ستاره اسکندری بازیگری است با سابقه تئاتری و در همه این سالها که بارها مقابل دوربین سینما و تلویزیون رفته، پیوندش با تئاتر را کمرنگ نکرده است. او که پارسال تهیهکننده نمایش «خانه برناردا آلبا» به کارگردانی علی رفیعی بود، با افتتاح موزه خیمه شب بازی، به حیطهای تازه ورود کرده است. اسکندری با بازی در مجموعه «گیلهوا» بعد از سالها به تلویزیون بازگشته و از این تجربه راضی است.
وضعیت سینما، تئاتر و تلویزیون در این سالها برای بعضی از بازیگرها که خاستگاه فرهنگی دارند دشوار شده. به این موضوع اعتقاد دارید؟
بسیاری از چیزها در جامعه ما تغییرهای ناخوشایند داشته، میشود گفت تئاتر هم متاثر از این رویدادها بوده. شاخصترین پیامد این اتفاقها جابهجایی ارزشها، به معنای استیلای اقتصاد بر اندیشه و تسلط دنیای مجازی بر دنیای واقعی است و برآیند همه اینها و خروجی آن روزمرگی و ابتذال است.
شرایط کار در این اوضاع چطور است؟
من مثل هر همکار دیگری، تلاش کردم در کارهایی که انجام میدهم به ارزشهایم، به باورها و اعتقادهایم که در گذشته وجود داشته و امروز کمرنگ شده، وفادار بمانم. اما در بازار امروز و در موجی که ابتذال و اقتصاد در آن ترکیب شده، این آثار مهجور ماندند. من از آن دسته بازیگرها نیستم که بخواهم در تبلیغ کار خودم بکوشم، کارهایی هم که انتخاب کردهام متعلق به فضایی بوده که ماهیت آن با تبلیغ و نمایشگری تفاوت داشته است.
شما از نسلی هستید که با تلویزیون به شهرت و محبوبیت رسیدند اما در یک دهه اخیر کمتر در تلویزیون حضور داشتهاند. چرا؟
من تلویزیون را دوست دارم و فراموش نمیکنم متولد تئاترم و فرزند تلویزیون. آنچه درباره جایگاه و محبوبیت برای عموم جامعه گفته میشود در تلویزیون تجربه کردم. از هفت، هشت سال پیش در گپ و گفتهایی که با دوستان رسانهای داشتیم همیشه میگفتم که وضعیت تلویزیون به انحراف کشیده شده، آن زمان بیشتر انتقادها متوجه سریالها بود، اما الان اتفاقهای غریبی در تلویزیون میافتد. در سالهای آینده علاوه بر ریزش مخاطب، نوع فرهنگی که تلویزیون تبلیغ میکند، به انحطاط جامعه میانجامد. اصراری که به تاثیر و نقش شانس در برنده شدن و کسب درآمد در تلویزیون میشود، نتیجه خوبی ندارد. این محصول همان جابهجایی ارزشهاست. این اتفاقی که در تلویزیون میافتد، تشویق به قمار است. این که پشت این برنامهها چه کسانی هستند، خدا میداند. من به عنوان یک بازیگر، علاقهمند به تلویزیون و بزرگ شده این رسانه فکر میکنم پنج سال بعد، جامعه ما مملو از جوانانی است که دوست دارند همه چیز را با قمار به دست بیاورند، در این فضا خشونت، تقلب، بزهکاری رواج پیدا میکند و مباد که ایران زمین چنین شود.
وضعیت سینما در مقایسه با تئاتر و تلویزیون چطور است؟ در سینما با یک مشکل دیگر مواجهیم با سیاست اندیشهزدایی از فیلمها، سینما رفت به سینما تولید و نمایش آثاری که نیازهای مردم را تغییر بدهند. به جای ارتقای فرهنگ مردم، سینما به سمت ابتذال مطلق حرکت کرده چون قرار است اندیشهای در آن نباشد. ملاک تبلیغات هم در سینمای ایران، میلیاردی شدن مبالغ فروش فیلمها است، حتی در مورد فیلمهایی که داعیه اندیشه دارند. تئاتر و سینما قابل مقایسه هستند، به این دلیل که در هر دو اندیشه پررنگتر است. سیاست گذاری های غلط در تئاتر و سینما باعث شده، معیارهای اقتصادی صرف بر تئاتر هم حاکم شود. من محصول تئاتر دولتی هستم، در تئاتر دولتی آن سالها اندیشه وزن بیشتری داشت. البته من موافق رشد تئاتر خصوصی هم هستم، تئاتر دولتی نظارت و ارزشیابی دارد، همه ما میدانیم در کجا زندگی میکنیم، اما تئاتر میتواند روی پای خودش بایستد، با تئاتر خصوصی این اتفاق افتاده اما مثل همه چیزهای دیگر، موج ابتذال و بازار سوار بر تئاتر شد. البته که ابتذال تئاتر، با سینما و تئاتر فرسنگها فرق دارد. جماعت فرهنگی به صورت عمومی و خصوصا تئاتر، در تنگنای اقتصادی قرار گرفتهاند، متخصصین تئاتر جذب سینما و تلویزیون نشدهاند، فارغالتحصیلان این رشته زیاد و اغلب بدون فضای کاری هستند و مسائلی از این دست.... مخاطب بسیاری به تئاتر جاری شده، اما به چه واسطهای؟ تئاترهای پرفروش به چه مفهومی تماشاگر جذب میکند و آن جنس مخاطب، باز هم به سالن تئاتر بازمی گردد؟
شما مخالف حضور چهرههای سینمایی در تئاتر هستید؟ اصلا. بازیگری ملک پدری کسی نیست. همان طور که من در سینما و تئاتر مقابل دوربین رفتم بازیگران سینما هم میتوانند روی سن بروند. اما باید دید متر انتخاب ما چیست؟ مثل فرنگیها، به سراغ تئاتر میآییم تا تجربه کرده و بار فرهنگیمان را افزایش دهیم یا میآییم تا پول بیشتری در بیاوریم.
یا حتی روزمه تئاتری داشته باشیم. داشتن رزومه تئاتری هم اشکالی ندارد، اما بازیگری که از تلویزیون به تئاتر میآید و متر دستمزد را عوض میکند، فقط به خودش فکر میکند و به راهی که برای تئاتریها خراب کرده، فکر نکرده است. این معیار عوض کردن با خودش فرهنگ غلطی را وارد تئاتر کرده است. متاسفم که نظارتی روی این موضوع نیست، تئاتر جای این نوع کارها نیست. الان شبکه نمایش خانگی هم دستمزدها را بالا برده و سینما را دچار مشکل کرده است. پشت همه این اتفاقها پولشویی و جریانهای نامبارکی است که امیدوارم به تئاتر کشیده نشود. من بازیگر نمیدانم که پشت این اتفاقها چیست. دستمزد بزرگ هم مال من نیست، اما از حاشیههای این ماجرا بینصیب نمیمانم.
چطور وارد پروژه «گیله وا» شدید؟ چند سال گذشته سعی کردم کمتر در تلویزیون فعالیت داشته باشم، کیفیت بیشتر فیلمنامهها و شرایط تولید مطابق معیارهای من نبود. «گیلهوا» از جنس کارهایی بود که آن را دوست داشتم. یک روایت تاریخی در بستر داستان عاشقانه. میرزا کوچک خان از شخصیتهای تاریخی محبوب من است و در «گیلهوا» به او توجه شده. فیلمنامه را دوست داشتم، نقش من، در فیلمنامه مکمل است اما آن را با عشق پذیرفتم. «گیلهوا» فضایی متفاوت از نظر لوکیشن و تاریخ داشت که برایم جذاب بود.
شما نقشهای متفاوتی هم در تلویزیون بازی کردهاید.
بله، آن سالها فیلمنامههای متفاوتی نوشته میشد اما الان همه شمایلها تکراری است، قصهها اغلب آپارتمانی است و تازگی و طراوت کمی در کارها دیده میشود.
چرا بعضی شخصیتها در «گیلهوا» گویش گیلکی دارند و بعضی ندارند؟ من گویش ندارم، لحن دارم که شخصیت سرور به عنوان زنی گیلانی برای بیننده باورپذیر شود. قرار بود که همه این لحن را داشته باشند، اما شاید چون زمان لازم برای تمرین و یک دست شدن لحن و گویش نداشتیم، کارگردان ترجیح داد بقیه بازیگران فارسی صحبت کنند.
قبلا با لهجه بازی کردهاید؟ لهجه شمالی نه. اما جنوبی، کرمانی، خراسانی و ... بله.
همکاری با آقای عاشوری چطور بود؟ هر چه بیشتر کار کرده ام، به این نتیجه رسیدهام که همکاری با کارگردان های اولی بهتر است. با چند کار اولی در سینما کار کردهام که آن فیلمها از بهترین آثار کارنامه آنها است. این کارگردانها پر از وسواس، انگیزه و تلاش هستند. آقای عاشوری متفاوتتر از دیگر کارگردانهای اولی بود که میشناختم، بسیار باسواد و عمیق. ارزشهای او ارزشهای رایج امروز نیست، دور از فضای مجازی و پروپاگانداهای این روزها مشغول کار خود است. خوشحالم که این همکاری اتفاق افتاد و از او بسیار آموختم. امیدوارم این سریال را ببینند و آن را دوست داشته باشند. همان طور که من این قصه و فضای کار را دوست داشتم.
همیشه نقش زنانی را بازی کردهاید که منفعل نیستند. سرور هم با این که در بطن رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن روزهای ایران نیست، اما تماشاگر صرف نبوده و موثر است.
سرور اگرچه نقش یک نیست، اما دور از رویدادها نیست. من عاشق بازی در نقش زنان عملگرا، مستقل و قدرتمند هستم.
به نظر میرسد به تاریخ معاصر هم علاقه دارید. من مطالعه درباره تاریخ معاصر را دوست دارم، درباره تاریخ مشروطه به بعد هم مطالعاتی دارم. خیلی دوست داشتم در یک کار مربوط به تاریخ معاصر حضور داشته باشم به شرطی که در آن تحریف اتفاق نیفتد. مردم ما، حافظه تاریخی ندارند و گذشته را فراموش میکنند. ساخت سریالی مثل «گیلهوا» ضروری است، برای جامعهای که کتاب نمیخواند و همه دغدغهاش گوشی همراه است، دانستن تاریخ از طریق یک قصه عاشقانه جذاب است. من تجربه جنگ هشت ساله را دارم، عواقب آن را دیدهام. سرور در «گیلهوا» به این دلیل برایم جذاب بود، که تصویری از زنانی بود که در همه جنگها مغفول هستند، در همه آثار به مادران، زنان، خواهران و ... کم توجهی شده. من عاشق نقشم در «سرو زیر آب» (محمدعلی باشه آهنگر) هستم، نقش زنی در سکوت، در فضایی مردانه. سرور کامل شده آن شخصیت است. همسر است، مادر است، خواهر است. میخواهد مردان زندگیش از جنگ دور بمانند، اما در نهایت چشم انتظار باقی میماند. این انتظار، برایم مقدس است و احساسم را درگیر میکند.
تیم بازیگری در یک کار چقدر مهم بود؟ تیم بازیگری «گیلهوا» در انتخابتان مهم بود؟ نمیتوانم بگویم مطلقا مهم نیست. همه چیز در تعادل معنا پیدا میکند. من در هر پیشنهادی از تیم بازیگری میپرسم، مرعوب نامی نیستم. اما فکر می کنم بازیگران و عوامل باید در بخشی از کار، هم لول و هم ارزش باشیند تا تصویری که به مخاطب میرسد تصویر درست تر و کاملتری باشد. توانایی آدمها بیش از اسم ها برایم مهم است.
نقشتان در «زعفرانی» دیده شد. یک کمدی سرحال خانوادگی، اما کمتر در این قالب دیده میشوید. چرا؟
من بازی کردن در نقشهایی با چاشنی طنز و کمدی را دوست دارم ولی این روزها، بعضی چیزها به اسم کمدی ساخته میشود که پیش پا افتاده و سطحی است. انتظار مخاطب بیشتر به سمت هجو رفته، اما این برای من خوشایند نیست و ترجیح میدهم این پیشنهادها را نپذیرم. دوست دارم نقش زنان مستقل و مقتدر از من یادگار بماند.
در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» (فریدون جیرانی) هم نقش خاصی داشتید. زنی که نمونهاش را در تلویزیون ندیدهایم.
من بعد از بازی در نقش نرگس در سریال «نرگس» با نقش مثبت شناخته شدم، با این که چادری نیستم، خیلی از مردم مرا با آن تصویر به یاد داشتند. دوست داشتم نقشی متفاوت بازی کنم، ساناز در «مرگ تدریجی یک رویا» این قدر مفصل نبود و قرار بود نیمه داستان، بمیرد. اما آقای جیرانی وقتی با کار من مواجه شد نقش را گسترده کرد. نقشی که بر اساس توانایی تو نوشته میشود و در مرحله شکلگیری او میتوانی با کارگردان صحبت کنی، ماهیت کاملتری میگیرد. بازیگر در این فرایند خلق، حضوری پررنگ و موثر دارد. به همین دلیل بعد از گذشت بیش از یک دهه، هنوز ساناز در ذهن بینندگان آن سریال باقی مانده است. از دو کار من بسیار یاد میشود «مرگ تدریجی یک رویا» و «دندون طلا» آقای میرباقری.
پارسال تهیهکننده نمایش «خانه برناردا آلبا» علی رفیعی بودید. هم به لحاظ کاری و اقتصادی تهیه کنندگی چقدر برای شما مهم است؟
من هفت سال پیش با نمایش «سی و سه درصد نیل سایمون» به کارگردانی افسانه ماهیان این کار را شروع کردم، بعد به سمت کارهای دانشجویی رفتم. همکاری با آقای رفیعی اما داستان دیگری داشت. من سالها شاگرد ایشان بودم، برایشان بازی کردهام. پارسال این فرصت پیش آمد که کنار ایشان قرار بگیرم، نمیخواستم نقشی بازی کنم و تمرکزم فقط روی تهیهکنندگی بود. این را میگذارم به حساب ادای دین به استادم. کار ما سرمایهگذار داشت آقای محمدحسین توتونچیان. خدا را شکر میکنم که توانستیم سرمایه را برگرداندیم و همه چیز خوب پیش رفت. دوست داشتم تماشاگر ببیند که تئاتر اندیشه هنوز نفس میکشد و دور از زرق و برق تاثیرگذار است.
تهیهکنندگی را ادامه میدهید؟ تهیهکنندگی شغل و هدف من نیست، من به تولید جریان فکری در هر حیطهای که فرصت داشته باشم، میاندیشم.
خبرآنلاین