفافیت، و تعهد به توسعه فوتبال از مسیر قدرتمند کردن و آگاه ساختن اعضای مجمع، شماری از این تصمیماتِ سخت هستند که سیستم تاکنون از آنها طفره رفته است.
فوتبال ایران بهدلیل انباشتِ مشکلات ساختاری، مالی و سوءمدیریت در یک دهه اخیر، وضعیتِ خوبی ندارد. بعد از انتخاب علی کفاشیان و در نخستین سالهای پس از ماجرای تعلیق و کمیته انتقالی، میشد اجماع برای نجات فوتبال ایران را حس کرد. همه بهگونهای نسبت به آینده امیدوار بودند و تلاشهایی در حال صورت گرفتن بود تا فدراسیون فوتبال ایران از چرخه بحران و تنشهای یکسال گذشتهاش بیرون بیاید. اما عملکرد فدراسیون ناامیدکننده بود و میراثی به جا ماند که تا اول شهریور ۱۳۹۹ هم پایدار ماند و بهنظر میرسد همچنان هم ادامه خواهد داشت. همین فضایِ غبارآلود است که اهمیتِ اجماع ملی در فوتبال را پررنگ میکند. بیستوهشتم دیماه ۹۸ از اهمیت اجماع ملی نوشتیم. در همه این روزها احسان قاضیزاده هاشمی یک تنه ایستاد و اجازه خمشدنِ قانون را به مدیران فوتبال نداد، پا پس نکشید و تطمیع نشد. فوتبال در همین یکسال بهاندازه یک دهه تجربیاتِ ارزشمندی کسب کرد. حال، وقتِ عقلانیتِ مبتنی بر شناخت برای انتخاب گزینه اصلح است. اجماع ملی در بلندمدت تبدیل به انسجام ملی خواهد شد و مزایای منافع بلندمدت را برای این حوزه به ارمغان خواهد آورد. اجماع ملی برای گرفتنِ تصمیمهای سخت ایجاد میشود و هیچ تصمیمِ سختی که برای نجات فوتبال ایران ضروری است، بدون اجماع داخلی در سطوح مختلف فوتبال و ورزش کشور محقق نخواهد شد.
فراموش نکنیم در حوزههایی که ساختار نباشد، همه بحرانها با هم میرسند. بحرانهایی مثل استعفای رئیس فدراسیون فوتبال به دلایل نامعلوم، کرونا، تحریمهای ظالمانه، شکستهای سنگین در پروندههای حقوقی، عدم صعود احتمالی تیمملی به جامجهانی، پروندههای قوه قضاییه، ورود سازمان بازرسی، بازداشت کارمندان سازمان لیگ، خسارت ویلموتس و دستیاران و اساسنامه فدراسیون نمونهای از این دست است. متأسفانه باید اعتراف کنیم از سطح پایینی از دانش برخورداریم و نمیتوانیم راهحلهایی پیدا کنیم که فوتبال ایران را نجات دهد. نکته قابل تأمل این است که ظرفیتسازی فوتبال برای توجه ملی به مشکلاتش را هم نداریم و مهمتر از همه، اعتمادِ جامعه را هم از دست دادهایم. ما حتی در اهدافِ عالیه هم اجماع نداریم. ما با یک سیستم فاقدِ دکترین مواجه هستیم. آنچه میبینیم، مناقشههای فردی است. این مناقشهها به ما نشان میدهد سیستم نتوانسته است میان شیوههای تأمینِ منافع باشگاهها، هیأتها و جامعه فوتبال و اهدافی که نظامِ ملی فوتبال باید بهسمت آن حرکت کند، سازگاری ایجاد کند. هیأتهای فوتبال راهِ خود را میروند، باشگاهها کارِ خود را میکنند، مربیان، بازیکنان و عوامل فوتبال هم در مسیر خود حرکت میکنند و همه اینها دقیقاً در تعارض با منافع ملی فوتبال ایران است. یک سرافکندگی ملی در حوزه فوتبال. یک ورشکستگیِ کامل در حوزه سرمایه اجتماعی.
فصلِ تازهای در فوتبال ایران آغاز شده است. دیگر هیچکس تردید ندارد افراد حاضر در فوتبال باید بروند، وضع موجود باید تغییر کند، فوتبال شکست خورده، ورشکستگی اتفاق افتاده، سرمایه اجتماعی از دست رفته و همه یکدست خواهان برخورد با عوامل این انحطاط با کلیدواژه قرارداد ویلموتس هستند. نگارنده اعتقاد دارد اثرات فوتبال همهفهم شده است و بیشتر افراد به فهم مشترک رسیدهاند. اگر منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال با ایدههای منسجم، با آدمهایی با پیشینه روشن، پاک و تحولگرا و متعهد به اهداف معطوف به توسعه پایدار در عرصه انتخابات حاضر شود، خواهد توانست در مجمع فدراسیون فوتبال اجماعسازی کند. بپذیریم فوتبال ایران در شیبِ افولِ تند است و در مرحله اول باید این شیبِ افول را کم کرد و در برخی امور بهبودهایی ایجاد کنیم. منتخبِ آینده فوتبال ایران باید اهمیتِ کارِ تیمی را بداند. تنها فوتبال نبیند، تنها سرمربی تیمملی را انتخاب نکند، تنها دبیرکل فدراسیون را برنگزیند و تنها به جنگِ مشکلات نرود. انتخابِ رئیس آینده فدراسیون فوتبال باید به دور از تنگنظری باشد، به دور از اقداماتِ دستوری، به دور از حسادت، به دور از خط و ربطهای سیاسی و به دور از تصمیمهای یکشبه. تفاوتها را باید کنار بگذاریم و بپذیریم راهکاری جز اجماع مبتنی بر منافع ملی نداریم. از آن مهمتر، چهره آینده باید مقبولیت مجمع (حاصلِ شناخت و ارجحیت) را داشته باشد و مجمع با آگاهی و آزادانه رأی دهد. اگر این موارد در دستور کار قرار گیرد، انتخاباتِ آینده با کمترین کاندیدا برگزار خواهد شد چون این افراد انگشتشمارند و مجمع دیگر به مدیرانِ بیدانش و بیبرنامه رأی نخواهد داد.
بدون تردید، مشکل یک دهه گذشته فوتبال ایران را باید در نبود چنین اجماعی جستوجو کرد. اجماع ملی، یک کلیت انتزاعی و ارزشی است که بر پایۀ آن، خطوط قرمز مشخص میشوند و کل جامعه فوتبال در فضایی آرام میتوانند با یکدیگر گفتوگو کنند. شاید در بسیاری مسائل، نخبگان و حتی اعضای مجمع با یکدیگر اختلافسلیقههایی را نشان دهند، ولی وقتی پای منافع ملی فوتبال که در یک اجماع تعریف شده است به میان آید؛ آنگاه اختلافها تبدیل به راهحلها و کوتاه آمدنها میشود. برای خروج از فراویرانه فوتبال ایران باید هرچه زودتر دست بهکار شویم.
آفتها مشخص است؛ فدراسیون در حوزه سرمایه اجتماعی و پرستیژ بینالمللی ویران شده است. بخشهای مختلف اداری فدراسیون فوتبال شفافیت لازم را دارا نیست. تیمملی در پرتگاه قرار دارد و وضعیت تیمهای دیگرِ ملی هم روشن نیست. فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ از شفافیت بهدور است و بدهی انبوهی برجا مانده است. از همه اینها بدتر، وضعیت ارزی کشور مجالی برای فدراسیون فوتبال نخواهد گذاشت. راهی جز انتخابِ اصلح و اجماعی ملی روی گزینه مشخص وجود نخواهد داشت. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید اقتصاد را بشناسد. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید عشق به فوتبال داشته باشد. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید زمینه ورود نیروهای باکیفیت را به فوتبال فراهم کند. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید انگیزه و شورِ جوانی داشته باشد. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید شادابی و انگیزه کار داشته باشد. دیگر نمیتوانیم بحران را با بحران پاسخ دهیم. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید عادت به تمرد از قانون را حذف کند و اجازه تمسخرِ جایگاه فوتبال ایران را در دنیا ندهد. منتخبِ آینده فدراسیون فوتبال باید ناظرِ قوی بر فعالیتهای باشگاهها و هیأتها باشد و اجازه دور زدن قانون را به آنها ندهد. مقطع تاریخیِ فوتبال ایران به ما آموخت که باید بسازیم. قبلیها میسوزاندند تا بمانند اما حالا میسازیم تا زمینه رشد برای فوتبال فراهم شود. با عقلانیت میتوان پول را به فوتبال برگرداند. شرایطِ حال حاضر فوتبال ایران «چاه» است و امیدواریم با تصمیمات اشتباه به «سیاهچاله» نیفتیم. همانطور که نگارنده گزینه اصلحی در ذهن دارد، قطعاً وزیر ورزش و رئیس کمیته ملی المپیک همانند اعضای مجمع گزینه یا گزینههایی در ذهن دارند. شتابزده و عجولانه تصمیم نگیریم و به آگاهیِ مجمع احترام بگذاریم. اجازه بدهیم اجماع و همکاری در سایه «انتخابِ مجمع» اتفاق بیفتد. تجربه «گزینه وزارت» یا «گزینه دولت» برای فوتبال ایران تلخ بود؛ افرادی که مورد قبول مجمع نبودند و رأی هم نداشتند. وظیفه همه ما این است که استقلال مجمع را حفظ کنیم و اعضایش را آگاه کنیم. در همین مجمع افراد توانمند، اهل فکر، برنامه، نظر و اجرا حضور دارند که میتوانند فوتبال ایران را از این مسیر اشتباه خارج کنند. سکوت آنها پذیرفتنی نیست و اتفاقاً همین سکوت موجب شده مدیرانِ عالی، فوتبال را به گروگان بگیرند، پشتش پنهان شوند، مصادرهاش کنند و روی طنابِ فیفا-دولت، بندبازی کنند. اجماع ملی تنها راه نجات فوتبال ایران است. اجماع ملی موجب حاکمیت قانون خواهد شد. اولویت اول، حاکمیت قانون است و برخورداری از افراد آگاه، همراه و دانا میتواند اجرای قانون را تضمین کند.
ایرنا