چرا تیم ملی امید از همین حالا ناکام تلقی میشود؟
چیزهایی که به فرهاد مجیدی نمی آید!
پرونده سازی برای ناکامی تیم ملی فوتبال امید ایران در رقابتهای انتخابی المپیک و توصیف سوزناک از حسرت چهل ساله فوتبال ایران از همین الان آماده شده است.
به گزارش جامجم آنلاین ، در حالی که کار تیم ملی فوتبال امید ایران در انتخابی المپیک آغاز نشده، همه چیز برای پرتاب کردن هجمهای سنگین از انتقادات به سمت این تیم بابت ناکامی آماده است.
دلیل این پیش آمادگی چیزی نیست جز نیمکت این تیم و کسی نیست جز فرهاد مجیدی. اسطوره محبوب آبیها اکنون سیبل انتقادی این روزهای فوتبال ایران است و حتی به کت و شلوار او هم گیر میدهند البته در روال رسانههای کوچک و بزرگ دنیا این کاملا طبیعی است که چهرههای بزرگ و شناخته شده همیشه و در همه حالی زیر ذره بین انتقاد باشند و کوچک ترین لغزشی از سوی آنها با حجم وسیعی از انتقادات روبرو شود. فرهاد مجیدی از این قاعده مستثنی نیست.
تو اینکاره نیستی
دو شکست پشت سر هم مقابل ازبکستان آن هم در دیداری دوستانه بهترین فرصت برای باز کردن پرونده سوزناک مرثیه خوانی برای ناکامی تیم ملی امید و انتقاد شدید از فرهاد مجیدی بود. انتقادات حول فرهاد مجیدی بر چند محور میچرخد.
نخست اینکه او شاید بازیکن بزرگ و محبوبی برای تیم استقلال بوده اما دلیلی نمی شود که در حساس ترین مقطع ممکن هدایت تیم ملی فوتبال امید ایران را دست بگیرد و بخشی از ناکامی 40 ساله تیم برای رسیدن به المپیک باشد.
واقعیت این است که فرهاد مجیدی از تجربه لازم و کافی برخوردار نیست اما با این وجود باز هم دلیلی برای شروع کردن انتقاداتی که بخش مهم آن ناله و حسرت است، وجود ندارد.
بسیاری از مربیان موفق دنیا کار خود را با تیم های بزرگی شروع کردند اما اکنون تمام تلاش و سعی برخی بر این است تا به فرهاد ثابت کنند او اینکاره نیست و بهتر است اشتهای خود در مربی گری را جایی دیگر و در تیمی کوچکتر امتحان کند.
از سویی دلیل دیگر برای حملات زودهنگام به این مربی 43 ساله این است که او بعد از شکست مقابل ازبکستان بهانه جویی کرد و تا توانست برای این شکستها توجیه آورد تا جماعت منتقد را بیشتر تحریک کند.
مجیدی پس از وداع با فوتبال مرتب بین قطر، اسپانیا، فرانسه و ایران در رفت و آمد بود. خبرهای ضد و نقیضی درباره او به گوش می رسید. بخش عمده این اخبار مربوط میشد به حضورش در پیشرفته ترین دوره های مربیگری در فوتبال اروپا.
بخش دیگر هم مربوط میشد به احتمال حضورش در تیم های پایه بزرگترین باشگاههای اسپانیایی. هیچکدام از این اخبار هرگز تایید نشد. تنها چیزی که مدام به گوش میرسید این بود که فرهاد در حال پشت سر گذاشتن دوره های مربیگری در جایی مثل اسپانیا و یا فرانسه است.
این تلاشهای مجیدی مقدمهای برای رویای نشستن او بر روی نیمکت استقلال بود. فرهاد نصفه و نیمه در فصل هجدهم به این رویای خود رسید یعنی زمانی که وینفرد شفر پس از ناکامی در راه قهرمان کردن استقلال با حکم اخراج روبرو شد. فرهاد در چند بازی باقی مانده استقلال در لیگ نوزدهم نتایج بدی نگرفت اما معجزه و یا حتی اتفاق ایده آلی هم در کار نبود.
در واقع او کار خاصی نکرد تا درباره اش بگویند که چقدر مربی خلاق و نوآوری است و چقدر شوک مثبت به یک تیم وارد میکند.
فرهاد به عنوان شماره هفت تاریخی و محبوب استقلالیها تمام تلاش خود را به کار برد تا بر روی نیمکت تیم محبوبش تداوم داشته باشد اما وقتی اصرار مدیران باشگاه مبنی بر استخدام مربی خارجی را دید تغییر موضع داد و تاکید کرد که استقلال باید مربی خارجی جذب کند. به هر حال چیزی که باعث شد تا اکنون فرهاد مرد اول نیمکت تیم ملی فوتبال امید باشد اصرار مدیران باشگاه استقلال برای استخدام مربی خارجی بود. اگر استراماچونی صاحب نیمکت استقلال نمی شد فرهاد به طور قطع در این تیم به عنوان سرمربی باقی میماند و دیگر راهی برای خود جهت رسیدن به تیم ملی امید تصور نمیکرد.
او اکنون در بزرگترین چالش خود در ابتدای کار مربیگری در فوتبال قرار دارد، فرستادن تیم ملی فوتبال امید به المپیک آن هم پس از حسرتی که قدمتش تقریبا به نیم قرن میرسد. واقعیت این است که قواره های فرهاد مجیدی و سرمربیگری او کمتر به این می خورد که تیم به المپیک توکیو راه پیدا کند و این یک واقعیت تلخ است اما همین هم که مرثیه سرایی برای ناکامی بزرگی که هنوز به وجود نیامده بسیار عجیب است. به هر حال فرهاد مجیدی با وجود محبوبیتی که دارد صاحب چیزهایی است که اصلا به او نمیآید. مثلا به او نمیآید اسطوره استقلال باشد اما شد. به او نمی آید با توجه به عملکردش در استقلال تا این اندازه محبوب دل آبیها باشد اما اکنون واقعا نزد آنها محبوب است. به او نمیآمد یکبار کاندیدای دریافت جایزه توپ طلای برترین بازیکن آسیا شود اما شد. خیلی چیزهای دیگر به او نمیآید از جمله سرمربیگری در تیم ملی فوتبال امید و صعود تاریخی به المپیک. شاید علی دایی به خوش شانس بودن در فوتبال ایران معروف باشد اما واقعیت این است که خوش شانس بزرگتر فرهاد مجیدی است. او باید بتواند این تیم را المپیکی کند در غیراینصورت حداقل تا پنج سال کوپن مربیگری او در این فوتبال سوخته است و حتی در صورت نشستن روی نیمکت استقلال کسی به او به چشم یک مربی کاربلد و قابل اطمینان نگاه نمیکند.
تیم تحت هدایت او در دیدار دوستانه مقابل ازبکستان در خلق موقعیت بر روی دروازه ناتوان نشان داد و دفاع از هم پاشیده ای داشت و در ضمن اشتباهات فردی بازیکنان نیز از حد مجاز عبور کرده بود. تیم به قدری اوضاع آشفته ای داشت که بسیاری از خود پرسیدند فرهاد دقیقا تا الان چه کاری در تیم ملی فوتبال امید کرده است؟
حمله به سئول نشینان اکنون از فدراسیون فوتبال به همان اندازه انتقاد می شود که از فرهاد مجیدی. چرا فرهاد مجیدی به عنوان سرمربی تیم ملی امید انتخاب شد و اینکه امید نمازی چگونه بدون قرارداد به عنوان دستیار روی نیمکت این تیم نشست؟ چرا این تیم تدارکات مناسبی نداشت و چرا همه چیز تا این اندازه آشفته به نظر میرسد؟
به هر حال از همین الان بسیاری فرهاد مجیدی را به سیاهه مهره های سوخته مربی گری در رده ملی اضافه کرده اند، سیاهه ای که نام علی دایی به عنوان اسطوره بزرگ فوتبال ایران در صدر آن دیده می شود.
با این شرایط صعود تیم ملی فوتبال ایران به رقابت های المپیک هر چند شبیه معجزه نیست اما بسیار سخت و نفسگیر خواهد بود.
جام جم