به گزارش باشگاه خبرنگاران، دنیای بچهها پر از رمز و رازهای شیرین و کودکانه است؛ برای رسیدن به آنها باید هم قد و قواره بچهها شد و هم صدای آنها خواند. اما متاسفانه امروزه دنیای مجازی که فضایی قابل دسترس برای خانوادهها و کودکان و نوجوانان شده است، دسترسی به هر نوع فرهنگ و هنر را آسان کرده که البته همین سهل الوصول بودن باعث کمرنگ شدن یا از بین رفتن برخی از رفتارهای کودکانه شده است.
دنیای فرهنگ و هنر پر از اتفاقات شیرین است؛ اتفاقاتی که در هنر نمایشی ما تئاتر کودک نام گرفته و گاهی در سینما شاهد تولیدات ویژه برای کودکان و نوجوانان هستیم و در بخشهای مختلف نیز رده بندی سنی برای این هنرها داریم. ولی موسیقی تنها هنری است که کودکانه هایش در سبک موسیقی پاپ شکل گرفته و هرچقدر ریتمی شادتر داشته باشند، گویا کودکانهتر هستند. این همان تعبیر اشتباهی است که نه در خانوادهها بلکه در بستر آموزش و پرورش ما در مهدها و مدارس به وضوح دیده میشود و آسیبی را به بدنه تربیتی ما وارد میکند که صدای یک خواننده لس آنجلسی یک شبه در مدارس و مهدها پیچیده و تیتری داغ را خوراک رسانه داخلی و خارجی میکند.
نقدها در این باره تا جایی پیش می رود که برخی رسانه ها اعلام می کنند وزارت آموزش و پرورش در راستای مقابله با شادی در مدارس و ادامه دار شدن این موارد، بخشنامه ممنوعیت پخش موسیقی در مدارس را ابلاغ کرده است؛ خبری که خیلی زود تکذیب می شود. در بخشی از این تکذییه آمده است: «وزارت آموزش و پرورش دولت دوازدهم تأکید دارد که شعار ایجاد محیطی شاداب در مدارس، مطابق با فرهنگ غنی اسلامی است و خود را نیازمند نقد کارشناسان خبره و دلسوزان نظام تعلیم و تربیت میداند؛ اما در عین حال از رسانههای محترم انتظار دارد که مطالب کذب منتشر نکنند و نشاط و امید جامعه را هدف تخریب هوشمندانه افرادی که مترصد فرصتی برای تزریق ناامیدی در کشور هستند و در این مسیر نیز از بیان هر نوع دروغی ابا ندارند، قرار ندهند.»
اما چرا با وجود ترانه سرایان قوی در کشور، ترانه های سخیف در مدارس خوانده می شوند؟ چرا کودکان امروز به سمت شنیدن و یا همخوانی این نوع ترانه ها می روند؟ در این باره با چند تن از فعالان این عرصه گفتگو کردیم؛
منصوره میرفتاح ترانهسرا با تأکید بر لزوم تولید ترانههای کیفی ویژه کودکان در سطح کشور، اظهار کرد: ما از گذشته یعنی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد خلق ترانههایی در عرصه کودک بودیم که تأثیر زیادی روی فرهنگ و ذهن کودک گذاشتند. به عنوان مثال ما با ترانههای شکوه قاسم نیا زندگی و ارتباط خوبی با افرادی که این ترانهها را اجرا میکردند، برقرار کردیم. اخیراً خودمان هم کارهایی در این عرصه انجام داده ایم تا بخش ترانه کودکان از تفریح صرف خارج شود و به نوعی یک عرفان درونی بسیار لطیفی در ترانهها به وجود آید تا بچهها بتوانند ارتباط خوبی با آنها برقرار کنند.
وی افزود: در این میان شنیدن اخبار فراگیر شدن همخوانی کودکان و نوجوانان با ترانههای سخیفی که غالباً تطابقی با نیازهای موسیقایی این قشر سنی ندارند، ربطی به کیفیت کار ترانه سراهای کودک ندارد و مرتبط به نحوه انتشار ترانههای کودک و خانوادهها است. اینکه من چه غذای فکری را برای بچهام انتخاب و ذائقهاش را با چه چیزی تغذیه میکنم، تأثیر زیادی در ذائقه فرهنگی و موسیقایی کودک دارد.
این ترانهسرا گفت: امروزه ترانهسراهای کودکی داریم که خوب فعالیت میکنند و نحوه انتشار آثارشان هم در سالهای اخیر خوب بوده است. اینکه خانوادهها انتخاب نکردهاند که ذائقه فرهنگی کودکانشان را با خوراک مناسبی تغذیه کنند تا حدودی به فضای فرهنگی اجتماع و به خود خانوادهها برمیگردد.
میرفتاح نحوه انتشار ترانه را بسیار مهم دانست و تصریح کرد: در هیچ جای دنیا کارهای کودک را در سطح گسترده منتشر نمیکنند، اما در کل خانوادهها میتوانند ذائقه کودکانشان را با هر موسیقی تغذیه نکنند. البته در سالهای قبل نیز کودکان ترانههای ویژه بزرگسالان را حفظ میکردند، ولی ترانههای کیفی را حفظ میکردند؛ زیرا تمایل به تقلید از بزرگسالان دارند. بنابراین خانواده انتخاب میکند که ذائقه کودکش را با چه چیزی تغذیه کند.
وی در پایان اظهار کرد: وظیفه ترانهسرایانی که برای کودکان و نوجوانان فعالیت میکنند این است که بیشتر کار کنند، ولی بخش بزرگی از مسائل موجود فرهنگی کشور با اصلاح ذائقه عمومی موسیقی مردم رفع میشود. البته این میسر نمیشود مگر اینکه از کارهای خوب حمایت شود. رانت و بسیاری از رابطهها حذف شوند و ضابطهها جای آنها را بگیرند. برخی از هنرمندان خوب ما نمیتوانند حتی برای اجرای کنسرت تریبون بگیرند و با منزوی شدن آنها، کارهای بدی که با پول حمایت میشوند، میدان میگیرند.
محمدعلی بهمنی ترانهسرا، نیز درباره همخوانی کودکان و نوجوانان با ترانههای سخیف گفت: به طور کلی شرکتهای فعال در عرصه موسیقی کارهای ضعیفی را انجام میدهند، ولی این کارها اگرچه آزاردهنده هستند با استقبال خوبی مواجه میشوند. باید ببینیم چگونه و چرا جوانها و خانوادههای ما نیاز دارند که بلیت بخرند و حرفهایی را گوش کنند که از نظر کلام، حرف تأثیرگذار یا انگیزه روانی در آن نیست، ولی دلخوش به همین هستند و نمیتوان آن را نفی کرد؛ زیرا میبینیم که سالن پر شد ه و تشویق چشمگیری نیز انجام میشود. بررسی این امر نیازمند یک تحقیق و نگاه دیگری است. این امر در خصوص کودکان نیز مصداق پیدا میکند. ما شاعران زیادی داریم که برای کودکان شعر میگویند، اما نمیدانم چرا به گونهای پای کار نمیآیند که ذائقه کودکان بیش از پیش با کارهایشان آشنا شود.
وی افزود: دست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در صادر کردن مجوز کنسرتها باز است، اما در مدارس گرچه لازم است که شادی داشته باشیم، اما با چه کلامی؟ به نظر میرسد در مقایسه با پخش آثار سخیف در مدارس، اگر آهنگ بدون کلام شادیآور برای کودکان بگذاریم خیلی به آنها خدمت کردیم؛ زیرا کودکی که درس میخواند و باید با اعتبارات کلام آشنا شود، با شنیدن آثار موسیقایی سخیف بیاعتبار میشود و یاد میگیرد که به هر گونه که دوست دارد صحبت کند. البته در ورای صدور چنین مجوزی شاهد راحتی کودکان هستیم، اما این یک وظیفه نیست. وظیفه اخلاقی ما این است که بتوانیم با موسیقی به کودکان آرامش درونی بدهیم، اما نباید او را با کلام بد و موسیقی نامناسب آشنا کنیم.
این ترانهسرا گفت: به نظر میتوان برای شاد کردن دانشآموزان و کودکان ترانههای شادی را در مدارس گذاشت، اما برای پخش این ترانه نه لزوما از نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حداقل از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که سالهاست کتابهایی را برای بچهها تولید میکند، مجوز گرفته شود.
بهرام دهقانیار، موسیقیدان و آهنگساز نیز دلیل همخوانی کودکان و نوجوانان با ترانههای سخیف را اجرا و تولید موسیقی کودک در اکثر مراکز آموزشی با همکاری نوازندگان درجه ۳ و ۴ کیبورد دانست و گفت: بسیاری از این نوازندگان با ابزارهای بسیار بسیار محقرانه اقدام به تولید و اجرای موسیقی کودک و تلاش میکنند کودکان را سرگرم کنند. این در صورتی است که ابزارهای آنها یکسری صدا و ریتم ثابت دارند.
وی افزود: نداشتن سواد موسیقی باعث میشود که دایره مصرف موسیقی این افراد در حد پاپ داخل کشور باشد و چیزی به نام هنر آهنگسازی یا خلاقیت هنری در کار اکثر این افراد دیده نمیشود. تولیدات آنها مثل سم در سلیقه خانوادههای بچهها و خود بچهها پخش میشود.
این موسیقیدان اظهار کرد: امروزه اکثر مراکز آموزشی ما از مهدکودک گرفته تا کلاسهای سوم و چهارم ابتدایی در جشنهای خود از عموهایی استفاده میکنند که با ابزارهای خود موسیقی را اجرا میکنند و کودکان برای همراهی با آنها به جای خواندن، جیغ میکشند؛ یعنی به جای اجرای موسیقی جیغ میکشند، زیرا فردی که با آنها موسیقی کار میکند، بلد نیست صدای گام آهنگ را برای گروه سنی بچهها عوض کند. بنابراین بچهها خواندن را از ابتدا با جیغ کشیدن یاد میگیرند. این یک ضعف ساختاری از طرف فردی است که این نوازندگان را استخدام میکند یعنی مربی و مدیر آن مرکز آموزشی که میخواهد به اصطلاح به بچهها موسیقی درس بدهد، نمیداند که تعداد زیادی از جوانان درسخوانده به دنبال کار هستند و میرود عموهایی را که ۲ کار منتشر کردهاند و شبها را در عروسی و روزها را در آموزشگاه می گذرانند، استخدام میکنند، زیرا این افراد بیدردسرتر هستند و حقوقشان کمتر است. پدر و مادرها نیز چیزی را متوجه نمیشوند و فقط در جشن پایان سال دست میزنند.
وی ضمن اشاره به اینکه برخی از مراکز آموزشی از کادرهای علمی استفاده میکنند، گفت: موسیقی کارشناس موسیقی برای مدیریتش لازم دارد و نباید فردی که موسیقی نشنیده است، درباره تولید موسیقی اظهار نظر کند. ما بارها در این خصوص صحبت کردیم، زیرا دلمان میخواهد که نظام فرهنگ موسیقی ما اصلاح شود. این اصلاح نیز فقط با تشکیل یک اناق فکر با حضور موزیسینهای آگاه به موسیقی علمی و ملی انجام میشود. اعضای این اتاق فکر میتوانند در کنار یکدیگر بنشینند و چارچوبهایی را برای برنامهریزیکلان در کشور تعیین کنند.