به گزارش ایران اکونومیست؛ همین ثروت افسانهای اگر درست استفاده نشود، تبدیل به آفتی سیاه می شود که همه زندگی ما را در خود می سوزاند. ما نفت را از زمین بیرون می کشیم، آن را به کسانی که ندارند، میفروشیم تا با پولش چراغ صنعتمان را روشن کنیم با این حال این درآمد هنگفت را خرج چیزهای بی مورد می کنیم، یعنی چه!؟ یعنی مثلا به جای ذخیره کردنش، حقوق کارمندان خود را با این درآمدها پرداخت می کنیم. خب چه اتفاقی می افتد؟
برای پرداخت پول کارمندان مجبور می شویم دلار را به ریال تبدیل کنیم و این باعث افزایش بیش از حد نقدینگی می شود و این افزایش نقدینگی وقتی متورم شده ، دولت را مجبور می کند که برای خالی کردن باد تورم، سوزن واردات کالای مصرفی را تیز کند تا بتواند با قیمت کمتر، این کالاها را تامین کند و جلوی تورم را بگیرد . اینجاست که شرکت های چینی، بازار گرسنه و تشنه ما را کشف می کنند و از درو دیوار بر سرمان فرود می آیند.برای واردات ارزان و گسترده،نه تنها باید نرخ ارز را ثابت نگه داریم بلکه مجبور می شویم ارز دولتی را تا دلار آخر از خزانه بیرون بکشیم و خرج کنیم. واردات گسترده با ارز ارزان قیمت،منجر به ورود کالای ارزان شده واینجاست که فتیله تولید صنعت داخلی پایین کشیده و بازار دچار رکود میشود.
با این حال واردات کالاهای مصرفی ارزان قیمت نه تنها تورم را کاهش نمی دهد بلکه اقتصاد را به دو شقه قابل تجارت و غیرقابل تجارت تبدیل می کند.قیمت کالاهای مصرفی با واردات کالاهای ارزان، پایین نگه داشته می شود اما تورم به کالاهای غیر قابل تجارت و مبادلهناپذیر مثل زمین و مسکن منتقل می شود.انگیزه تولید و فعالیت های مولد کاهش یافته و سرمایهها به سمت سفته بازی حرکت میکند. در این شرایط تولید از دست رفته و تورم در کشور نهادینه می شود و به هر شکلی که درآمد نفتی کاهش یابد، خواه با کاهش فروش یا با کاهش قیمت نفت، دلار مثل یک فنر فشرده شده رها می شود و قیمتش افزایش می یابد و تورم را تا بیخ گلوی مملکت بالا میکشد.
این مساله همچنین قیمت نسبی کالاهای وارداتی را نیز پایین میآورد، درحالیکه قیمتهای صادراتی برای مصرفکنندگان خارجی بالا میرود و انتقال منابع تولیدی و تقاضای داخلی از بخش تولیدی به بخش غیر قابل تجارت را تشدید میکند؛ چرا که منابعی چون سرمایه و کار برای برآورده کردن افزایش تقاضای داخلی به بخش تولید کالاهای غیرقابل تجارت (مبادله نشدنی) داخلی و همچنین به بخش نفتی به سوی رونق، انتقال مییابد. هر دوی این انتقالات میزان تولید را دربخش صادرات سنتی که اکنون دچار وقفه شده، کاهش میدهند و منجر به فرآیندی میشوند که در اقتصاد کشور های صنعتی، به«صنعت زدایی» مرسوم شدهاست و کل این فرآیند با عنوان «تاثیر انتقال منابع» شناخته میشود.
درواقع با ارزان شدن قیمت نفت، موجودی حساب ذخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آن گاه دیگر امکان تعدیل نوسان درآمدهای نفتی وجود نخواهد داشت. کارشناسان معتقدند که نباید درآمدهای آتی خود را بر پایه قیمتهای متغیر بازارهای جهانی محاسبه کنند و همواره باید درصد قابل قبولی خطا را در پیش بینیهای آتی قیمت ها لحاظ کنند. در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادرکننده نفت با شوک مثبت رو به رو میشود، هزینه کردن کامل آن در یک سال در میان مدت آثار معکوسی از خود به جای میگذارد و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیسمهای معیوب اقتصاد منجر میشود.
خبر سفید این است که در صورت بهبود شرایط اقتصادی کشور، تجارت خارجی، بهبود وضعیت پروژه های عمرانی و فعالیت های پیمانکاری و جذابیت یافتن سرمایه گذاری در بخش صنعت و خدمات، کوچ سرمایه ها از مسکن به این بازار ها صورت خواهد گرفت که سبب افزایش رکود بخش مسکن در کوتاه مدت و میان مدت مخصوصا در بخش عرضه خواهد شد.
و اما خبر خاکستری: با خارج شدن آمریکا از برجام و شوک ناشی از گسترش تحریم ها و محدودیت های فراوان ایجاد شده برای کسب و کارها، بسیاری از فعالان اقتصادی از حوزه صنعت، پیمانکاری، تجارت و مانند آن را واداشت تا به سمت تعریف پروژه های ساخت و ساز، به عنوان بخشی از اقتصاد که کمتر در معرض مشکلات مستقیم ناشی از تحریم ها قرار خواهد گرفت، رهسپار شوند. در نتیجه ولع ساختوساز بیش از نیاز مصرف کننده، فرزند نامشروعی است که از دل این گونه اقتصادها بیرون می زند. پیامد عدم آرامش سیاسی و اقتصادی و بازگشت تحریم ها، فرو ریختن رونق نسبی تولید و تجارت و افزایش جدی فعالیت های سفته بازی و افزایش تقاضا و بالا رفتن بیش از حد قیمت ها در بازار مسکن بود و با در رفتن فنر دلار و سکه این قضیه چنان شدت گرفت که کمترین پیامدش، چاق شدن یک مشت دلال و آب شدن مال و دارایی مشتی از انسانهای رنگ و رو پریده و کشیده شدن تورم بر کالاهای اساسی خانوار بود. شاید قرار است سهم ما از بازارهای آزاد توسعه یافته، قصه هایی از عجایب دنیای تجاری بدون مرز باشد.