«فوتبال ایران در شکل و شمایل کنونیاش موجب رنج دو گروه است؛ عدهای که آن را دوست دارند و گروه دوم که دوستش ندارند! اهالی داخل خیمه را سوءمدیریت و ندانمکاری جان به لب کرده است. پرسپولیسیها شش ماه پیش در ماجرای جدایی برانکو ایوانکوویچ به معنای واقعی کلمه «عذاب» کشیدند. آنها هرگز نفهمیدند چرا مربی موفق چند سال اخیرشان باید به خاطر عدم پرداخت مطالبات مالیاش در مسیر جدایی قرار بگیرد. استقلالیها هم این اواخر کموبیش همان فضا را تجربه کردند؛ وقتی تیمشان در زمین مثل ساعت سوئیسی منظم کار میکرد اما مجموعه مدیریت باشگاه نتوانست اسباب آرامش خاطر سرمربی را فراهم کند و در نتیجه وقفهای چنین مخرب در روند تیم پیش آمد. تیم ملی و احوالاتش هم یک مثال خوب دیگر است. در دوره طولانیمدت حضور کارلوس کیروش، مساله اصلی نوع تعامل با او بود اما پس از آن معضل حادتر یعنی تعیین جانشین مربی پرتغالی پیش آمد؛ پروسهای که به عقد قرارداد ناشیانه با مارک ویلموتس انجامید و داستانهای حیرتانگیز اخیر را پیش آورد. همه اینها فریاد ناکارآمدی مدیریتی در فوتبال ایران است؛ این که هم پول بیشتر بدهیم و هم گاهی دستاوردهای کمتری داشته باشیم.
حکایت رنج غیر فوتبالیها از فوتبال اما چیز دیگری است. آنها به علت عدم اشراف و تعلق خاطرشان، صرفا تصویری کریه از این رشته ورزشی میبینند که در آن انبوهی از اموال و سرمایههای عمومی و حتی اعتبار ملی حیف و میل میشود تا فقط گروهی سرگرم شوند. برای غیر فوتبالیها، فوتبال تنها پهنه تاختوتاز دلالها، سودجویی از محل انتقال بازیکنان بنجل و صحنه ترکتازی برخی مجرمان اقتصادی است؛ تصویری بهشدت غیرمنصفانه و غیر واقعی. نه، حق فوتبال این نیست. نکته اینجاست که اگر از پتانسیل خارقالعاده فوتبال به شکل درست استفاده شود این پدیده شگفتانگیز، هم توانایی پالایش درونی خودش را دارد و هم میتواند ثروتآفرینی کند. حالتی را تصور کنید که در آن فوتبال به شکل واقعی «خصوصی» شده باشد. در این صورت مالکان و سهامداران باشگاهها مستقیما از جیب خودشان هزینه میکنند و در همین نقطه شاید تا ۹۰ درصد از حجم دلالیهای غیر منصفانه کاسته شود. فرضا اگر یک فرد، شرکت یا گروه غیر دولتی در ابتدای فصل مالکیت پرسپولیس را بر عهده داشتند، به همین راحتی نمیپذیرفتند که بازیکنی مثل جونیور با قرارداد بالای ۵۰۰ هزار دلار جذب این تیم شود. اگر قرار بود این پول توسط خود مالکان و از محل سرمایه شخصیشان پرداخت شود، قطعا دقت بیشتری به خرج میدادند که با این بودجه بازیکن باکیفیتتری به تیم اضافه شود. از این مثالها در مورد استقلال و سایر باشگاههای دولتی، صنعتی یا شبهخصوصی هم وجود دارد. بنابراین اولین آسیب مدیریت دولتی، اشاعه این قبیل بیمسئولیتیهاست؛ آن چه تصویر «فوتبال» را مخدوش کند.
از سوی دیگر متاسفانه در این سالها مالکیت خصوصی در فوتبال با حضور جاهطلبانه برخی متهمان و مجرمان اقتصادی گره خورده است. طبیعتا منظورمان همه سرمایهگذاران خصوصی فعال در فوتبال نیست اما حتما بهتر از ما دیدید و میدانید که خیلی از کسانی که تحت این عنوان وارد فوتبال شدند، پس از مدتی از محکمه و محبس سر در آوردند؛ انگار که از فوتبال صرفا به عنوان ابزاری برای کسب شهرت و تطهیر سرمایه و فعالیتهای ناپاکشان سود برده باشند. این که چرا فوتبال طعمه مناسبی برای این عده است و سرمایهگذاران پاکدست «کمتر» به حضور در آن اقبال میکنند هم فقط ناشی از مکانیزمهای غلط اداره این رشته ورزشی در ایران است. دولت اگر چه در مقام ادعا خواهان خصوصی شدن فوتبال است اما عملا هیچ کار سازندهای در این مسیر انجام نمیدهد. کار سازنده یعنی این که مثلا بدهیهای کلان تیمهای دولتی با یک عزم جدی تسویه شود، آنها صاحب زمین تمرین و ورزشگاه اختصاصی آبرومند شوند و از همه مهمتر این که اهرمهای لازم برای کسب درآمد در اختیارشان قرار بگیرد. دیگر نیازی به گفتن نیست که باشگاههای فوتبال ایران از امتیاز مسلم و بسیار بزرگی به نام حق پخش تلویزیونی محروم هستند و زور دولت هم به استیفای این حق نمیرسد. طبیعی است که وقتی امکان سودآوری از فوتبال دریغ میشود، صرفا کسانی به سرمایهگذاری در این حوزه علاقه نشان میدهند که به بازگشت هزینه فکر نکنند؛ یک عامل خطرناک و مشکوک! چرا باید با علم به این که پولت برنمیگردد، باز وارد این کارزار شوی؟ یا فقط از سر عشق و علاقه است که آن هم یک روز ته میکشد یا نیت نادرستی پشت ماجرا وجود دارد. آهای آنهایی که فوتبال دوست ندارید، بدانید آن چه میبینید تصویری درست، دقیق و منصفانه از این پدیده نیست.»
روزنامه دنیای اقتصاد