ایران اکونومیست - در این مقاله با چهار رمان خیلی مهم فارسی آشنا میشوید که خواندنشان به عنوان یک ایرانی حتما خالی از لطف نخواهد بود.
«جای خالی سلوچ» یکی از شاهکارهای رمان فارسی است. جالب است بدانید که دولت آبادی این کتاب را در مدت زمانی کمی بیشتر از یک ماه نوشت؛ چون تقریبا سه سال سوژه آن را زمانی که در زندان ساواک به سر میبرد، در سر پرورانده بود.
کتاب همان طور که از نامش پیداست درباره جای خالی مردی به نام سلوچ است که به صورت ناگهانی زن و بچههایش را میگذارد و میرود. در این شرایط همسر سلوچ، مرگان میماند و پسرها و دختری که باید شکمشان را سیر کند و امورشان را زفت و رفت. داستان شرح دلاوریهای مرگان است و اتفاقاتی که برای بچههایش میافتد. صحنهها به حدی ماهرانه توصیف شدهاند که تصور لحظه به لحظه داستان کاملا طبیعی است. مثلا دولت آبادی در صحنهای از رمان وحشت پسر خانواده را که در چاهی افتاده و ماری در کنارش است، طوری نشان میدهد که نفس خواننده را حبس خواهد کرد. اگر تا به حال این کتاب را نخواندهاید، خواندن این کتاب را در کنار آشنایی با نویسندگانی که خالق بهترین آثار در دنیا هستند حتما در برنامهتان داشته باشید.
بخشی از کتاب: «خوش خلقی او را باید از چاپلوسی جدا می کردند. روی گشاده ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می پیچید. طبعا کار چنین است که می خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می کرد.»
یکی دیگر از کتابهایی که خوب است آن را در فهرست کتابهایی که باید خواند، قرار دهید، دایی جان ناپلئون است که توسط ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزپرداز نوشته شد و از روی آن سریالی هم به همین نام به کارگردانی ناصر تقوایی و با بازی پرویز صیاد، سعید کنگرانی، غلامحسین نقشینه، نصرت کریمی و پرویز فنی زاده ساخته شد. کتاب شرح حال یک خانواده بزرگ است که همگی به همراه دایی جان ناپلئون، بزرگ خاندان و مردی متمول زندگی میکنند. دلیل نامگذاری داستان به دایی جان ناپلئون به ویژه بخشهایی از داستان است که دایی جان و مش قاسم از نبردهایی که با دشمنان خارجی داشتهاند؛ به ویژه انگلیسها که دایی جان با وجود تمام شدن جنگ هنوز هم اعتقاد دارد در حال دسیسه افکنی و تعقیب احوال او هستند. کتاب جوی به شدت شیرین و دوست داشتنی دارد و در خلال داستانی که به نرمی جلو میرود، علاوه بر نشان دادن انواع تیپهای شخصیتی، درسهای بزرگی به خواننده خواهد داد. بنابراین میتوانید خرید کتاب دایی جان ناپلئون را در برنامههای خود قرار دهید و از خواندن آم لذت ببرید.
بخشی از کتاب: در بخشی از کتاب از زبان سعید که خواهر زاده نوجوان دایی جان است و عاشق لیلی دختر داییاش شده میخوانیم: «سعی کردم کلیه اطلاعاتم را درباره عشق بررسی کنم. متاسفانه این اطلاعات وسیع نبود. با اینکه بیش از سیزده سال از عمرم میگذشت تا آن موقع یک عاشق ندیده بودم. کتابهای عاشقانه و شرح حال عشاق هم آن موقع خیلی کم چاپ شده بود. تازه نمیگذاشتند همهی آنها را ما بخوانیم. پدر و مادر و بستگان، مخصوصا دایی جان که سایه وجودش و افکار و عقایدش روی سر همه افراد خانواده بود، هر نوع خروج بدون محافظ از خانه را برای ما بچهها منع میکردند و جرئت نزدیک شدن به بچههای کوچه را نداشتیم. رادیو هم که خیلی وقت نبود افتتاح شده بود، در دو سه ساعت برنامه روزانهی خود مطلب مهمی نداشت که به روشن شدن ذهن ما کمک کند.»
سیمین دانشور سووشون را با حال و هوای سالهای بعد از جنگ جهانی دوم نوشت. همانطور که در بیوگرافی سیمین دانشور میخوانیم، او که در سال 1300 به دنیا آمده بود، موقع جنگ جهانی دوم تقریبا هجده ساله بود و به همین دلیل هم اتفاقات را به یاد داشت، او دو سال بعد یعنی در 20 سالگی شروع به همکاری با رادیو کرد و از این طریق خبرنگاران جنگی بیشتر در جریان اتفاقات زمان قرار گرفت؛ هر چند انتشار رمان به سال 1348 برمیگردد. رمان با محوریت شخصیتهای زری (زن داستان) و یوسف، شکل میگیرد. بعضی معتقدند زری برگرفته از شخصیت خود دانشور و یوسف هم برگرفته از همسر او جلال آل احمد بوده است. داستان با سادگی و روانی جلو میرود و روند تغییر شخصیتها را به خوبی نشان خواهد داد؛ به ویژه شخصیت زن داستان که از یک موجود محتاط به زنی کنشگر تبدیل میشود. این کتاب یکی از خواندنیترین و پر فروشترین کتابهای رمان ایرانی است و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.
بخشی از کتاب: «کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟»
همسایهها اولین رمان احمد محمود بود که به محض انتشار با اقبال عموم مواجه شد و سر و صدای زیادی به پا کرد. خوب است بدانید محمود ابتدا نتوانست کتابش را چاپ کند و بخشهایی از آن را در مجلات چاپ میکرد؛ اما در نهایت در سال 1353 منتشر شد. بعد از مدتی انتشار آن توقیف شد و بعدا در سال 57 تا به امروز بارها و بارها به چاپ رسید. داستان همسایهها روایت روزهای پیش از نهضت ملی شدن نفت و پسری به نام خالد است که از نوجوانی عاشق پیشه وارد دنیای سیاست میشود و پستی و بلندیهای زیادی را پشت سر میگذارد.
بخشی از کتاب: «قالیچه را و پتو را و متکا را می زنم زیر بغل و می روم تو انفرادی. تو هر گره قالیچه ی نخ نما شده، بوی پدرم و بوی توتون پدرم خانه کرده است. پهنش می کنم. متکا را می گذارم و دراز میکشم. صورتم را به قالیچه میمالم. دلم می خواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونه هام را تو متکا فرو میکنم و بو میکشم. بغض دارد خفهام می کند. کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار می پیچد. صدای غمناک پدرم را می شنوم. از دور دست ها، از بن چاه.»