«پس این ژلهای ضد عفونی کی میرسه؟» نبودن محصولات بهداشتی همچون ژل و اسپری ضد عفونیکننده، صدای فروشندگان فروشگاههای زنجیرهای را هم بلند کرده است؛ اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود...
وسط هفته است و خیابانهای شهر همان وضعیتی را سپری میکنند که یک هفته پیش در چنین روزی؛ چراغهای راهنمایی و رانندگی با همان ترتیب سبز و زرد و قرمز میشوند و گلفروشهای سر چهار راه هنوز هم برای فروش نرگسهایشان با مشت به شیشه ماشینها میکوبند.
آنچه نخستین سهشنبه اسفند امسال را با هفته پیش از خود متفاوت کرده نه خیابانها و خانههایش که فروشگاههای زنجیرهای است که پیشتر سهشنبهشان را در خوشبینانهترین حالت با اندک جمعیتی سپری میکردند و اما این سهشنبه برایشان رنگ دیگری داشت.
فروشگاههای زنجیرهای محلهای مانند جانبو و افق کوروش شاید به خیالشان هم نمیرسید روزی این چنین برای خرید مقابل صندوقهایشان صف کشیده شود و مشتریان دائم در آنجا رفت و آمد داشته باشند. طبقههای فروشگاههای بزرگتر مانند هایپر استار و مگامال هم وضعیت چندان متفاوتی ندارند و متصدیانش مدام در حال خم و راست شدن برای جایگزینی محصولات در قفسهها هستند. «مردم هول کردن، انگار قحطی اومده» این را هم یکی از همان متصدیان با حالت غر گونه زیر لب میگوید و رد میشود.
مسوول صندوق مشتریان هم که کلافگی و خستگی از حالت چشمان و حرکات دستانش نمایان است، به ایرنا میگوید: «از صبح همین وضعیته، یک لحظه هم صفها خالی نشده».
وضعیت فروشگاههای پایتخت مانند فیلمی سینمایی است که آن را روی تند زده باشند، میایند و طبقهها را خالی میکنند و میروند. چرخهای دستی گنجایش خریدهای بیش از اندازههای آنها را ندارد و روغنهای مایع و دستمالهای کاغذی که در بستههای ۱۰تایی کنار هم فشرده شدهاند، انگار چشم درآوردهاند تا ببینند آیا زامبیها به فروشگاه حمله کردهاند یا همان مردم همیشگی. البته لباسها و کفشها و اسباببازیها و ظروف بعد از ظهر سهشنبهشان را با همان کرختی سابق طی میکنند و از اینکه مردم با آنها کاری ندارند سوز به دل همان روغنها و ربهای فلکزده میگذارند؛ چرا که چرخهای خرید مردم اگر بخواهند هم دیگر جایی برای وسایل غیر ضروری ندارد و تا خرخره آن را پنیر و گوشت و تن ماهی پر کرده است.
اما ماجرا از چه قرار است؟ چه شده که آفت به دل و جان مردم زده و آنها را اینگونه بیخبر از خود به فروشگاههای زنجیرهای کشانده است؟ در این هفته گویی سرمنشا تمام سوالات به «کرونا» میرسد. چرا ماسک کمیاب شده؟ چون کرونا آمده است. چرا ژل بهداشتی نیست؟ چون کرونا آمده است. چرا مردم با یکدیگر دست نمیدهند؟ چون کرونا آمده است و هزاران چرای دیگر که اتفاقا بعضیهایشان ارتباط نزدیکی هم با واقعیت ندارند.
حالا این بار چرای روز سهشنبه به فروشگاههای زنجیرهای رسیده؛ چرا مردم همیشه در صحنه گوی سبقت را در خرید کالاهای اساسی از هم میربایند و مازاد نیازشان خرید میکنند؟ لابد چون کرونا آمده. اغلب نام «کرونا» و «قرنطینه» گویی که از یک خانواده باشند درکنار هم به ذهن میآیند و حالا هم مردم احتمال قحطی پایتخت در روزهای آتی را دادهاند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که چرا وضعیت قفسههای فروشگاهها به این روز درآمده است. «میگن قراره قحطی بیاد»، «۴ تا بیشتر از اون بردار لازم میشه»، «۵ تا رب کفاف قرنطینه رو میده» و اینها شده دغدغه مردمی که اگر هم کرونا آنها را از پا درنیاورد، حتما اضطراب و استرس این وظیفه خطیر را به عهده میگیرد؛ همان اضطرابی که دشمن سلامت ایمنی بدن شناخته شده است.
البته در تاریخ ۴۰ ساله نخستین بار نیست که مردم از ترس قحطی به فروشگاهها هجوم میبرند و مسابقه «هرکی بیشتر بخره» با یکدیگر برگزار میکنند، اما ناجوانمردی ماجرا آنجاست که هیچگاه مدال «زرنگی» بر گردن آنها آویخته نمیشود و حداقل یک بار برای رضای خدا هم که شده دیگران از گشنگی نمیمیرند تا آنها زنده بمانند.
ایرنا
راضیه علیپور